این بیعت با تمام بیعتهایی که در زمان خلفا شد متفاوت بود. بیعتی بود خود جوش و فراگیر، بدون هیچ توطئه قبلی و از عمق جان تودههای زجر دیده و ستم کشیده، نه مانند بیعت «سقیفه» که تصمیم اصلی را چند نفر بگیرند و مردم را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و نه همانند «بیعت عمر» که تنها با تصمیم خلیفه اوّل پایه ریزی شد و نه همچون «بیعت عثمان» که «شورای شش نفره» با آن ترکیب خاصّش سردمدار آن بود و در یک کلام میتوان گفت؛ که بیعت واقعی و حقیقی، همین بیعت بود و بقیه از یک نظر جنبه مصنوعی داشت و از قبل، روی آن کار شده است.
بعضی از شارحان نهج البلاغه نوشتهاند که قیام کنندگان در برابر «عثمان» هنگامی که بعد از قتل او به سراغ امام7 رفتنند تا با او برای خلافت بیعت کنند، حضرت حاضر نشد و هنگامی که اصرار کردند فرمود: «من وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر باشم» زیرا میدانست پیشگام شدن آنها در بیعت، به این اتهام دامن میزند که نقشه قتل عثمان از قبل پی ریزی شده بود به علاوه، اگر تنها آنها بیعت میکردند گروهی میگفتند تنها قاتلان «عثمان» با او بیعت کردند، افزون بر این، امام7 در جبین آنها میدید که همه آنها تحمّل پذیرش حق را ندارند؛ آری حق تلخ و سنگین است، ولی بعداً مهاجران و انصار آمدند و به آن حضرت اصرار کردند که خلافت را بپذیرد.
«علی7» چارهای جز پذیرش ندید سپس بر منبر قرار گرفت و مردم گروه گروه آمدند و با او بیعت کردند، تنها افراد اندکی سرباز زدند ولی امام7 اصراری در اجبار آنان نداشت، از کسانی که از بعیت سرباز زدند «سعد بن ابی وقّاص» و «عبدالله بن عمر» بود.[1]
به اعتقاد ما و مطابق مدارک غیر قابل انکار، «علی»7 از سوی خداوند به جانشینی پیامبر نصب شده بود، نه تنها در «غدیر خم» که در موارد متعدّدی، پیامبر6 آن را تأکید فرمود، هر چند به دلایلی که این جا جای شرح آن نیست، بعد از رحلت پیامبر6 گروهی به مخالفت با آن برخاستند، ولی به هر حال بعد از کشته شدن «عثمان» اعلام حمایت عجیب و فراگیر از سوی مردم نسبت به آن شد، حمایتی که حتّی در هیچ یک از نظامهای دموکراسی به هنگام اخذ آرا، چنان حمایتی از کسی دیده نشده است و تنها نمونه آن در عصر پیامبر6 در بیعتهایی همچون «بَیعَتِ شَجَرَه» دیده میشود، این بیعت از شناختی که مردم از روحیات علی7 و مقام علم و تقوا و زهد و مدیریت او داشتند سرچشمه میگرفت و زد و بندهای سیاسی مطلقاً در آن وجود نداشت و چنان پرجوش بود که حتّی توطئه گران سیاسی که «علی»7 را برای وصول به مقاصد خود عنصری نامطلوب میدانستند، در برابر عمل انجام شده واقع گشتند و پیش از این که تصمیمی بگیرند کار از کار گذشته بود؛ و اگر مردم را به حال خود رها میکردند جامعهای آزاد، آباد و مملوّ از عدل و داد، آن چنان که قرآن مجید طراحی کرده است به وجود میآمد.
ولی چنان که خواهیم دید، همان توطئه گران و ریزه خواران خوان عثمانی و غارتگران بیتالمال و هوس بازان میدان سیاست، تدریجاً به تحریک مردم پرداختند و احساسات مذهبی آنها را بازیچه مقاصد سیاسی خود ساختند
و در میدان «جمل، صفّین و نهروان» شکافهای عمیقی بر پیکر اسلام وارد ساختند.
[1] . فی ظلال نهج البلاغه، ج 1، ص 96.