مبارزه با نفس امّاره که به انجام دادن بدیها فرمان میدهد، بالاترین نوع جهاد محسوب میشود. پیامبر اکرم6 جهاد با نفس را «جهاد اکبر» نامیدند. حضرت علی7 فرمودند:
«رسول خدا6 سپاهیانی را به مقصدی گسیل داشت، پس از بازگشت آنان فرمود: مرحبا به قومی که از جهاد کوچکتر بازگشتهاند، در حالیکه جهاد بزرگتر برای آنان باقی مانده است. پرسیدند: ای رسول خدا! جهاد بزرگتر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس. سپس آن حضرت خاطرنشان ساختند که برترین جهاد آن است که انسان با نفس خود که در بین دو پهلوی او قرار دارد، مبارزه کند.»[1]
به طور کلی، در درون آدمی همیشه میان عقل، وجدان اخلاقی و نفس اماره ستیز وجود دارد. بین بعد ملکوتی و بعد حیوانی انسان همیشه جنگ و جدال هست. در برخی از انسانها عقل و وجدان اخلاقی بر نفس اماره پیروز میشود و در برخی دیگر نفس اماره آنان زمام امور را در دست میگیرد و بر آنان مسلط میشود.
انسانی که بتواند نفس اماره را که چون اسب چموش و سرکشی است، دهنه و لگام ببندد و او را کنترل کند، بهترین وسیلة عروج خود را به عرش الهی فراهم کرده است و میتواند با آن به جایی برسد که جز خدا نبیند.
چنانچه نفس اماره بر عقل انسان حاکم شود، از آن مرکبی میسازد و انسان را به سوی وادی نیستی و نابودی میبرد. تسلط نفس اماره بر آدمی منشأ تمام ظلمها و جنایتهاست. به خصوص اگر انسان هوشمندی نتواند نفس اماره را مهار کند، مرتکب ستمها و جنایتهای فراوانی میشود.
نمونة آن معاویه و عمرو عاص هستند. دو شخصیتی که در تاریخ از آنان به عنوان انسانهای هوشمند و با کیاست نامبرده شده است، اما آنان با پیروی از نفس اماره، آنگونه ظلمها و جنایتها را که تاریخ شاهد آن است، مرتکب شدند. همیشه در جامعه افرادی با پیروی از نفس اماره از ظلم به انسانها لذت میبرند.
انسانهای زیادی نیز توانستهاند نفس اماره را مهار و ملکة عدالت پیدا کنند. آنان توانستهاند این نفس را از راه خودش مهار کنند. نفس اماره نابود شدنی نیست، ولی میتوان از راه عقلی و شرعی آن را کنترل کرد. قرآن کریم میفرماید:
«من خویشتن را از گناه تبرئه نمیکنم، همانا نفس اماره به بدی فرمان میدهد، مگر آنکه رحم و شفقت خداوند مشمول حال آدمی گردد. به راستی که پروردگار من آمرزنده مهربان است.»[2]
بزرگان و پیشوایان دین دربارة جهاد با نفس روایات فراوانی نقد کردهاند که در اینجا به ذکر نمونههایی از آن میپردازیم. حضرت علی7 میفرمایند:
«بدانید که جهاد اکبر، مبارزه با نفس است. پس به جهاد با خویشتن خود بپردازید تا سعادتمند شوید.»[3]
حضرت علی7 در حدیث دیگری میفرمایند:
«هیچ فضیلتی مانند جهاد نیست و هیچ جهادی؛ مانند جهاد با هویٰ و هوس نفسانی نیست.»[4]
امام کاظم7 در روایتی دربارة مبارزه با نفس میفرمایند:
«با نفس امّاره خود پیکار کن تا آن را از تمایلات خود بر حذر داری. این مبارزه همانند جهاد با دشمنان بر تو واجب است.» [5]
انسانهایی که به دنبال به دست آوردن مال حلال هستند، افرادی که پست و مقام را برای خدمت به مردم میپذیرند و از آن، برای ستم به آنان استفاده نمیکنند و اشخاصی که رذیلتهای اخلاقی را از خود دور میکنند و به کسب فضیلتها میپردازند، بر نفس خود مسلط و به جهاد اکبر مشغول هستند.
حضرت علی7 میفرمایند: «اگر بدن مرا بر روی خارها بغلطانند تا به شخصی ستم کنم، این کار را نخواهم کرد و اگر تمام عالم را به من بدهند تا به مورچهای ستم کنم، هرگز مرتکب چنین کاری نخواهم شد.» [6]
علاوه بر موارد ذکر شده، در شرایط کنونی میتوان حضور در صحنة مسائل اجتماعی و سیاسی جامعة اسلامی و تلاش در راه صدور فرهنگ انقلاب اسلامی را از طریق جهاد در اسلام دانست.
