borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد پنجم»
3 ـ غیرت دینی

منظور از غیرت دینی، این است که انسان، در برابر تخلّفاتی که از مسیر حق و عدالت و احکام الهی می‌شود، خاموش ننشیند و بی تفاوت از کنار آنها نگذرد بلکه تخلّف، هر چه شدیدتر باشد، جوش و خروش او بیشتر گردد. کسانی که خونسرد و بی رمق، از مقابل این امور می‌گذرند، فاقد غیرت دینی هستند.

قرآن مجید، درباره بعضی از جنگجویان باایمان که فاقد وسائل لازم برای شرکت در میدان جنگ بودند، می‌‌فرماید: ﴿وَ لاعَلَی الَّذینَ اِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیهِ تَوَلَّوا وَ أَعْینُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّ یجِدُوا ماینْفِقُونَ﴾ [1] ؛ بر کسانی که وقتی نزد تو آمدند که آنها را بر مرکبی (برای میدان جهاد) سوار کنی و تو گفتی که: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، ندارم.» و آنها از نزد تو بازگشتند در حالی که چشمانشان از اندوه، اشکبار بود، ایرادی نیست؛ چرا که چیزی که در راه انفاق کنند، نداشتند.

این، چه عاملی است که فردی را که ابزار و وسایل جهاد را نمی‌‌یابد چنان منقلب می‌کند که بی اختیار مانند ابر بهار، اشک بریزد؟ آن چیزی جز غیرت دینی نیست.

در خطبه مورد بحث نیز به یکی از مظاهر آن ـ که در بالاترین حدّ قرار دارد ـ اشاره شده است. حضرت می‌‌فرماید: «اگر مسلمانی، به خاطر این حادثه (بسیار دردناک) از شدّت تأسّف بمیرد، جای سرزنش ندارد، بلکه به نظر من سزاوار است.»

غیرت دینی، عامل بسیار مهمّی برای دفاع از حریم قوانین اسلام و احیای معروف و از میان بردن منکر است.

جالب این که در حدیثی از امام صادق7 آمده است: که خداوند، دو فرشته را برای عذاب قومی مأمور کرد. هنگامی که آنها به سراغ این مأموریت خود رفتند، مردی به ظاهر نورانی را که آثار پارسایی و صلاح از او آشکار بود، دیدند که در حال تضرّع و زاری به درگاه خدا است. یکی از آن دو، به دیگری گفت: «این مرد، دعا کننده را دیدی؟» دیگری گفت: آری، ولی من مأموریتم را انجام می‌دهم» دومی گفت: من، هیچ کاری نمی‌‌کنم، تا به پیشگاه خدا، پروردگارم بازگردم (و دستور جدیدی بگیرم) هنگامی که به پیشگاه خداوند عرضه داشت که؛ «پروردگارا! من به آن شهر که رسیدم، یکی از بندگان تو را دیدم که در حال دعا و تضرّع است.» دستور آمد که برو و مأموریتت را انجام ده (و شهر را زیرورو کنید)؛ او مردی است که هرگز، چهره‌اش از خشم در راه من، متغیر و برافروخته نشده است (و ذره‌ای غیرت دینی نداشته).[2]


امیرالمؤمنین علی7 در بخش سوم می‌فرماید:

فَیا عَجَباً! عَجَباً ـ وَ اللهِ ـ یُمِیتُ القَلْبَ وَ یُجْلِبُ الْـهَمَّ مِنِ اجْتِمَاعِ هؤُلاَءِ القَوْمِ عَلَی بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ! فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً، حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یرمَی: یُغَارُ عَلَیکُمْ وَ لاَتُغِیرونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لاَتَغْزُونَ، وَ یَعْصَی اللهُ وَ تَرْضَوْنَ!» فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیرِ إِلَیهِمْ فِی أَیامِ الحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیظِ؛ أَمْهِلْنَا یسَبَّخُ عَنَّا الحَرُّ. وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیرِ إِلَیهِمْ فِی الشِّتَاءِ، قُلْتُمْ: «هذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ، أَمْهِلْنَا ینْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ! کُلُّ هذا فِراراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ. فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الحَرِّ وَ القُرِّ تَفِرُّونَ؛ فَأَنْتُمْ ـ وَ اللهِ ـ مِنَ السَّیفِ أَفَرُّ! 

ترجمه:

«شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند! قلب را می‌میراند و غم و اندوه را (به روح انسان) سرازیر می‌کند که آنها (شامیان غارتگر) در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان، این گونه پراکنده و متفرّق! روی شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد! چرا که (آنچنان سستی و پراکندگی به دشمن نشان دادید که) هدف تیرها قرار گرفتید، پی درپی به شما حمله می‌کنند و شما به حمله متقابل دست نمی‌‌زنید! با شما می‌جنگند و شما با آنها پیکار نمی‌‌کنید! آشکارا، معصیت خدا می‌شود و شما، (با اعمال نادرستتان) به آن رضایت می‌دهید! هر گاه، در ایام تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن را دادم، گفتید: «اکنون، شدّت گرما است؛ اندکی ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشیند!» و اگر در زمستان، این دستور را به شما دادم، گفتید: «اکنون، هوا فوق العاده سرد است؛ بگذارید سوز سرما آرام گیرد.» ولی همه اینها بهانه‌‌هایی است برای فرار از گرما و سرما. جایی که شما از سرما و گرما (این همه وحشت دارید و) فرار می‌کنید، به خدا سوگند! از شمشیر (دشمن) بیشتر فرار خواهید کرد.»

شرح و تفسیر:

در این بخش از خطبه، امام به تحلیل دیگری درباره عوامل شکست و عقب نشینی مردم کوفه و عراق، توأم با ملامت و سرزنش می‌پردازد، باشد که با این بیان روح خفته آنها را بیدار کند و پیش از آن که اوضاع کشور آنها، بدتر شود بپا خیزند و به دفع دشمن بپردازند.

نخست می‌‌فرماید: «شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند! قلب را می‌میراند و غم و اندوه را (به روح انسان) سرازیر می‌کند که آنها (شامیان غارتگر) در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان، این گونه پراکنده و متفرّق».

همیشه، تعجّب و شگفتی، از اموری است که با جریان طبیعی، سازگار نیست و علل ناشناخته یا نامأنوسی دارد. طبیعت امر چنین اقتضا می‌کند که طرفداران حق به خاطر ایمان محکمی که به آن دارند، محکم بایستند و از آن دفاع کنند، ولی طرفداران باطل چون انگیزه نیرومندی برای دفاع از آن ندارند، نسبت به حمایت از آن سست و ناتوان باشند، ولی اگر دیدیم طرفداران حق پراکنده و بی اراده و سست و ضعیفند، امّا طرفداران باطل متّحد و منسجم و در راه خود مصمّم هستند، سبب شگفتی می‌شود.

اهل عراق، پیشوایشان علی7 بود که گذشته از وصیت مُسَلّم پیامبر اکرم6 درباره ولایت او، همه مردم مکّه و مدینه، از مهاجران و انصار و غیر آنها و غالب مناطق دیگر، با او بیعت کردند و دلائل حقّانیتش، از افکار و اعمال و زهد و عدالتش نمایان بود، امّا غارتگران شام به دنبال مردی طغیانگر و جاه طلب که سوابق زشت خاندان او در اسلام و جاهلیت، بر کسی پوشیده نبود، سر به شورش در برابر امام بر حق برداشته بودند با این حال آیا جای تعجّب نیست که آنها پشت سر پیشوای خود بایستند و اینها این چنین پیمان شکنی کنند؟!

اینجاست که امام، شدیداً ناراحت می‌شود و آنها را زیر شلاّق سرزنش و ملامت می‌گذارند؛ چرا که سزاوار چنین سرزنش تند و تلخی بودند، می‌‌فرماید: «روی شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد! چرا که (آن چنان سستی و پراکندگی به دشمن نشان دادید که) هدف تیرها قرار گرفته‌اید».

پی درپی، به شما حمله می‌کنند و شما به حمله متقابل دست نمی‌‌زنید.

با شما می‌جنگند و شما، با آنها پیکار نمی‌‌کنید!

آشکارا، معصیت خدا می‌شود و شما با اعمال نادرستتان به آن رضایت می‌دهید!

در واقع امام7 دلیل سرزنش خود را نسبت به آنان، در این چند چیز خلاصه می‌کند که ریشه همه یک امر است؛ و آن سستی و تنبلی و بی تفاوتی به خرج دادن است. تا آنجا که دشمن، چنان جسور می‌شود که پی درپی حمله می‌کند غارت می‌کند، و خون بی گناهان را می‌ریزد و آنها تماشاچی این صحنه‌‌های غم انگیز و زشت و ناروا هستند!

سپس امام7 انگشت روی یک دلیل روشن بر محکومیت آنان، به خاطر سستی و بی ارادگی و ضعف و ناتوانیشان گذارده، می‌‌فرماید: «هرگاه در ایام تابستان، فرمان حرکت به سوی دشمن را دادم، گفتید: «اکنون، شدّت گرما است؛ اندکی ما را مهلت ده تا سوز گرما فرونشیند»! و اگر در زمستان، این دستور را به شما دادم، گفتید: «اکنون، هوا فوق العاده سرد است، بگذار سوز سرما آرام گیرد!

ولی همه اینها، بهانه‌‌هایی است برای فرار از گرما و سرما.

جایی که از سرما و گرما (این همه وحشت دارید) و فرار می‌کنید، به خدا سوگند! از شمشیر (دشمن) بیشتر (وحشت دارید و) فرار خواهید کرد!

گویی میدان جنگ باید در فصل بهار باشد، آن هم در میان دشت‌‌های پر از گل و مرغزارها، همراه پرندگان خواننده و چشمه سارها و نسیمِ لطیف و روح افزا! آن گاه سربازان بنشینند و دشمنان را با اشاره چشم و ابرو بر خاک بیندازند!

این بی‌خبران، تاریخ اسلام را که زمان چندانی از آن نگذشته بود، به کلّی، فراموش کرده بودند که یاران پیامبر فاصله میان مدینه و میدان تبوک را در آن گرمای سوزان تابستانِ بیابان حجاز با پای برهنه روی سنگ‌‌های تفتیده از تابشِ آفتاب، با نداشتن آب و آذوقه کافی پیمودند. و در جنگ‌های دیگر نیز سخت‌‌ترین ناملایمات را تحمّل کردند و مانند شیر ژیان، بر دشمن حمله کردند! اگر آنها می‌خواستند مانند کوفیان سستْ عنصر، ملاحظه سرما و گرما کنند، هرگز درختِ تنومند اسلام بارور نمی‌‌شد و به ثمر نمی‌‌نشست. نه تنها در اسلام بلکه در هیچ نقطه‌ای از دنیا، سربازان سُست و نازپرورده و ترسو و پراکنده پیروز نشدند، بلکه همیشه، ذلیل و حقیر و شکست خورده بودند.

در واقع سخن آنها، شباهت زیادی با سخن کفّار و منافقان داشت که می‌گفتند: (لاتَنْفَرِوا فِی الْحَرِّ)؛ «در گرمای تابستان (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید!» که قرآن، در پاسخ آنها می‌گوید: ﴿قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ﴾؛ بگو: آتش دوزخ از این گرم‌تر است، اگر می‌دانستند.[3]

در واقع، کوفیان که با این گونه اظهارات واهی، از جهاد با دشمن خونخوار و سنگدل، طفره می‌رفتند، گرفتار نوعی نفاق بودند، نفاقی که از ضعف ایمان آنها به مبانی اسلام و پیشوایشان، امیرمؤمنان علی7 سرچشمه می‌گرفت.

به هر حال، مجاهدان واقعی که در صحنه‌‌های نبرد می‌جنگند و می‌جوشند و می‌خروشند و پیروز می‌شوند، کسانی هستند که نه به مشکلات آب و هوا می‌اندیشند و نه به مشکلات مسیر راه و میدان نبرد. بی شک، اگر دشمن، احساس کند که جنگجویان مخالف، مثلا از جنگیدن در سوز سرما و گرما پرهیز دارند، درست حمله خود را در همان زمان شروع می‌کند و با استفاده از این نقطه ضعف، وسیله پیروزی خویش را فراهم می‌سازد.

نکته‌ها:


[1] . سوره توبه، آیه 92.

[2] . بحار الانوار، جلد 97، صفحه 89، حدیث 60.

[3] . سوره توبه، آیه 81.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: