مادر بهشت من همه آغوش گرم توست
گوئی سرم هنوز به بالین نرم توست
پیوسته در هوای توچشمم به جستجوست
هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست
در خواب و در خیال همه با توام هنوز
تنهائیم مباد که تیره است بی تو روز
دائم حریم قدس تو احساس میکنم
احساس قدس آن دم انفاس میکنم
موسیقی بهشت همانا صدای توست
گوش دلم به زمزمه لای لای توست
مادر به قصههای تو میخفت غصهها
میرفت چشم و گوش به دنبال قصهها
با شادیت نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریه تو همه آفاق میگریست
صد قصه عشق بودی و میخواندمت مدام
رفتی و ماند قصه صد عشق ناتمام
ای سینه داشته سپر هر بلای من
اکنون بکن شفاعت من با خدای من
امروز هستیام به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
این راز آن حدیث که نقل از پیمبر ست
جنت نهاده زیر قدمهای مادر توست