حضور در صحنه به معنای این است که مسلمانان نسبت به مسائلی که در جامعة آنان اتفاق میافتد، احساس مسئولیت کنند و همیشه مراقب باشند تا دشمن نتواند به دین و ارزشهای آنان تعرض کند.
پیامبر اكرم6 میفرماید: «اگر کسی از مرزهای کشور خود مواظبت کند تا نقشههای دشمن را خنثی کند، خداوند متعال به ازای هر شب پاسداری در این راه دویست هزار سال عبادت در نامة عمل او مینویسد».[7]
در جامعة انقلابی ما ملت مسلمان در تمام صحنههای انقلاب حضور دارند. در انتخابات شرکت میکنند و در مورد مسائلی که به کشور و انقلاب مربوط میشود، احساس مسئولیت میکنند. هر گاه خطری از سوی دشمنان یا مغرضان داخلی دین و ارزشهای مردم را تهدید کند، همة امت اسلامی، جوانها، پیرها، زنها و مردها همگی با اطاعت از ولایت فقیه در صحنه آماده میشوند. اگر کسی بتواند توطئة دشمن را دفع کند، ولی با بیاعتنایی و مسئولیت گریزی با آن برخورد کند تا توطئة دشمن به نتیجه برسد، گناه بزرگی را مرتکب شده است.
صدور فرهنگ انقلاب اسلامی نیز یکی دیگر از مصادیق جهاد در زمان حاضر است. اگر مسلمانان بتوانند مفاهیم و فرهنگ انقلاب اسلامی و ارزشها و هدفهای این دین مقدس را به گوش مردم کشورهای جهان برسانند، در واقع نوعی جهاد انجام دادهاند.
بهترین نوع صدور انقلاب این است که مسلمانان با اعمال و رفتار خود موجب شوند تا دیگران به سوی آنان جذب بشوند. امام صادق7 میفرمایند:
«ای مسلمانان! بدون کاربرد زبانهایتان، ـ یعنی با اعمالتان ـ مردم را به سوی خداوند دعوت کنید و برای ما زینت باشید نه آنکه مایة خواری و حقارت ما شوید.»[8]
هنگامی که مردم ملاحظه کنند که احکام و قوانین اسلام به درستی در جامعه پیاده میشود و در بازار مسلمانان تقلب، کمفروشی، رباخواری و گرانفروشی وجود ندارد، وقتی مردم جهان ببینند که در جامعة اسلامی به قانون مساوات عمل میشود، با علاقة فراوان به سوی انقلاب و اسلام جذب میشوند.
امام صادق7 به شاگردان خود توصیه میفرمودند: «که من نمیخواهم پیروان سایر فرق اسلامی را تابع خود کنم، اما شما با رفتار و اعمال خود کاری کنید که توجه همه به سوی شما جلب شود و بگویند رحمت خدا بر آن امامی که چنین پیروانی تربیت کرده است.» [9]
اگر مسلمانان بر طبق موازین اسلام عمل کنند، قطعاً همة مردم حتی مادیگرایان، یهودیان و مسیحیان به سوی دین مبین اسلام جذب میشوند.
[1] . «إِنَّ رَسُولَ اللَّـهِ صلّى اللّـَه عليه و آله بَعَثَ سَرِيَّةً فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّـهِ وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ ؟ قَالَ: جِهَادُ النَّفْسِ ثُمَّ قَالَ صلّى اللّـَه عليه و آله: أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْه.» بحارلانوار، ج 70، ص 65.
[2] . ﴿وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي، إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ﴾. قرآن، يوسف، 53.
[3] . «اعْلَمُوا أَنَّ الْجِهَادَ الْأَكْبَرَ جِهَادُ النَّفْسِ فَاشْتَغِلُوا بِجِهَادِ أَنْفُسِكُمْ تَسْعَدُوا». غررالحكم به نقل از ميزان الحكمه، ج 2، ص141.
[4] . «لَا فَضِيلَةَ كَالْجِهَادِ وَ لَا جِهَادَ كَمُجَاهَدَةِ الْهَوَى». بحار الانوار، ج 78، ص 165.
[5] . «جَاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا، فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَيْكَ كَجِهَادِ عَدُوِّكَ.» همان، ج 78، ص 315.
[6] . نهج البلاغه، ج 2 ، ص 218 . (طبق نقل سایت تبیان)
[7] . «كونوا دعاه الی الله بغیر السنتكم وَ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً.» همان، ج 68، ص 151.
[8] . كنز العمّال ، حدیث 10611 ـ منتخب میزان الحكمه، ح 116.
[9] . بحار الانوار ، ج 68 ، ص 151.