صدیقه کبری در ادامه میفرماید: وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ؛
یعنی: «خداوند امر به معروف را مصلحتی فراگیر قرار داد»
حضرت میفرمایند: «خدای متعال امر به معروف را به خاطر صلاح عموم مردم واجب کرد.»
کلمه «مصلحت» در محاورات عرفی ما زیاد به کار میرود. این کلمه گاه کاربردهای درست و گاه کاربردهایی انحرافی دارد. مثلا بعضی به هر دروغی که فایده ای داشته باشد، دروغ مصلحت آمیز میگویند!
اصلا مصلحت به چه معناست؟ از عقاید کلامی شیعه این است؛ که احکام واجب و حرامی که در شرع تشریع شده تابع مصالح و مفاسد است. اموری که مصلحت داشته واجب شده و اموری که مفسده داشته تحریم شده است. این شایعترین مورد استعمال مصلحت، در فرهنگ دینی ماست.[1]
این که مصلحت باید تامین شود و از مفسده باید اجتناب گردد، یک پیش فرضی دارد و آن این است که انسانها براساس اقتضای فطرتشان به دنبال هدفی میگردند که سعادت و کمال نهاییشان را تامین کند. هر کسی که چیزی را دوست دارد به خاطر این است که نهایتا کمالی، لذتی و منفعتی را برایش تامین میکند. مردم دنیا در انتخاب هدف خیلی با هم اختلاف دارند و اختلاف اصلی بین متدینین و ملحدین است.
متدینین، اصل معاد را قبول دارند و میگویند: انسان در این عالم باید تلاش کند تا به سعادت ابدی برسد. گرچه ما بالفطره به دنبال رفاه و خوشی هستیم، ولی رفاه و خوشی محدود و موقت را نمیخواهیم؛ بلکه به دنبال خوشی ثابت و دائمی هستیم، این همان حقیقتی است که اسمش سعادت است. قرآن هم میفرماید: «کسانی که اهل سعادت باشند نهایتا اهل بهشت و کسانی که اهل شقاوتاند نهایتا اهل جهنم خواهند بود.»[2] این یعنی ما دنبال خوشیهای ثابت و ابدی میگردیم. خوشیهای موقت که به دنبالشان بیماریهای طولانی باشد سعادت نیست، مثل اعتیاد به مواد مخدر.
در بحثهای عقلی اثبات شده که آن سعادت حقیقی با کمال نهایی انسان توام است؛ یعنی حقیقتی موجب سعادت ابدی میشود که موجب کمال نهایی انسان شود و تا انسان به کمال نهایی نرسیده است، به سعادت ابدی نمیرسد.
ما در حال تلاش برای رسیدن به آن سعادت ابدی هستیم و قصدمان از همه کارهایی که انجام میدهیم رسیدن به خوشبختی است. هر آنچه که حقیقتا موجب رسیدن به سعادت است دارای مصلحت است؛ یعنی شایسته است که ما آن کار را انجام دهیم که به آن هدف برسیم.
مصلحت حقیقی برای انسان عبارت است از؛ حقیقتی که وسیله رسیدن به سعادت ابدی است. اما همه مردم که به معاد اعتقاد ندارند و آنهایی هم که به معاد اعتقاد دارند همیشه به یاد آن نیستند و همه کارهایشان را برای سعادت ابدی انجام نمیدهند؛ یعنی عموم مردم اهداف مادی و دنیوی دارند. قرآن هم میفرماید: «شما زندگی دنیا را ترجیح میدهید.»[3] از این روست که مصلحت در عرف مردم غیرمتشرع معنای عام تری پیدا میکند. از این منظر، مصلحت؛ امری است که وسیله رسیدن به هدف باشد. خواه هدف سعادت حقیقی باشد و خواه همین سعادتهای دنیوی.
انسانها معمولاخوشبختی را در همین دنیا جستجو میکنند و هر چه موجب خوشبختی دنیا شود آن را مصلحت میدانند و چون اهداف مختلف است ممکن است کاری در نظر یک نفر مصلحت داشته باشد، ولی در نظر دیگری مصلحت نداشته باشد.
پس ما یک مصلحت حقیقی داریم و آن چیزی است که انسان را به سعادت ابدی (قرب به خدا) میرساند و در یک اصطلاح عام؛ چون معمولامردم اهداف دنیوی دارند هر کسی برای رسیدن به هدف خودش هر چه را لازم میداند آن امر برای او میشود مصلحت. مثلا دروغ گفتن برای کسی که هدفش کلاه گذاشتن سردیگران است میشود مصلحت آمیز!
برخی افعال مصلحت متوسط دارند. مثلا، کسی که برای پیشرفت تحصیلش به غربت سفر میکند در واقع این سفر برای او مصلحت متوسط محسوب میشود. حال اگر عالم شدن مقدمه برای رسیدن به آن سعادت ابدی و رضای خدا باشد میتواند به مصحلت حقیقی برسد و الااگر هدف از عالم شدن دنیا باشد مصداق خسر الدنیا و الاخره خواهد بود.
کاربرد دیگر مصلحت، جایی است که دو مقدمه با هم تزاحم دارند. گاهی یک مقدمه نفع و ضرری دارد و مقدمه دیگر هم نفع و ضرر دیگری دارد. در این جا کسانی که اهل مصلحت سنجی هستند بین دو مقایسه میکنند تا ببینند کدام نفع بیشتری دارد و زودتر آنها را به هدف میرساند. اصطلاح «تشخیص مصلحت» در این موارد به کار میرود.
[1] . بحار الانوار، ج 29، ص 223.
[2] . سوره هود، آیات 107 و 108.
[3] . سوره اعلی، آیه 16.