borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد پنجم»
اسطوره‌های صبر و مقاومت در قرآن:

1- در میان پیامبران الهی که هر یک ویژگی خاصی از فضایل اخلاقی را (به صورت درخشان تر) دارا بودند، حضرت ایوب7 به عنوان پیامبر صبور شناخته می‌شود. او الگوی «صبر» و مقاومت در برابر مشکلات بود، به همین دلیل حالات او در سوره «ص»، موقعی که مسلمانان در مکه تحت فشار شدید قرار داشتند؛ به عنوان یک سرمشق بزرگ نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد:

درست است که نام یا سرگذشت حضرت ایوب7 در چندین سوره از قرآن آمده است؛ ولی مشروح تر از همه، در سوره «ص» دیده می‌شود که نخستین آیه مورد بحث از آیات همان سوره است. در آیه 44 سوره «ص» آمده است: «ما ایوب راشکیبا یافتیم، چه بنده خوبی بودکه بسیار بازگشت کننده به سوی خدا بود».

حضرت ایوب7 به عنوان یک آزمون بزرگ، گرفتار مصائب عظیمی شد تا درجه شکرگزاری او آشکار گردد و به مقام قرب پروردگار نزدیک‌تر شود. او که اموال، زراعت و گوسفندان فراوان و فرزندان برومند و لایق و متعدّد داشت، در یک آزمون بزرگ، همه چیز، حتی فرزندان خویش را از دست داد و خود نیز به بیماری شدیدی مبتلا شد. آن حضرت چنان بیمار گشت که از شدت درد به خود می‌پیچید و بدین سان اسیر و دربند بستر بیماری و درد گردید؛ ولی هیچ یک از این امور، از شکر او نسبت به درگاه خداوند نکاست.

زخم زبان‌‌های زیادی از دوست و دشمن شنید، مصیبتی که شاید بالاترین مصائب بود، گاهی عُبّاد و راهبان بنی اسرائیل به دیدنش می‌آمدند و به صراحت می‌گفتند: تو چه گناه عظیمی کرده‌ای که به این عذاب «الیم» گرفتار شده‌ای؟ ولی آن حضرت باز رشته صبر را از کف نمی‌‌داد، و چشمه زلال شکر و سپاس الهی را به کفران و ناشکری آلوده نمی‌‌ساخت. تنها کاری که کرد این بود که بعد از مدتی طولانی به پیشگاه خداوند عرض کرد: «بار پروردگارا! شیطان مرا به رنج و عذاب افکند (و انتظار گشایش تنها از تو دارم)».

هنگامی که این پیامبر عظیم الشّأن تمام مراحل این آزمایش بزرگ را پشت سر گذاشت و با کوهی از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ ایستادگی کرد، و شیطان را شرمنده تر و مأیوس تر ساخت، درهای رحمت الهی به روی او گشوده شد و نه تنها اموال و فرزندانش به لطف الهی به او بازگشت، بلکه افزون‌تر از آن نصیبش گردید و از همه مهم‌تر، به مقام پر افتخار ﴿نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾ رسید.

و به گفته «ابن مسعود» مفسّر و قاری معروف، «این افتخار را برای خود در تاریخ بشریت ثبت کرد که سر سلسله صابران تا روز قیامت خواهد بود.»[1]  این مطلب را نباید ساده انگاشت، که یک انسانی که دارای امکانات بسیار وسیع و گسترده‌ای است، یک باره همه چیز خود را از دست بدهد و بر خاک سیاه بنشیند و حتی نیش زبان دوست و دشمن را که اثرش از خنجر و شمشیر بیشتر است، بشنود و آن گاه کلمه‌ای بر خلاف رضای خدا که حاکی از ناسپاسی‌اش باشد، بر زبان نراند و همواره زبانش به ذکر و شکر در گردش باشد، و در پایان کار، تنها سخنی که می‌گوید، همان باشد که در بالا آوردیم؛ یعنی عرض حال و حکایت وضع خویشتن در پیشگاه خدا کند و نه غیر آن. عده‌ای که این جمله را شکایتی پنداشته‌اند، سخت اشتباه کرده‌اند؛ زیرا که کمترین اثری از شکایت در آن به چشم نمی‌‌خورد و به گفته شاعر:

چار چیز آورده‌ام شاها که در گنج تو نیست!

نیسـتی و حاجـت و عجـز و نیـــاز آورده‌ام!

