در اخبار وارد شده که امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله و سه مقام دارد:
مرحله قلب، مرحله زبان، مرحله ید و عمل. ما معمولاً از مرحله قلب به جای آنکه اخلاص و حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درک کنیم، جوش و خروش و عصبانیتهای بیجا میفهمیم؛ و از مرحله زبان به جای آنکه بیانهای روشن کننده و منطقی بفهمیم که قرآن میفرماید: ﴿ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾[1]، موعظهها و پندهای تحکم آمیز میفهمیم؛ و از مرحله ید و عمل هم به جای اینکه تبلیغ عملی و حسن عمل و همچنین تدابیر عملی بفهمیم، تنها این مطلب را فهمیدهایم که باید اعمال زور کرد.
روی هم رفته، ما برای گفتن ونوشتن و خطابه و مقاله زیاده از حد، اعجاز قائل هستیم؛ خیال میکنیم با گفتن و زبان کار درست میشود، در صورتی که:
سعدیا گر چه سخندان و مصالح گویی |
|
به عمل کار برآید به سخندانی نیست |
در حدیث است: «کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ الْسِنَتِکمْ»[2] مردم را به دین حق و صلاح دعوت کنید اما با ابزاری غیر از ابزار زبان، یعنی با ابزار عمل.
در حدیث دیگری است ـ که معمولاً مورد استناد فقها در باب امر به معروف و نهی از منکر است ـ که: «چنین نیست که خدا اجازه داده باشد که تنها زبان باز باشد ولی دست بسته باشد»، بلکه اگر باز است هر دو باید باز باشد و اگر میخواهد بسته باشد هر دو بسته باشد، یعنی اگر عمل در کار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد. در اینجا استنباط یکی از بزرگترین فقهای اسلامی را از این حدیث و امثال این حدیث برای شما از کتاب خودش نقل میکنم:
شیخ ابوجعفر طوسی معروف به «شیخ الطائفه» در کتاب نهایهٔ که از متون معتبر فقهیه ماست میفرماید:
امر به معروف، هم به وسیله دست میشود و هم به وسیله زبان؛ اما به وسیله دست معنایش این است که خودش شخصاً عامل کار خیر باشد و عملاً از منکرات اجتناب کند، تا مردم خود به خود به او تأسّی جویند.
اما به وسیله زبان به این نحو است که مردم را دعوت کند و نوید بدهد که در دنیا مورد ستایش و در آخرت مشمول پاداش الهی واقع میشوند و آنها را از کیفرهای بد بترساند.
بعد میفرماید:
«یک قسم از امر به معروف یدی و عملی این است که طرف را تأدیب کند و گاه منجر به قتل نفس و جراحت میشود، ولی اگر مستلزم زدن و قتل نفس باشد بدون دستور حکومت شرعی جایز نیست.[3]
صاحب جواهرالکلام بعد از نقل این عبارتها یا قسمتی از این عبارتها از شیخ طوسی، اینطور به گفته خود ادامه میدهد:
آری، از بزرگترین امر به معروف و نهی از منکرها و بالاترین آنها و پایه دارترین آنها و مؤثرترین آنها خصوصاً نسبت به زعمای دینی (که مردم به آنها و عمل آنها مینگرند) این است که عملاً جامه کار نیک بپوشد و در کارهای خیر، چه واجب و چه مستحب، عملاً پیشقدم باشد، جامه زشتکاری را از اندام خود دور کند، نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل کند و اخلاق زشت را از خود دور نگه دارد.
بعد میفرماید:
امر به معروف و نهی از منکر از طریق حسن عمل، سبب مؤثر و کاملی است و ممکن نیست بیاثر بماند، خصوصاً اگر به پند و اندرزهای خوب زبانی ضمیمه شود که هر مقامی سخنی را ایجاب میکند و هر دردی دوائی دارد. بهداشت و معالجه روح مردم مشکلتر و پرپیچ و خمتر است از معالجه بدن آنها.
علی7 میفرماید:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم».
آن کس که میخواهد پیشوای مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهی دعوت کند، پیش از آنکه میخواهد به دیگران یاد بدهد خود را مخاطب کند و به خودش تعلیم و تلقین نماید؛ پیش از آنکه میخواهد مردم را با زبان خود تربیت کند، با عمل و روش اخلاقی خوب و اخلاق صحیح، خود را تربیت کند. آن کس که خودش را تعلیم و تلقین میکند و خودش را تربیت و تأدیب میکند، برای احترام و تکریم شایستهتر است از آنکه معلم و مربی دیگران است.[4]
[1] . نحل، آیه 125: [بخوان به سوی راه پروردگارت با حکمت (دلائل عقلی و قابل پذیرش) و پند نیکو.]
[2] . اصول کافی، ج 2، ص 78، باب ورع.
[3] . نهایهٔ، ص 299 و 300 [و به جای «الاضرار بها» «و ضرب» آورده است.]
[4] . نهج البلاغه، حکمت 73.