آنچه در این خطبه درباره عصر تاریک حکومت امویان بیان شده که از قرآن جز خط و رسمی باقی نمیماند منحصر به آن زمان نیست و با نهایت تأسف بارها در نقاط مختلف تکرار شده، هر چند به شدت دوران حکومت «بنی امیه» نبوده است، حتی در عصر و زمان خود نیز نمونههایی از آن را میبینیم.
در کلمات قصار حضرت، تعبیری دیده میشود که شاید فراگیرتر از تعبیر بالا است میفرماید: بر مردم روزگاری خواهد آمد که در بین آنان از قرآن جز خطوطش، و از اسلام جز نامش، باقی نماند. مساجدشان در آن زمان از جهت بنا و ساختمان، آباد، امّا از جهت هدایت، خراب است. ساکنان و آبادکنندگان آن بدترین مردم روی زمینند، فتنه و فساد از آنان برمی خیزد و خطاها در آنها لانه میکند».[1]
امام علی7 در ادامه چنین میفرماید:[2]
«آنها که پیش از شما بودند تنها به جهت آرزوهای طولانی و پنهان بودن (و فراموش کردن) سرآمد زندگیشان، گمراه و هلاک نشدند، و این (طول امل و غفلت و بی خبری از پایان زندگی) همچنان ادامه یافت تا مرگشان فرارسید، همان مرگی که به هنگام فرا رسیدنش عذرها پذیرفته نمیشود، و درهای توبه بسته میشود و مصیبتهای سخت و مجازاتها با آن فرا میرسد.
در این بخش از خطبه امام7 به همگان هشدار میدهد که تاریخ امم پیشین را مطالعه کنند، و درباره عوامل بدبختی آنها بیندیشند، و درس عبرت گیرند، میفرماید: «آنها که پیش از شما بودند تنها به جهت آرزوهای طولانی و پنهان بودن (و فراموش کردن) سرآمد زندگیشان، گمراه و هلاک شدند، و این (طول امل و غفلت و بی خبری از پایان زندگی،) همچنان ادامه یافت تا مرگشان فرارسید»[3]
منظور از هلاکت در جمله «وَ إِنَّمَا هَلَكَ» به گفته جمعی از مفسران «نهج البلاغه»، هلاکت معنوی یعنی گمراهی است که نتیجه آن عذاب اخروی میباشد.
ولی بعید نیست که هم هلاکت معنوی و اخروی، و هم هلاکت مادی و دنیوی را شامل بشود یعنی آرزوهای دور و دراز و فراموش کردن پایان زندگی، و غرق شدن در شهوات، هم آخرت آنها را تباه کرد و هم قدرت و عظمت آنها را در دنیا بر باد داد و سرانجام آنها را گرفتار انواع عذابهای دنیوی مانند «طوفان قوم نوح» زمین لرزههای «قوم لوط» و صاعقههای آسمانی اقوام دیگر.
آری طول امل که یکی از آثار آن «تَغَیُّبِ آجَالِ» (به فراموشی سپردن سرآمد زندگی) است، از بزرگترین دشمن سعادت انسانهاست چرا که حجاب ضخیمی در برابر دید عقل انسان میافکند و هوا و هوس را بر وجود او حاکم میسازد، و او را غرق انواع گناهان و معاصی خطرناک میکند، این همان چیزی است که در حدیث معروف پیامبر اکرم6 و امیر مؤمنان7 آمده است: «وَ اَمّا طُوْلُ الأَملِ فَیُنْسِی الاْخِرَةَ؛ آرزوهای دراز، آخرت را به فراموشی میسپارد».[4]
از جمله «حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُود؛ تا زمانی که وعده الهی یعنی مرگ آنها فرا رسد»، چنین برمی آید که این افراد در آن لحظه بیدار میشوند، آری بیدار میشوند ولی این بیداری برای آنها سودی ندارد و لذا امام7 میفرماید: «همان مرگی که به هنگام فرا رسیدنش عذرها پذیرفته نمیشود و درهای توبه بسته میشود و مصائب سخت و مجازاتها با آن فرا میرسد»[5]
آری سرچشمه همه آن جنایتها و خلاف کاریها که در بخش پیشین از این خطبه، بیان شد حبّ دنیا و طول امل و به فراموشی سپردن سر پایان زندگی
است، پایانی که راه بازگشت، در آن نیست و جبران خطاهای گذشته در آن ممکن نباشد.
در بخش بعدی امام7 چنین فرموده است:[6]
«ای مردم ! آن کس که از خداوند نصیحت بپذیرد، موفق میشود، و آن کس که سخن او را دلیل و راهنمای خویش قرار دهد، به استوارترین راه هدایت میگردد؛ زیرا کسی که به خدا پناه برد در امان است و دشمن خدا همواره خائف و ترسان، و آن کس که عظمت خدا را شناخته، سزاوار نیست خودرا بزرگ شمرد؛ زیرا بزرگی کسانی که از عظمت خدا آگاهند در این است که در برابر او متواضع باشند، و سلامت آنان که از قدرت (بی انتهای) او باخبرند این است که در مقابل او تسلیم باشند. حال که چنین است، از حق فرار نکنید آن گونه که شخص سالم از مبتلا به بیماری جَرَب (خوره)، فرار میکند، و تندرست از مریض گریزان است.
بدانید ! شما هرگز راه حق را نخواهید یافت، مگر این که ترک کنندگان آن را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید بود مگر این که از کسی که آن پیمان را شکسته است آگاه شوید، و هرگز به قرآن تمسّک نخواهید جست، مگر این که به کسانی که آن را دور افکندهاند پی ببرید.
این (آگاهی ها) را از اهلش بیاموزید، چرا که آنها حیات علم و مرگ جهلند آنها هستند که حکمشان، شما را از علمشان آگاه میسازد، و سکوتشان از منطقشان، و ظاهرشان از باطنشان.
آنها نه با دین خدا مخالفت میکنند و نه در آن اختلاف دارند. قرآن در میان آنها شاهدی صادق است و خاموشی سخنگو (و تمام علوم قرآن نزد آنهاست).»
در بخشهای قبل، امام7 از گروهی گمراه و خودکامه سخن گفت که همه حقایق را دگرگون ساختند و آلوده بدترین جنایات شدند، سپس مرگشان فرا رسید و بی آن که راه توبه به سوی آنها باز باشد به سرای دیگر شتافتند و گرفتار مجازات الهی شدند.
امام7 در این بخش، راه نجات را نشان میدهد تا دیگران گرفتار آن سرنوشت نکبت بار نشوند.
نخست میفرماید: «ای مردم آن کس که از خداوند نصیحت بپذیرد، (و اطاعت فرمانش کند) موفّق میشود و آن کس که سخن او را دلیل و راهنمای خویش قرار دهد، به استوارترین و مستقیمترین راه هدایت میگردد»[7].
آری این نخستین گام برای هدایت به سوی حق و راه مستقیم است.
و به دنبال آن به ذکر دلیل پرداخته میفرماید: «زیرا کسی که به خدا پناه آورد در امان است و دشمن خدا همواره خائف و ترسان است».[8]
در گام بعد، برای این که مردم به نصایح الهی گوش فرا دهند و باد کبر و غرور از سر بیرون کنند و تسلیم فرمانش باشند، میافزاید: «و آن کس که عظمت خدا را شناخته سزاوار نیست خودرا بزرگ شمرد، زیرا بزرگی کسانی که از عظمت خدا آگاهند، در این است که در برابر او متواضع باشند، و سلامت آنان که از قدرت (بی انتهای) او با خبرند این است که در برابرش تسلیم گردند !»[9]
اشاره به این که: آنها که باد غرور و تکبر در سر دارند از عظمت خدا غافلند و آنها که به قدرت خویش مینازند از قدرت خدا آگاه نیستند، آن کس که عظمت و قدرت خدا را بداند میفهمد که ما در برابر او هیچ هستیم، با این حال، کبر و غرور و قدرت نمایی مفهومی ندارد.
سپس در یک نتیجه گیری میفرماید: «حال که چنین است از حق فرار نکنید آن گونه که شخص سالم از مبتلا به بیماری جرب فرار میکند و شخص تندرست از مریض گریزان است»[10]
اشاره به این که: سلامت و سعادتِ شما در پیروی حق است و گرایش به باطل، نوعی بیماری و ناتندرستی، ولی مع الاسف ! گروهی گمراه، چنان از حق میگریزند که گویی از فرد مبتلا به بیماری سرایت کننده فرار میکنند. یا به گفته قرآن «﴿كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ * فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ﴾؛ آنها از حق گریزانند، گویی گورخران رمیدهاند که از مقابل شیری فرار کردهاند».[11]
سپس امام7 در گام دیگری برای هدایت مخاطبان به سوی حق و دور ساختن از باطل راه روشنی را پیشنهاد میکند و میفرماید: «بدانید شما هرگز راه حق را نخواهید شناخت مگر آن که ترک کنندگان آن را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید بود. مگر این که از کسی که آن پیمان را شکسته است آگاه شوید، و هرگز به قرآن تمسّک نخواهید جست مگر این که به کسانی که آن را دور افکندهاند، پی ببرید».[12]
این در واقع یکی از از طرق شناخت حق و باطل است و مشمول قاعده معروف «تُعْرَفُ الْاَشْیَاءُ بِاضْدَادِها؛ هر چیزی را با ضد آن میتوان شناخت»، میباشد. تا انسان بیمار نباشد، معنی سلامتی را نمیفهمد و تا تاریکی را نبیند مفهوم روشنایی را تشخیص نمیدهد.
امام7 در این بخش از خطبه چنانکه در بالا آمد راهیابی به سوی حق را شناخت تارکان و مخالفان حق شمرده است و به سه گروه اشاره فرموده است: گروهی که حق را ترک کردهاند، و گروهی که پیمان قرآن را شکستهاند، و گروهی که آن را پشت سرافکندهاند، تفاوت این سه گروه روشن است؛ بعضی حق را رها میکنند بی آن که آن را تحقیر کنند بعضی علاوه بر آن به تحقیر حق میپردازند و بعضی دیگر پیمانهای الهی را میشکنند، که ظاهراً اشاره به آیه شریفه قرآن است که میفرماید: «﴿أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ ميثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فيهِ﴾؛ آیا پیمان کتاب خدا از آنها گرفته نشده بود که بر خدا دروغ نبندند و جز حق نگویند و آنان بارها آن را خوانده بودند».[13]
گرچه این آیه به ظاهر در مورد «بنی اسرائیل» است ولی درباره دیگران نیز میتواند صادق باشد.
آری با شناخت این تارکان حق، و ناقضان پیمانهای الهی، و تحقیرکنندگان کتاب خدا و شناخت اصولی که بر زندگی آنها حاکم است و مخالفت با آن، میتوان راه حق را پیدا کرد.
[1] . نهج البلاغه، حکمت 369 ؛ « يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَبْقَى فِيهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مَسَاجِدُهُمْ يَوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ، خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى، سُكَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَأْوِي الْخَطِيئَةُ».
[2] . «وَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ، حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ ، وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ، وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النِّقْمَة ».
[3] . «وَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ، حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُود».
[4] . خطبه 42 و بحار الانوار، جلد 70 صفحه 91.
[5] . «الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ، وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ، وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النِّقْمَة». «قارعه» از مادّه «قرع» (بر وزن فرع) به معنی کوبیدن چیزی بر چیز دیگری است و «قارعه» به هر حادثه مهم و سخت و کوبنده گفته میشود. «نقمهٔ» در اصل به معنی زشت شمردن چیزی است که گاه با زبان و گاه به صورت مجازاتِ عملی انجام میشود و لذا غالباً این واژه به معنی مجازات کردن به کار میرود.
[6] . أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللَّـهَ وُفِّقَ، وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هُدِيَ ﴿لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾؛ فَإِنَّ جَارَ اللَّـهِ آمِنٌ، وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ؛ وَ إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّـهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ، فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ، وَ سَلَامَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ فَلَا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الْأَجْرَبِ، وَ الْبَارِئِ مِنْ ذِي السَّقَمِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ، وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ. فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَ مَوْتُ الْجَهْلِ. هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ؛ لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَ صَامِتٌ نَاطِق.
[7] . «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللَّـهَ وُفِّقَ، وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هُدِيَ﴿لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ﴾»
[8] . «فَإِنَّ جَارَ اللَّـهِ آمِنٌ، وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ».
[9] . «وَ إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّـهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ، فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ، وَ سَلَامَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ ».
[10] . « فَلَا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الْأَجْرَبِ، وَ الْبَارِئِ مِنْ ذِي السَّقَمِ». «بارئ» از مادّه «بُرء» (بر وزن قفل) دراصل دارای دو معناست نخست آفریدن و ایجاد کردن است و به همین جهت خدا را باری میگویند و دیگر به معنای دور شدن از چیزی است و به همین جهت به معنی سلامتی و دور شدن از بیماری به کار میرود و در خطبه بالا معنی دوّم اراده شده است.
[11] . سوره مدثر، آیه 50 و 51.
[12] . «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ، وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَه».
[13] . سوره اعراف، آیه 169.