أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْـحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْ لَا حُضُورُ الْـحَاضِرِ، وَ قِيَامُ الْـحُجَّةِ بِوُجُودِ
النَّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَ اللَّـهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا، وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.
ترجمه
«آگاه باشید! به خدایی که دانه را شکافته و انسان را آفریده، سوگند! اگر به خاطر حضور حاضران و تودههای مشتاق بیعت کننده و اتمام حجّت بر من به خاطر وجود یار و یاور، نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان و علمای (هر امّت) گرفته که: «در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند!»، مهار شتر خلافت را بر پشتش میافکندم (و رهایش مینمودم) و آخرینش را به همان جام اوّلینش سیراب میکردم و در آن هنگام در مییافتید که ارزش این دنیای شما (با همه زرق و برقش که برای آن سر و دست میشکنید) در نظر من از آب بینی یک بز کمتر است».
شرح و تفسیر:
امام7 در این فراز، دلایل پذیرش بیعت را به وضوح بیان میکند و اهداف خود را از این پذیرش در جملههای کوتاه و بسیار پر معنا شرح میدهد و در ضمن روشن میسازد که اگر این اهداف بزرگ نبود، کمترین ارزشی برای زمامداری بر مردم قائل نبود، میفرماید:
«آگاه باشید! به خدایی که دانه را شکافته و انسان را آفریده سوگند! اگر به خاطر حضور حاضران (تودههای مشتاق بیعت کننده) و اتمام حجّت بر من به خاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان و علمای هر امّت گرفته که: «در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند»، مهار شتر خلافت را بر پشتش میافکندم (و رهایش مینمودم) و آخرینش را به همان جام اوّلینش سیراب میکردم».
جمله «وَ الَّذِي فَلَقَ الْـحَبَّةَ» در حقیقت اشاره به توصیفی است که قرآن مجید از ذات پاک خدا میکند و میگوید: «فَالِقَ الْـحَبِّ وَ النَّوَى؛ خداوند، شکافنده دانه و هسته است»[1] و این در واقع اشاره به مهمترین آفرینش پروردگار یعنی آفرینش حیات و زندگی است و جمله «بَرَأَ النَّسَمَةَ» اشاره به آفرینش انسان و روح و جان اوست، همان آفرینش عظیم و بسیار مهمّی که قرآن مجید بعد از ذکر آن «تَبَارَكَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْـخالِقِينَ»[2] میگوید و این؛ در واقع سوگند به مهمترین کار خالق در جهان هستی است و دلیل بر اهمیت مطلبی است که سوگند برای آن یاد شده است.
جمله «لَوْ لَا حُضُورُ الْـحَاضِرِ» در ظاهر اشاره به «حضور حاضران برای بیعت» با اوست، هر چند بعضی حاضر را اشاره به خود «بیعت» دانستهاند که در معنا تفاوت چندانی نمیکند.
به هر حال این جمله از نظر معنا با جمله «وَ قِيَامُ الْـحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» تقریباً یکی است و هر دو اشاره به اتمام حجّت بر آن حضرت است که با وجود آن همه یاوران و بیعت کنندگان، برای اقامه عدل بپاخیزد.
جمله «لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا» کنایه از صرف نظر کردن از چیزی است، زیرا هنگامی که کاری با شتر نداشته باشند مهارش را برپشتش میافکنند و آن را به حال خود رها میکنند.
جمله «لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛ آخرینش را با جام اوّلینش سیراب میکردم» کنایه از این است: همان گونه که در برابر خلفای سه گانه گذشته صبر و شکیبایی پیشه کردم، در ادامه راه نیز چنین میکردم.
ولی به دو دلیل خود را ملزم به پذیرش و قیام کردم، زیرا از یکسو با وجود آن همه ناصر و یاور، حجّت بر من تمام بود و از سوی دیگر خداوند از دانشمندان هر امّتی پیمان گرفته که وقتی بی عدالتی را در جامعه مشاهده میکنند تا آن حدّ که ظالمان از پرخوری بیمار شده و مظلومان از گرسنگی، سکوت روا ندارند، برخیزند و دست ظالم را از گریبان مظلوم قطع کنند و عدل الهی را در جامعه پیاده نمایند.
این سخن امام7 هشداری است به همه اندیشمندان و علمای امتها که وقتی امکانات تشکیل حکومت و اجرای عدل و قسط الهی فراهم گردد، سکوتشان مسئولیت آفرین است، باید قیام کنند و برای بسط عدالت و اجرای فرمان خدا مبارزه با ظالمان را شروع نمایند. آنها که میپندارند، تنها با انجام فرایضی همچون نماز و روزه و حج و پارهای از مستحبّات، وظیفه خود را انجام دادهاند، سخت در اشتباهند. اجرای عدالت و حمایت از مظلوم و مبارزه با ظلم ظالم نیز در متن وظایف اسلامی آنان قرار دارد.
سرانجام امام7 در ادامه این سخن و در آخرنی جملهی این خطبه داغ سیاسی اجتماعی پر معنی، میفرماید: «آری اگر به خاطر دلایل فوق نبود هرگز تن به پذیرش این بیعت نمیدادم و در آن هنگام (در مییافتید که) ارزش این دنیایی شما (با همه زرق و برقش که برای آن سر و دست میشکنید) در نظر من از آب بینی یک بز کمتر است.
با توجّه به این که «عفطهٔ» به گفته «صحاح اللغهٔ» همان آبی است که گوسفند (یا بز، هنگام عطسه) از بینی خود پراکنده میکند، روشن میشود که تا چه حدّ دنیای مادّی با این اهمیت و عظمتی که در نظر عاشقان و دلباختگانش دارد، در برابر روح بزرگ علی7 کوچک و بی ارزش است.
* * *
پاسخ به یک سوال
ممکن است گفته شود: بنابر عقیده «امامیه» و پیروان مکتب اهلبیت: امام، منصوب از طرف خداوند به وسیله پیامبر6 است نه منتخب از سوی مردم، در حالی که تعبیرات بالا که میفرماید: اگر چنین و چنان نبود من هرگز خلافت را نمیپذیرفتم و از آن صرف نظر میکردم، تناسب با انتخابی بودن امامت و خلافت دارد.
پاسخ این سؤال با توجّه به یک نکته روشن است و آن این که، امامت و خلافت دارای واقعیتی است و مقام ظهور و بروزی. واقعیت آن از سوی خدا و به وسیله پیامبر6 تعیین میشود، ولی ظهور و بروز آن و تدبیر و تصرّف در امور مسلمین و جامعه اسلامی، منوط به این است که در مردم آمادگی وجود داشته باشد و یار و یاروانی برای حمایت از آن بپاخیزند و این جز با بیعت و پذیرش مردم امکان پذیر نیست. به همین دلیل علی7 در دوران خلفای سه گانه یعنی حدود 25 سال ـ خانه نشین بود و در امر خلافت دخالتی نمیکرد در عین این که مقام امامت او که از سوی خدا بود هیچ گونه کمبودی نداشت.
شبیه همین معنا درباره بعضی از دیگر از امامان مانند امام صادق7 دیده میشود که از سوی «ابومسلم» پیشنهاد خلافت به آن حضرت شد و حضرت چون اطمینان به توطئه داشت، نپذیرفت. و گاه به امامان پیشنهاد میکردند که چرا قیام نمیکنید و مقام خلافتی را که از آن شماست بر عهده نمیگیرید؟ در جواب میفرمودند: «ما یار و یاور به مقدار کافی برای این امر نداریم».[3]
[1] . سوره انعام، آیه 95.
[2] . سوره مؤمنون، آیه 14.
[3] . اصول کافی، ج 2، ص 242. کتاب الایمان و الکفر، باب فی قلّهٔ عدد المؤمنین، ح 4.