مرحوم نراقی میفرماید: بدان که اعظم اختلافات در میان امت فخر کائنات6 اختلاف در امامت است و هیچ کس باعث این اختلاف نشد مگر عمربن الخطاب[1]، زیرا در وقتی که جناب پیغمبر6 از دنیا رحلت میفرمودند، فرمودند:
بیاورید از برای من دوات و قلم را تا از برای شما چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید.
عمر گفت:
این مرد هذیان میگوید! ما را کتاب خدا کافی است.
مردم که این سخن از عمر شنیدند به او شوریدند؛ چون منجر به نزاع و قیل و قال شد، پیغمبر6 را ناخوش آمد و فرمود:
از من دور شوید.
عجب آن که عمر گفت: کتاب خدا ما را کافی است و حال آن که نسبت هذیان به پیغمبر دادن عین مخالفت کتاب خدا است؛ زیرا که فرموده است: ﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْـهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى﴾ [2]
یعنی: « او (محمد6) از پیش خود تکلم نمیکند، بلکه آن چه میکند و میگوید، وحی الهی است که به او وحی کرده میشود».
پس معلوم شد که کلام عمر مشتمل بر تناقض بود؛ زیرا که او به حجت کتاب خدا اقرار کرد و کلامی گفت که مخالف کتاب خدا بود.
حدیث دوات و قلم را به نحوی که مذکور شد بسیاری از علما و بزرگان اهل سنت در کتابهای خود نقل کردهاند و به صحت آن اعتراف نمودهاند. از جمله در صحیح مسلم و در صحیح بخاری که از کتب معتبره ایشان است مذکور است. و محمد شهرستانی که از متعصبین اهل سنت این حدیث را در کتاب ملل و نحل نقل کرده است و در آن کتاب[3] میگوید:
اول اختلافی که در عالم واقع شد مخالفت ابلیس بود از سجده آدم، و اول اختلافی که در دین واقع شد مخالفتی بود که عمر کرد و مانع شد از نوشتن وصیت پیغمبر6.
به هر تقدیر، اختلاف در امر امامت در مواضع بسیار شده است حتی این که امت محمد6 به هفتاد و سه گروه شدند.[4]
اما عمده اختلافات که ما محتاج به ذکر آنیم در چند موضع است:
اول این که، شیعه میگویند؛ نصب امام در نظام عالم واجب است. همچنان که وجود نبی ضروری است وجود امام هم ضروری است و عقل حکم میکند که بر خدا واجب است که نصب امام بکند. و اهل سنت میگویند؛ که بر خدا مطلقا واجب نیست که نصب امام بکند بلکه بر مردم واجب است که تعیین خلیفه بکنند و نصب او در دست ایشان است هر که را خواهند میتوانند امام کرد. و میگویند که عقل حکم نمیکند که نصب امام بر مردم واجب باشد بلکه نقل دلالت بر این مطلب میکند.
دوم آن که، شیعه امامت را از اصول دین میدانند، اهل سنت آن را از فروع دین شمردهاند.
سوم این که، طایفه شیعه اتفاق کردهاند که امام باید معصوم باشد، و اهل سنت عصمت را در امامت شرط نمیدانند.
چهارم آن که، شیعه میگویند امام باید افضل باشد از جمیع رعیت، و اهل سنت این را شرط نمیدانند.
پنجم این که، شیعه میگویند امام باید منصوص از جانب خدا و رسول باشد و باید خدا و رسول تصریح به امامت او بکنند و مادامی که نص از جانب خدا و رسول نباشد امامت بی صورت است و اهل سنت این را شرط نمیدانند، اما میگویند: از خدا، یا رسول نص بر امامت شخصی بکنند قبول قول ایشان واجب است.
ششم این که؛ اختلافی است که در تعیین امام بعد از رحلت سید انام6 واقع شده است.
قاطبه شیعه اتفاق کردهاند که بعد از پیغمبر خلیفه بلافصل او، علی بن ابی طالب7 است و شیعه اثنا عشریه متفق اند که بعد از امیرالمؤمنین، یازده اولاد طاهرین او به ترتیب، ائمهاند؛ و اهل سنت بعد از پیغمبر6 را ابابکر را خلیفه میدانند.[5]
پس معلوم شد که عمده اختلافات در شش موضع است که ما ان شاء الله تعالی در شش فصل امامت حضرت امیرالمؤمنین علی7 را به نحوی که مذهب و اعتقاد فرقه ناجیه شیعه امامیه و شیعه اثنی عشریه است اثبات میکنیم و بعد از آن در فصل امامت سایر ائمه دین و خلفای راشدین: را اثبات خواهیم نمود.
