بعضی از شارحان نهج البلاغه نوشتهاند، هنگامی که خبر ناگوار حمله به شهر انبار و غارتگری شامیان و کشتن فرماندار علی7 به آن حضرت رسید، امام7 خطبهای خواند، سپس سکوت کرد، تا ببیند کسی پاسخ مثبت میدهد یا نه. همه خاموش شدند و هیچ سخنی نگفتند. حضرت هنگامی که سکوت آنها را دید، پیاده به راه افتاد تا به نخیله (لشکرگاه معروف کوفه) رسید و مردم نیز به دنبال آن حضرت به راه افتادند. گروهی از سرشناسان، عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! شما، بازگردید ما این مشکل را برای شما حل میکنیم.» امام7 فرمود: «شما مشکل خود را نمیتوانید حل کنید، چگونه میتوانید مشکل مرا حل کنید؟» ولی آنها اصرار کردند و امام7 بازگشت در حالی که بسیار اندوهگین بود و به سعید بن قیس حمدانی، مأموریت تعقیب سپاه غارتگر سفیان بن عوف را داد. او با هشت هزار نفر به تعقیب وی برخاست، ولی آنها فرار کرده بودند و از مرزهای عراق خارج شده بودند.
غم و اندوه سراسر وجود علی7 را فرا گرفت، به گونهای که شخصاً آمادگی برای ایراد خطبه نداشت و مطابق این روایت، خطبه جهاد را نوشت و دستور داد تا سعد (یکی از یاران حضرت) آن را برای مردم بخواند.
بسیاری از مردم، از خواب غفلت بیدار شدند و به عنوان عذرخواهی خدمت حضرت آمدند و گروهی نیز همچنان در کار خود مردّد بودند، در این هنگام حجر بن عدی و سعید بن قیس (که از فرماندهان باوفای لشکر حضرت بودند) خدمتش آمدند و عرض کردند که: هر دستوری بفرمایید، ما اطاعت میکنیم و عشایر ما در اختیار شما است. فرمود: «آماده حرکت برای رفتن به سوی دشمن شوید.» منظور حضرت، سپاه معاویه بود و حضرت پس از مشورت با یارانش معقل بن قیس تمیمی را که مردی شجاع و هوشیار بود، به روستاهای اطراف فرستاد تا از آنجا نیز لشکر جمع آوری کند. ولی هنوز کار معقل انجام نیافته بود که امیرمؤمنان علی7 با شمشیر عبدالرحمان بن ملجم، به شهادت رسید.[1]
[1] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحات 88 ـ 90 با تلخیص.