این تعبیرات، همانند تعبیراتی است که در خطبه سوم، خطبه شقشقیه آمده است، بلکه از آن شدیدتر است و نشان میدهد که علی7 در آن دورانِ 25 سالهای که او را از تصدّی خلافت پیغمبر اکرم6 باز داشته بودند، ساعتها و روزهای بسیار تلخ و دردناکی را میگذراند. نه به خاطر این که در رأس حکومت نیست، چرا که خودش، صریحاً، بی اعتنایی خویش را به این امر، در خطبههای متعدّد بیان کرده و روشن ساخته است که این مقام، تنها، یک مسؤولیت الهی است، نه وسیلهای برای افتخار و مباهات، بلکه برای این، شدیداً، ناراحت بود که میدید، مردم، تدریجاً از روح اسلام دور میشوند و بسیاری از سُنَن جاهلی، زنده میشود و سرانجام همان شد که تاریخ نشان داد؛ یعنی معاویه به حکومت رسید و خلافت رسول الله را به نوعی سلطنت خودکامه اشرافی و موروثی تبدیل کرد و بعد از او یزید و یارانش بر آن تخت نشستند. و مرتکب اعمالی شدند که در بدترین حکومتهای خودکامه کم نظیر است.
تعبیرات پرمعنای امام7 در این جملهها، نشان میدهد که چگونه تبلیغات گسترده و شدید سردمداران حکومت، از یک سو، و تهدید و اِرعاب مردم، از سوی دیگر، امام7 را که شایستهترین فرد برای خلافت پیامبر6 بود و از سوی پیامبر6 نیز برای همین منصب تعیین شده بود، به انزوا کشاند تا آنجا که جز اهل بیتش، کسی، به عنوان یار و یاور، برای او باقی نمانده بود!
در حدیث معروفی که مورخان نقل کردهاند، میخوانیم که علی7 میفرمود: «اگر چهل نفر از افراد بااراده و مصمّم مییافتم، همراهِ آنها، پیکار میکردم (و اجازه نمیدادم حکومت اسلامی را از مسیری که پیامبر6 تعیین کرده بود، منحرف سازند).»[1]
و نیز این تعبیرات نشان میدهد که حامیان خلافت، حتی از کشتن اهل بیت امام7 نیز اِبا نداشتند چرا که میفرماید: «من، دریغ داشتم که آنان را به کام مرگ بفرستم.» و این، به راستی عجیب و وحشتناک است! هر چند این گونه مسائل مهم اخلاقی، در عالم سیاست و حکومت، شگفت انگیز نیست!
این احتمال نیز وجود دارد که حامیان متعصّب خلافت، منتظر بهانهای بودند تا فرزندان امام7 را که احتمال جانشینی آنان را در آینده میدادند، از میان بردارند تا کسی برای تصدّی پُست خلافت، از اهل بیت باقی نماند.
اما این که این دوران، تا این حد در کام امام7 تلخ و ناگوار بود و در حقیقت، سختترین روزهای عمر امام7 همین ایام بود که در گوشه خانه نشسته و ناظر اَعمالِ بی رویهای بود که به نام حکومت اسلامی انجام میگرفت، اعمالی مانند تحریف عقاید و اشتباه در فهم احکام اسلام و ارتکاب انواع تبعیضات و بی عدالتیها و سرانجام، تبدیل حکومت اسلامی به سلطنت خودکامهای، همانند سلطنت فرعون و قیصر و کسرا.
پاسخ این سؤال را، باید در نامه 62 نهج البلاغه، یافت. آنجا، امام میفرماید: «به خدا سوگند! من، هرگز باور نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب، بعد از پیامبر6 امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگرداند و آن را بعد از حضرتش، از من دور سازد! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم اطراف فلان شخص بود که با او بیعت کردند (کسی که من، او را شایسته این مقام نمیدیدم و مشکلات عظیم جامعه اسلامی را در دوران حکومت وی، به وضوح پیش بینی میکردم). من، دست روی دست گذاشتم و از بیعت خودداری کردم. (نه توان مخالفت بود و نه جای همکاری) تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و میخواهند دین محمد 6 را نابود سازند. (اینجا بود) ترسیدم اگر اسلام و اهل آن را یاری نکنم، شاهد شکاف در بنیان نیرومند اسلام یا محو آن بوده باشم که مصیبتش برای من، از رها ساختن خلافت و حکومت، بسیار سنگینتر بود... لذا، برای دفع این حوادث، به پا خاستم تا باطل از میان رفت و دین اسلام از خطر (منافقان و دشمنان اسلام) رهایی یافت.
این تعبیرات، نشان میدهد که امام7 در آن دوران در میان دو مسأله ناگوار گرفتار بود: از یک سو، از دست رفتن حقِّ مسلّم خودش و مسلمانان را مشاهده میکرد، حقّی که با از بین رفتنش، انحرافات عجیبی پیدا شد، و از سوی دیگر، توطئه شدید منافقان و دشمنان اسلام را میدید که برای نابودی و محو اسلام، کمر بسته بودند و سوگند خورده بودند. و امام7 بر اساس قاعده منطقی و عقلانی و شرعی اهمّ و مهم، به یاری اسلام شتافت و در برابر مشکل نخست، دندان بر جگر گذاشت و ناراحتیها را تحمّل کرد.
حضرت علی7 در خطبه شقشقیه مطالب بسیار ارزشمندی بیان فرموده است و قبل از ورود به خطبه شریفه و شرحی که پیام امیرالمؤمنین داره بخش اول خطبه چهارم نهجالبلاغه جملاتی شبیه به گفتار صدیقه طاهره3 دارد که ذیلاً میآید:
امیرالمؤمنین7 در بخش اول از خطبه چهارم میفرماید:[2]
بِنَا اهْتَدَیتُمْ فِی الظَّلْماءِ، وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْیاءِ، وَ بِنا اَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرارِ، وُقِرَ
سَمْعٌ لَمْ یَفْقَهِ الْوَاعِیةَ، وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟ رُبِطَ جَنانٌ لَمْ یفارِقْهُ الْـخَفَقانُ.
ترجمه
یعنی: به وسیله ما در تاریکیهای (جهل و گمراهی) هدایت یافتید و به کمک ما به اوج ترقّی رسیدید و در پرتو شعاع ما (خاندان پیامبر6) صبح سعادت شما درخشیدن گرفت و تاریکیها پایان یافت، کر باد! گوشی که ندای پند و اندرز را نشنود و چگونه، کسی که صیحه و فریاد، او را «کر» کرده است میتواند صدای ملایم (مرا) بشنود؟ (آن کس که فرمان خدا و پیامبر را زیر پا گذارده، آیا فرمان مرا پذیرا میشود؟) و مطمئن باد! قلبی که از خوف خدا جدایی نپذیرد (و آماده پذیرش حق باشد).
[1] . این روایت را، نصر بن مزاحم، از آن حضرت نقل کرده است؛ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، جلد 2، صفحه 26؛ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 22.
[2] . (پیام امام امیرالمؤمنین7، ج 1، ص 413)