borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد سوم»
دلایل لزوم و ضرورت بعثت پیامبران چیست؟

فیلسوفان و متکلمان از قدیم الایام دلایل گوناگونی را برای ضرورت بعثت بیان کرده‌اند که در این جا به برخی از آنها که ریشه قرآنی دارد، اشاره می‌‌کنیم:

1. حكمت الهی (هدایت عامه)

مبانی این دلیل عبارتند از:

الف) جهان بیهوده آفریده نشده است. خداوند حکیم هیچ پدیده‌ای را عبث و بیهوده نیافریده است و جهان آفرینش هدف دارد: ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ‏. . .﴾؛[1] و آسمان و زمین و آن چه را در میان آنهاست، بیهوده نیافریدیم. این پندار کسانی است که کفر ورزیدند... .[2]

ب) موجودات جهان آفرینش با هدایت تکوینی به سوی کمال نوعی خود در حرکتند طبق آیه شریفه: ﴿قٰالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏‏﴾[3] «گفت: پروردگار ما آن [خدایی] است که به هر چیزی آفرینش آن را داد و سپس راه نمود» اصل هدایت عامه را در همه موجودات می‌‌توان سراغ گرفت.

ج) موجودات جهان آفرینش دو گروهند: یکی موجوداتی که برای رسیدن به کمال از خود اراده و اختیار ندارند؛ مانند: جمادات، گیاهان و حیوانات. دیگری موجوداتی که تکامل آنها اختیاری است. انسان از این گروه موجودات است. انسان می‌‌تواند در بُعد مادی و معنوی کمال یابد، ولی کمال حقیقی او در بُعد معنوی است نه مادی.

د) موجوداتی که فاقد اراده‌اند، خداوند، اصول و قوانین تکامل را به صورت طبیعی و غریزی در نهاد آنها قرار داده است. ولی موجودات دارای اراده مانند انسان، تمامی اصول و قوانین تکامل را در نهاد او قرار نداده است، بلکه لازم است این اصول را از خارج دریافت کند. پس انسان نیازمند یک سلسله برنامه‌‌هایی است تا با به کارگیری آنها بتواند به رشد و کمال برسد. انسان هم باید راه و روش رسیدن به کمال را بیابد و هم کمال غایی را تشخیص دهد.

هـ) عقل آدمی به تنهایی قدرت تشخیص کمال نهایی و راه و روش‌های رسیدن به آن را ندارد. گواه این سخن اختلاف نظر متفکران بشری در حل این دو معمای اساسی است.

ارسطو که هدف حیات بشری را سعادت می‌‌داند، معیار بایدها و نبایدها و راه درست را رعایت اعتدال و حدّ وسط می‌‌داند.

طرف داران مکتب لذت گرایی، منشأ بایدها و ارزش‌‌ها را لذت جویی می‌‌دانند و معتقدند که لذت برای انسان خیراست.

طرف داران مکتب نفع یا سودانگاری، منشأ ارزش‌‌ها را تأمین بهترین و بزرگ‌ترین خوش بختی‌‌ها برای بیش‌‌ترین افراد می‌‌دانند.

گروهی از متفکران، منشأ بایدها را وجدان می‌‌دانند.

جمعی از جامعه شناسان معتقدند که مبنای بایدها را جامعه تعیین می‌‌کند. امیل دورکیم ـ از بنیان گذران این نظریه ـ می‌‌گوید: بایدهای اخلاقی به وسیله اجتماع بر انسان تحمیل می‌‌شود.

پس آدمی با تکیه بر عقل و دانش بشری نمی‌‌تواند راه کمال و هدف نهایی خودش را دریابد، زیرا ماهیت بشر هنوز شناخته نشده و عقل بشری محدود و خطاپذیر است. خداوند می‌‌فرماید: ﴿.. .  وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً‏‏ ﴾؛[4]. . .  و شما را از دانش جز اندکی نداده‌اند.

از این مقدمات نتیجه می‌‌گیریم که خداوند باید با فرستادن پیامبران، هدف آفرینش انسان و راه و شیوه رشد و کمال را به انسان‌ها نشان دهد.

قرآن کریم در این باره آیه‌های فراوانی دارد؛ برای نمونه می‌‌فرماید: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ‏ٰ لِئَلاَّ یكونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّـهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وكانَ اللّـهُ عَزیزًا حَكیما﴾؛[5] پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا پس از آمدن پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا نماند و خداوند توانا و حکیم است.[6]

اگر عقل آدمی در تشخیص علوم و معارف نظری و عملی توانمند بود، مردم با نیامدن پیامبران هم حجتی بر خدا نداشتند، در حالی که اگر خداوند پیامبران را نمی‌‌فرستاد، مردم در روز قیامت بر خدا حجت داشتند.

2. قانون گذاری.

این دلیل مبتنی بر چند مقدمه است:

الف) انسان موجودی اجتماعی است. از دیدگاه قرآن گرایش انسان به زندگی اجتماعی امری فطری است: ﴿.. .  يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا. . .  ﴾؛[7] ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را به صورت گروه‌‌ها و قبایل بسیار قرار دادیم تا یک دیگر را بشناسید. . . . 

ب) باید در جامعه قوانین و مقرراتی وجود داشته باشد تا از برخورد و تزاحم میان افراد جلوگیری کند و وظایف افراد را نسبت به یک دیگر مشخص کند. قانونی برای فرد و جامعه مفید است که نظم اجتماعی را ایجاد کند، بر اساس عدالت باشد و ضمانت اجرایی داشته باشد.

ج) از بهترین ویژگی‌های یک قانون، فطری بودن آن است؛ یعنی بر مبنای فطرت انسان‌ها باشد.

د) بهترین قانون گذار و قانون گذار حقیقی، کسی است که این شرایط را دارا باشد: انسان شناس و آگاه به تمام ابعاد وجودی انسان، آگاه به فلسفه آفرینش انسان، آگاه از رابطه متقابل فرد و اجتماع بر یک دیگر، دور بودن از خطا و لغزش و نداشتن منافعی در جامعه.

هـ) پس از پی بردن به لزوم قانون در جامعه و آگاهی از شرایط قانون گذار، روشن می‌‌شود که تنها خدا این ویژگی‌ها را دارد. قرآن کریم در این باره می‌‌فرماید: ﴿أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ﴾؛[8] آیا آن که آفریده نمی‌‌داند [و آفریده‌های خود را نمی‌‌شناسد] در حالی که او دقیق و آگاه است. ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾؛[9] به تحقیق ما انسان را آفریدیم و آن چه را که نفسش به او وسوسه می‌‌کند می‌‌دانیم. ﴿إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّـهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ﴾؛[10] اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است.

باتوجه به این ویژگی‌ها که قرآن برای خداوند می‌‌شمرد، قانون گذاری را منحصر در خدا می‌‌داند. ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّـهِ﴾؛[11] حکم و قانون منحصر به خداست. ﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّـهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ﴾؛[12] کسی که طبق آن چه خدا نازل کرده است، حکم نکند کافر است.[13]

از آیه‌‌هایی که لزوم بعثت پیامبران را از راه قانون گذاری بیان می‌‌کند، این آیه‌‌ها است:

﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذي يَخْتَلِفُونَ فيهِ﴾؛[14] تا آن چه مردم درباره آن اختلاف دارند تبیین کند. ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ﴾؛[15] ما کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکردیم، مگر آن که آن چه مردم درباره آن اختلاف دارند تبیین کنی.[16]

اگر انسان می‌‌توانست با استفاده از تجربه‌های طولانی، راه سعادت دنیوی و اجتماعی خود را بشناسد، آیا دیگر نیازی به بعثت انبیا: و وحی داشت؟ چرا؟

دانستنی‌‌هایی که از راه حس و تجربه برای ما حاصل می‌‌شود، مسلماً برای زندگی ما مفید و ضروری است، ولی آیا برای رسیدن به هدف نهایی نیز مؤثر و مفید خواهند بود؟ اینها تنها می‌‌توانند، تا حدی روابط ما را با زندگی مادی توجیه کنند؛ از قبیل این که چه بخوریم، چه بپوشیم، چه بگوییم، با چه کسی و چگونه حرف بزنیم.

در اثر محدودیت ادراک حسی و تجربه نمی‌‌توان توقع داشت که به وسیله آن بتوانیم مسیر صحیح زندگی را در همه ابعادش بشناسیم، بلکه از راه تجربه وحس می‌‌توان پدیده‌های مادی را آزمود و علت‌های مادی آنها را شناخت، اما آن چه جنبه ماورای مادی دارد در دام تجربه و آزمایش قرار نمی‌‌گیرد، تا بتوانیم روابط ماده و غیر ماده را هم از راه تجربه اثبات کنیم. بنابراین، آن چه مهم تر است رابطه این جهان با جهان ابدی است، از راه تجربه و حس نمی‌‌توان پدیده‌های آخرت را شناخت، تا ما ندانیم که زندگی ما چه تأثیری می‌‌تواند در زندگی آخرت داشته باشد و بین کدام عمل با سعادت آخرت رابطه مثبت و با کدام یک رابطه منفی است، نمی‌‌توانیم سمت و سوی صحیحی به زندگی داده و برنامه درستی برای خود وضع کنیم.

خداوند متعال، انسان را در این جهان آفریده تا با رفتارهای اختیاری خویش سرنوشت ابدیش را رقم بزند و اعمال اختیاری در گرو شناخت صحیح و دقیق است و چنین شناختی از ادراکات عادی بشری برنمی آید.

خلاصه آن که بشر هیچ گاه مستغنی از وحی نبوده و نخواهد بود، چون برنامه دقیق زندگی منوط بر شناخت رابطه اعمال اختیاری ما با نتایج اخروی آنها است و هیچ گاه دست حس (تجربه) و عقل به کشف این روابط به طور دقیق نخواهد رسید، زیرا از دست رس تجربه انسان خارج است.[17]

آیا خداوند همه موجودات از جمله انسان را با هدایت تکوینی هدایت نموده است؟ آیا با وجود هدایت تکوینی به هدایت تشریعی نیازاست؟

هدایت اقسام گوناگونی دارد:

الف: هدایت عامه؛ که از طرف خداوند شامل همه موجودات عاقل و غیر عاقل می‌‌شود و دارای دو قسم است:

1 . هدایت عامه تکوینی؛ مراد از این قسم آن است که خداوند برای هر چیزی هدفی معین کرده، که به سوی آن متوجه و با تجهیزاتی مجهز است که با آن متناسب است؛ به تناسب هدفی که دارد در ساختمان وجودی خود با قوا و ابزاری مجهز است که مبدأ و منشأ فعالیت‌های ویژه آن نوع است، فعالیت‌هایی که آن را به هدف خود نزدیک و بالاخره پیروز می‌‌کند؛ چنان که خداوند می‌‌فرماید: ﴿رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ٰ﴾؛[18] خدای ما کسی است که به هر چیز آفرینش ویژه آن را داد سپس [به سوی منافعش]راهنمایی کرد.

2 . مثلا به دانه‌ای که زیر زمین پنهان است در ساختمان وجودی خود به ابزاری مجهز است؛ هم چنین از بیرون نیز عوامل خارجی مثل آب و نور به او کمک می‌‌کنند تا تبدیل به درخت میوه دار و کاملی شود. این هدایت بدون هیچ تفاوتی برای همه اشیا است و همه از آن بهره منداند، و اگر اختلافی هست به حسب اختلاف استعدادها و درجات وجودی آنها است.

از جمله چیزهایی که در انسان وظیفه هدایت تکوینی او را به عهده دارد «عقل» است، که او را به سوی خیر و صلاح هدایت می‌‌کند. آیاتی که در قرآن کریم به تعقل، تفکر و تدبر دعوت و تشویق می‌‌کند، بهترین دلیل بر وجود این هدایت عامه در افراد انسان می‌‌باشد، هر چند بعضی افراد از نور عقل خود بهره نمی‌‌برند و با تعطیل گذاشتن تفکر و تدبر، هدایت نمی‌‌شوند: ﴿.. .  فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها‏ٰ﴾؛[19]. . .  سپس پلید کاری و پرهیزگاری‌‌اش را به آن الهام کرد.

3. هدایت عامه تشریعی؛ عبارت است از هدایتی که فقط شامل موجود عاقل مدرِک است و به وسیله عوامل خارج از ذاتش به او افاضه می‌‌شود؛ هم چنان که این وظیفه را انبیا، رسل، کتاب آسمانی، اوصیا و جانشینان رسولان و علما به عهده دارند. قرآن کریم در این باره می‌‌فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ‏ٰ﴾؛[20] ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب [آسمانی] و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند.

