اما طریق افضلیت علی بن ابیطالب7 از آن ظاهرتر و واضح تر است که محتاج به بیان و دلیلی باشد زیرا دشمنان او به جهت بغض و کینه، سعی تمام در اخفای فضایل او داشتند و دوستان او از روی خوف و تقیه جد و اهتمام در عدم اظهار محاسن او نمودند و با وجود این، مناقب و ماثر او شرق و غرب را فرو گرفته و محامد و مفاخر او کل ثقلین را احاطه کرده است.
ابن ابیالحدید[1] که از اکابر اهل سنت است گفته است:
فضایل آن جناب به حدی است که متعرض ذکر و بیان آن گردیدن سماجت است.[2] چه گویم در شان کسی که دشمنانش به فضایل او اعتراف و اقرار نمودهاند و انکار فواضل او را نمیتوانند نمود. بنی امیه با وجود این که مشرق و مغرب عالم را مالک شدند و غایت سعی در اطفای نور او کردند و احادیث بسیار در اظهار عیب و بدی او وضع کردند و در منابر لعن بر آن حضرت کردند و از شیعیان و محبان او بعضی را به قتل رسانیدند و برخی را حبس نمودند و مردم را از نقل فضایل او منع شدید کردند، حتی حرام کردند بر مردم که نام آن بزرگوار را بر زبان جاری کنند. و هر چه ایشان در این امر بیشتر سعی کردند نام او بیشتر بلند شد و فضایل او بیشتر بلند و منتشر، و قدر او رفیعتر شد مانند مُشک که هر چند آن را مخفی کنند بویش مخفی نمیشود، و مثل آفتاب که به کف دست پنهان نمیشود، و مثل روز روشن که اگر یک چشم کور باشد و آن را نبیند چندین هزار چشم دیگر آن را مشاهده میکنند.
در پایان این بحث احادیثی در فضیلت امام الموحدین امیرالمؤمنین علی7 نقل میکنیم:
حدیث اول ـ خوارزمی که از بزرگان اهل سنت است روایت کرده است[3] که حضرت رسول6 فرمودند که:
خدای تعالی به برادر من علی آن قدر فضایل عطا کرده است که نمیتوان احصا نمود. هر که ذکر کند فضیلتی از او را و اقرار به آن داشته باشد خداوند گناهان او را میآمرزد. و کسی که فضیلتی از او را بنویسد تا اثر آن نوشته باقی باشد ملائکه از برای او استغفار میکنند. و کسی که فضیلتی از او را بشنود گناهانی را که از شنیدن، مرتکب شده است خدا میآمرزد، و کسی که نظر کند به فضیلتی از فضایل او خدای تعالی میآمرزد گناهانی را که به سبب نظر کردن مرتکب آن شده است.
و بعد از آن فرمودند:
نظر کردن بر روی علی7 عبادت است. و قبول نمیکند، خدای تعالی ایمان کسی را مگر به دوستی علی7 و بیزاری جستن از دشمنان او.
حدیث دوم ـ باز خوارزمی روایت کرده است[4] که حضرت پیغمبر6 فرمودند:
اگر همه درختان قلم شوند و همه دریاها مرکب و همه جنیان حساب کننده و همه افراد انسان نویسنده شوند، قدرت بر احصای فضایل علی7 را ندارند.
حدیث سوم ـ ابنمغازلی شافعی[5] که از اعاظم و اکابر سنیان است در کتاب مناقب خود از ابو ایوب انصاری روایت کرده است که:
وقتی که جناب پیغمبر6 بیمار بود، حضرت فاطمه3 به عیادت او رفت و حضرت رسول6 ضعف و نقاهت بسیار داشتند. پس حضرت فاطمه3 که پدر خود را به آن حالت مشاهده نمود شروع به گریه کرد. حضرت پیغمبر6 به او فرمود که ای فاطمه! به درستی خدای تعالی ابتدا نظر کرد بر روی زمین و پدر تو را از اهل زمین برگزید و او را پیغمبر کرد. و در مرتبه دوم نظر کرد بر اهل زمین و تو و شوهر تو را برگزید، پس وحی کرد به من که تو را به او تزویج کنم و او را وصی خود کنم. ای فاطمه! آیا میدانی به سبب کرامت تو در نزد خدا! تو را به کسی تزویج نمود که بزرگترین مردم است از جهت علم و حلم و ایمان؟
حدیث چهارم ـ احمد حنبل در مسند خود در کتاب فضائل صحابه؛ و ابونعیم حافظ[6] در کتاب حلیهٔ الاولیاء نقل کرده اند:
جناب رسول خدا6، علی7 را مخاطب به یعسوب المؤمنین مینمود (و یعسوب، امیر و رئیس زنبوران است) و مراد این است که آن حضرت امیر و پیشوای مومنان است. [7]
حدیث پنجم ـ آن است که خاصه و عامه نقل کردهاند[8] که جناب رسول خدا6 روزی به حضرت امیرالمؤمنین7 فرمود:
اگر خوف آن را نمیداشتم که امت من در حق تو بگویند آن چه نصاری در حق عیسی7 گفتند، هر آینه میگفتم در شان تو چیزی را که بعد از آن به هر گروهی که گذر کنی خاک قدم تو را بردارند و بقیه آب دست شستن تو را بگیرند به جهت تبرک؛ ولیکن همین بس است تو را که، تو از منی و من از توام، و تو وارث منی و من وارث توام، و تو از من به منزلة هارونی نسبت به موسی.
حدیث ششم ـ در کتاب جامع الاصول[9] از صحیح ترمذی که از کتابهای معتبر اهل سنت است از انس روایت کرده است:
در وقتی که جناب پیغمبر6 در میان اصحاب برادری قرار داد، حضرت علی7 به خدمت حضرت رسول6 آمد و عرض کرد:
یا رسول الله! در میان اصحاب برادری قرار دادی و مرا با کسی برادر نکردی. حضرت فرمودند: یا علی! تو برادر منی در دنیا و آخرت، و ایشان کفو تو نیستند.
و شکی نیست که این حدیث صریح است در افضلیت آن حضرت از جمیع صحابه و احادیث داله بر افضلیت آن جناب در کتب فریقین بی حد و حصر است.
[1] . عزالدین عبدالحمید بن محمد بن محمد بن الحسین بن ابی الحسین مدائنی، از اکابر علمای اهل سنت، معتزلی مذهب و به مذهب خویش در قصیدهای که در مدح امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ گفته تصریح کرده است، آنجا که گوید:
و رایت دین الاعتزال واننی ـ اهوی لاجللک کل من یتشیع
(و از مذهب اعتزال پیروی میکنم، ولی برای تو (امیرالمؤمنین7 تمام شیعیان را دوست میدارم.)
ولادتش در سال 568 ه، و وفاتش در بغداد سال 655 ه، و شرح نهج البلاغه او از کتابهای بسیار مشهور و از شروح بسیار مرغوب آن کتاب مبارک است که در اسلام، بعد از قرآن مجید، اول کتاب است. و شرح وی مشتمل بر فواید بی شمار بوده و خدمت بزرگی را به مقام عمل رسانیده است.
[2] . شرح نهج البلاغه، چاپ مصر، دارالاحیاء الکتب العربیه، ج 1، ص 16.
[3] . کفایه الطلب، صدر الحافظ ابی عبدالله محمد بن یوسف بن محمد قرشی کنجی شافعی، متوفی 658 ه، چاپ نجف، ص 124.
[4] . همان مدرک، ص 23.
[5] . رجوع شود به غایهٔالمرام، ص 153 و سید فقیه در کفایه الموحدین، ج 2، ص 279، از ابن مغازلی نقل کرده است و شیخ جلیل علامه ابن ابی جمهور احسائی در کتاب معین المعین گوید:
این خبر از اخبار صحیحه است و نقل آن متواتر است و سنی و شیعه آن را نقل کردهاند.))
از کتاب مناقب خبر را همان نحو که مصنف نقل فرموده و بعد از آن از رجال دارقطنی، از ابوسعید خدری مفصل تر از آن نقل کرده و در آخر آن رسول الله6 میفرماید:
«و منا مهدی هذه الامه، الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه ثم ضرب علی منکب الحسین7 و قال: من هذا مهدی الامه».
(و مهدی این امت از ما است، هم او کسی که عیسی بن مریم8 در پشت سر او نماز میگزارد. سپس دست بر شانه امام حسین7 زد و فرمود: مهدی امت از نسل این است.)
و با بشارت دادن به این که مهدی این امت از نسل حسین7 و از اولاد صدیقه طاهره8 است، به آن بانوی عصمت و طهارت تسلی داده است.
و بعد ابن ابی جمهور گوید: وروی هذا الخبر محمد بن سوسف الکنجی اشافعی عن الدارقطنی صاحی الجرح والتعدیل واورده الحافظ ابو نعیم فی کتاب الاربعین. (محمد بن یوسف کنجی به واسطه دارقطنی صاحب کتاب الجرح و التعدیل این حدیث را نقل کرده است، و حافظ ابونعیم نیز در کتاب الاربعین خود ذکر کرده است.)
رجوع شود به نسخه معین المعین که مخلوط بوده و در کتابخانه ما موجود است و شیخ صالح بن شیخ محمد علی جوازری در بلده حویزه در روز جمعه یازدهم جمادی الاولی سال 1092 ه ق، از کتابت آن فارغ شده است.
[6] . از اکابر محدثان و علمای اهل سنت، و در سال 430 ه وفات یافته و جد اعلای علامه مجلسی است.
[7] . کنجی شافعی در کفایه الطالب از ابن عباس روایت کرده که رسول الله6 فرمود در حق امیرالمؤمنین7 : «و هو یعسوب المومنین». و آن را در ضمن روایتی نقل کرده و در آخر آن میفرماید: و هو خلیفتی من بعدی (او جانشین بلافصل من است.) ص 79، چاپ نجف. و بعد کنجی گوید: این حدیث را محدث شام در جزء چهل و نهم بعد از سیصد حدیث در فضایل علی7 در کتاب خود آورده است.
ولی اینکه مصنف; فرمود: حضرت رسول6 علی7 را مخاطب به یعسوب المومنین مینمود، و از حلیقه الاولیاء نیز نقل فرموده و نسخه مطبوعه از کتاب نام برده که در سال 1387 ه. ق در بیروت چاپ شده پیدا نشد. بعید نیست که دست ناپاک تحریف دخالت کرده و از ترجمه امیرالمؤمنین7 در کتاب حلیه الاولیاء آن را حذف کرده است. ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه مانند مصنف، یعسوب المومنین را از حلیه الاولیاء نقل کرده است. ج 1، ص 12، چاپ مصر.
چنان که قضیه ابلاغ سوره برائت را که رسول الله6 به ابوبکر داده و بعد امیرالمؤمنین7 را فرستاده و در میان راه از ابوبکر گرفته و ابوبکر برگشت و امیرالمؤمنین7 به اهل مکه ابلاغ کرد، و ابو نعیم در حلیه به طرق متعدده آن را روایت کرده ـ چنان که کنجی شافعی در کفایه الطالب در ص 126، بر آن تصریح کرده ـ از حلیه الاولیاء در چاپ بیروت سال 1387 به کلی حذف کرده اند، و از قرار معلوم در چاپ مصر به سال 1351 ه نیز حذف کردهاند.
تعجب است اهل سنت چرا به این عمل ناهنجار اقدام میکنند، آیا این عمل آبروشان را نمیبرند؟ در صورتی که قضیه ابلاغ برائت را اکابر محدثان و مفسران و اهل سنت نقل کردهاند. نسائی در کتاب خصائص امیرالمؤمنین7 با طرق متعدده نقل کرده، ص 91، چاپ نجف؛ ابن حجر عسقلانی در اصابه، ج 2، ص 509؛ سیوطی در الدر المنثور، ج 3، ص 208؛ طبری، ج 10، ص 41؛ ابن حجر در صواعق ص 91؛ ترمذی در صحیح ص 183 و 2؛ و غیر از این ها که شمارش شان به طول میانجامد، نقل کردهاند.
ولی مخفی نماند گرچه در حلیه الاولیا جمله یعسوب المومنین را در چاپ بیروت نام برده ندارد، اما عوض آن، جمله امیرالمؤمنین موجود است؛ رجوع شود (به) حلیله الاولیا، ص 63، ج 1؛ و این جمله ادعا، ابن ابی الحدید را که در ج 1، ص 12 در شرح نهج البلاغه گوید: نزد محدثان، خطاب رسول الله6 در حال حیاتش علی7 را به لقب امیر المومنین به ثبوت نرسیده ولی با القاب دیگر مانند یعسوب الدین و یعسوب المومنین مخاطب ساخته است که همان معنی امیر المومنین را میرساند باطل میسازد؛ زیرا در روایت انس در حلیه الاولیاء، چاپ بیروت، ص 63، ج 1، این جملات موجود است: امیر المومنین و سید المسلمین و قائد الغر المحجلین و خاتم الوصیین. امیر مومنان، و سرور مسلمانان پیشانی سفیدان (و کسانی که در روز قیامت از اعضای بدنشان نور میبارد) و خاتم اوصیا میباشد.
سید بن طاووس (قدس سره) در کتاب الیقین چاپ نجف به طرق متعدده از روایات اهل سنت اختصاص لقب امیر المومنین را به امام علی7 ثابت کرده و در زمان رسول الله6 با آن لقب مبارک مخاطب شده است.
سید رضی (قدس سره) نیز در کتاب خصائص امیر المومنین7 در زیر عنوان فی تسمیته7 بامیر المومنین فی حیاه رسول الله6 همین طالب را ثابت کرده است، رجوع شود خصائص، ص 38، چاپ نجف، و ارشاد، شیخ مفید;، ص 22، چاپ تبریز.
[8] . کفایه الطالب، گنجی شافعی، ص 135 و 6، چاپ نجف.
[9] . ص 468، ج 9، چاپ قاهره، از تالیفات ابن الاثیر جزری، متوفی 606 ه. در دوازده جلد طبع شده است.