[1] . رجوع شود به صحیح مسلم، کتاب الوصیه، ج 3، ص 1257 ـ 1259، چاپ دار احیاء التراث العربی ـ بیروت؛ مسند احمد حنبل، ج 1، ص 222؛ صحیح بخاری، ج 2 ص 118، و جمیع کثیری از علمای اهل سنت این قضیه را نقل کردهاند و گریه کردن ابن عباس هر وقت که یاد میکرده که عمر مانع شد از نوشتن رسول الله6 آن چه را که میخواست موقعی که دوات و قلم خواست، مشهور و در کتابهای اهل سنت مسطور و در صحیح مسلم و غیره تفصیلا روایت شده است. تعجب است بخاری در صحیح عنوان بابی را که رسول الله6 دوات و قلم خواست بنویسد و عمر نگذاشت، به این نحو نگاشته: باب قول المریض: قوموا عنی (بابی پیرامون گفتار بیمار: از نزد من برخیزید و بروید) در صورتی که بایستی بنویسد: باب قول رسول الله6: قوموا عنی (بابی پیرامون گفتار رسول خدا6 که از نزد من برخیزید و بروید) چرا از رسول الله 6 مریض تعبیر آورده؟ آیا بی ادبی نیست؟ آیا در فرمایشهای رسول الله6 حال مرض و صحت فرق دارد؟ آیا باید از خلیفه تبعیت کرد که نسبت هذیان به رسول الله6 داده است؟
[2] . سوره نجم (53)، آیه 3 و 4.
[3] . رجوع شود به کتاب ملل و نحل، ج 1، ص 6 و 13 ـ 14، چاپ قاهره، سال 1368 ق ابوالفتح محمدبن عبدالکریم شهرستانی صاحب کتاب ملل و نحل در سال 548 ه وفات کرده، از بزرگان عالمان و متکلمان اهل سنت و بسیار متعصب بوده و کتابش مشهور است. و امام فخرالدین رازی در کتاب المناظرات به کتاب ملل و نحل وی طعن زده و نقلیات وی را درباره فرق و مذهب ها که از روی تعصب و بی مدرک بیان کرده ضعیف شمرده است. و از اطلاعات وسیع تعجب آور شهرستانی است که امام هادی علی النقی7 را در قم مدفون دانسته است. رجوع شود به جزء اول، ملل و نحل، ص 280، س 9، چاپ قاهره. و شاید سامرا را از قم تشخیص نداده، با این وصف در مقابل اهل سنت از مدارک معتبر محسوب است.
امام فخرالدین رازی گوید: کتاب الملل و النحل للشهرستانی کتاب حکی فی مذاهب اهل العالم بزعمه، الا انه غیر معتمد علیه: لانه نقل المذاهب الاسلامیه من الکتاب المسمی بالفرق بین الفرق من تصانیف الاستاد ابی منصور البغدادی، و هذا الاستاد کان شدید التعصب علی المخالفین و لا یکاد ینقل مذهبهم علی الوجه. ثم ان الشهرستانی نقل مذاهب الفرق الاسلامیه من ذلک الکتاب فلهذا السبب وقع الخلل فی نقل هذه المذاهب... (کتاب ملل و نحل شهرستانی، کتابی است که شهرستانی در آن مذاهب اهل عالم را به پندار خود نقل کرده است، ج ز اینکه این کتاب مورد اعتماد نیست؛ زیرا شهرستانی مذاهب اسلامی را از کتابی به نام الفرق بین الفرق از مصنفات ایتاد ابو منصور بغدادی، نقل کرده، و این استاد نسبت به مخالفین (اهل تسنن) سخت تعصب دارد، و خیلی کم مذهب آنان را بر وجه صحیح نقل میکند. و شهرستانی مذاهب فرقههای اسلامی را از این کتاب برگرفته، به همین جهت در نقل مذاهب در اشتباه واقع شده است...) المناظرات، فخرالدین رازی، مساله عاشره، چاپ حیدرآباد دکن، سال 1355 ه، ص 25.
شهرستانی فرقی را تراشیده و به آن ها نامی گذاشته و به شیعه نسبت داده که تماما کذب و افتراست. و غالبا در آن اکاذیب تبعیت از بغدادی در الفرق بین الفرق کرده است. و علامه امینی، در الغدیر، ج 3، به بعضی اکاذیب شهرستانی اشاره فرمود و کسی که به آقای امینی خورده گرفته، تعصب قومی جاهلی او را وادر کرده است و حرف هایش از جنبه مذهبی دور به قومیت ایرانی گراییده است؛ چون شهرستانی ایرانی است باید از وی به ناحق دفاع کرده و به حرفهای باطلش پرده کشیده شود! زهی تصور باطل زهی خیال محال!
[4] . ناگفته نماند که بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق و ابوالحسن اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین و شهرستانی در کتاب الملل و النحل و امام فخرالدین رازی در کتاب اعتقادات فرق المسلمین و دیگران در تالیفات خودشان، خواستهاند صدق حدیث را که امت خاتم الانبیاء6 هفتاد و سه فرقه خواهند شد ظاهر سازند و فرق را برشمردند و درستی آن را ثابت کنند، و چنان خیال کردهاند که هر یک از آن مولفان در آن زمان که کتاب خویش را تالیف کرده باید تعداد فرق تکمیل کند و این جهت باعث شده که فرقی را با مختصر بهانه بتراشند و اغلب از آن فرق تراشیده شده را به شیعه نسبت بدهند، در صورتی که عالم شیعه از آن فرق که آن مولفان بر آن ها نام گذاری کردهاند خبر ندارد. مثل زراریه نسبت به زارره بن اعین شیبانی از بزرگان محدثان امامیه است؛ و مثل هشامیه نسبت به هشام بن الحکم متکلم عظیم الشان شیعه؛ مثل باقریه نسبت به امام باقر ـ سلام الله علیه ـ و دیگر از این قبیل فرقه ها که نام بردهاند بی اصل و اساس است و خواستهاند فرقه بتراشند و به شیعه نسبت بدهند و بعضی از شیعههای غافل هم نام آن فرق را از کتابهای آن ها اخذ و در کتاب ها و مولفات خودشان جمع و تالیف و نقل کرده اند، ولی از آن چه گفته شد غافل شدهاند. و هر یک از آن مولفان نباید تصور کند که مصداق حدیث شریف که امت هفتاد و سه فرقه خواهند شد تا زمان آن مولف باید عدد نام برده تکمیل شده باشد؛ زیرا تحقق مضمون حدیث با مرور زمان و گذشت دوران خواهد بود و تدریجی است، و نباید آن مولفان به جعلیات چنگ زده و فرقههای دروغی ساخته و آن ها را هم به شیعه نسبت داده باشند. لذا تمامی این کتاب ها که در تعداد فرق اسلامی نوشته شده و در ملل و نحل پرداختهاند اساسا بی اعتبار و قابل اعتماد نیست، و بعضی ها مجعول و موضوع بوده و از درجه اعتبار ساقط است، مانند فرق الشیعه که به نوبختی نسبت دادهاند یا به سعدبن عبدالله اشعری چسباندهاند. و در این باره مقاله مفصلی نگارش داده و سابقا در اجزای مجلدات مجله العرفان مطبعه صیدا، نشر داده ام و از مطالعه کتاب نفیس اعیان الشیعه، مجلد اول هم نباید غفلت کرد.
ناگفته نماند اکثر آن چه در کتابهای نام برده از الفرق بین الفرق و غیره درباره عقائد فرقههای اسلامی نقل کرده اند، پندارهای خود مولفان متعصب آنهاست و از کتاب هاو مولفات خود آن فرقههای نقل نکردهاند و مصادر اکثر نقلیاتشان معلوم نیست، بلکه آن چه ارباب آن کتاب ها دلشان خواسته به فرقهها نسبت داده و معلوم نیست از کجا به دست آورده و به آن ها نسبت دادهاند.
[5] . از کتاب اعتقادات فرق المسلمین، امام فخر رازی (ص 63) معلوم میشود که به این جماعت، راوندیه گفتهاند چون آن ها اتباع ابوهریره راوندی بودهاند و عقیده این جماعت را ابوالحسن اشعری در مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 94 نگاشته است. در کتاب خاندان نوبختی گوید: ایشان اصحاب عبدالله راوندی باشند، ص 256، و در جای دیگر فرقهای به نام هریریه نگاشته، ص 267، و مینویسد که: آنان اصحاب ابی هریره راوندی و طرفدار امامت عباس بودهاند.
جنگ راوندیه در زمان منصور در تواریخ ثبت است و چون این فرقه تراشی ها از صاحبان تالیفات در میان فرق اسلامی پیدا شده چندان مورد اعتبار و اعتماد نیست، چنان که گذشت.