borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد پنجم»
1 ـ پیروان نالایق، شخصیت پیشوایان را زیر سوال می‌برند؟

بی شک، هیچ پیروزی و شکستی بدون دلیل نیست و آنها که همه، یا بعضی از پیروزی و شکست‌‌ها را به علل ناشناخته و عوامل مرموز و یا تصادف و اتفاق و شانس و طالع نسبت می‌دهند، کسانی هستند که نمی‌‌خواهند با حقایق تلخ، رو به رو شوند و آن را تحلیل کنند.

در تحلیل‌های معمولی، غالباً، عامل اصلی پیروزی و شکست را، قدرت فرماندهی و مدیریت و آگاهی او می‌دانند، در حالی که در پاره‌ای از موارد، مسأله عکس است و فرمانده و پیشوا از نظر روحیه و آگاهی و مدیریت در نهایت قوّت است، ولی پیروانِ ضعیف و ترسو و بی اراده و از هم بریده و بی تجربه ـ که نمی‌‌توانند طرح‌‌های دقیق مدیریت پیشوایشان را به خوبی پیاده کنند ـ عامل اصلی شکست محسوب می‌شوند و اینجا است که شخصیت و توان رهبری، در آتش فساد پیروان می‌سوزد! و این برای یک فرمانده لایق و مدیر و مدبر، بسیار دردناک است.

اگر می‌بینید که علی7 در این خطبه، مانند شمع می‌سوزد و ناله سر می‌دهد و مردم کوفه را زیر رگبار سرزنش‌های خود قرار می‌دهد، به همین دلیل است. پراکندگی و پیمان شکنی و ضعف و زبونی آنان سبب شد که نه تنها دشمن بلکه حتی دوستانی که سوابق رشادت و مدیریت پیروزمندانه آن امام بزرگوار را در غزوات اسلامی، به خاطر داشتند، چشم بر هم، نهاده و امام را متّهم به عدم آگاهی از فنون جنگ بکنند! این جاست که امام دست آنها را گرفته و به سوی تاریخ گذشته زندگی خود می‌برد، و می‌‌فرماید: من بیش از چهل سال، تجربه موفق در جنگ‌ها داشتم، چه گونه می‌توان مرا به عدم آگاهی در فنون جنگ متهم کرد؟! مشکل من جای دیگر است و آن این است که من پیروانی دارم که فاقد انضباط نظامی‌اند و طغیانگر و سرکشند و در لحظات حسّاس خودسرانه، دست به هر کاری می‌زنند و نتیجه آن شکست است.

تجربه ناموفق جنگ صفین و داستان خدعه و نیرنگ معاویه و عمروعاص، در مسأله بر سر نیزه کردن قرآنها و از آن تأسف بارتر، داستان حَکَمیت ابوموسی اشعری، بهترین گواه و شاهد برای این مدّعا است. امروز همه محقّقان تاریخ، بلکه غیر محقّقان می‌دانند که اگر آن سرپیچی و نفاق لشکر عراق نبود، پیروزی در جنگ صفین قطعی بود و هرگز آن وقایع خونبار ـ که به خاطر حکومتِ بلامنازع امویان در تاریخ اسلام، رخ داد ـ پیش نمی‌‌آمد. و به همین دلیل، می‌توان از وقایع جنگ صفین به عنوان دردناک‌‌ترین فراز تاریخ اسلام و تاریخ زندگی علی7 نام برد، چرا که پیامدهایش بسیار ناگوار و گسترده بود و قلب پاک علی7 را سخت آزرد.

نه تنها در زمان علی7 که امروز هم بسیاری از ناآگاهان، سیاست جنگی و کشور داری امیرمؤمنان را به خاطر بی خبری از آنچه در تاریخ اتفاق افتاد، زیر سؤال می‌برند و این یکی از بارزترین نشانه‌‌های مظلومیت آن بزرگوار است؛ آن مردی که فرمانش به مالک اشتر، به عنوان یکی از عالی‌‌ترین برنامه‌‌های کشور داری و مدیریت، در تاریخ می‌درخشد و پس از گذشت چهارده قرن، پیوسته، اصولش محکم و استوار است و به مصداق ﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ‏ * تُؤْتي‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾؛ [1] دوست و دشمن از ثمرات آن بهره‌مند می‌گردد و سایر فرمان‌‌ها و نامه‌‌های او در نهج البلاغه از نهایت انسجام و پختگی سیاست او خبر می‌دهد، کارش به جایی برسد که این گونه درباره او قضاوت شود!

تنها در اینجا نیست که علی7 از این مسأله پرده برمی دارد، بلکه در موارد متعدّد دیگر نیز به این حقیقت تلخ اشاره می‌کند که مردم بی‌وفا و عصیانگر و گروهی خیانتکار برنامه‌‌های مرا در هم می‌ریختند. در یکی از کلمات قصار که اتفاقاً بعد از همین داستان حمله غارتگری شام به شهر انبار، از آن حضرت شنیده شده می‌خوانیم:

شما برای حل مشکلات خودتان نمی‌‌توانید به من کمک کنید، چگونه می‌توانید مشکل دیگران را دفع کنید؟! در گذشته، رعایا از ستم فرمانروایانشان شکایت داشتند ولی من از ستم رعیتم، شکایت دارم! گویا، من پیروم و آنها، پیشوا و من فرمانبر و محکومم و آنها، فرمانده و حاکم!»[2]

در جای دیگر می‌‌فرماید: «من، می‌خواهم بیماری‌‌های خودم را به وسیله شما مداوا کنم، امّا شما، خود درد و بیماری من هستید!»

حضرت سپس به پیشگاه خدا شکایت می‌برد و عرضه می‌دارد: «بار خدایا! طبیبان این درد جانفرسا، خسته شدند و بازوی توانای رادمردان در کشیدن آب همّت از وجودِ این مردم ـ که دائماً در حال فروکش کردن است ـ ناتوان گردیده! کجایند آن مردمی که به اسلام دعوت شدند و پذیرفتند و قرآن را تلاوت می‌کردند و به خوبی درمی یافتند و در عمل پیاده می‌کردند و به سوی جهاد دعوت می‌شدند و عاشقانه مانند ناقه‌ای که به دنبال فرزندش می‌رود، به سوی آن راه می‌افتادند؟»[3]

اینها همه به خوبی نشان می‌دهد که مشکل کار علی7 کجا بوده و درد بی درمان حکومتش، از کجا سرچشمه می‌گرفته و اگر مردمی غیر از سست عنصرانِ کوفه گرداگرد وجودش را می‌گرفتند تاریخِ اسلام شکل دیگری به خود می‌گرفت.


[1] . سوره ابراهیم، آیات 24 و 25.

[2] . کلمات قصار، شماره 261.

[3] . خطبه 121.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: