borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد پنجم»
جزع و بی‌تابی

«جزع» نقطه مقابل «صبر» است و آن، حالت بی قراری و ناشکیبایی در برابر حوادث و مشکلات است، به گونه‌ای که انسان در برابر حادثه زانو زند، مأیوس شود، بی تابی کند و یا از تلاش و کوشش برای رسیدن به مقصد چشم بپوشد.

جزع یکی از بدترین و نکوهیده‌‌ترین صفات است که انسان را در دنیا و آخرت به بدبختی می‌کشاند و از رسیدن به مقامات والا باز می‌دارد و ارزش و مقام او را در جامعه کاسته، شربت زندگی را در کامش تلخ، و شهد حیات را شرنگ می‌سازد.

قرآن مجید در سوره «معارج»، انسان را موجودی حریص و کم طاقت معرفی می‌کند که وقتی بدی به او برسد، بی تابی می‌کند و هنگامی که خوبی به او رسد، بخل می‌ورزد و مانع دیگران می‌شود، «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ اِذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنوعاً».[1]

منظور از انسان در این آیه ـ همانند بعضی از آیات مشابهی که انسان را با صفات ناشایستی توصیف کرده ـ انسان‌های تربیت نیافته و به اصطلاح خودرو و فاقد شخصیت است و لذا در ذیل همین آیات با جمله ﴿إِلاَّ الْمُصَلِّينَ...﴾ تا... ﴿وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ﴾[2]، افراد با ایمانی را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفّت و امانت و شهادت به حق وفادارند، استثنا کرده و از تحت عنوان  حریص (هلوع) خارج می‌کند.

تعبیر آیات فوق، شاید اشاره به این باشد که معمولا افراد جزوع و ناشکیبا بخیل هم هستند؛ همان گونه که بخیلان ناشکیبا می‌باشند؛ به تعبیر دیگر این دو صفت با یکدیگر رابطه دارند و از این رو در مفهوم «هلوع» جمع شده‌اند.

در روایات اسلامی نیز بحث‌های جالب و عمیق و نکته‌‌های قابل ملاحظه‌ای در این زمینه دیده می‌شود که هر یک از دیگری آموزنده تر است، در ذیل به چند نمونه از آنها اشاره می‌شود:

1 ـ امیرمؤمنان علی7 در مذمّت جزع می‌فرمایند: «از جزع و ناشکیبایی بپرهیز؛ زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم و اندوه به بار می‌آورد».[3]

2 ـ همان امام بزرگوار در جای دیگر ضمن اشاره به نکته لطیف دیگری می‌فرمایند: «بی تابی از صبر و شکیبایی ناراحت کننده تر است».[4]

دلیل آن روشن است؛ زیرا جزع و بی تابی هیچ مشکلی را حل نمی‌‌کند، تنها اثرش این است که روح و جسم انسان را در هم می‌کوبد، به همین دلیل از شکیبایی پر زحمت‌تر می‌باشد؛ مثلا، هنگامی که انسان، عزیزی را از دست دهد، ممکن است سرش را به دیوار بکوبد، گریبان چاک کند، نعره و فریاد بکشد و یا سرانجام خودکشی کند؛ اما هیچ یک از این‌‌ها عزیز از دست رفته را باز نمی‌‌گرداند، بلکه تنها پایه‌‌های ایمان و سلامت جسم و جان او را درهم می‌کوبد، علاوه بر این، اجر و پاداش انسان را نیز برباد می‌دهد که شرح آن در حدیث
بعد می‌آید.

3 ـ حضرت علی7 می‌فرمایند: «جزع (در برابر مصائب)، مقدرات را تغییر نمی‌‌دهد؛ ولی اجر و پاداش انسان را از بین می‌برد».[5]

درباره این که چرا پاداش را از بین می‌برد، باید گفت: جزع و ناشکیبایی دلیل بر عدم رضا و عدم تسلیم در برابر مقدرات الهی است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمت پروردگار را در بردارد؛ هر چند صاحبش از آن غافل باشد.

4 ـ در حدیث دیگری که از امام‌‌هادی7 نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالب دیگری، می‌فرمایند: «مصیبت برای انسان صبور، یکی است و برای انسان بی صبر و ناشکیبا، دوتاست».[6]

جزع و بی تابی ـ چنان که در قبل اشاره شد ـ مشکلات عظیم جسمی و روحی به دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را برباد می‌دهد، بنابر این مصیبت افراد ناشکیبا مضاعف می‌شود.

5 ـ امام کاظم7 در بیان یکی از وصایای حضرت مسیح7 می‌فرمایند: «دل‌های خود را پناهگاه شهوات قرار ندهید، آن کس که در بلا، بیشتر بی تابی می‌کند، علاقه‌اش به دنیا بیشتر است و آن کس که در بلا، شکیباتر است، نسبت به دنیا، بی اعتناتر است».[7]

از این روایت استفاده می‌شود که یکی از سرچشمه‌‌های مهم جزع و بی تابی، حرص و حبّ دنیاست و برای کاستن از شدّت جزع، باید از علاقه به دنیا کاست.

6 ـ در حدیث دیگری از امام صادق7 نقل شده است: پیامبر اکرم6 هنگام عیادت یکی از یارانش که آخرین ساعات عمرش را می‌گذراند، فرمودند: «ای فرشته مرگ! با او مدارا کن که با ایمان است. ملک الموت عرض کرد: بشارت باد بر تو ای محمد! که من نسبت به همه مؤمنان مدارا می‌کنم. بدان ای محمد! هنگامی که من روح فرزندان آدم را می‌گیرم، خانواده آنان بی تابی می‌کنند. در گوشه‌ای از خانه می‌ایستم و می‌گویم: چرا این گونه بی تابی می‌کنید؟ من قبل از پایان عمرش روح او را نگرفتم و این یک مأموریت الهی است، گناهی ندارم؛ «اگر راضی به رضای خدا باشید و صبر کنید به شما پاداش داده می‌شود و اگر جزع و بی تابی کنید گناه می‌کنید».[8]

7 ـ حدیث کوتاه و پر معنی دیگری از امیرمؤمنان علی7 آمده است: «کسی که صبر او را نجات ندهد، بی تابی او را هلاک خواهد کرد.»[9]  (این هلاکت می‌تواند اشاره به هلاکت دنیا و آخرت باشد).

8 ـ این بحث را با حدیث دیگری از پیامبر اکرم6 پایان می‌دهیم. در این حدیث آمده است که یکی از اصحاب پیامبر6 فرزندش را از دست داده بود، حضرت6 دستور نوشتن نامه‌ای به این مضمون را به او دادند: «خداوند متعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکیبایی دهد!... مبادا با جزع و بی‌تابی، اجر خود را از بین ببری و فردای قیامت به خاطر از دست دادن ثواب صبر بر مصیبت، پشیمان گردی، هنگامی که ثواب و مصیبتت را ببینی، می‌فهمی که مصیبت از آن کوتاه تر بوده است و بدان! جزع و بی تابی، عزیز از دست رفته را باز نمی‌‌گرداند، غم و اندوه، قضای الهی را تغییر نمی‌‌دهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تأسّفت را از میان می‌برد».[10]

مرحوم محدّث قمی در «سفینهٔ البحار» داستان جالبی درباره «بوذر جمهر» و مسئله «صبر و جزع» که بسیار مناسب این نوشتار است، نقل می‌کند: در بعضی از تواریخ آمده است که انوشیروان نسبت به «بوذرجمهر» خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریکی زندانی کنند. چندین روز گذشت، انوشیروان کسی را فرستاده تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان، در حالی که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسید: چگونه در این حالت که سخت در مضیقه‌ای، فارغ البال می‌باشی؟

بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونی که از شش ماده ترکیب شده است، استفاده می‌کنم و این معجون همان گونه که می‌بینید، مرا بر سر حال آورده است.

فرستاده پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات به آن پناه بریم؟

بوذرجمهر در جواب گفت:

ماده اوّل آن «توکّل بر خداست».

ماده دوّم؛ آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ می‌دهد و بی تابی در برابر آن، مشکلی را حل نخواهد کرد.

ماده سوّم؛ صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون‌‌های الهی به کمک انسان می‌شتابد.

ماده چهارم؛ اگر صبر نکنم، چه کنم؟ بنابر این با جزع خود را هلاک ننمایم.

ماده پنجم؛ از مشکلی که من دارم، مصائب مشکل تری نیز وجود دارد؛ پس خدا را شکر که در آن‌‌ها گرفتار نشدم!

ماده ششم؛ از یک ستون به ستون دیگر فرج است.

این سخن به انوشیروان رسید، او را آزاد كرد و گرامی داشت.[11]


[1] . سوره معارج، آیات 19 تا 21.

[2] . سوره معارج، آیات 22 تا34.

[3] . بحار الانوار، جلد 79، صفحه 144.

[4] . همان مدرک، صفحه 131، حدیث16.

[5] . غرر الحکم، حدیث 1876.

[6] . بحار الانوار، جلد 79، صفحه 144.

[7] . بحار الانوار، جلد 1، صفحه 106.

[8] . بحار الانوار، جلد 6، صفحه169.

[9] . بحار الانوار، جلد 68، صفحه 96.

[10] . میزان الحکمه، جلد 2، صفحه 1563، حدیث 10118.

[11] . سفینهٔ البحار، واژه صبر.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: