چون معصیت قطع رحم را دانستی، بدان که: ضد آن، که صله رحم باشد، به اتفاق جمیع علمای شیعه واجب، و کتاب و سنت به آن ناطق است، و از افضل طاعات، و اعظم قربات است.
خدای تعالی ـ جلّ شأنه ـ میفرماید:
«بندگی کنید خدا را. و هیچ چیز را شریک و انباز از برای او قرار مدهید. و نسبت به والدین و خویشان، نیکی و احسان به جا آورید.»[1]
و میفرماید:
«و بپرهیزید از خدا، که در حقوق او و حقوق ارحام، در مقام سؤال باز داشته خواهید شد.»[2]
و فرمود: که: «هر که خوش داشته باشد که اجل او تاخیر بیفتد و روزی او زیاد شود، باید صله رحم به جای آورد.» [3]
و نیز فرمود که: «به تحقیق قومی خوب نیستند، و از اهل معصیت هستند، و لیکن صله رحم به جای میآورند، به این سبب مالهای ایشان زیاد میشود. و عمرهای ایشان طولانی میگردد. پس اگر خوب باشند چگونه خواهند بود!؟» [4]
و در حدیثی دیگر فرمودند که: «به درستی که خانوادهای از اهل فسق و فجور هستند، و به سبب صله رحم مالهای ایشان بسیار، و عدد ایشان زیاد میگردد.» [5]
و فرمود که: «ثواب صدقه، ده مقابل است. و ثواب قرض هجده مقابل. و ثواب احسان با برادران دینی بیست مقابل. و ثواب احسان با خویشان، بیست و چهار مقابل است.»[6]
و نیز فرمود: «هر که خواهد که خدا عمر او را زیاد کند، و روزی او را وسیع گرداند، باید صله رحم به جا آورد.» [7]
و از حضرت امام محمد باقر7 مروی است که: «صله ارحام، خلق را نیکو، و دست را گشاده میگرداند و روزی را وسعت میدهد. و اجل را به تاخیر میافکند.» [8]
و در حدیث دیگر از آن سرور منقول است که: «صله ارحام، اعمال را پاکیزه میکند. و بلاها را دفع میکند. و حساب روز شمار را آسان میسازد. و اجل را به تاخیر میافکند.» [9]
و از حضرت امام جعفر صادق7 مروی است که: «صله رحم، حساب روز قیامت را آسان میکند. و صله رحم است که عمر را طولانی میکند، و از بدیها آدمی را محافظت مینماید.» [10]
و فرمود که: «صله رحم، و نیکی با همسایگان، خانهها را آباد میکند. و عمرها را زیاد میکند.» [11]
صله رحم، باعث زیادتی عمر، و وسعت رزق، و جمعیت احوال میگردد. و ظاهر آناست که: زیاده بر ثواب آخرت، و فواید دنیویه، هیچ عملی از اعمال خیر به صله ارحامنرسد. و اثر هیچ طاعتی زودتر از آن به ظهور نرسد.
[1] . نساء، (سوره 4)، آیه 36.
[2] . نساء، (سوره 4)، آیه 1.
[3] . کافی، ج 2، ص 152، ح 16. و کنز العمال، ج 3، ص 65، ح 6967.
[4] . کافی، ج 2، ص 155، ح 21.
[5] . کنز العمال، ج 3، ص 364، خ 6957.
[6] . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 67، خ 1738. و بحار الانوار، ج 74، ص 104، ذیل ح 62.
[7] . کافی، ج 2، ص 156، ح 29.
[8] . کافی، ج 2، ص 152، ح 12.
[9] . کافی، ج 2، ص 150، ح 4. و بحار الانوار، ج 74، ص 111، ح 71.
[10] . کافی، ج 2، ص 157، ح 32.
[11] . کافی، ج 2، ص 152، ح 14.