حضرت علی7 میفرماید: همه چیز در خودت هست و تو نمیدانی،[1] یعنی علاج تو در دست خودت است و خودت توجه نداری! دشمن بیرونی نمیتواند کاری بکند و قدرتی ندارد. اگر هر کس دم دروازه دلش بایستد و او را راه ندهد او نمیتواند وارد بشود.
معروف است که امیرمؤمنان7 فرمود: من آستانه ورودی دلم نشستم و هر چه غیر خدایی آمد وارد این خانه بشود نگذاشتم.[2] اما من اگر کنار بروم و در را باز بگذارم و بگویم که خانه را به رایگان در اختیار هر کس میگذارم ممکن است دو میلیون شیطان میآیند و در آنجا میگیرند، چون ظرفیت قلب انسان بسیار زیاد است. قلب انسان گنجایش خداوند با آن عظمت را دارد، چنانکه خود میفرماید: «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِن»[3]؛ زمین و آسمان گنجایش مرا ندارد، اما من در دل بنده عاشقم جای میگیرم.
بنابراین، من اگر دم درب دلم بنشینم کسی نمیتواند وارد این خانه شود، مثل شبها که درب خانهها را میبندند و کسی نمیتواند وارد بشود. پس او قدرت ندارد که بر من تسلط بیابد و من هستم که خودم را تسلیم او میکنم.
بنابراین، اوامر و نواهی پروردگار بزرگ عالم برای حفظ و رشد و کمال مردم بوده است نه اینکه خدا از این اوامر و نواهی سودی ببرد که او بینیاز است:
﴿وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّـهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[4]؛ من از بندگی آنان سودی نمیبرم.
من نکردم خلق تا سودی کنم
|
|
بلکه تا بر بندگان جودی کنم[5] |
بنابراین، او ما را خلق نموده و سفره مهمانی برای ما پهن کرده است. بر سر این سفره معنویت، تزاحم هم وجود ندارد. یعنی امیرمؤمنان7 که امیرمؤمنان میشود، از حق پیامبر6 بر سر این سفره هیچ کم نمیشود، بلکه به حق پیامبر6 اضافه نیز میشود. شما هم که مسلمان بشوید به حق پیامبر6 و علی7 اضافه میشود. شما تا ابد هم که زنده باشید و هر چه از خدا بخواهید و بگیرید تزاحم با حقوق کسی ندارد و از حقوق کسی کاسته نمیشود.
این عدم تزاحم در مورد شهدا هم صادق است. در روایت است که وقتی شهید منتقل به عالم برزخ میشود تا قیامت او را معطل نمیکنند و همان لحظه انتقال به او میگویند: برو در بهشت، در هر جایی از آن که میخواهی! هر جایی هم برود تزاحم با حقوق کسی ندارد، چون در ملک کسی نرفته و از میوه و حق کسی هم نخورده است.
در قیامت به برخی بینهایت میدهند و این اعطای بینهایت تزاحمی با حقوق دیگران ندارد و از حق کسی هم کم نمیشود.
آنچه گفتیم از منفعت اوامر بود. بالاتر از منفعت اوامر، منفعت ترک محرمات است که آن نیز دنیای عجیبی است که اگر کسی محرمات را ترک بکند، ارزش بیشتری نصیبش میشود، چون در ترک آنها سختی بسیار میکشد. این اوامر و نواهی بر اساس مصلحت بشر تنظیم شده و همه مصالحش هم به بشر میرسد.
[1] . شعر منسوب به امیرمؤمنان7 چنین است:
دوائک فیک و ما تخبروا ودائک منک و ما تشعروا
اتزعمُ آنک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر
[2] . دستور الوزراء سلطان حسین واعظ شهید استرابادی (قرن 10- 11 هجری).
[3] . بحار الانوار: ج55، ص39؛ عوالی اللآلی: ج4، ص7.
[4] . سوره آل عمران، آیه 97.
[5] . مولانا جلال الدین محمد بلخی، شعر موسی و شبان.
دید موسی یک شبانی را به راه |
|
کو همیگفت ای خدا و ای اله |
تو کجایی تا شوم من چاکرت |
|
چارقت دوزم کنم شانه سرت |
جامهات شویم شپشهایت کشم |
|
شیر پیشت آورم ای محتشم |
دستکت بوسم بمالم پایکت |
|
وقت خواب آید بروبم جایکت |
ای فدای تو همه بزهای من |
|
ای بیادت هی هی و هی های من |
زین نمط بیهوده میگفت آن شبان |
|
گفت موسی با که هستت ای فلان |
گفت با آنکس که ما را آفرید |
|
این زمین و چرخ ازو آمد پدید |
گفت موسی های خیرهسر شدی |
|
خود مسلمان ناشده کافر شدی |
این چه ژاژست این چه کفرست و فشار |
|
پنبهای اندر دهان خود فشار |
گر نبندی زین سخن تو حلق را |
|
آتشی آید بسوزد خلق را |
گفت ای موسی دهانم دوختی |
|
وز پشیمانی تو جانم سوختی |
جامه را بدرید و آهی کرد و تفت |
|
پافتاد اندر بیابان و برفت |
وحی آمد سوی موسی از خدا |
|
بندهی ما را ز ما کردی جدا |
تو برای وصل کردن آمدی |
|
نی برای فصل کردن آمدی |
در حق او مدح و در حق تو ذم |
|
در حق او شهد و در حق تو سم |
ما بری از پاک و ناپاکی همه |
|
از گران جانی و چالاکی همه |
من نکردم خلق تا سودی کنم |
|
بلکه تا بر بندگان جودی کنم |
ما برون را ننگریم و قال را |
|
ما درون را بنگریم و حال را |
خون شهیدان را ز آب اولیتر است |
|
این خطا از صد ثواب اولیتر است |
لعل را گر مهر نبود باک نیست |
|
عشق را دریای غم غمناک نیست |
در دل موسی سخنها ریختند |
|
دیدن و گفتن به هم آمیختند |
چون که موسی این خطاب از حق شنید |
|
در بیابان در پی چوپان دوید |
عاقبت دریافت او را و بدید |
|
گفت مژده ده که دستوری رسید |
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی |
|
هر چه میخواهد دل تنگت بگوی |