در این بخش از خطبه، امام7 به سراغ وضع عرب جاهلی میرود و ترسیم بسیار گویایی از زندگی آنها، در چهار بُعدِ فکری و عاطفی و اقتصادی و اجتماعی، ارائه میدهد که اگر تمام کتابهایی را که درباره وضع عرب جاهلی نوشته شده است، بررسی کنیم، چیزی بیش از آن چه در این خلاصه آمده، در آنها نخواهیم یافت.
انتخاب این بحث، در آغاز خطبه، ظاهراً به این دلیل است که امام7 میخواهد گذشته قبل از اسلام مردم را، به خاطرشان بیاورد تا آن را با وضعی که بعد از بعثت پیامبر اکرم6 پیدا کردند، مقایسه کنند و قدر و ارزش آن را بشناسند و این سرمایه گران بها را با اختلافات و پراکندگیها و پیروی از هوا و هوس، از دست ندهند، چرا که ارزش نعمت ها، تنها، در مقایسه با فقدان آنها روشن و آشکار میشود.
حضرت، در آغاز میفرماید: «خداوند، محمد6، را به رسالت مبعوث کرد تا جهانیان را بیم دهد (و از کیفر الهی که در انتظار طاغیان و منحرفان از راه حق و عدالت است، بترساند) و او را امین بر آیات کتاب خود قرار دهد؛ (إِنَّ اللَّـهَ تَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّـهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ.)
قابل توجه این که امام7 در این جمله، فقط، بر «نذیر (بیم دهنده) بودن» پیامبر اکرم6 تکیه کرد، با این که میدانیم آن حضرت، هم بشیر است و هم نذیر، همان گونه که در قرآن مجید، کراراً، این دو صفت، کنار هم قرار گرفتهاند: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيَُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً﴾؛ ای پیامبر! ما، تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم».[1] و آیات دیگر.[2]
ولی از آنجا که انگیزه حرکت به سوی انجام دادن وظایف و پرهیز از تخلفات، غالباً، مجازاتها است، بیشتر روی عنوان نذیر تکیه میشود. به همین دلیل، در بسیاری از آیات قرآن، در مورد پیامبر اکرم6 و سایر انبیاء روی عنوان نذیر تکیه شده است و در هیچ مورد، به تنهایی تکیه بر عنوان بشیر (بشارت دهنده) دیده نمیشود.
در قوانین دنیای امروز نیز ضامن اجرا، همیشه، نوعی مجازات و کیفر است و بسیار کم، از مسائل تشویقی به عنوان ضامن اجرا استفاده میشود. به هر حال، هدف نهایی از انذار، احساس مسؤولیت در برابر وظایف و تکالیفی است که بر عهده انسان قرار دارد.
این نکته را نباید فراموش کرد که نذیر بودن پیامبر اکرم6 برای تمام مردم جهان است و این، به خوبی نشان میدهد که دین اسلام، دین جهانی و جاودانی است چرا که «عالمین» مفهوم گستردهای دارد که همه افراد بشر را، در هر مکان و هر زمان، شامل میشود.
تعبیر «أَمیناً عَلَی التَّنْزیلِ»، اشاره ضمنی به مقام عصمت پیامبر اکرم6 دارد که او، امانت کتاب الهی را به خوبی حفظ میکند و بدون کمترین تغییر، به تمام مردم عالم میرساند.
حضرت، سپس به شرح حال عرب، در زمان جاهلیت، ضمن ده جمله کوتاه و پرمعنا ـ که اشاره به چهار محور میکند ـ پرداخته، چنین میفرماید:
«این، در حالی بود که شما جمعیّت عرب، بدترین دین و آئین را داشتید؛
(وَ أَنْتُمْ ـ مَعْشَرَ الْعَرَبِ! ـ عَلَی شَرِّ دِینٍ)
چه آئینی بدتر از بت پرستی؟ انسان عاقل و هوشیار، قطعه سنگ و یا چوبی را با دست خود بتراشد و در برابر آن سجده کند و مقدرات خود را به دست او بداند و در مشکلات و گرفتاریها به آن پناه برد؟ یا بتهایی از خرما بسازد و در برابر آن سجده کند و سپس در قحط سالی، آن را بخورد؟!
اضافه بر این انحراف بزرگ، آئین آنها، مملوّ از خرافات و عقاید احمقانه و دور از منطق بود که در کتابهای تاریخ عرب جاهلی، مشروحاً آمده و در بحث نکات، اشارهای به آن خواهد شد. این، در بُعد عقاید و افکار.
و بعد، امام7 به وضع رقّت بار زندگی اقتصادی آنها اشاره کرده میفرماید:
«شما، در بدترین خانه و سرزمین و در میان سنگهای خشن و مارهای فاقد شنوایی (که از هیچ چیز نمیترسیدند و خطرشان بسیار زیاد بود) زندگی میکردید و آبهای آلوده مینوشیدید و غذاهای بسیار ناگوار میخوردید؛ «وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجارَة خُشن وَ حَیَّات صُمٍّ، تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْـجَشِبَ».[3]
تعبیر به «شرّدار، (بدترین خانه)»، در مورد محل سکونت اعراب جاهلی، با این که بسیاری از آنان، (مخصوصاً مخاطبان علی7 در این خطبه) در مکه یا مدینه میزیستند، ممکن است بدین جهت باشد که این دو شهر، چهره معنوی خود را به کلی از دست داده بودند و به کانون بت پرستی و شرارت و فساد، مبدّل شده بودند.
طوفان شن و بادهای سوزان و بیابانهای خشک و بی آب و علف، آنها را احاطه کرده بود. اگر مختصر آبی در اعماق چاههای کم آب یا غدیرهایی (= آبگیرهایی) که باقیمانده باران و رگبار را در خود جای داده بود، پیدا میشد، آن قدر بر اثر وزش باد و یا دخالت افراد، آلوده میشد که انسان، از نوشیدن آن تنفر داشت، ولی آنها، به حکم اجبار، مینوشیدند. غذا و خوراک آنها، چیزی بهتر از این نبود.
یکی از شارحان نهج البلاغه نقل میکند که از عربی پرسیدند: «أی الْحَیوانات تَأکُلونَ فِی الْبادیةِ»؟ شما از چه حیواناتی در بیابان استفاده میکنید؟».
او در جواب گفت: «تأکُلُ کُلَّ ما دَبَّ و دَرَجَ إلاّ اُمَّ جُبَینِ؛ ما، هر موجودی را که بجنبد و روی زمین حرکت کند، میخوریم، مگر امّ جُبَین را.[4]
تعبیر به «حَیّات صَمٍّ (مارهای کر)» یا به خاطر آن است که ناشنوایی آنان سبب جسارت شدید آنان بوده، یا زهر خطرناک تری داشتهاند.
در بخش سوم ـ که به وضع رقت بار اجتماعی و ناامنی آنها اشاره شده ـ امام7 میفرماید: «شما، پیوسته، خون هم را میریختید (نه تنها بر دشمن رحم نمیکردید که بر خودتان نیز ترحّم نداشتید)؛ «وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ».
تعبیر به فعل مضارع در «تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ» مانند جملههای دیگر این فراز، دلیل بر استمرار این نابسامانیها در میان آنان است. در واقع، خونریزی آنها، نیاز به دلیل روشنی نداشت و با کوچک ترین بهانه، شمشیرها را میکشیدند و به جان هم میافتادند و روزها، بلکه گاهی ماهها و سال ها، با کوچکترین بهانه، جنگ را ادامه میدادند. مطالعه جنگهای معروف فجار ـ که بعداً به آن اشاره خواهد شد ـ نشان میدهد که چگونه آن مردم جاهل و بی خبر، با اندک چیزی، به جان هم میافتادند و خون هم را میریختند.
حضرت، سپس در چهارمین قسمت، اشاره به وضع وحشتناک عاطفی آنان کرده میفرماید: «شما، پیوند خویشاوندی خود را پیوسته قطع میکردید؛ (وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ.)
این جمله، در واقع، به مسأله «وئاد» یعنی، کشتن و زیر خاک کردن دختران اشاره دارد، چرا که آنها، دختر را مایه ننگ و بدبختی میپنداشتند و آن کس که صاحب دختر میشد، گاه، از شدّت سرافکندگی، تا مدتی از قوم و قبیله خود، فرار میکرد، همان گونه که در دو آیه 58 و 59 سوره نحل آمده است:
«﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ * یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَبِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُون أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلاَ سَاءَ مایَحْکُمُونَ﴾؛ هنگامی که به یکی از آنها بشارت دهند که دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی)، سیاه میشود و به شدّت خشمگین میگردد. به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری میگردد (و نمیداند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد یا در خاک پنهانش کند؟ چه بد حکم میکنند!»
گاه، در کشتن فرزندان، به دختران قناعت نمیکردند و پسران خود را که سرمایه زندگی شان محسوب میشد، به خاطر ترس از فقر، میکشتند. به همین دلیل، قرآن مجید، آنها را از این کار نهی میکند و در آیه 31 سوره اسراء میفرماید: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ﴾؛ فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانید؛ (زیرا) ما آنها و شما را روزی میدهیم.
حتّی گاه، پدر، فرزند را به بهانه کوچکی میکشت و گاه پسر، پدر را و برادران، برادر را. قطع رحم، در شکل بسیار وحشتناکی، در میان آنها حکمفرما بود.
در پایان این سخن، با ذکر دو جمله، مفاسد معنوی و مادی اجتماع آنها را خلاصه میفرماید و میگوید: «بتها، در میان شما، برپا بود و گناهان، سراسر وجودتان را فراگرفته بود؛ «الْأَصْنَامُ فِیكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَة».
تعبیر «منصوبة» گویا، اشاره به این نکته است که آنها، نه تنها از بت پرستی شرم نداشتند، بلکه به آن افتخار میکردند و در گوشه و کنار جامعه خود، بتها را برپا داشته بودند.
معصوبهٔ، از مادّه «عصب» (رشتهای که استخوانها و عضلات را به هم پیوند میدهد) گرفته شده و در اینجا، اشاره است به انواع گناهانی مانند خونریزی و آدم کشی و قطع رحم و تجاوز به نوامیس و غارت اموال و آلودگی به قمار و شراب و فحشاء و.. . که تمام وجود عرب جاهلی را فرا گرفته بود.
به این ترتیب، امام7در این جملههای کوتاه، اشاره به انحرافات عقیدتی و اخلاقی و مشکلات اقتصادی و عاطفی جامعه آنها کرده و انحطاط آنها را در این چهار محور بیان میفرماید که هر کدام، داستانِ مفصّل و ویژهای دارد.
[1] . سوره احزاب، آیه 25.
[2] . مانند آیه 28 سوره سبا، و آیه 24 سوره فاطر، آیه 8 سوره فتح، و آیه 119 سوره بقره.
[3] . خطبه بیست و ششم
[4] . شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد 2، ص 24 حیوانی شبیه آفتاب پرست (نوعی از مارمولک) .