ب: هدایت خاصه؛ این نوع هدایت به افرادی اختصاص دارد که از نور هدایت عامه تکوینی و تشریعی بهره برده‌اند و به این وسیله عنایت خاصه خداوند متعال را دریافت کرده‌اند و نشانه این هدایت آن است که چنین افرادی در زندگی در راه‌های نجات و رستگاری گام برمی دارند و نسبت به انجام «اعمال صالح» توفیق دارند. خداوند متعال درباره این گروه می‌‌فرماید: ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ‏ٰ. . . ﴾؛[21] کسانی که در راه ما مجاهده کنند، آنها را به راه‌های خود هدایت می‌‌کنیم.[22]

با توجه به هدف آفرینش انسان که آشنایی او به مبدأ و معاد و رسیدن به کمال است و انسان فاقد معرفت یک انسان ناقص می‌‌باشد که در حد حیوان توقف نموده است.

موجودات دیگر، مانند جهان نبات و حیوان با هدایت تکوینی و در پرتو غرایز، به کمال خود می‌‌رسند، ولی انسان با این که با دو قوه نیرومند به نام «فطرت» و غریزه و «عقل» و خرد مجهز است، نمی‌‌تواند از طریق این دو ابزار به کمال مطلوب خود برسد و گواه آن تاریخ طولانی بشر است که پیوسته در منجلاب انحراف از توحید و معرفت حق دست و پا زده و هنوز هم متجاوز از یک میلیارد انسان با پرستش بت‌های گوناگون از جماد و حیوان دست به گریبان هستند. روی این اساس لازم است در هر عصر و زمانی که بشر قابلیت پذیرش دعوت‌های الهی را داشته است، پیامبرانی برانگیخته شوند که آنان را با این هدف که کمال انسان در آن نهفته است آشنا سازند و در غیر این صورت هدف آفرینش جامه عمل نپوشیده و انسان به آمال خود نرسیده است.

وانگهی، هر چند انسان از طریق عقل می‌‌تواند یک سلسله حقایق را درک کند و بخش مهمی از بایدها و نبایدها که از مستقلات عقلیه و ادراکات ضروری است؛ مانند خوبی انواع احسان و نیکوکاری، زشتی انواع ظلم و فساد را درک کرد، ولی در همین امور مسلم از سوی شیاطین و وسوسه گران ایجاد شک و تردید می‌‌شود، این جاست که انبیا: به یاری انسان‌ها می‌‌آیند و بر این ادراکات عقلی صحه می‌‌گذارند و وسوسه‌‌ها را خنثی می‌‌کنند و به تعبیر دیگر یادآوری مجددی نسبت به این امور دارند.[23]


[1] . سوره ص، آيه 27.

[2] . رجوع شود به سوره انبیاء آیه 16 و سوره مومنون آیه 115.

[3] . سوره طه، آیه 50.

[4] . سوره اسراء، آيه 85.

[5] . سوره نساء، آيه 165.

[6] . و نيز ر. ك. : سوره مائده، آيه 16؛ سوره يونس، آيه 47؛ سوره طه، آيه 134؛ سوره اسراء، آيه 15 و سوره انفال، آيه 42.

[7] . سوره حجرات، آيه 13.

[8] . سوره ملك، آيه 14.

[9] . سوره ق، آيه 16.

[10] . سوره ابراهيم، آيه 8.

[11] . سوره يوسف،  آيه 40 و 67.

[12] . سوره مائده، آيه 44.

[13] . نيز ر. ك. : سوره مائده، آيه 45 و 47.

[14] . سوره نحل، آیه 39.

[15] . سوره نحل، آیه 15.

[16] . عبدالله نصری، مبانی رسا نحل، آيه 64. لت انبيا در قرآن، ص 13 ـ 31؛ سيد جعفر مرتضی عاملی، دراسات و بحوث فی التاريخ الاسلامی، ج 4، ص 14 و احمد طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 212 به بعد.

[17] . محمد تقی مصباح يزدی، راه و راهنماشناسی، ص 9 به بعد.

[18] . سوره طه، آیه 51

[19] . سوره شمس، آیه 8.

[20] . سوره حدید، آیه 25.

[21] . سوره عنكبوت، آيه 69.

[22] . استاد سبحانی سبحانی، الالهيات، ج 2، ص 387 ـ 395 و قرآن در اسلام، ص 125.

[23] . استاد سبحانی، منشور جاويد، ج 10، ص 26ـ29 و پيام قرآن، ج 7، ص 34 ـ 36.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: