بحث درباره دوران جاهلیت و مسایل مختلف مربوط به آن، از مباحثی است که برای شناخت اسلام و عظمت پیامبر، بسیار لازم است. دانشمندان و موّرخان اسلام، سعی کردند که تمام مسائل مربوط به آن دوران را جمع آوری کنند. ما، نکات تازهای را در زمینه محورهای چهارگانهای که امام7در این فراز مورد توجه قرار داده است، یادآوری شویم:
(الف): در مورد اعتقادات خرافی آنها، سخن بسیار است. بت پرستی، بر تمام جامعه آنها حاکم بود، اعم از بتهایی که همه قبایل به آن احترام میگذاشتند و در خانه کعبه نصب شده بود و بتهای قبیلگی و بتهای خانوادگی، بتهایی که به اشکال مختلف ساخته بودند و بتهایی که بدون شکل بودند و مثلا قطعه سنگی، آن را تشکیل میداد.
فرشتگان را، دختران خدا میپنداشتند، در حالی که خودشان از دختر شدیداً متنفّر بودند.
قیامت را انکار میکردند و بسیاری از آنها، برای انجام هر کار مهمّی، با بت ها، مشورت میکردند.
طریق مشورت آنها با بت ها، این بود که چوبههای تیری را که روی آنها «افعلْ» و «لاتفعل» نوشته بودند، زبان بت میانگاشتند و آنها را در کیسهای ریخته، به هم میزدند و یکی را بیرون میآوردند و آن را، به عنوان فرمان بت، واجب العمل میپنداشتند.
اعتقادات آنها به خرافاتی مانند، غولهای بیابانی و پرندههای شوم و مبارک و امور دیگری از این قبیل، سایه شومی بر افکار آنها افکنده بود.
(ب): در محور دوم، یعنی وضع دردناک اقتصادی آنها، همین بس که نه تنها دختران، بلکه پسران را که سرمایه زندگی آنها محسوب میشد، از ترس فقر، به زیر خاک میکردند. درآمد بسیاری از آنها، از طریق غارتگری و چپاول اموال دیگران و غافلهها بود. پاهای برهنه اندام نیمه عریان بسیاری از آنان، از فقر اقتصادی حاکم بر آنها حکایت میکرد و اگر یکی از آنها صاحب لباس سادهای میشد، افتخار میکرد که لباسی دارد که هم تابستانه است و هم بهاره و هم زمستانه![1]
(ج): در مورد وضع عاطفی آنها همین بس که آنها بر هیچ کس و هیچ چیز رحم نمیکردند و به گفته ابن خلدون، به خاطر طبیعت توّحشی ای که داشتند، آن چنان تمایل به غارتگری و فساد داشتند که هر چیزی را که به دستشان میافتاد، غارت میکردند و از این کار خود لذّت میبردند آنها، رزق خود را در سایه نیزههایشان میدانستند و حدّ و مرزی برای غارت اموال قائل نبودند.
نقل میکنند یکی از آنها از پیامبر اکرم6 توصیف بهشت و نعمتهای بهشتی را شنید. پرسید آیا در آنجا جنگ و خونریزی وجود دارد و هنگامی که جواب منفی شنید، گفت: «اِذَنْ لَا خَيْرَ فِيهَا؛ بنابراین فایدهای ندارد».
در بعضی از تواریخ آمده است که در میان اعراب جاهلی، یک هزار و هفتصد جنگ رخ داد که بعضی از آنها یکصد سال یا بیشتر ادامه داشت و نسلهای متعددی آمدند و رفتند و آتش جنگ همچنان زبانه میکشید. و چه بسا این جنگهای طولانی، به بهانههای واهی و بی ارزش رخ میداد.
عرب جاهلی، معتقد بود که خون را جز خون نمیشوید، بلکه گاهی بابت یک موضوع کوچکی چندین برابر انتقام میگرفتند.
در بعضی از تواریخ آمده است که مردی به نام شَنْفَری به خاطر اهانتی که از طرف فردی که از قبیله موسوم به «سلامان»، به او شد، با خود عهد کرد که یکصد نفر را از آنان به قتل برساند. نود و نه نفر را کشت و فرار کرد و همچنان در فکر نفر صدم بود که از دنیا رفت. تصادفاً، جمجمه او به فردی از همان قبیله اصابت کرد و او را از پای در آورد. اهل قبیله او گفتند: «او، به عهدش وفا کرد و انتقام خود را گرفت».[2]
ممکن است که بعضی از این داستان ها، مبالغه آمیز باشد، ولی به هر حال، نشان میدهد که آنها در چنان شرایطی زندگی میکردند که این گونه داستان ها، متناسب حالشان بود.
(د): در بُعد مفاسد اجتماعی نیز وضع بسیار اسفناکی داشتند. زندگی آنها آمیخته با شراب بود تا آنجا که لفظ «تجارت» در عرف آنها در معنای «شراب فروشی» تفسیر میشد. شجاعت را به معنای آدم کشی، و غیرت و عفت را به معنای پنهان کردن نوزادان دختر در زیر خاک تفسیر میکردند. آنها، به سه چیز عشق میورزیدند: زن و شراب و جنگ.
یکی از شعرای آنها میگوید:
هنگامی که مُردم، مرا، در کنار درخت انگوری دفن کنید، تا ریشههای آن استخوان مرا (از شرابش) سیراب کند![3]
مرا، هرگز در بیابان دفن نکنید؛ از این میترسم که بعد از مردن، آن را بچشم!
آنها معتقد بودند که باید دوستان و هم پیمانان خود را یاری کنند، خواه حق بگویند یا باطل.
قمار، در میان آنها، چنان گسترش یافته بود که گاه، زنانِ خود را در قمار میباختند.
زنان آلوده، در میان آنها به قدری زیاد بود و آشکارا افراد را به سوی خود دعوت میکردند که گروهی از آنها، بر در خانه خود، پرچمی نصب میکردند تا مردان هوسباز را به سوی خود بکشانند. اینها را، ذوات الاعلام (زنان صاحب پرچم) مینامیدند.
و از این گونه مفاسد، در میان آنها، بسیار بود که ذکر همه آنها به طول میانجامد.[4]
آری، عرب جاهلی، چنین بود و خداوند به برکت اسلام، آنها را نجات داد. نه تنها از خرافات و بت پرستی و عقاید منحط رهایی یافتند، بلکه وضع اجتماعی و اقتصادی و عاطفی آنها نیز دگرگون شد و از این انسانهای نیمه وحشی، افرادی ساخته شد که نمونه اتمّ انسانیت بودند، همانند ابوذرها و مقدادها و عمارها و بلالها.
عظمت رسالت پیامبر اکرم6در همین مقایسه، روشن میشود. مشاهده ظهور آثار جاهلیت در عصر و زمان ما، در اشکال وسیعتر و وحشتناکتر ـ به خاطر جدا شدن از تعلیمات انبیا، مخصوصاً تعلیمات پیامبر اسلام6 ـ گواه دیگری بر عظمت رسالت آنها است.
[1] . مَنْ یَکُ ذابَت فَهذا بَتّى مُقَیِّظ مَصَیِّف مُشَتٍّ!
[2] . آلوسی، در بلوغ الادب، داستان شنفری (شاعر معروف جاهلی) را به صورت گسترده آورده است و آنچه در بالا آمد، خلاصهای از آن بود. (بلوغ الادب، جلد 2، صفحه 145).
[3] . اذا متُّ فادْفِنّى الى جنبِ کرمهٔ تروّى عَظامى بعد موتى عروقها
و لاتدفنّنى فى الفلات فاِنَّنــى أخافُ اذا مامِـتُّ أَلاّ أذوقهـــا
بلوغ الادب، ج 2، ص 145 (آلوسی)
[4] . برای آگاهی بیشتر میتوانید به کتابهای بلوغ الادب و اسلام و جاهلیت و تاریخ الکامل، (جلد 1) و سید المرسلین و شرح علامه خویی بر نهج البلاغه، مراجعه کنید.