در یک جمع بندی نهایی به این جا میرسیم که «خطبه شقشقیه» با محتوای خاصّ خود در میان «خطبههای نهج البلاغه» کم نظیر یا بی نظیر است و این نشان میدهد که «علی»7 در شرایط خاصّی آن را بیان فرموده، تا واقعیتهای مهم مربوط به خلافت پیامبر اسلام6 به فراموشی سپرده نشود و برای ثبت در تاریخ همیشه بماند و صراحت فوق العادهای که «علی»7 در این خطبه به خرج داده است برای همین منظور است؛ زیرا نباید واقعیتها، فدای ملاحظات گوناگون شود و تعصّبها گرد و غبار فراموشی بر آن بپاشد.
علی7 در این خطبه امور زیر را روشن فرموده است:
1 ـ شایستگی اولویت خود را نسبت به مسأله خلافت به وضوح بیان کرده، این همان واقعیتی است که تقریباً همه محقّقان اسلامی و غیر اسلامی در آن متّفقند، حتّی «معاویه» سر سختترین دشمن «علی»7 به افضلیت او اعتراف داشت.[1]
2 ـ مظلومیت آن حضرت علیرغم این همه شایستگیها.
3 ـ این خطبه به خوبی نشان میدهد که انتخاب هیچ یکی از خلفای سه گانه مدرک و منبع روشنی نداشته است، به علاوه معیارهای چندگانهای بر آن حاکم بوده، در یک مورد فقط انتخاب یک نفر و در مورد دیگر نیمی از یک شورای شش نفری و در مورد سوّم یک شورای چند نفری معیار بوده است!
4 ـ فاصله گرفتن تدریجی مردم در دوران خلفا، از تعلیمات پیامبر اکرم6 و تشدید بحرانها با گذشت زمان، تا آن جا که وقتی امام7 به خلافت رسید به اندازهای زمینه نامساعد بود که بازگرداندن مردم از ارزشهای زمان پیامبر6 میسّر نشد.
5 ـ سرچشمه نابسامانیها و جنگهایی که در عصر امام7 به وقوع پیوست، عشق به مال و مقام و زرق و برق دنیا بود که به صورت یک طبیعت ثانوی برای جمعی از سران ـ مخصوصاً در عصر خلافت «عثمان» ـ پیدا شده بود.
6 ـ طبیعیترین و مردمیترین بیعت همان چیزی بود که در مورد خود امام7 واقع شد؛ ولی تحریکات منافقین و عدم تحمّل گروهی از سران جامعه نسبت به عدالت «علی»7 موجب شکستن پیمان و بیعتها و برافراشتن پرچمهای مخالفت شد.
7 ـ امام7 هیچ گونه علاقهای به خلافت ظاهری نداشت و هرگز به آن به صورت یک هدف نمینگریست؛ بلکه تنها به عنوان یک وسیله برای کوتاه کردن دست ظالمان از گریبان مظلومان و برقراری نظم و عدالت خواهان آن بود.
8 ـ شورشهایی که در زمان «عثمان» واقع شد و منتهی به قتل او گردید، کاملا طبیعی بود و نتیجه اعمال و رفتار او و اطرافیانش از «بنیامیه» بود زیرا «بنی امیه» بر شهرهای مهم اسلام به عنوان فرماندار و مانند آن مسلط شدند، بیت المال در اختیار آنها قرار گرفت، بخششهای عجیبی که شرح آن قبلا گذشت صورت گرفت و مردم از این امور آگاه شدند و بذر شورش از نقاط دوردستی همچون «مصر» و «بصره» و «کوفه» گرفته تا خود مدینه، پاشیده شد.
9 ـ جنگهای سه گانه دوران خلافت «امیرمؤمنان علی»7 جنبه تحمیلی داشت و هیچ یک از آنها از سوی «علی»7 شروع نشد، بلکه همه آنها از سوی افراد فرصت طلب و جاه طلب یا افراد ناآگاه و خشک و جامد به وجود آمد.
10 ـ داستان «تنزیه صحابه» و عدالت همه اصحاب و یاران و معاصران پیامبر6 مطلبی است که با هیچ یک از واقعیتهای تاریخی سازگار نیست و اعتقاد به آن، موجب تضاد و تناقض آشکار است چرا که آتش افروزان جنگ جمل دو نفر از صحابه بودند و آتش افروز جنگ صفّین نیز یک نفر از آنان بود و در میان جنگ افروزان نهروان نیز گروهی از صحابه دیده میشدند. همه آنها بر امام وقت که از سوی قاطبه مردم و حتّی غالباً از سوی خود این جنگ افروزان پذیرفته شده بود، شوریدند و شکاف در جامعه اسلامی به وجود آوردند و راه بغی و ستم را پیش گرفتند.
چگونه میتوان گفت: هم «علی»7 راه حق را پیمود و هم «طلحه» و «زبیر» و «معاویه» و امثال آنان؟! و پناه بردن به مسأله اجتهاد در این گونه موارد توجیه بسیار غیر منطقی است که به وسیله آن هر گناه کبیرهای را میتوان توجیه نمود.
این معنا، در نامه معروفی که «معاویه» در پاسخ به نامه «محمّد بن ابی ابکر» به «مصر» فرستاد و در بسیاری از منابع اسلامی از جمله «مروج الذّهب» آمده است، منعکس میباشد. او با صراحت میگوید: «من و پدرت ـ یعنی ابوبکر ـ فضل و برتری علی بن ابیطالب را اعتراف داشتیم و حق او را بر خود لازم میدیدیم... ولی هنگامی که پیامبر چشم از جهان فروبست نخستین کسانی که با او به مخالفت پرداختند و حقّ او را گرفتند پدرت و فاروقش (عمر) بودند.[2] ـ یعقوبی نیز در تاریخ خود با صراحت میگوید: «مهاجران و انصار کمترین شکّی در خلافت علی7 و شایستگی او نداشتند»[3]
[1] .
[2] . «مروج الذهب، ج 3، ص 12)
[3] . (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 124).