برای نبوت حضرت ختمی مرتبت دلایل بسیار است، و ما در اینجا به چند دلیل محکم اکتفا میکنیم:
دلیل اول: معجزات و خوارق عاداتی است که از آن حضرت ظاهر شده است و معجزات آن حضرت نسبت به ما که زمان حضور آن جناب را درک نکردهایم بر دو قسم است:
قسم اول: معجزهای که حال مشاهده میکنیم که عبارت است از قرآن، و معجزه بودن قرآن وجوه متعدد دارد که بعضی از آنها معلوم خواص میتواند شد اما معلوم بر عوام نمیتواند شد، و بعضی دیگر بر خواص و عوام هر دو معلوم میتواند شد.
اما وجوهی که بر خواص میتواند معلوم شود سه چیز است:
1- فصاحت و بلاغت آن است. و توضیح این است که اگر کسی در علم فصاحت و بلاغت مهارتی کامل داشته باشد میداند که این قسم از فصاحت و این نحو از بلاغت و این اسلوب غریب و این نظم عجیب از توان فصحای عالم و بلغای بنیآدم خارج است.
2- اشتمال آن است بر اصول معارف، که اگر کسی دیده او به نور معرفت روشن شده باشد میداند که با وجود اختصار، جمیع اصول معارف و حقایق، و همه فنون اسرار و دقایق را در بر دارد، به نحوی که معارف بلند آن و دقایق معنوی آن خبر در موارد اندک، از تیررس حکما و عرفای الهی خارج است.
3- تاثیر استماع آن در نفوس، به نحوی که چنان چه کسی نفسش فی الجمله از آلودگیهای مادی پاک شده باشد و لمعات انوار عالم حقیقت بر او جلوه گر آمده باشد، به مجرد استماع کلام الهی اثری از آن در نفس خود مشاهده میکند که ورای آثاری است که از کلمات بنی نوع انسان مشاهده میکند.
اما وجوهی که بر خواص و عوام هر دو معلوم است که آن سه وجه دارد:
1- وجه اول این که: به تواتر ثابت شده است که جناب محمد بن عبدالله6 ادعای نبوت کرد و قرآن را معجزه خود آورد و به آن از جمیع فصحا و بلغای عرب تحدی یعنی معارضه و مبارزهطلبی نمود و گفت:
این کلام الهی است و معجزه من است، اگر این معنا را انکار میکنید شما هم که ارباب فصاحت و بلاغت هستید مثل آن را بیاورید.
و جمیع فصحای قحطان و بلغای عدنان با همه فصاحت و بلاغت و با وجود شدت لجاج و عناد و کمال عداوت نسبت به آن رسول عظیمالشأن، هر چند سعی کردند نتوانستند یک آیه مثل آیات قرآنی بیاورند، تا این که چهار نفر از ایشان که افصح از جمیع بودند هر یک، یک آیه از قرآن برداشتند و رفتند که در مقابل آن آیه بیاورند، و بعد از یک سال ملاقات آن چهار نفر (انجام) شد و همه اعتراف به عجز کردند.
همچنین هر یک از فصحاء غایت سعی خود را به عمل آوردند تا آخر الامر همه اقرار به عجز و ناتوانی کردند، و مقاتله به سیوف را بر معارضه به حروف اختیار کردند. تا آن که جمعی به شمشیر مسلمین وارد اسفل السافلین شدند، و برخی داخل صراط المستقیم دین مبین شدند.
و در این هم شبههای نیست که فصحای عصر خاتم الانبیاء6 بیشتر از فصحاء جمیع اعصار، و در رشته فصاحت ماهرتر از فصحای اعصار دیگر بودند. و سنت الهیه هم بر آن قرار گرفته است که یکی از معجزات هر پیغمبری از نوع فعلی باشد که اهل آن عصر در آن ماهر میباشند، همچنان که در زمان حضرت موسی7 چون سحره بسیار بودند خدای تعالی معجزه اژدها شدن عصا را به او داد، و در زمان حضرت داوود7 چون موسیقی دانان بی شمار بودند خدای تعالی نیز به او نغمهای عطا فرمود که هر حیوانی و انسانی که میشنید بی هوش میشد بلکه اضطراب در جمادات به وجود میآمد.
و در زمان حضرت روح الله7 چون اطبای حاذق بسیار بودند و امراض غریبه را معالجه میکردند جناب الهی به او معجزه احیای اموات عنایت فرمود؛ و در زمان حضرت ختم المرسلین ـ علیه و علی اولاده افضل صلوات المصلین ـ چون چون فصحا و بلغای توانایی بودند لهذا خدای متعال قرآن را به ایشان عنایت نمود.
و سرّ این سنت الهی آن است که هر گاه صاحبان فن مشاهده معجزه را بکنند که این از نوع فنون بشری نیست بلافاصله ادراک میکنند که آن معجزه است و کار بشر نیست و زود اقرار به نبوت صاحب معجزه میکنند و دیگران هم تابع میشوند، به خلاف سایر مردم که فرق گذاشتن میان معجزات و افعالی که کار بشر است اما علت آنها پیچیده و مخفی است بر ایشان مشکل است و از این جهت، که ساحران قبل از همه به موسی7 ایمان آوردند، و اطبای حاذق به عیسی7 زودتر ایمان آوردند، و همچنین فصحاء و بلغاء آسان تر منقاد خاتم النبیین6 شدند.
از آنچه ما ذکر کردیم معلوم میشود که کسی نمیتواند بگوید: ممکن است محمد بن عبدالله6 افصح فصحای آن عصر بوده است و آیات قرآن را خود ایراد کرده است و جمیع فصحا از آن قسم تألیف عاجز بودهاند: زیرا که عقل مستقیم و ذهن قویم میگوید که محال است که انسانی کلامی را در عصری که اکثر مردم آن عصر فصحا باشند بیان کند و اهل آن عصر و سایر اعصار متقدمه و متأخره نتوانند که یک سطر کلامی را مثل کلام او بیاورند، زیرا که هر گاه مؤلف آن کلام از نوع ایشان باشد و او در رتبه فصاحت از آنان بالاتر باشد، ممکن است یکی از ایشان کلامش مقداری شبیه به کلام او باشد. مثلا در میان شعرای عرب امرؤ القیس افصح بوده است و مع ذلک سایر شعرای عرب اشعاری دارند که افصح از اشعار او میباشد؛ همچنین فردوسی نسبت به شعرای عجم. ممکن است برخی شعرها از شعر فردوسی فصیحتر و بلیغتر باشد.
و همچنین هر کسی که در فنی ماهرتر باشد از سایر اهل آن فن، ممتع است که دیگری از ارباب آن، در یک جزئی از جزئیات آن فن بالاتر از او یا مثل آن نباشد، و حال این که محمد بن عبدالله6 با وجود این که به قرآن معارضه نمود و جمیع فصحا، غایت سعی خود را به عمل آوردند، نتوانستند یک آیه یا نصف آیه که شبیه به آیات قرآنی باشد، بیاورند؛ و بعد از او هم کسی پیدا نشد که قادر بر این معنی باشد، و کسی نمیتواند مدعی شود که ممکن است کسی کلامی به فصاحت قرآن آورده باشد و به ما نرسیده باشد؛ زیرا که میگوییم به تواتر رسیده است که در وقتی که محمد6 معارضه به قرآن نمود، همه فصحا و بلغا اقرار به عجز نمودند.
و نقل کردهاند که «ولید بن مغیره» که از افصح فصحای آن عصر بود و غایت عدوات با جناب پیغمبر6 داشت، روزی آیهای از قرآن را از آن حضرت شنیده، بعد از رجوع به قوم خود، به ایشان گفت:
امروز کلامی از محمد6 شنیدم که نه کلام جن است و نه کلام انس. به درستی که از برای آن کلام، حسن و ملاحتی و قبول و حلاوتی است، و اعلای آن میوه دهند و اسفل آن آب دهنده است، و کلامی است که بر هر کلام غالب میشود و هیچ کلامی بر او غالب نمیشود.
2- وجه دوم از وجوه معجزه قرآن که میتواند برای عوام و خواص معلوم باشد آن است که: قرآن مشتمل است بر اخبار و امور غیبی چند که به غیر از جناب اقدس الهی دیگری به آن علم ندارد. مثل خبر دادن از ذلت یهود و خواری ایشان، و مثل خبر دادن از اموری که مشرکین در خانههای خود میکردند و هیچ کس دیگر از آنها خبر نداشت. و از این قبیل اخبار در قرآن بسیار است، همچنان که مفسرین در تفاسیر خود ذکر کردهاند.
3- وجه سوم از وجوه مذکوره، اخبار اولین و قصص سابقین است که در قرآن وارد شده است. از قبیل آدم و نوح8 و ذوالقرنین و غیر آنها با وجود امّی بودن پیغمبر6. یعنی به تواتر ثابت شده است که محمدبن عبدالله6 در پیش هیچ معلمی درس نخوانده بود و به هیچ کتابی از کتاب یهود و نصاری و سایر فرق رجوع نکرده بود و سرگذشت امم سابقه را نخوانده بود، و مع ذلک قرآن مشتمل است بر قصص و حکایات امتهای پیشین، به نحوی که جمیع طوایف با وجود شدت عناد نتوانستند سر مویی خلاف واقع پیدا کنند. پس معلوم میشود که این از جانب الهی است و محمد6 آن را از پیش خود انشاء نکرده است.
قسم دوم: از معجزات آن حضرت، معجزاتی است که در زمان آن حضرت از او صادر شده است و اهل آن عصر آن را مشاهده کردهاند و ما بینصیب از فیض ادراک زمان حضور آن حضرت از مشاهده آنها بهره نداریم، لیکن به تواتر بر ما ثابت شده است. مثل شق قمر و تسبیح گفتن سنگریزه در دست مبارک آن حضرت و جاری شدن آب از میان انگشتهای مبارک او و تکلم کردن حیوانات با آن حضرت6 و تظلم کردن آنها در نزد او و نالیدن ستون حنانه از مفارقت او[1] و سیر نمودن جمع کثیری از اصحاب با طعام اندک و حرکت نمودن درخت به امر آن حضرت6 و غیر اینها از معجزات کثیره که در کتب علماء مذکور است.
و هر گاه صدور این معجزات بر ما به تواتر ثابت شده باشد، برای ما یقین حاصل میشود؛ زیرا که تواتر خبر دادن جمع کثیری است که احتمال کذب نداشته باشد. و اگر هر یک از معجزات آن به تواتر نرسیده باشد و احتمال کذب داشته باشد، شکی نیست که از نقل مجموع آنها یقین حاصل میشود به قدر مشترک میان آنها؛ یعنی به صدور معجزه فی الجمله یقین حاصل میشود و این را علماء متواتر بالمعنی میگویند.
مثلا نقلهای بسیار از جنگهای «رستم» به ما رسیده است که هر یک از آنها دلالت بر شجاعت رستم میکند اما تکتک آن نقلها در نزد ما به تواتر نرسیده است که افاده یقین از برای ما بکند، ولی از مجموع آن نقلها علم قطعی از برای ما حاصل شده است که رستم شجاع بوده است.
پس اگر خصم بخواهد انکار تواتر هر یک از معجزات پیغمبر را بکند، نمیتواند؛ زیرا که از نقل جمیع معجزات پیغمبر ما6 که از هزار متجاوز است علم قطعی حاصل میشود که فی الجمله آن جناب6 صاحب معجزه بوده است و همین در اثبات نبوت او کافی است. و کسی که انکار این معنی را بکند لازم میآید که مگر جمیع اخبار متواتره شود و این به دلیل لجاجت و ستیزهجویی است و مثل آن است که شخصی امور محسوس و مشهود را منکر شود. و در این صورت از دایره انسانیت بیرون خواهند بود.
دلیل دوم از ادله اثبات نبوت آن حضرت6 آن است که: آن فخر حرم و بطحاء و آن ماه طالع از مکه و منا و آن ستاره درخشنده از زمزم و صفا، در هنگامی که یتیمی بود بیحامی و یاور، و طفلی بود بی زر[2] و لشکر و انصار، و در وقتی که امّی بود و تادیب از معلمی ندیده بود، و از استادی دروس شرایع و احکام نشنیده بود، از میان عرب و عجم و ترک و دیلم برخاست و عَلَم نبوت برافراخت و کوس دعوت بنواخت و ادعای امر عظیمی نمود و جمیع عالم را دعوت به چیزی نمود که مخالف طریقه ایشان بود؛ زیرا که ایشان را امر نمود به پرستیدن خداوند یکتا و دور کرد از عبادت بتها، و برداشت از ایشان تکلیفات سنگین و دشوار و منع کرد ایشان را از اهواء و آرای بیهوده و باطل، در زمانی که جمیع عالم را کفر و شقاوت فرو گرفته بود و کل فرق بنی آدم را جحود و قساوت احاطه کرده بود.
عرب مشغول عبادت بتها، و عجم سرگرم پرستیدن آتش بود، یهود و نصاری در ضلالت و گمراهی، ترکها و دیلمیان در خون ریزی،
و زنج و صقالبه[3] در فتنه انگیزی، هندوان بعضی در عبادت شمس و قمر
و برخی در پرستیدن گاو و خر.[4]
و بالجمله در زمانی که بشریت از جاده هدایت و ارشاد منحرف، و همه خواص و عوام از طریقه معرفت مبدا و معاد منصرف، پیامبر عظیمالشأن اسلام علم مخالفت با همه برافراخت و مذاهب ایشان را فاسد و نابود انگاشت و در معرض خرابی دولتهای ایشان برآمد و برای ابطال و اخلال عقاید ایشان دامن بر کمر زد و جمیع عالمیان از برای منازعه او علم مجادله برافراختند و کل طوایف انسان از برای الزام او تدابیر و حیلهها ساختند. سران عرب و عجم در صدد جنگ و جدال درآمدند، و شجاعان ترک و دیلم در معرض خون ریزی و قتال کمر بستند. عالمان یهود آهنگ مکالمه و لجاج نمودند و بزرگان نصاری بنیاد مباحثه و احتجاج کردند و حکمای مادی در مقام برهان و استدلال بر آمدند و کفار سوفسطاییه بنای قیل و قال گذاشتند.
و نیز گروههای مختلف بر سر آن حضرت6 هجوم آوردند و هر یک به نحوی بنای منازعه و مجادله با آن جناب گذاشتند؛ بلکه بستگان و خویشان آن حضرت6 نسبت به او در نهایت بغض و عداوت، و کینه و شماتت، و آن حضرت به تنهایی و بدون کمک دیگران از دین حق دفاع نموده و همه مخالفین را مغلوب و منکوب نمود.
دلیل سوم ـ آن است که: هر گاه در نظام عالم پیغمبری باید باشد، البته این شخص ـ که عبارت است از محمد بن عبدالله6 ـ پیغمبر است؛ زیرا که به تواتر شده است که آن جناب برخوردار از جمیع صفات کمال و دارای مجموع مراتب علمیه و عملیه بود، به نحوی که هیچ یک از انبیای سابقین: به آن مرتبه نبودند. و این معنا کسی که اهل تحقیق باشد ظاهر است. پس اگر نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و سایر انبیا: پیغمبر بودهاند آن حضرت6 هم قطعاً پیغمبر بوده است.
در زمان آن حضرت جمعی از صاحبان بصیرت و کمال بودند که به مجرد نظر کردن به آن حضرت ایمان میآوردند و میگفتند:
صاحب این صورت و سیرت نمیتواند کذاب باشد.
از این جاست که شیخ ابوعلی سینا در جواب شخصی که منکر نبوت محمد6 بود گفت:
اگر پیغمبری باید باشد، البته محمدبن عبدالله6 پیغمبر است.
دلیل چهارم ـ آن است که: در جمیع کتب انبیای سابقین7، خبر نوید بخش بعثت آن سرور بدین مضمون آمده است.[5]
«ای ابراهیم! دعای تو را در حق اسماعیل شنیدم، اینک من او را برگزیدم و بزرگوار میکنم به سبب مادماد (که به معنی احمد است) و از آن احمد به هم برسند دوازده امام که امام باشند بر قومی عظیم.[6]»
باز در تورات مذکور است: وقتی که حضرت یعقوب از دنیا میرفت پسران خود را جمع کرد و به ایشان فرمود: ای گروه بنی اسرائیل! پادشاهی و سلطنت در میان شما خواهد بود تا وقتی که «ماشیع» بیاید و همین که «ماشیع» آمد سلطنت از میان شما بر طرف خواهد شد.
حقیر در خصوص این عبارت با بعضی از علمای یهود گفتگو کردم در جواب گفتند:
«ماشیع، حضرت صاحب الزمان است که بعد از این خواهد آمد. »
گفتم: در آن حال باید سلطنت از آن چه کسانی باشد؟
در جواب گفتند: گاه است، که سلطنت بعضی از بلاد با یهود باشد ـ و هر چند این سخن کذب محض است ـ گفتم:
بر فرض صحت گفته شما ـ که صاحب الزمان را از اولاد یهودا پسر یعقوب میدانید ـ هر گاه او بیاید میگویید پادشاه خواهد بود، پس هرگز سلطنت از میان شما بیرون نرفته است. سخن که به این جا رسید درمانده شدند و دیگر نتوانستند سخن بگویند.
کلماتی که دلالت میکند بر نبوت آن حضرت و آمدن او، در تورات و انجیل و زبور بسیار است، لیکن به همین قدر اکتفا کردم و برای اهل هدایت
همین مقدار کافی است.[7]
[1] . به تفصیل این معجزات رجوع شود به کتاب الشفا بتعریف حقوق المصطفی، تالیف نفیس قاضی عیاض، متوفی 544 ه. ق و چاپ خوبی از آن در سال 1312 ه. ق در ترکیه منتشر شده؛ و نیز رجوع شود به کتاب الانوار المحمدیه. تالیف نبهانی، چاپ بیروت، به سال 1312 ه. ق؛ (و) رجوع شود به کتاب بحار الانوار، علامه مجلسی;، ج 6؛ و کتاب الخرایج و الجرائح، تالیف شریف و نفیس شیخ امام قطب الدین راوندی؛ متوفی 573 ه. ق در مصر چاپ شده، متاسفانه یکی از نواصب قاهره بر آن کتابی حواشی نوشته و پاورقیهای آن را سیاه، و سلیقه کج خود را ظاهر ساخته است.
[2] . آن چه از نسخ مطبوعه از کتاب به نظر رسیده، عبارت در این جا این گونه است: بی ذره؛ ولی در نسخه خطی که در سال 1256 ه. ق یعنی چهل و هفت سال بعد از وفات مصنف; کتاب شده، عبارت این است: بی زر و آن صحیح است.
[3] . صقالیه جمع صقلاب است و آنان بودند که در بین بلغار و قسطنطنیه سکونت داشتند و مردم فعلی چکو سلواکی و یوگسلاوی از اعقاب همین اقوام میباشند. و صاحب مراصد الاطلاع در ماده صقلب به تاریخ این اقوام اشاره کرده است. لفظ صقلاب که آن را با سین مهمله هم نوشتهاند در بوستان سعدی به نظر میرسد:
وگر پارسی باشــــدش زاد و بـــوم به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
فرهنگ معنی، ج 5، ص 771.
[4] . در این عصر نیز جمع زیادی از هندوان در گوساله پرستی به سر میبرند با این که بشر ادعا دارد که عصر علم و به ترقیات روز افزون نایل است، ولی جمع کثیری از هندوها در خرافات گاوپرستی غوطهورند و دست استعمار نیز خواهند آنها در آن جهالت و نادانی بمانند و به بهانهای، بی احترامی به گاو را دست آویز کرده، خون خداپرستان را بریزند.
[5] . از آن جمله در سفر اول تورات این فقره مذکور است: «اولیاء والد شماعیل شمقیخا هینی سرخی اتو واهفوینی اوتوا واهرینیی اوتونی مادماد شینیم عاسار نشیم یولیذ اونتنی نکوینی کماذول».
[6] . و حقیر در این باب با علمای یهود بسیار گفتگو کردهام و قدرت بر جواب ندارند.
[7] . انیس الموحدین تألیف حکیم متأله علامه متبحّر محقّق مولی محمد مهدی نراقی; تصحیح و پاورقی از آیهٔ الله شهید قاضی طباطبایی; مقدمه استاد علامه حسن حسن زاده آملی.