یکی از پرسشهایی که ذهن انسان را به خود مشغول میکند، این است که علت و فلسفه تکلیف در دین چیست؟ چرا یک سلسله بایدها و نبایدها در مجموعه دین تشریع شده و انسانهای باورمند به دین وظیفه دارند آنها را در زندگی رعایت کنند و گرنه دینداری شان آسیب میبیند؟
این پرسش به ویژه هنگامی بیشتر جان میگیرد که بدانیم تمام ادیان وحیانی الهی از آدم تا خاتم6 در کنار بخشهای معارف عقیدتی و آموزههای اخلاقی، بخشی با عنوان شریعت یا تکلیف داشتهاند. هیچ دینی خالی از تکلیف نبوده است.
اینکه امروزه مسیحیت، خودش را فاقد شریعت میداند از آن روست که پایه و مبنای مسیحیت موجود، آموزههای حضرت مسیح7 نیست، بلکه بر اساس تصورات و برداشتهای شخص دیگری به نام «پولس» شکل گرفته است که میگفت:
«و این بدیهی است که هیچ کس را عدالت نزد خدا از شریعت حاصل نمیشود؛ از آنجا که عادل با ایمان زندگی خواهد یافت و شریعت را نسبتی با ایمان نیست، بلکه آنانی که آنها را به جا آوردهاند از آنها زندگی خواهند یافت، و مسیح ما را از لعنت شریعت فدیه گشته است که به جای ما مورد لعنت شد؛ از آنجا که نوشته شده است ملعون است هر کس که از دار آویخته شده است پس ای برادران شما نیز از شریعت فانی شدهاید به سبب بدن مسیح.»[1]
اما خود حضرت مسیح7 همواره بر وجود شریعت و رسالت در آیین خود تأکید میکرد، و شریعت موسی7 را نفی نمیکرد که تکمیل آن میدانست:
«تصور مکنید که من از بهر ابطال تورات و رسائل انبیاء آمده ام، بلکه به جهت تکمیل آمدهام که راست به شما بگویم، تا آن که آسمان و زمین زائل نشود یک همزه یا یک نقطه از شریعت به هیچ وجه زائل نخواهد گشت، تا آن که همه کامل شود. پس هر کس که یک حکم از این احکام صغار را سست نماید و مردم را به همان معنی تعلیم نماید، در ملکوت آسمان صغیر شمرده خواهد شد، اما هر کس که به عمل آورد و تعلیم نماید در ملکوت آسمان کبیر خوانده خواهد شد.»[2]
بنابراین هیچ دینی از ادیان آسمانی خالی از بعد شریعت و تکلیف نبوده است. حال پرسش این است که چرا و چه ضرورتی ایجاب میکرده است که بخشی با عنوان تکالیف و دستورالعملها در دین تعبیه شود؟
پیش از بررسی پاسخ این پرسش توجه به این نکته ضروری است که تکلیف و شریعت از لحاظ ماهیت به دو بخش عمده تقسیم میشود؛ یکی تکلیفی که ناظر به روابط انسانها و مناسبات اجتماعی است؛ مانند تکالیف مربوط به روابط اقتصادی، سیاسی، خانوادگی، کیفری و حقوقی، که از این قسم به قانون تعبیر میکنیم.
و دیگر تکلیفی که به رفتار فرد نگاه دارد و ارتباط مستقیمی با روابط اجتماعی ندارد؛ مانند نماز، روزه، حج و… این قبیل تکالیف را در اصطلاح عبادت مینامند.
نتیجه آن که از میان انواع تکلیف دینی، برخی ماهیت قانونی دارد و برخی دیگر ماهیت عبادی. هر گونه تبیینی راجع به فلسفه شریعت باید هر دو بخش را در برگیرد.
حال میپردازیم به پرسش فوق. آنچه از منابع دینی و نیز متون کلامی و تفسیری مسلمانان به دست میآید این است که تکلیف به طور مطلق، چه بخش قانون و چه بخش عبادت، از دو نوع کارکرد برخوردار است؛ یکی دنیوی و دیگر اخروی. مجموع این کارکردها فلسفه تکلیف و رمز تشریع دینی را تفسیر میکند. در اینجا اندکی به توضیح مطلب یاد شده میپردازیم:
[1] . انجیل، نامه پولس حواری به گلتیان (غلطیان)، باب سوم همچنین نامه پولس به اهل روم، ص7.
[2] . انجیل متی، باب 5، آیه 18 ـ 19.