خداوند به دست آن حضرت بارها و بارها خرق عادت کرد: از آن جمله، چون قریش از آن حضرت معجزهای خواستند، در مکه شق القمر کرد و در منزل جابر و در سرای ابن طلحه و روز خندق افراد زیادی را با (اندک طعامی) غذا داد و یک بار هشتاد نفر را با چهار مد جو و گوشت بزغالهای که کمتر از یک سال داشت غذا داد.
و یک بار بیش از هشتاد مرد را با چند قرص نان جوی که انس روی دستش حمل میکرد، اطعام کرد و یک مرتبه هم تمام سپاهیان را از اندک خرمایی که بنت بشیر، روی دست گرفته بود و خدمت آن حضرت آورد، عطا فرمود، همه آنها به قدری خوردند که سیر شدند و زیاد آمد.
از میان انگشتانش آب جوشیده و تمام لشکر که تشنه بودند از آن سیراب شدند.
همه سپاهیان از قدح کوچکی که به زحمت، دست پیامبر6 در آن جا میگرفت، وضو گرفتند.
یک بار آب وضویش را به چشمه تبوک ریخت که آب نداشت و یک بار هم به چاه حدیبیه که باعث جوشش آب در هر دو جا شد و سربازان سپاه که هزاران تن بودند از چشمه تبوک نوشیدند تا سیراب شدند و از چاه حدیبیه نیز هزار و پانصد تن آب خوردند در حالی که قبلاً آب نداشت.
به روی سپاه دشمن مشتی خاک پاشید که چشمهایشان کور شد و این آیه شریفه در آن باره نازل گردید: ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّـهَ رَمى﴾.[1]
با بعثت آن حضرت خداوند کهانت را باطل کرد که برای همیشه از میان رفت هیچ اثری از آن موجود نیست.
ستونی که در وقت خطابه به آن تکیه میداد، چون منبر ساخته شد، آنچنان به نالیدن افتاد که تمام اصحاب پیامبر6 از آن فریادی مانند صدای شتر میشنیدند، آن حضرت آن را در بغل گرفت تا آرام شد.
یهود را دعوت کرد که (اگر راست میگویند) آرزوی مرگ کنند و به آنها اطلاع داد که آنها چنین آرزویی را نخواهند کرد و در حقیقت از بیان چنین آرزویی آنها را باز داشت و آنها ناتوان شدند، و این آیه در قرآن آمده است، مسلمانان از مشرق تا مغرب زمین در تمام اجتماعات روز جمعه با صدای بلند، به خاطر بزرگداشت معجزهای که در آیه است، آن را تلاوت میکنند.
و از امور غیبی خبر داد و از این که عمار را گروه ستمگران میکشند و به وسیله امام حسن7 بین دو گروه بزرگ از مسلمانان، خداوند صلح ایجاد میکند. و از مردی خبر داد که در راه خدا جهاد کرده ولی از اهل دوزخ است بعد معلوم شد که آن مرد خودکشی کرده است.
البته این مطالب چیزهایی هستند که به هیچ طریق از قبل، اطلاعی از آنها نبود، نه از راه نجوم و نه کهانت و نه نوشتهای در استخوان شانه و نه فالگیری با خط کشی و پرنده بلکه از طریق اعلام خداوند بر پیامبر و وحی به آن حضرت بود.
سراقهٔ بن جعشم آن حضرت را دنبال کرد، پاهای اسبش به زمین فرو رفت و به دنبال آن دودی برخاست او کمک طلبید، پیامبر6 دعا کرد و اسبش رها شد ولی او را بیم داد که دیری نخواهید پایید که به دستهایش دستبند کسری زده خواهد شد و همان طور شد.
از جمله مطالبی که از طریق اهل بیت: نقل شده، خبر دادن پیامبر6 از شهادت مولایمان امیر مؤمنان7 است و این که در ماه رمضان بر سر مبارکش ضربت میزنند و محاسن شریفش از خون سرش رنگین میشود.
و خبر از شهادت نوادگانش، حسن7 و حسین7، که حسن7 را مسموم میکنند و حسین7 در سرزمین کربلا پس از شهادت یارانش، تنها و بی کس کشته میشود.
و این که پاره تن او در توس دفن میشود، اشاره به مولایمان امام رضا7 دارد. و امامان پس از وی دوازده نفرند و نام یکایک آنها را برده است.
و این که امیر مؤمنان7 بعد از رحلت آن حضرت، با ناکثین، قاسطین و مارقین میجنگد.
و این که یکی از همسرانش بر علی7 ستم روا میدارد و نسبت به وی ستمکار است و سگهای حوأب در نزد او پارس میکنند، و از تمام آشوبهایی که پس از وی اتفاق میافتد.
و این که ابوذر ـ رضی اللَّه عنه ـ تنها و بی کس از دنیا میرود، و آخرین رزق عمار از دنیا پیمانهای از شیر است و دیگر خصوصیاتی که آن حضرت خبر داد.
از جمله معجزات آن حضرت، اطاعت خورشید یک نوبت در غروب نکردن و یک بار در طلوع پس از غروب و اطاعت درخت که از جا کنده شد و زمین را شکافت، در حالی که ریشههایش درون خاک بود حرکت میکرد، مقابل پیامبر6 ایستاد و سلام داد سپس، همان طوری که در نهج البلاغه آمده است، به دستور آن حضرت به جای خود برگشت.[2] و[3]
[1] . سوره انفال، آیه 17.
[2] . نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
[3] . این بود پایان سخن در بخش اخلاق نبوت و آداب زندگی از کتاب محجهٔ البیضاء فی تهذیب الاحیاء.