| امشب از جام ولایت سر خوشم | 
 | از دل و جان باده را سر میکشم | 
| میکده دارد هوای دیگری | 
 | در طرب آورده میرا ساغری | 
| هر طرف آید ندای نوش نوش | 
 | می رسد از عالم بالا سروش | 
| ملک ایمان را چراغانی کنید | 
 | سینه را جمله جوشانی کنید | 
| از «سمانه» شد عیان روی نگار | 
 | کز رخش آمد به دنیا نو بهار | 
| مه خجل از طلعت زیبای او | 
 | جمع مستان واله مینای او | 
| در سرای فاطمه گل باز شد | 
 | گوئیا بار دگر اعجاز شد | 
| دیده بگشوده به عالم نوگلی | 
 | که بود نور دو چشمان علی | 
| تهنیت آید ز سوی کبریا | 
 | در حریم خانهی ابن الرضا | 
| او بود چشم و چراغ فاطمه | 
 | دردها سازد بگردون خاتمه | 
| زینت عرش است و ارکان وجود | 
 | مهره زیبای خلاق ودود | 
| باز یاران، وا گل شادی شده | 
 | سالروز مولد هادی شده | 
| عاشقان احساس مستی میکنند | 
 | خاک پایش کل هستی میکنند | 
| می زند خنده به مستان روزگار | 
 | می سراید نغمه از شادی هزار | 
| نوبهاران با دلی افروخته | 
 | بر تن گل جامه گل دوخته | 
| در جنان زهرای اطهر لب گشاد | 
 | کامده دنیا گل باغ جواد | 
| بهجت قلب علی مرتضاست | 
 | نور چشمان علی موسی الرضاست[1] | 
[1]. حبیب الله موحد. بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان .
 
					 
					 
					 
		 
			 
			