borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد سوم»
چگونگی جلوه‌های خدا در قرآن

همان گونه که در جای جای کتاب آفرینش در آیات آفاقی و انفسی در آسمان و زمین، در بزرگ‌ترین منظومه‌‌ها و کرات آسمانی، و در کوچک‌ترین ذرات وجود ما آثار عظمت و قدرت خدا جلوه گر است و به گفته شاعر :

 

هر گیاهی که از زمین روید

 

وحده لا شریک له گوید

و یا به گفته دیگری که در حال مکاشفه بود :

 

مست افتادم و در آن مستی

 

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌‌شنیدم از اعضا

 

همه، حتی الورید والشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او

 

وحده لا اله الا هو

همچنین در لا به لای آیات قرآن جلوه‌های ذات او آشکار است آن جا که سخن از نشانه‌‌هایش در آسمان و زمین می‌‌گوید، و آن جا که شرح نعمت‌های بهشت و نقمت‌های دوزخ را می‌‌دهد، آن جا که از قدرت آشکارش در آفرینش سخن به میان می‌‌آورد و آن جا که از صفات جلال و جمال و رحمانیّتش پرده برمی دارد، در همه این آیات جلوه‌های ذات پاکش نمایان است.

و به گفته بعضی از بزرگان، بیشترین مکاشفات آنها به هنگام تلاوت آیات قرآن و تدبّر در مفاهیم آن روی داده است.

آری جمال دل آرای خدا را با چشم سر نتوان دید ولی با چشم دل در لابه لای آیات قرآن می‌‌توان مشاهده کرد، چه خوب است که گاهی نظر به عالم آفرینش بیفکنیم و در اسرار عالم هستی بیندیشیم، سپس قرآن را باز کنیم و همان آیات تکوینی را در کتاب تدوین بخوانیم. به یقین اگر صد هزار چشم داشته باشیم، صدها هزار جلوه او را مشاهده می‌‌کنیم و به گفته شاعر :

 

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

 

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

* * *

حضرت علی7 در ادامه می‌فرماید:

«(آگاه باشید) به زودی بعد از من زمانی فراخواهد رسید، که چیزی پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بر خدا و پیامبرش نخواهد بود، و نزد مردم آن زمان کالایی کسادتر از قرآن یافت نشود، هر گاه آن را درست تلاوت و تفسیر کنند، و نه پر رونق تر از قرآن هر گاه از معنی اصلیش تحریف گردد.

در شهرها چیزی ناشناخته تر از معروف و نیکی و شناخته تر از منکرات نخواهد بود (تا آن جا که) حاملان قرآن، قرآن را به کناری می‌‌افکنند و حافظانش آن را به فراموشی می‌‌سپارند آن روز قرآن و پیروانش هر دو از میان مردم رانده و تبعید شوند. آن دو همگام و همراه با یکدیگر و در یک جاده حرکت می‌‌کنند ولی کسی پناهشان نمی‌‌دهد چرا که گمراهی با هدایت موافق نیست هر چند در کنار هم باشند.

(در آن روز) مردم بر تفرقه و پراکندگی اتحاد کنند و از اجتماع و وحدت پراکنده شوند گویی آنها پیشوایان کتاب خدا هستند وقرآن پیشوای آن‌‌ها نیست.

(آن روز) چیزی از قرآن نزد آنها نمی‌‌ماند جز نامش، و از آن جز خطوط و حروفش را نمی‌‌شناسند، و پیش از این (برای برداشتن موانع از سر راه) صالحان و نیکوکاران را به انواع کیفرها مجازات کنند (تا کسی به اعمال ننگین آنها اعتراض نکند آری) صدق و راستی نیکان را افترا و دروغ بر خدا نامند و برای اعمال نیک کیفر گناه قرار دهند !»

امام7 به دنبال سخنان بلند و بالایی که در بخش اوّل، راجع به ظهور اسلام، اهداف مقدّس پیامبر گرامی6 و آثار روح پرور قرآن مجید بیان فرمود، در این بخش از زمانی سخن به میان می‌‌آورد که در آینده نه چندان دور، اوضاع دگرگون می‌‌گردد، و زحمات و آثار پیامبر اکرم6 در مخاطره قرار می‌‌گیرد، به تمام اهل ایمان هشدار می‌‌دهد که مراقب خطرات عظیمی که در پیش است باشند.

در آغاز وضع آن زمان را در هفت جمله کوتاه و گویا چنین بیان می‌‌فرماید:

(آگاه باشید !) «به زودی، بعد از من، زمانی فرا خواهد رسید که چیزی پنهان تر از حق، و آشکارتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بر خداوند و پیامبرش نخواهد بود ![1]

«و نزد مردم آن زمان کالایی کسادتر از قرآن یافت نشود، هر گاه آن را درست تلاوت (و تفسیر) کنند، ونه پر رونق تر از قرآن، هر گاه از معنی اصلیش تحریف گردد (و طبق دلخواه تفسیر شود)»[2]

(و از آن مصیبت بارتر این که :) «در آن زمان در شهرها چیزی ناشناخته تر از معروف و نیکی، و آشکارتر از منکرات، نخواهد بود (تا آن جا که) حاملان قرآن، قرآن را به کناری افکنند و حافظانش، آن را به فراموشی سپارند»[3]

آری ابرهای تیره و تار جاهلیّت بار دیگر در فضای اسلام آشکار می‌‌شود و چهره تابناک آفتاب نبوت و قرآن را می‌‌پوشاند، همه چیز دگرگون و واژگون می‌‌گردد وحقایق اسلام به دست فراموشی سپرده می‌‌شود، بازماندگان سران شرک و کفر و بت پرستی، بر حکومت اسلامی مسلط می‌‌شوند، و مردم گرفتار تاریکی جهل و جور و ستم می‌‌شوند.

در این که: امام7 به چه زمانی اشاره می‌‌کند ؟ آیا زمان خاصی منظور است ؟ یا سخنش مفهوم عام دارد و زمان‌های مختلف را ـ حتی عصر ما را نیز ـ شامل می‌‌شود ؟ در میان مفسّران نهج البلاغه گفتگوست و هر کدام راهی را پیموده‌اند.

ولی با توجه به جمله «سَیَأْتِی» که معمولاً خبر از آینده نزدیک می‌‌دهد، و تعبیر «عَلَیْکُمْ» و «مِنْ بَعْدِی» که خبر از درک مخاطبینش نسبت به آن دارد، به نظر می‌‌رسد اشاره به دوران سیطره «بنی امیه»: «معاویه»، «یزید» و دیگر حکام آنها که تمام این اوصاف بر آن منطبق است باشد.

آری، آنها بودند که حق را چنان مخفی کردند که اگر کسی از آن حمایت می‌‌کرد سرش بالای نیزه بود، یا تنش بالای دار. متملّقان چاپلوس که درباره «بنی امیه» و حامیان آنها جعل حدیث می‌‌کردند و به مداحی می‌‌پرداختند بازارشان رونق گرفت، منکرات همه جا آشکار شد و معروف به دست فراموشی سپرده شد. البتّه انکار نمی‌‌کنیم که این جریان در زمان‌های دیگر و حتی در عصر ما رخ داده و می‌‌دهد و همه آنها از اصول واحد شناخته شده‌ای پیروی می‌‌کنند، ولی منظور امام7 در جمله‌های بالا عصر تاریک و ظلمانی «بنی امیه» است.

امام7 در ادامه این سخن به وضع قرآن و طرفدارانش در آن زمان تاریک می‌‌پردازد و در واقع علت بدبختی مردم آن زمان را که همان فاصله گرفتن از قرآن است، با بیانی زیبا و گویا شرح می‌‌دهد می‌‌فرماید: «در آن روز قرآن و پیروانش هر دو از میان مردم رانده و تبعید شوند، آن دو (قرآن و پیروانش) و همگام و همراه یکدیگر، و در یک جادّه حرکت می‌‌کنند ولی کسی پناهشان نمی‌‌دهد»[4]

و در ادامه این سخن تاکید می‌‌فرماید که: «قرآن و اهلش در آن زمان در میان مردمند اما در میان آنها نیستند، با آنها هستند ولی با آنها نیستند !»[5]

آری قرآن را بر فراز منابر و در خانه‌‌ها می‌‌خوانند، می‌‌بوسند و گرامی می‌‌دارند ولی در زندگی فردی و اجتماعی آنها اثری از تعلیمات و مفاهیم قرآن نیست. از قرآن به پوستی قناعت کرده و مغز را رها ساخته‌اند، الفاظ را گرفته و معانی را پشت سرافکنده‌اند.

سپس به دلیل آن پرداخته می‌‌فرماید: «این به خاطر آن است که گمراهی با هدایت موافق نیست، هر چند در کنار هم قرار گیرند»[6]

آری گمراهان به راه خود می‌‌روند و هدایت و هوادارانش به راه خود، هر چند در ظاهر در کنار هم باشند و در ادامه، به دلیل دیگری از دلایل مهم بدبختی آنان پرداخته می‌‌افزاید: (در آن روز) «مردم بر تفرقه و پراکندگی اتحاد کنند و از اجتماع و وحدت پراکنده شوند، گویی آنها پیشوایان کتابِ خدا هستند و قرآن پیشوای آنها نیست !»[7]

و به تعبیر دیگر، اتفاق کردند بر این که اتفاق نکنند این پراکندگی سبب شده است که هر کدام قرآن را به میل خود تفسیر کنند یا به تعبیر دیگر، اساس کار خودرا بر تفسیر به رأی بگذارند. آیاتی که موافق میلشان است بگیرند و آنچه موافق هوس‌های آنها نیست چنان توجیه کنند که با آن سازگار باشد، به جای این که قرآن را پیشوای خود قرار دهند، خود پیشوای قرآن می‌‌شوند، و این جا است که نه تنها از قرآن بهره‌ای نمی‌‌برند بلکه آن را توجیه کننده گمراهی و ضلالت خویش قرار می‌‌دهند و از این طریق بر گمراهی خویش می‌‌افزایند.

و در آخرین سخن درباره سرنوشت قرآن در آن عصر و زمان، تعبیر جالبی می‌‌فرماید که از آن بهتر تصور نمی‌‌شود، می‌‌فرماید: «در آن روز از قرآن نزد آنها، چیزی جز نامش نمی‌‌ماند، و از آن، جز خطوط و حروفش را نمی‌‌شناسند!»[8]

چه بسا قرآن را با زیباترین خطوط بنویسند، و اطرافِ صفحات و جلدها را تذهیب کنند و شاهکارهای هنری در این زمینه بیافرینند، و قرآن‌‌ها دست به دست بگردد، و در مساجد با صدای آهسته و بلند به صورت فردی و جمعی تلاوت شود، ولی از محتوای قرآن در میان آنها خبری نباشد، درست مثل این که داروی شفا بخشی را در شیشه‌های زیبا قرار دهند و در ورق‌های زرین بپیچند، اما هیچ کس برای درمان بیماریش از آن دارو نخورد.

در این جا این سؤال پیش می‌‌آید که آیا صالحان و مؤمنان و طرفداران قرآن در آن زمان خاموشند ؟ گویا امام7 در آخرین جمله‌های این فراز ناظر به پاسخ این سؤال است، می‌‌فرماید: «آنها پیش از این صالحان و نیکوکاران را به انواع کیفرها مجازات کنند (و همه را تار و مار نمودند تا مانعی بر سر راه خودکامگی‌های آنان نباشد، آری،) صدق و راستی نیکان را، افترا و دروغ بر خدا نامیدند. و برای اعمال نیک، کیفر گناه قرار دادند!»[9]

این سخن اشاره به تاریخ ننگین «بنی امیه» است که در آغاز کار صالحان و پاکان و نیکان را که مزاحم خود می‌‌دیدند به بدترین وجهی از میان برداشتند تا آن جا که به گفته بعضی از بزرگان، «معاویه» چهل هزار نفر از مهاجران و انصار و فرزندان آنها را کشت و فرزندش «یزید» علیه امام حسین7 و یارانش در کربلا جنایاتی روا داشت که نیاز به بیان ندارد.

«عبدالملک» و فرماندارش «حجاج» آن قدر از مردم «عراق و حجاز» کشتند که حساب ندارد[10] و به این ترتیب هر صدای حقی را خاموش و هر زبان حقگویی را بریدند و جادّه‌‌ها را برای پیاده کردن افکار و امیال خود هموار ساختند.

* * *


[1] . «وَ إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ- لَيْسَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ شَيْ‏ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ، وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّـهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم».

[2] . «وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ، إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ، وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَيْعاً، وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ». «سلعهٔ» به معنی متاع و کالاست. «ابور» از مادّه «بوار» به معنی شدت کساد بودن چیزی است و «بائر» به معنی زمین خالی از درخت و گیاه است. «انفق» افعل تفضیل است از مادّه «نفاق» معانی مختلفی دارد یکی از آنها گران شدن و مرغوب شدن اجناس است و در این جا به همین معنا به کار رفته است. »

[3] . «وَ لَا فِي الْبِلَادِ شَيْ‏ءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ! وَ لَيْسَ فِيهَا فَاحِشَةٌ أَنْكَرَ وَ لَا عُقُوبَةٌ أَنْكَى مِنَ الْهُدَى- عِنْدَ الضَّلَالِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ- فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ، وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ». تناسا» از مادّه «نسیان» به معنی فراموش کردن چیزی است.

[4] . «فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ الْكِتَابِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ، وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ ». «طریدان» تثنیه «طرید» از مادّه «طَرْد» به معنی راندن است و طرید به معنی رانده شده می‌‌باشد. «منفیان» از مادّه «نفی» در این جا به معنی تبعید کردن است و منفی شخصی است که تبعید شده است. «یؤوی» از مادّه «ایواء» به معنی پناه دادن است و «مؤو» به معنا پناه دهنده است.

[5] . «فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِمْ، وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَا مَعَهُمْ».

[6] . «لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى، وَ إِنِ اجْتَمَعَا».

[7] . «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ، وَ افْتَرَقُوا [عَنِ عَلَى الْجَمَاعَةِ، كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ».

[8] . «فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُهُ، وَ لَا يَعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ». «زبر» به معنی نوشتن یا نوشته است (هم به معنی مصدری آمده و هم اسم مصدر).

[9] . «وَ مِنْ قَبْلُ مَا [مَثَلُوا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ، وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّـهِ فِرْيَةً، وَ جَعَلُوا فِي الْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ السَّيِّئَةِ».«مثلوا» از مادّه «تمثیل» و از ریشه «مُثله» گرفته شده که به معنی مجازات کردن و شکنجه دادن است. «فریهٔ» از مادّه «فری» (بر وزن فرد) در اصل به معنی قطع کردن است و از آن جا که قطع کردن چیزی غالباً باعث فساد و خرابی می‌‌شود به هر کار خلاف و از جمله دروغ و تهمت فریه گفته شده است.

[10] . این سخن را مرحوم علامه حلی در کتاب «کشف الحق» از کتاب «الهاویه» نقل کرده است. (شرح نهج البلاغه علامه خویی، جلد 9 صفحه 70).

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: