آنچه درباره ضرورت بعثت پیامبران گفته شد عیناً در مورد لزوم تعیین وصی و جانشین پس از آنها تا ظهور پیامبر دیگر نیز وارد است، زیرا نیاز به پیامبر و وصیّ او اختصاص به وقت معین و حالت خاصّ ندارد، و باقی بودن کتاب و شرایع آنها بدون وجود سرپرست و دانای به آنها کافی نیست. آیا نمینگری که فرقههای گوناگون اسلامی با همه اختلافی که دارند همگی مذاهب خود را به کتاب خدا استناد میدهند، و این به سبب نادانی آنها به معانی قرآن و انحراف دلها و تشتّت خواستهای آنهاست.
از این رو روشن است هر پیامبری که با کتابی از سوی خداوند فرستاده شده ناگزیر بوده است وصی و جانشینی برای خود تعیین کند، و اسرار نبوّت و کتابی را که بر او نازل شده است به او بسپارد، و مشکلات آن را برای او روشن سازد، تا وصی او، حجّت وی بر قومش باشد، و امّت او نتواند با آرا و اندیشههای خویش در آن تصرّف کند، و دچار اختلاف و انحراف شود، چنان که خداوند متعال فرموده است:
﴿هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّـهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ﴾[1] بنابراین پیامبر و وصی و کتاب او حجّت خداوند بر مردمند، ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾، به همین گونه (در وصایت) آدم با شیث، نوح با سام، ابراهیم با اسحاق، موسی با یوشع، عیسی با شمعون و پیامبر ما6 با علی7 رفتار کرده است.
و نیز وجود امام لطفی از سوی خداوند سبحان بر بندگانش میباشد، زیرا به یمن وجود اوست که پراکندگی آنها برطرف و رشته اتّحاد آنها محکم میشود، و ضعیف از قوی، و نادار از دارا انتقام میگیرد، و نادان، هشیار و غافل، بیدار میشود، خدای متعال فرموده است: ﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾،[2] و نیز:
﴿وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾،[3] و نیز: ﴿وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ﴾[4]
پیامبر6 فرموده است: «در هر نسلی از امّتم عادلانی از خاندانم پدید میآیند که تحریفات غالیان و تهمتهای باطل گرایان و تأویلات جاهلان را از دین میزدایند.»[5] پس هر گاه امام و پیشوایی وجود نداشته باشد بیشتر احکام دین معطل میماند و فایدهای که از آنها مقصود است از میان میرود، از این رو پیامبر خدا6 یکی از افراد معصوم و عادل خاندانش را وصی خود قرار داد؛ معصومی که خداوند او را از هر پلیدی پاک، و از هر خطا منزّه داشته، و به او حکمت و علومی که امّت اسلام بدانها نیاز دارد آموخته بود. پیامبر خدا6 هزار باب علم که از هر باب آن هزار باب دیگر گشوده میشود به او تعلیم داد، و طبق انتخاب و فرمان پروردگار وی را پس از مرگ خود جانشین خویش قرار داد، تا پس از وی امّت گمراه نشود.
سپس برای این که این امر بر هیچ کس از مردم زمانش، و صاحبنظران روزگاران پس از خویش پوشیده نماند بارها بر آن تصریح و تأکید فرمود، در این باره حدیث روز غدیر مشهور، و اخبار دیگر مربوط به آن در بسیاری از کتابها مذکور است. با وجود این نصوص و تأکیدات، تمسّک به این که بر خلافت ابوبکر اجماع صورت گرفته سخنی یاوه و همچون کار عنکبوت است که: ﴿اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ﴾[6] و چگونه ممکن است این امر درست باشد و حال آن که خداوند فرموده است: ﴿وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْـخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّـهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾،[7] و نیز: ﴿وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ﴾،[8]
در نظر اهل بینش روشن است که مردم حتّی در امور ساده و محدود جز از طریق غلبه یا تقلید اتّفاق نظر پیدا نمیکنند چه رسد به این امر خطیر و بزرگ، آن هم با وجود اختلافات شدید.
و اگر هم فرض شود که آنها اتّفاق نظر پیدا کنند چگونه بر انتخاب فرد شایستهتر اطّلاع مییابند؟ در حالی که برای آگاهی بر باطن اشخاص و ضمایر آنها راهی در اختیار آنان نبوده است.
موسی کلیم7 با وجود مقام پیامبری و گفتگو با خداوند برای میقات پروردگارش هفتاد تن را از میان یاران خود برگزید و در انتخاب وی افسد بر اصلح فزونی یافت. همچنین در کنار پیامبر ما6 منافقانی وجود داشتند که خداوند درباره آنها به پیامبر خطاب میکند: ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْـمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ﴾،[9] در حالی که پیامبر6 آنان را منافق به شمار نمیآورد، در این صورت چگونه برای آحاد مردم میسّر است که فرد اصلح و شایسته تر را بشناسند و تمیز دهند، و بسا ممکن است منافقی گمراه کننده را بی آن که بر نفاق و مکر او آگاه باشند به زمامداری برگزینند، و بر اثر فساد ضمیر او امّت فاسد و تباه گردد.
از این رو انتخاب تنها از آن کسی است که آنچه را در سینهها پنهان و در دلها نهفته است بداند، و این کسی جز خدای متعال نیست: ﴿وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّـهُ﴾.
از امام سجّاد7 روایت شده که فرموده است: «امام که از ماست جز معصوم نمیباشد و عصمت در ظاهر خلقت نمایان نیست تا شناخته شود، از این رو تعیین امام همواره از طریق نصّ میباشد.» [10]
امّا غیبت برخی از امامان در بعضی اوقات و عدم تمکّن آنها در اجرای احکام امری است که مربوط به امّت میباشد، و ناقض لطف حقّ تعالی نیست، زیرا آنچه بر خداوند لازم است نصب امام برای مردم است، تا آنها را از تفرقه و پراکندگی برهاند، و اگر مردم به سبب عدم شایستگی و نداشتن آمادگی فرصت عمل به امام ندهند، و او را در کارش یاری نکنند حجّتی بر خداوند نیست،[11] با این که در غیبت امام خیرات و حکمتهایی وجود دارد که موجب چند برابر شدن ثواب اعمال شایسته مؤمنانی است که وجود امام را تصدیق میکنند، و این امر تعطیل اقامه حدود و امثال آن را آسان و جبران میکند.
[1] . آل عمران، آیه 7: او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد. قسمتی از آن آیات محکم (صریح و روشن) است که اساس این کتاب میباشد، و قسمتی از آن متشابه است. آنها که در قلوبشان انحراف است از متشابهات پیروی میکنند تا فتنه انگیزی کنند، و تفسیر برای آن میطلبند، در حالی که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند.
[2] . فاطر، آیه 23: و هر امّتی در گذشته انذار کنندهای داشته است.
[3] . رعد، آیه 7: و برای هر قومی هدایت کنندهای است.
[4] . نحل، آیه 89: و روزی که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنها مبعوث میکنیم، و تو را گواه بر آنها قرار میدهیم.
[5] . قرب الاسناد حمیری ازهارون بن مسلم از مسعدهٔ بن صدقه، المدخل بیهقی، مشکاهٔ المصابیح، ص 36؛ عیون الاخبار، ابن قتیبه دینوری؛ کتاب العلم، ص 5 با اندک اختلاف؛ کافی، کلینی، ج 1، ص 32، از ابیعبدالله7؛ معانی، صدوق، ص 134، از پیامبر6 روایت کرده که فرموده است:« این علم را از هر تسلی عادلانی از آن حمل میکنند . . . »
[6] . عنکبوت، آیه 41: «. . . که خانهای برای خود انتخاب کرده است، و سستترین خانهها خانه عنکبوت است. . »
[7] . قصص، آیه 69: «و پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند، و هر چه را بخواهد برمی گزیند، آنها( در برابر او) اختیاری ندارند، منزّه است خداوند و برتر است از شریکهایی که برای او قرار میدهند. »
[8] . قصص، آیه 70: «پروردگار تو میداند آنچه را که سینههاشان پنهان میدارد و آنچه را که آشکار میکند. »
[9] . توبه، آیه 101: «و از میان اعراب بادیه نشینی که پیرامون شما هستند گروهی منافقند، و از مردم مدینه نیز دستهای سخت به نفاق پای بندند که آنها را نمیشناسی و ما آنان را میشناسیم. »
[10] . معانی، صدوق، ص 132.
[11] . توبه، آیه 70: «خداوند ستم به آنها نکرد، بلکه خودشان بر خویشتن ستم میکردند. »