2- در دوّمین آیه مورد بحث، از صبر «حضرت یعقوب» که اسطوره‌ای در صبر و شکیبایی است، سخن به میان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت یوسف7 که سخت مورد علاقه‌اش بود گرفتار شد. سالیان دراز با چشمانی اشکبار صبر کرد تا سر انجام دیده‌اش نابینا شد؛ اما هرگز سخنی بر خلاف رضای حق بر زبان نراند و پیوسته شاکر و صابر بود؛ به تعبیر خودش «صبر جمیل» داشت، چنان که در آیه مورد بحث آمده است: «(برادران یوسف) پیراهن او را با خونی دروغین (نزد پدر) آوردند، (حضرت یعقوب خطاب به فرزندانش) گفت: هوس‌‌های نفسانی شما، این کار را در نظرتان زینت داده؛ من صبر جمیل می‌کنم و از خداوند در برابر آنچه شما می‌گویید، یاری می‌طلبم».[2]

برادران دروغگو و کم حافظه، از این غافل بودند که اگر پیراهن حضرت یوسف7 را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله گرگ نزد پدرشان می‌آورند، لااقل چند جای پیراهن را پاره کنند تا دلیلی بر حمله گرگ باشد؛ در حالی که آنها پیراهن برادر را خون آلود کرده، نزد پدر آوردند؛ به همین دلیل پدر از نیرنگ آنها با خبر شد و ولی چون در آن شرایط، کاری از دستش ساخته نبود، در حالی که بی اختیار اشکش جاری بود، گفت: «صبر خواهم کرد، صبری زیبا» (که توأم با شکرگزاری و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسی و جزع و بی‌تابی نگردد).

درباره «صَبْر جَمیل»، مفسران تعبیرات مختلفی دارند؛ بعضی گفته‌اند: صبر جمیل، صبری است که نه بی تابی در آن باشد و نه شکایت نزد مردم. بعضی گفته‌اند: صبر جمیل آن است که برای خدا باشد. پیامبر اکرم6 نیز در برابر این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: «صبری است که شکایتی در آن نباشد».[3]

بعضی نیز گفته‌اند: صبر جمیل آن است که شکایت نزد خلق در آن نباشد، و از آن جمیل تر این که عرض حال خود به خالق کند و با این عرض حال و پناه آوردن به او، حق عبودیت را انجام دهد.

به همین دلیل وقتی که فرزندان حضرت یعقوب7 بر آن حضرت خرده گرفتند، و گفتند: این قدر یاد یوسف مکن، حضرت فرمودند: «من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌گویم، نه به دیگران و از خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید».[4]

3- در سوّمین آیه، ضمن اشاره به جمع دیگری از پیامبران الهی که همگی در برابر مشکلات صبر و شکیبایی پیشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهی گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، می‌‌فرماید: «و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را به یاد آور که همه از صابران بودند، وما آنها را در رحمت خود وارد کردیم؛ زیرا آنها از صالحان بودند».[5]

صبر اسماعیل روشن و آشکاراست، زیرا اولا؛ آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد و کارد بر گلویش بگذارد و قربانی شود؛ هر چند خداوند، بر آنها محبت کرد و گوسفندی به عنوان قربانی به جای اسماعیل برای آنها فرستاد.

ثانیاً، در سرزمین خشک و سوزان مکه، کنار خانه خدا ماند تا تدریجاً آنجا رونق گرفت.

در مورد صبر ادریس گفته‌اند: نخستین کسی بود که در میان قوم خویش مبعوث شد تا آنها را به سوی خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زیادی که در این راه کشید، قومش دعوت او را اجابت نکردند.

نامیدن «ذوالکفل» به این نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگی که پیش از او به نبوت رسیده‌اند، به این علت بوده است که او در میان بنی اسرائیل می‌زیست، خداوند به یکی از انبیا که حکومت بنی اسرائیل را در دست داشت، وحی فرستاد که می‌خواهم قبض روحت کنم، باید حکومت خود را به دیگری واگذاری، و او باید کسی باشد که در برابر تو تعهد کند، تا هر شب به عبادت خدا بر خیزد، و همه روز روزه گیرد، و در میان مردم داوری کند، بی آن که خشمگین گردد.

جوانی گفت: من متکفّل همه اینها می‌شوم. این سخن را گفت و تا پایان عمرش به هر سه عهدش (باتمام مشکلاتی که داشت) وفا کرد؛ خداوند او را به مقام نبوت مبعوث نموده و او را ذوالکفل نامید. [6]

آری، این سه بزرگوار، همه از اسطوره‌‌های صبر و شکیبایی بودند که قرآن کریم به عنوان سرمشقی برای مسلمین جهان، به زندگی آنها اشاره می‌کند.

4- در چهارمین آیه، سخن از گفتگوی حضرت موسی7 و خضر7 است، در این داستان پر از نکات آموزنده و انسان ساز، آمده است: حضرت موسی7 برای فراگرفتن علوم تازه‌ای نزد حضرت خضر7 آمد و از او تقاضا کرد تا از علومی که خدا در اختیارش گذارده، چیزی به ایشان بیاموزد؛ زیرا این علوم، غیر از «علم شریعت» بود که حضرت موسی7 بر آن آگاهی کامل داشت. این علوم مربوط به اسرار تکوینی حوادث مختلف جهان بود، ولی به هر حال حضرت خضر7 که از بی صبری حضرت موسی7 در برابر این آموزش نگران بود، به او چنین گفت: «تو هرگز نمی‌‌توانی با من شکیبایی کنی و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی».[7]

حضرت موسی7 به حضرت خضر7 قول داد که صابر و شکیبا باشد؛ ولی حوادث و پیش آمدها چنان عجیب و تکان دهنده بود که پیمانه صبر حضرت موسی7 که از اسرار آن آگاه نبود، لبریز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر7 گشود، حضرت خضر7 نیز پیمانش را در مورد صبر و شکیبایی یاد آور گشت و موسی7 عذر خواهی کرد، ولی بار سوّم، برای همیشه از او جدا شد.

این داستان عجیب، مطالب زیادی را به ما می‌آموزد، که تنها یک بخش از آن مربوط به بحث ما است و آن این که اگر حضرت موسی7 صبر و شکیبایی بیشتری داشت، به اسرار تازه‌ای راه می‌یافت و این ناشکیبایی او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در این زمینه بیاموزد، در حالی که به گفته یکی از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بیشتری داشت، هزاران نکته از اسرار علم برایش فاش می‌شد.[8]

به این ترتیب صبر و شکیبایی یکی از کلیدهای علم و آگاهی است.

ممکن است سؤال شود که آیا پیامبران، آگاه‌ترین افراد زمان خود نیستند؟ پس چگونه حضرت موسی7 به خاطر فراگرفتن علومی به دنبال حضرت خضر7 شتافت و قبل از این که بیش از چند نکته بیاموزد، حضرت خضر7 او را از خویش جدا ساخت؟

پاسخ این سؤال روشن است، هر پیامبری باید دانشمندترین و آگاه‌‌ترین فرد نسبت به قلمرو مأموریتش، در نظام شریعت باشد و حضرت موسی7 چنین بود؛ ولی قلمرو مأموریت حضرت خضر7 مربوط به عالم تکوین بود و کارهایش همچون ملائکه «مدبّرات امراً» (مأموران تدبیر در جهان آفرینش) بود. به همین دلیل کارهایی که از حضرت خضر7 سر می‌زد و به ظاهر با موازین شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فریاد اعتراض حضرت موسی7 بلند شود و هنگامی که حضرت خضر7 اسرارش را شرح داد، همه را پذیرفت.

اصولا قوانین حاکم بر جهان تکوین با آن چه در جهان تشریع است، گرچه سرانجام به یک نتیجه منتهی می‌شود، ولی در ظاهر، از هم جداست و از همین رو، دوستی و همراهی حضرت خضر7 و حضرت موسی7 مدت زیادی طول نکشید.

ممکن است بعضی از پیامبران و هم چنین امامان: به اسرار تکوین نیز آگاه باشند (همانند پیامبر اسلام6 و ائمه معصومین: که از روایات استفاده می‌شود، ولی این امر در نبوت و رسالت پیامبران و امامت ائمه معصومین: ضرورتی ندارد؛ زیرا یک فضیلت است، نه شرط رسالت و امامت.

5- در پنجمین آیه، سخن از یکی از پیامران بنی اسرائیل است که در تفاسیر و تاریخ از او به نام «اشموئیل» یاد کرده‌اند.

هنگامی که بنی اسرائیل بر اثر ظلم سلطانی به نام «جالوت» آواره و بیچاره شدند، دست به دامن «اشموئیل» زدند تا رئیس و فرماندهی برای جنگ با «جالوت» برایشان تعیین کند. او طی انتخاب حساب شده‌ای که شرحش از موضوع این بحث خارج است، جوانی به نام «طالوت» را برای این کار برگزید.

هنگامی که طالوت، لشکر عظیمی از بنی اسرائیل را برای جنگ با «جالوت» بسیج کرد، با فراست و هوشیاری که خدا به او داده بود، دریافت که این لشکر انبوه، کارایی چندانی ندارد؛ زیرا افراد سُست اراده و کم طاقت بسیاری در میان آنهاست که نه تنها سبب تقویت آنها نخواهند شد، بلکه باعث تضعیف روحیه دیگران نیز می‌شوند؛ لذا تصمیم گرفت با آزمایش‌‌های متعددی آنها را تصفیه کند. پس از انجام این کار، گروه محدودی بیشتر باقی نماند.

آن گروه، از کمی نفرات خود نگران و ناراحت بودند و به یکدیگر گفتند: «ما امروز توان مقاومت در برابر لشکر عظیم جالوت را نداریم»؛ ولی به گفته قرآن: «کسانی که علم به ملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخیز معتقد بودند) گفتند: چه بسیار گروه‌‌های کوچکی که به فرمان خدا بر گروه‌‌های عظیمی پیروز شدند و خداوند با صابران است».[9]

سپس، همین گروه، هنگامی که در برابر «جالوت» و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: «پروردگارا! پیمانه صبر و شکیبایی و استقامت را بر ما بریز، گام‌‌های ما را استوار فرما و ما را بر جمعیت کافران پیروز نما».[10]

به این ترتیب آنها نشان دادند که با جمعیتی انبوه که فاقد انگیزه و بی‌بهره از صبر و استقامت اند، در میدان نبرد پیروز نخواهند شد، بلکه گروه اندک، اما مصمّم و شکیبا و ثابت قدم، می‌توانند بر لشکرهای عظیم پیروز گردد و سرانجام نیز چنین شد. این گروه اندک به فرماندهی «طالوت»، توانستند «جالوت» و سپاهیان عظیمش را درهم بشکنند و «جالوت» نیز توسط داود7 ـ که آن روزجوانی نیرومند در لشکر طالوت بود ـ کشته شد و بنی اسرائیل توانست زمین‌ها و مردم دربند خود را از سیطره و اسارت دشمن آزاد سازندو به این ترتیب درس دیگری درباره اهمّیت صبر و استقامت در تاریخ از خودشان به یادگار گذاشتند.

از این آیات استفاده می‌شود که انگیزه این صبر و استقامت، توکّل بر خدا، ایمان به روز رستاخیز و پاداش‌‌های الهی بوده است. بعضی از روایات، تعداد این گروه اندک را 313 نفر دانسته‌اند (همانند اصحاب بدر که 313 نفر بودند) و جالب این که حضرت داود7، جوان کم سن وسال اما نیرومند و با ایمان، با فلاخنی که در دست داشت، پیشانی جالوت را نشانه گرفت و آن چنان ماهرانه، یکی دو سنگ پرتاب کرد که درست بر پیشانی جالوت برخورد کرد.

به محض برخورد سنگ، جالوت فریادی کشید و از مرکب فرو افتاد؛ لشکرش با مشاهده این واقعه، با وحشتی فراوان، به سرعت فرار کرده و از هم فرو پاشید؛ لشکری که طبق بعضی از روایات عددشان بالغ بر یکصدهزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.

6- در ششمین آیه، خداوند خطاب به پیامبر اسلام6 کرده و ضمن این که به او درس استقامت می‌دهد، درسی که برخاسته از زندگی پیامبران «اولوا العزم» است، می‌‌فرماید: «صبر و شکیبایی پیشه کن؛ آن گونه که پیامبران اولواالعزم شکیبایی داشتند و برای عذاب آنها (مخالفان) شتاب مکن». [11]

گر چه در این آیه شریفه، شکیبایی و صبر در تقاضای عذاب برای مخالفان و دشمنان است تا بر آنها حجّت تمام شود و اگر افرادی نیز در میانشان تمایل دارند تا در راه حق گام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند، ولی این دستور، یک دستور کلّی است و دلیل روشنی بر فضیلت صبر به عنوان یک برنامه عمومی، برای همه پیامبران اولوا العزم است.

آری همه پیامبران بزرگ و صاحب شریعت، با دشمنان سرسخت، نادان و لجوج روبه رو بودند؛ ولی در این راه بیشترین استقامت را متحمل شدند تا هدایت امّتشان را به بهترین صورت به جا آورند.

حضرت نوح7 950 سال دعوت به خدا کرد و شب و روز زحمت کشید و در خلوت و جلوت، آنها را اندرز کرد، اما جز گروه اندکی به او ایمان نیاوردند.

حضرت ابراهیم7 را به میان آتش افکندند و حضرت موسی7 و مؤمنان قومش را با شدیدترین شکنجه‌‌ها آزردند، حضرت عیسی7 را بعد از آزار زیاد، می‌خواستند که به دار آویزند، ولی خداوند او را نجات داد. خلاصه این که پیوسته دنیا، محل برخورد حق و باطل بوده است که در این میان فقط با نیروی صبر و استقامت می‌توان بر مشکلات پیروز شد.

در این که مراد از پیامبران «اولوا العزم» چه کسانی هستند؛ بعضی آنها را به پیامبران صاحب شریعت جدید تفسیر کرده‌اند که تعداد آنها به همراه پیامبر اسلام6 پنج نفر می‌باشد. انتخاب این عنوان برای آنها نیز به خاطر اراده محکم و عزم استوارشان در راه دعوت حق بوده است. بی شک این گروه از پیامبران نسبت به سایرین، با مشکلات بیشتری روبه رو بودند؛ زیرا عرضه شریعت جدید و آیین تازه، مشکلات را در برابر متعصبان، بیشتر می‌کند.[12]

7- در هفتمین آیه، باز خطاب به پیامبر اسلام6، ضمن دستور به شکیبایی در برابر استهزا و تکذیب و آزار مشرکان عرب و کافران متعصّب، می‌‌فرماید: «صبر جمیل پیشه کن؛ فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً».[13]

در تفسیر صبر جمیل؛ مفسران تعبیرات گوناگونی دارند که در تفسیر آیه دوّم در همین بحث آورده شد و با حدیث دیگری آن را تکمیل می‌کنیم.

امام باقر7 در پاسخ این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: «صبری است که در آن شکایت به مردم وجود نداشته باشد».[14]

8- در هشتمین آیه، خداوند ضمن این که همه مؤمنان را به صبر و مصابره دعوت نموده و آن را کلید رستگاری و نجات می‌شمرد، می‌‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، صبر (و استقامت) پیشه کنید و در برابر دشمنان (نیز) استقامت و شکیبایی به خرج دهید، از مرزهای خود مراقبت و تقوای الهی پیشه کنید، شاید رستگار شوید».[15]

9- در نهمین آیه، خطاب به همه مؤمنان، با تعبیری تازه، ضمن توصیه به این که در مشکلات از نیروی صبر و نماز کمک بگیرند، می‌‌فرماید «ای افراد با ایمان! از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگیرید( تا بر مشکلات فائق آیید)؛ زیرا خداوند با صابران است».[16]

این آیه دارای مفهوم وسیعی است و هرگونه صبر و استقامت را شامل می‌شود، خواه صبر به اطاعت یا بر معصیت یا بر مصیبت باشد. برای انجام هر کار مهمی کمک گرفتن و استعانت لازم است، خواه جهاد باشد یا غیر آن؛ بنابر این، برای انجام هر کار مهمی باید از شاخه‌‌های مختلف صبر که متناسب با آن کار است، یاری جست.

درباره تفسیر صبر به «روزه» باید گفت که روزه یکی از مصداق‌‌های روشن این صبر است، نه این که تمام مفهوم آن را در بر بگیرد.

در این جا این سؤال پیش می‌آید که چه رابطه‌ای میان صبر به معنی وسیع کلمه با صلاهٔ (نماز) وجود دارد؟

بعضی از مفسّران گفته‌اند: رابطه آن دو این است که گاه پیمانه صبر انسان لبریز می‌شود و طاقت او بر صبر کاهش می‌یابد. این جاست که نماز به او قوّت قلب و اراده و توکل بر خدا می‌بخشدو بدین سان، نیروی صبر از طریق نماز افزایش می‌یابد.

به تعبیر دیگر، هنگامی که انسان از طریق نماز به خدا روی می‌آورد، خود را به قدرت بی پایان و لایزال حق مرتبط می‌سازد، این کار، مقاومت انسان را در برابر مشکلات، چنان افزایش می‌دهد که به نیروی شکست ناپذیری تبدیل می‌شود.

به همین دلیل در حدیثی که گاه از پیامبر اکرم6 و گاه از امیرمؤمنان علی7 نقل شده و هر دو نیز صحیح می‌باشد، آمده است: «هنگامی که با مشکل مهمی روبه رو می‌شد، به نماز بر می‌خاست( و پس از نماز به دنبال حل مشکل می‌رفت) و این آیه را تلاوت می‌فرمود ﴿اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾». [17]  [18]

به هر حال، این آیه از روشن‌‌ترین آیاتی است که اهمّیت صبر را به عنوان یک عامل پیروزی در زندگی مشخص می‌کند.

10- در دهمین آیه، پیامبر اسلام6 را دستور می‌دهد که (از سوی خداوند متعال) به تمام بندگان با ایمانش چنین بگوید: «ای بندگان من که ایمان آورده اید، تقوای الهی پیشه کنید؛ برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده‌اند، پاداش نیکی است؛ سرزمین خدا وسیع است (هر گاه تحت فشار شدید کافران جبّار قرار گرفتید، تسلیم نشوید، بلکه مهاجرت کنید؛ زیرا صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می‌کنند».[19]

این آیه از یک سو نشان می‌دهد که انسان باید در برابر مشکلاتی که در راه مقابله با جبّاران متحمل می‌شود، از نیروی صبر کمک بگیرد؛ زیرا بدون آن چاره‌ای جز تسلیم در برابر ظالمان زورمدار ندارد.

از سوی دیگر، پاداش صابران را بی حساب و غیر قابل شمارش بیان می‌دارد.

تعبیر «بی حساب» نشان می‌دهد که خداوند، آن قدر به آنها پاداش می‌دهد که جز او، کسی قادر به حسابش نیست. به همین جهت در حدیثی از رسول خدا6می خوانیم: «هنگامی که نامه‌‌های اعمال گشوده می‌شود و ترازوهای اعمال نصب می‌شود، برای کسانی که گرفتار بلاهای سختی شدند و صبر کردند، نه ترازویی نصب می‌شود و نه نامه عملی گشوده خواهد شد (بلکه بی حساب به آنها پاداش می‌دهند) [20]؛ سپس پیامبر اسلام6 آیه فوق را تلاوت نمود: ﴿إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ﴾».

تعبیر به «غیر حساب» در آیات متعددی آمده است که اغلب مربوط به روزی‌‌های فراوان دنیوی است که خداوند به بعضی از انسان‌ها می‌دهد؛ تنها در این مورد و در آیه 40 سوره مؤمن، از پاداش‌‌ها و روزی‌‌های قیامت سخن به میان آمده. به یقین جایی که پاداش یا روزی بدون حساب داده شود، تناسبی با کمیت و کیفیت اعمال نخواهد داشت، بلکه متناسب با لطف پروردگار است و در نتیجه بسیار مهم و والا خواهد بود.

11- در یازدهمین آیه، تعبیر بسیار جالبی درباره اهمّیت صبر دارد و آن این که فرشتگان هنگامی که برای دیدار بهشتیان از هر دری وارد می‌گردند، به آنها می‌گویند: «سلام بر شما! به خاطر صبر و استقامتتان، چه پایان خوبی در این سرا نصیبتان شد!؛ ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾».[21]

جالب این که از میان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهای نیک بهشتیان، انگشت روی صبر و شکیبایی آنها می‌گذارند و آن را سبب ورود به بهشت می‌شمارند و اگر دقت کنیم، تصدیق خواهیم کرد که صبر و استقامت، نقش مهمی در سعادت انسان و بهشتی شدن او دارد؛ زیرا بدون صبر؛ نه پرهیز از گناه ممکن است و نه انجام اطاعت‌‌ها و عبادت‌‌ها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن. به همین دلیل فرشتگان، در نخستین تبریک به بهشتیان، به مسئله صبر تکیه می‌کنند.

شاهد این سخن که همه طاعات در سایه صبر انجام می‌گیرد، در آیه بیست و دوم همین سوره آمده است: «اندیشمندان و اولوالالباب، کسانی هستند که به خاطر ذات پروردگارشان، صبر و شکیبایی می‌کنند، نماز را برپا می‌دارند واز آنچه به آنها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می‌کنند و با حسنات، آثار سیئات را از بین می‌برند».

در تفسیر این آیه، حدیث جالبی از امام علی بن الحسین7 نقل شده است: «هنگامی که روز قیامت می‌شود، ندا دهنده‌ای ندا می‌دهد که اهل صبر و شکیبایی به پاخیزید؛ گروهی بر می‌خیزند، به آنها گفته می‌شود: سوی بهشت بروید. در این هنگام، فرشتگان به استقبال آنها می‌آیند و می‌گویند: کجا می‌روید؟ می‌گویند: سوی بهشت. فرشتگان می‌گویند: قبل از حساب؟! می‌گویند: آری (قبل از حساب). می‌گویند: شما کیستید؟ می‌گویند: ما اهل صبریم؛ می‌گویند: صبر شما چه چیز بوده است؟ می‌گویند: ما در راه طاعت پروردگار و پرهیز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم، در دنیا صبر و شکیبایی کردیم». امام علی بن الحسین7 فرمود: «این جاست که فرشتگان می‌گویند: داخل بهشت شوید؛ چه عالی است پاداش عاملان».

بعضی از راویان احادیث گفته‌اند: «در همین جا فرشتگان می‌گویند: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ﴾».[22]

12- در دوازدهمین آیه، به صورت زیبایی، همان مطلبی را که در آیه قبل عنوان شد، مطرح می‌کند. این آیه، در ادامه آیات قبل که درصدد بیان اوصاف دوازده گانه «عبادالرحمن» ـ که بیانگر شخصیت والای آنها در تمام ابعاد است ـ می‌‌فرماید: «آنها هستند که درجات عالی بهشت، در برابر شکیبایی شان، پاداش داده می‌شود و با تحیت و سلام (فرشتگان) روبرو می‌شوند».[23]

13- در سیزدهمین آیه، که از آیات معروف صبر است، ضمن بشارت به صابران در برابر آزمایش‌‌های بزرگ الهی می‌‌فرماید: «به یقین همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوه‌‌ها، آزمایش می‌کنیم و صابران را بشارت ده ـ آنها که هر گاه مصیبتی به آنان رسد، می‌گویند: ما متعلق به خداییم و سوی او بازگردیم ـ آنها کسانی هستند که رحمت‌های الهی شامل حالشان است و آنها هدایت یافتگانند».[24]

گرچه در این آیات، تنها به یکی از شاخه‌‌های صبر؛ یعنی صبر بر مصائب و مشکلات اشاره شده، ولی اهمّیت آن به اندازه‌ای است که صلوات و درود و رحمت الهی به این دسته از صابران جاری شده، و آنها مسیرهای هدایت را در پرتو همین صبر و شکیبایی می‌پیمایند.

با توجه به این نکته که آزمایش‌‌های گوناگون در این جهان از سنت‌های خلل ناپذیر الهی است، و عبور از گردنه‌‌های صعب العبور آن جز با صبر ممکن نیست، به نقش صبر و شکیبایی در زندگی و آثار نهایی آن پی می‌بریم.

چه افتخاری از این بالاتر که انسان در برابر صبرش، مشمول این سه عنایت بزرگ الهی گردد:

نخست، صلوات و درودی از نوع آنچه بر پیامبر بزرگش فرستاده می‌شود و سپس شمول رحمت واسعه الهی، نسبت به او و از همه مهم‌تر، هدایت پروردگار که سرچشمه تمام نعمت‌ها و خوشبختی‌‌هاست.

در این که چرا صلوات به صورت جمع آمده دو تفسیر ذکر شده که هر دو می‌تواند صحیح باشد: نخست این که اشاره به انواع اکرام و احترام الهی است، و دیگر این که اشاره به تکرار آن می‌باشد. تعبیر به رحمت، به صورت نکره نیز اشاره به اهمّیت و عظمت است.

14- در چهاردهمین و آخرین آیه، از آیات مورد بحث که در سوره والعصر آمده، قرآن مجید ضمن بیان این که همه انسان‌ها در خسران و زیان قرار دارند، جز کسانی که دارای یک برنامه چهار ماده‌ای هستند که یکی از موادّ آن، صبر و شکیبایی و استقامت است، می‌‌فرماید: «به عصر سوگند! که انسان‌ها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش کرده، و یکدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه نموده‌اند».[25]

تعبیر تَواصَوْا ـ از ماده «تَواصی» به معنی سفارش کردن به یکدیگر در آیات فوق نشان می‌دهد که مؤمنان بعد از ایمان و معرفت و عمل صالح، باید به احقاق حقوق روی آورند؛ حق را بشناسند و یکدیگر را به آن توصیه کنند، چون احقاق حق و اجرای حق در جامعه انسانی، جز با استقامت و ایستادگی در برابر موانع ممکن نیست، توصیه به صبر رابه عنوان چهارمین اصل، که پشتوانه اصول سه گانه دیگر است بیان می‌کند. بنابراین صبر، یکی از ارکان اصلی سعادت انسان‌هاست که بدون آن، درخت ایمان به ثمر نمی‌‌نشیند و اعمال صالح انجام نمی‌‌گیرد، و احقاق حقوق در جامعه انسانی تحقق نمی‌‌یابد.

بدون شک، احقاق حقوق و ادای آن از مشکل‌‌ترین کارهاست؛ زیرا گاهی ممکن است حق، با فرد یا عزیزان و بستگانش مخالف باشد، در این جا ادای حق جز به مدد صبر، صورت نمی‌‌پذیرد.

از مجموع آنچه در آیات بالا آمد، می‌توان نتیجه گرفت که اهمّیت صبر و شکیبایی و استقامت، بسیار بیش از آن است که ما فکر می‌کنیم. به گفته بعضی از مفسران، صبر در قرآن مجید، بیش از هفتاد بار یا نزدیک به یکصد بار تکرار و تأکید شده، در حالی که هیچ یک از فضایل انسانی، به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. این نشان می‌دهد که قرآن، برای این فضیلت اخلاقی و عملی اهمّیت فراوانی قائل است، و آن را عصاره همه فضیلت‌ها و خمیر مایه همه سعادت‌‌ها و ابزار وصول به هر گونه خوشبختی و سعادت می‌داند.



[1] . تفسیر روح البیان، جلد 8، صفحه 45 ذیل آیه.

[2] . سوره یوسف، آیه 18.

[3] . تفسیر قرطبی، جلد 5، صفحه 338.

[4] . سوره یوسف، آیه 86.

[5] . سوره انبیاء، آیه 85 و 86.

[6] . روح البیان، جلد 5، صفحه 515.

[7] . سوره کهف، آیه 67 و 68.

[8] . در روح البیان جلد. 5، صفحه 287 چنین آمده است: در روایتی آمده است که اگر موسی7 صبر می‌کرد هزار نکته عجیب، عجیب تر از آن چه آموخت از حضرت خضر7 فرا می‌گرفت، به همین دلیل هنگامی که موسی7 این سخن را از حضرت خضر7 شنید، گریه کرد. 7 ـ سوره کهف، آیه 67 و 68.

[9] . سوره بقره، آیه 249.

[10] . سوره بقره، آیه 250.

[11] . سوره احقاف، آیه 35.

[12] . بعضی نیز آنها را هیجده نفر ـ که نام آنها در آیات 83 تا 90 سوره انعام آمده ـ و بعضی نُه نفر و بعضی هفت نفر و بعضی شش نفر و بعضی پنج نفر و بعضی تمام پیامبران الهی را «اولوا العزم» شمرده اند؛ زیرا معتقدند که همه دارای عزم راسخی بوده‌اند؛ ولی با باتوجه به این که «من» در جمله «اُولُوا العَزمِ مِنَ الرُّسُل» «مِن تبعیضیه» است، قول اخیر بعید به نظر می‌رسد و سایر اقوال نیز دلیل روشنی ندارد، جز همان که در تفسیر آیه به نقل از معصومین: آوردیم که تعداد آنها با پیامبر اسلام6 پنج نفر بوده‌اند.

[13] . سوره معارج، آیه 5.

[14] . اصول کافی، جلد 2، صفحه 93.

[15] . سوره آل عمران، آیه 200 .

[16] . سوره بقره، آیه 153.

[17] . همان.

[18] . اصول کافی، جلد 1، صفحه 154 ـ روح البیان، جلد 1، صفحه 257.

[19] . سوره زمر، آیه 10.

[20] . این حدیث را مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» و قرطبی در تفسیر خود و برسویی در «روح البیان» با تفاوت‌‌های مختصری در ذیل آیه مورد بحث نقل کرده‌اند.

[21] . سوره رعد، آیه 24.

[22] . تفسیر قرطبی، جلد 5، صفحه 4532.

[23] . سوره فرقان، آیه 75.

[24] . سوره بقره، آیات 155 تا 157.

[25] . سوره عصر، آیات 1 تا 3.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: