وانگهی نهی از منکر مراتبی دارد؛ که نخستین مرتبه آن، انکار به دل است. به این معنا که مرتکب را در دل به سبب ارتکاب گناه دشمن بدارد. و آن فقط مشروط است به آگاهی نهی کننده و اصرار نهی شده، نه دو شرط دیگر. سپس به اظهار ناراحتی که اگر ترک کرد کفایت میکند، اگر نه از او اعراض و دوری کند. و اگر نشد با زبان موعظه و مدارا به ترتیبی آسان گیرانه او را باز بدارد. و اگر باز داشتن جز با زدن و نظایر آن ممکن نگردد همان کار را بکند. و اگر نیاز به ایراد جرح باشد، خودداری از آن بهتر است. گفتگو درباره این موضوع کم فایده است، زیرا شخصی که دارای شرایط است، مقتضای حال را بهتر میداند.
در حدیث آمده است: «پایینترین درجه نهی از منکر آن است که با معصیت کاران با چهره درهم کشیده برخورد شود.»[1]
در حدیث دیگری آمده است: «همین قدر در عزت مؤمن بس که هر گاه منکری را ببیند خداوند بداند که او در دل ناراضی است.» [2]
از امیرالمؤمنین7 است که میگوید: «رسول خدا6 فرمود: هر که کار (بدی) را ببیند و از آن آزرده خاطر شود، مانند کسی است که در آن جا نبوده و هر که در وقت انجام کاری نبوده ولی از آن خشنود است مانند کسی است که حضور داشته است.»[3]
در مصباح الشریعه از امام صادق7 نقل شده است که فرمود: «هر کس از هوای نفس خود، دوری نکند و از آفات و شهوات نفسانی خلاص نشود و شیطان را مغلوب نسازد و خود را در حمایت خدا و توحید قرار ندهد و در امان عصمت او نباشد، شایستگی امر به معروف و نهی از منکر را ندارد؛ زیرا تا کسی دارای این اوصاف نباشد، هر امری را اظهار بدارد، حجتی در مقابل او خواهد بود و مردم سودی از آن نخواهند برد.
خدای عزوجل فرماید: ﴿أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ﴾؟[4] و به او گفته میشود: ای خیانتکار! آیا از مردم چیزی را میخواهی که خود به خویشتن در آن باره خیانت کردهای و نسبت به آن افسار گسیختهای؟
کسی که امر به معروف میکند لازم است که حلال و حرام را بشناسد و خود را از آنچه به مردم امر و نهی میکند فارغ کرده باشد، خیرخواه مردم و مهربان و همراه با مردم باشد. با لطف و بیان خویش آنها را دعوت کند، و با تفاوت میزان حوصله آنها آشنا باشد تا هر کس را را در جایگاه خودش قرار دهد. مکر و فریب نفس و دامهای شیطان را بشناسد و در برابر آنچه میبیند شکیبا باشد، با مردم مقابله به مثل نکند و از ایشان شکوه ننماید. تعصب نورزد و به خاطر خوش درشتی نکند.
نیتش خالص برای خدا باشد، از او یاری بطلبد و رضای او را بجوید، پس اگر با او مخالفت کردند و به او ستم روا داشتند، تحمل کند و اگر موافق بودند و سخن او را پذیرفتند، سپاسگزار باشد، کار خود را به خدا واگذارد و به عیب خود توجه کند.»[5]
به داوود طائی گفتند: آیا دیدهای، مردی بر این امیران وارد شود و آنها را امر به معروف و نهی از منکر کند؟ گفت: من بر چنین کسی بیم تازیانه دارم. گفتند: اگر تاب تازیانه را داشته باشد؟ گفت: بر او بیم شمشیر دارم، گفتند: اگر بتواند آن را تحمل کند؟ گفت: از بیماری مزمن خود خواهی بر او بیم دارم. و من میگویم: بلکه به دلیل سرپیچی اش از دستور خدای سبحان، من بیم آتش دوزخ را برای او دارم؛ زیرا که خدای تعالی فرموده است: ﴿وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾ ،[6] سخن به طور کامل در این باره قبلا گفته شده است.
[1] . این حدیث را شیخ در تهذیب، ج 2، ص 57 از امیرالمؤمنین7 نقل کرده است.
[2] . کافی، ج 5 باب انکار المنکر بالقلب ص 60.
[3] . جعفریات با اسناد از جعفر بن محمّد7 به نقل از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین از پیامبر6، به طوری که در مستدرک، ج 2، ص 361 آمده است و ابوداوود در ج 2، ص 438 آن را نقل کرده است.
[4] . بقره ، آیه 44: آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش میکنید.
[5] . مصباح الشریعه، باب 64.
[6] . بقره ، آیه 195: خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید.