مطلب دیگر، که خیلی مهم است این است که ما در اجرای امر به معروف و نهی از منکر منطق را دخالت نمیدهیم، در صورتی که هر کاری منطقی مخصوص به خود دارد که کلید آن کار است.
عرض کردم چیزی را که ما خوب شناختهایم و بیش از اندازه برایش اثر قائل شدیم زبان بود نه عمل، در عمل هم توجه به عمل فردی بود نه اجتماعی.
اکنون میگویم چیزی که بیش از هر چیز دیگر مورد غفلت است دخالت منطق است در این کار. مقصود این است که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملی اندیشید و باید دید چه طرز عملی مردم را نسبت به فلان کار نیک تشویق میکند و مردم را از فلان عمل زشت باز میدارد.
فقها عموماً به استناد اخبار و احادیث گفتهاند که یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، احتمال تأثیر است.
احتمال اثر یعنی؛ احتمال نتیجه دادن. هر حکمی مصلحتی دارد، نماز مصلحتی دارد، روزه مصلحتی دارد، وضو مصلحتی، امر به معروف و نهی از منکر هم مصلحتی دارد. مصلحت این کار این است؛ که طرف به سخن یا عمل ما ترتیب اثر بدهد. پس معنای احتمال تأثیر این است که احتمال بدهی مصلحت تشریع این حکم بر سخن یا عمل تو مترتب بشود.
حال از شما سؤال میکنم؛ که چرا در مورد نماز نگفتهاند؛ اگر احتمال میدهی این نماز در تو اثر داشته باشد، و آن مصلحتی که در نماز هست مترتب میشود بخوان، و اگر احتمال نمیدهی نخوان؟ و همچنین درباره وضو و روزه و حج و غیره.
برای اینکه آنها تعبدی محض میباشند، ما نمیتوانیم عقل خودمان را در کیفیت آنها و در اینکه باید بکنیم یا نباید بکنیم و چه جور بکنیم دخالت بدهیم. ولی امر به معروف و نهی از منکر از کارهایی است که ساختمان و کیفیت ترتیب آن و اینکه در کجا مفید است و به چه شکل مفید و مؤثر است و بهتر ثمر و بار و نتیجه میدهد، همه را شارع در اختیار عقل ما و فکر و منطق ما گذاشته است.
اگر این مطلب را خوب بفهمیم، طرز فکر ما در فهم اخبار و احادیث امر به معروف و نهی از منکر عوض میشود و بسیاری از تعارضهایی که خیال میکنیم بین ادلّه این اصل در بعضی خصوصیات وجود دارد مرتفع میشود.
راستی تاکنون در اطراف این مسئله فکر کردهاید که چرا ما در تاریخ اسلام از هر طبقهای شخصیتهای مبرّز داشتهایم؛ ادبای بزرگ، حکمای بزرگ، فقهای بزرگ، شعرای بزرگ، وعاظ و خطبای بزرگ و کتّاب و نویسندگان بزرگ، منجمین و ریاضیون بزرگ داشتهایم، سیاستمداران بزرگ داشتهایم، صنعتگران و هنرمندان بزرگ داشتهایم ولی مصلحین نداشتهایم و از این جهت ما خیلی فقیریم. البته کم و بیش «مصلح» در میان ما ظهور کرده اما نه آن اندازه که انتظار میرود، با اینکه ما اصلی در اسلام داریم به نام اصل امر به معروف و نهی از منکر. این اصل میبایست مصلحین زیادی به وجود آورده باشد. البته نباید انتظار داشت که به همان اندازه که مثلاً ادیب یا حکیم یا فقیه یا منجم و ریاضیدان داشتهایم، میبایست مصلح اجتماعی و دینی داشته باشیم.
«مصلح»، یک نبوغ و شخصیت و عمق نظر و دوراندیشی و گذشت دیگری لازم دارد و قهراً عزیزالوجودتر و قلیل الوجودتر است، ولی فکر میکنم به همان نسبت هم که بسنجیم باز نداشتهایم، چرا؟ این سؤالی است که فعلاً برای من مقدور نیست که بتوانم جوابی به آن بدهم.
اینقدر مصلح نداشتهایم و سخن از اصلاح کمتر شنیدهایم که فکر نمیکنیم این هم یک شأن بزرگی است و شایسته مردان بزرگ است. اگر به ما بگویند امیرالمؤمنین یا سید الشهداء سلام اللَّه علیهما مردی بود حکیم، همه معنای این کلمه را میفهمیم و این را مدحی برای آن حضرت میشماریم، و همچنین است اگر بگویند مردی بود فقیه و عارف به احکام الهی، یا بگویند مردی بود خطیب و فصیح و بلیغ. ولی اگر بگویند مصلح بود، چیزی از این کلمه نمیفهمیم و چندان به نظر ما مهم نمیآید، در صورتی که از همه شئون بالاتر همین است و خودشان هم همین اسم و همین شأن را برای خود پسندیدهاند.
علی7 میفرماید:
خدایا تو میدانی من، نه در پی ریاست و زعامت و حکومتم، و نه طالب مال و ثروت دنیا؛ من فقط مردی مصلح میباشم، میخواهم نشانههای ازبین رفته دین را برگردانم و در بلاد تو اصلاحی به عمل آورم تا ستمدیدگان در امان قرار گیرند و حدود تو جاری شود.[1]
سیدالشهداء3 در وصیتی که هنگام حرکت نوشت و به برادرش محمد بن حنفیه داد، مینویسد:
من برای هوا و هوس قیام نکردم، من مردی اخلالگر و ستمگر نیستم.
فلسفه قیام و نهضت من اصلاح طلبی است. من مردی مصلح میباشم.[2]
[1] . نهج البلاغه، خطبه 129.
[2] . مقتل خوارزمی، ج 1، ص188.