borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد سوم»
2 - کارکرد اخروی شریعت

در رابطه با کارکرد اخروی شریعت به طور کلی، اعم از قوانین و عبادات، دو تعبیر در متون دینی و کلامی ما وجود دارد؛ یکی تعبیر متکلمان مسلمان که می‌‌گویند فلسفه تکلیف و شریعت در معرض ثواب قراردادن انسان از سوی خداوند است، یعنی خداوند برای اینکه زمینه ثواب بردن انسان را در آخرت فراهم کند و او را در معرض ثواب بردن قرار دهد یک سلسله تکالیفی را تشریع و بر عهده او گذاشته است که اگر به این تکالیف عمل کرد استحقاق ثواب پیدا کرده و از آن بهره مند می‌‌شود.

اینان برای اثبات مدعای فوق به این منطق تمسک جسته‌اند که ثواب و پاداش، همراه و مقارن با تعظیم و بزرگداشت است، و این نمی‌‌تواند یکسره و بی‌هیچ شایستگی صورت گیرد، چون تعظیم و تجلیل بدون علت و سبب از منظر عقل قبیح است، پس باید قبلاً کار صورت گرفته باشد و استحقاق تعظیم به وجود آمده باشد تا تعظیم و تکریم از دیدگاه عقل موجّه باشد. آنچه باعث پیدایش استحقاق می‌‌شود تکلیف است. کسانی که به تکلیف الهی اعم از قوانین و عبادات عمل کنند استحقاق ثواب و پاداش پیدا می‌‌کنند و آن گاه ثواب و تعظیم از نگاه عقل توجیه پذیر است. به عباراتی از متکلمان که این ادعا و منطق را مطرح کرده‌اند نگاه کنید:

«هدف از تکلیف، در معرض قرار دادن انسان برای بهره مندی از منفعت عظیم است؛ چه اینکه تکلیف، انسان را در معرض ثواب قرار می‌‌دهد و ثواب نیز، منفعت بزرگ، خالص، جاودان و همراه با بزرگداشت و ستایش است، و تردیدی نیست که تعظیم و بزرگداشت کسی که شایسته و سزاوار آن باشد نیکوست و از این رو تعظیم کودکان و دون پایگان به سان تعظیم عالمان، زشت است، چون استحقاق تعظیم در اثر کارهای نیک، یعنی طاعات به وجود می‌‌آید.»[1]

«آن گاه که خداوند بندگان را آفرید و آنان را برای پاداش و کیفر آماده کرد، رساندن آن دو به ایشان بدون پیش کشیدن تکلیف به اطاعت ممکن نبود، زیرا پاداش، تعظیم و بزرگداشت را در بردارد و کیفر، تحقیر و اهانت را، پس رواداشتن پاداش و کیفر نسبت به کسی که از طریق امتثال و عدم امتثال تکلیف، استحقاق پیدا نکرده باشد، محال است و از حکیم عقلاً قبیح می‌‌باشد.»[2]

«در مورد تکلیف گفتیم که برای در معرض قرار دادن انسان برای ثواب است، چون خداوند در تکلیف کردن، یا منظور و هدفی دارد یا ندارد؛ اگر هدفی نداشته باشد کاری عبث بوده و در مورد خدا محال است. در فرض نخست، آن هدف و غرض، یا سودرسانی به انسان است و یا زیان‌رسانی، که دومی در مورد خداوند قبیح است.

پس باقی می‌‌ماند صورت اول. و بایسته است که این سود رسانی نتیجه شایستگی و سزاواری باشد که از ناحیه تکلیف حاصل آمده است، و ممکن نیست که بدون افعال مورد تکلیف، بدان دست یافت، زیرا آغاز به ثواب نیکو نیست، از آن رو که ثواب همواره همراه با بزرگداشت است و چنین کاری نسبت به کسی که شایستگی آن را ندارد زشت می‌‌باشد. از سوی دیگر استحقاق ثواب نیز جز از طریق کاری که تکلیف بدان تعلق می‌‌گیرد (از واجبات و مستحبات) ممکن نیست.»[3]

از این عبارات کاملاً آشکار است که از نگاه متکلمان، تکلیف ابزاری است برای پیدایش استحقاق ثواب و عقاب، و فلسفه شریعت این است که انسان را در معرض ثواب و عقاب قرار می‌‌دهد که بدون آن، ثواب بخشی یا کیفر دهی قبیح است.

تعبیر دیگر، آن چیزی است که در منابع دینی ما چون قرآن و سنت مطرح شده است. قران کریم و نیز سنت شریف به رغم اینکه گاهی برای تک تک تکالیف فلسفه و حکمت بیان می‌‌کند، مثلاً راجع به شراب و قمار
می‌‌فرماید:

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْـمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[4]

یا در مورد روزه می‌‌گوید:

«لِكَيْ يَعْرِفُوا أَلَمَ الْـجُوعِ وَ الْعَطَشِ وَ يُسْتَدَلُّوا عَلَی فَقْرِ الْآخِرَةِ».[5]

و در رابطه با نماز می‌‌گوید:

«لِئَلَّا يَنْسَی الْعَبْدُ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ فَيَبْطَرَ وَ يَطْغَی، وَ لِيَكُونَ فِي ذِكْرِ خَالِقِهِ».[6]

اما با این همه از کلیت تکلیف و تشریع نیز فروگذار نکرده برای آن فلسفه بیان نموده است. در قرآن کریم از این فلسفه به ابتلا و امتحان تعبیر شده است:

﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ…﴾[7]

این تعبیر در مورد فلسفه حیات و مرگ نیز آمده است:

﴿الَّذي خَلَقَ الْـمَوْتَ وَ الْـحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾[8]

در آغاز اندکی عجیب می‌‌نماید که واقعیت‌های مهمی چونان حیات و شریعت صرفاً برای آزمایش باشد؛ زیرا اولاً آزمایش چه ویژگی دارد که غایت و فلسفه زندگی و تکلیف قرار گرفته باشد، و ثانیاً نسبت به خداوند که آگاهی کامل از آغاز و انجام انسان دارد، آزمایش و امتحان چه معنایی دارد؟

اما علامه طباطبایی; راجع به این مطلب تفسیر و توضیحی دارد که از آن ابهام زدایی و آن را پذیرفتنی می‌‌کند. ایشان در توضیح این حقیقت که فلسفه تکلیف و شریعت، امتحان و آزمایش انسان است می‌‌گوید: که نوع انسان در برابر سایر انواع موجودات، هستی بالقوه دارد؛ یعنی آنچه در انجام زندگی و سیر وجودی‌اش آشکار می‌‌شود، در آغاز بالفعل در وجود او تعبیه نشده، بلکه به شکل استعداد و قوه نهفته است. آنچه که این استعداد و قوه را به فعلیت می‌‌رساند، فعل اختیاری انسان است؛ یعنی گزینش آزادانه یک عمل باعث تحقق و فعلیت استعداد وجودی او می‌‌گردد.

بنابراین باید یک سلسله دستورات و رویدادها وجود داشته باشد تا «اختیار» او را به منصه ظهور برساند و از طریق آن وجود و هستی او شکل گیرد. براین اساس تکلیف، ابزاری است برای ظهور پدیده «اختیار» که خود موجب تحقق و فعلیت یافتن استعدادهای بالقوه انسان و نیز بروز هستی نهفته انسان می‌‌گردد. علامه می‌‌نویسد:

«در مباحث نبوت که پیش‌‌تر گذشت توجه کردید که چگونه تشریع در تکوین داخل می‌‌شود و چگونه قضا و قدر بدان احاطه می‌‌یابد. آری از میان همه انواع موجودات، نوع بشر دارای گونه‌ای از وجود است که جز با یک سلسله افعال اختیاری و ارادی که خود ناشی از اعتقادات نظری و عملی است به کمال نمی‌‌رسد.

پس ناگزیر انسان باید تحت سلطه قوانین زندگی کند؛ حال چه حق و چه باطل، چه خوب و چه بد.

پس خدایی که جهان تکوین را ایجاد کرده باید برای آن یک سلسله اوامر و نواهی را تشریع کند و از سوی دیگر حوادث اجتماعی و فردی پدید آورد تا انسان در برخورد با آنها، آنچه در قوه و استعداد دارد به فعلیت برساند و در آخر یا سعادتمند شود و یا شقی و بدبخت گردد و آنچه در باطن وجودش هست به ظهور برسد.

اینجاست که نام محنت و بلا و امتحان و مانند آن، هم بر این حوادث برابر می‌‌گردد و هم براین تشریع».[9]

و در جای دیگر همین مطلب را این گونه توضیح می‌‌دهد:

«انسان، سنخ وجودش به گونه‌ای است که ناگزیر است به روش اجتماعی زندگی کند. نیز ناگزیر است که یا خودش قوانین و سننی برای اجتماع خود وضع کند و یا زیر بار قوانین دینی برود از راه عمل به این قوانین، عقاید و اخلاق و ملکاتی که ملاک سعادت دنیوی اوست و کارهای نیکی که ملاک سعادت اخروی اوست، کسب نماید.

از آنچه گفته شد جواب ابلیس که گفت: فائده تکلیف چیست روشن می‌‌گردد؛ زیرا تکلیف با اینکه امری است اعتباری، اما این اثر واقعی را دارد که به طور تدریجی انسان را به سوی کمال و سعادتش سیر داده به بهترین و پایدارترین مراحل وجودش می‌‌رساند، و قهراً کسی که از عمل به تکلیف سرپیچی کند از رسیدن به آن مرتبه محروم می‌‌ماند، عیناً مانند یک فرد از سایر انواع موجودات که اگر علل و اسباب یاری‌اش کرد به کمال خود نائل می‌‌شود و گرنه از بین می‌‌رود. بنابراین سؤال ابلیس در این باره بی‌شباهت به این نیست که کسی بپرسد فایده تغذیه گیاهان چیست؟ و یا بگوید چرا حیوانات با اینکه از بچه‌‌‌های خود خیر نمی‌‌بینند توالد و تناسل دارند.

و اما اینکه گفته می‌‌شود اگر مقصود خدا فائده رساندن به بندگان بود، چرا با اینکه می‌‌توانست، این فائده را بدون تکلیف به انسان نرساند؟ جوابش این است که این گفتار نیز مانند گفتار پیشین مغالطه است؛ برای اینکه گفتیم تکلیف در انسان و در هر موجود دیگری که قابل تکلیف است، واسطه بین نقص و کمال وجودی اوست که به وسیله آن به تدریج کامل می‌‌شود…».[10]

از مجموع این سخنان چنین استفاده می‌‌شود که فلسفه تشریع و تکلیف، کامل ساختن وجود انسان است، یعنی رمز و راز ضرورت تکلیف، بالقوه بودن و تمامیت پذیری تدریجی هستی انسان از یک سو، و نقش اختیار و انتخاب در به فعلیت رسیدن آن از سوی دیگر، و تأثیر تکلیف در به ظهور رساندن پدیده اختیار از جهت سوم است.

تکلیف باعث می‌‌شود که انسان سر دو راهی قرار گیرد و به اختیار و انتخاب دست زند؛ انتخابی که به ظهور استعداد وجودی انسان و در نتیجه به کمال رسیدن هستی وی، در یکی از دو جهت سعادت و شقاوت می‌‌انجامد که خود پاداش یا کیفر متناسب با آن را در پی خواهد داشت.

بعید نیست تعبیر متکلمان از فلسفه تکلیف یعنی «در معرض ثواب یا عقاب قرارگرفتن انسان» نیز ناظر به همین واقعیت باشد؛ چون با فعلیت یافتن وجود بالقوه انسان در یکی از دو جهت سعادت و شقاوت، آثار و نتایج آن دو که ثواب و عقاب است مترتب می‌‌شود؛ با این تفاوت که در تعبیر متکلمان، بایستگی تکلیف از سوی خداوند نیز نهفته است، اما در تفسیر علامه طباطبایی این نکته به ظاهر مطرح نشده است؛ چه اینکه تنها به فعلیت رسیدن استعدادهای وجودی از طریق اختیار و تکلیف می‌تواند با تکالیف و قوانین ساخته بشر نیز تحقق یابد.

اما حقیقت این است که علّامه، صرف فعلیت یافتن استعدادها را نمی‌‌گوید، بلکه از فعلیت یافتن استعدادها در مسیر سعادت و شقاوت سخن می‌‌گوید، و این جز با تکلیف الهی که در آن سعادت واقعی و مسیر واقعی وجود انسان در نظر گرفته شده است، میسر نمی‌‌باشد.

نتیجه سخن آن که فلسفه شریعت بر اساس تفسیر علامه طباطبایی عبارت است از: به انجام رساندن خط وجود انسان که از نطفه آغاز شده است و به سمت یکی از دو نقطه سعادت و شقاوت امتداد می‌‌یابد. یعنی تکلیف گر چه کارکرد مستقیم آن، تحریک اراده و انگیزش اختیار به مثابه عامل به فعلیت رساننده استعدادهای بالقوه است، اما در نهایت تکمیل کننده وجود ناقص و بالقوه انسان نمی‌‌باشد.

از همین جا روشن می‌‌شود که امتحان خداوند از طریق تکلیف به معنای کشف واقعیت برای او نیست، بلکه به معنای عینیت بخشیدن یک استعداد و توان نهفته در وجود انسان برای انسان است، تا جانمایه نهایی هستی او برای خودش آشکار گردد و فرجام رقم خورده با دست اراده‌اش را بی‌هیچ اعتراض و ایرادی بپذیرد.


[1] . حلی، حسن بن مطهّر، شرح التجرید، ص347.

[2] . بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الكلام، ص115 .

[3] . طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، ص65 .

[4] . سوره مائده، آیه 90.

[5] . حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج1، ص270.

[6] . صدوق، محمد بن علی ابن بابویه، علل الشرایع، ج1، ص256.

[7] . سوره مائده، آیه 48.

[8] . سوره ملك، آیه 2.

[9] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج4، ص32 .

[10] . تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج7 ص49.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: