borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد سوم»
کرامات حضرت رسولﹷ در موضع ضریح آن حضرت

شیخ طوسی روایت کرده است که: چون خواستند عمارت روضه آن حضرت را بسازند، نزدیک سر آن حضرت و نزدیک پای آن حضرت مشکی ظاهر شد که به آن خوشبوئی ندیده بودند .[1]

کلینی به سند معتبر روایت کرده است از جعفر بن مثنّی خطیب که گفت: در مدینه بودم که سقف مسجد رسول6 از موضعی که نزدیک قبر شریف آن حضرت بود، خراب شد و بنّایان و کارکنان بالا می‌‌رفتند و فرود می‌‌آمدند، پس اسماعیل بن عمّار را گفتم که: از حضرت صادق سؤال کند که آیا می‌‌توانیم بالا برویم طوری که بر قبر مقدّس رسول خدا مشرف شویم و نظر کنیم؟

اسماعیل برای ما خبر آورد که حضرت فرمود که: من دوست نمی‌‌دارم برای احدی که بر قبر رسول خدا مشرف شود، و ایمن نیستم که ببیند چیزی که دیده‌‌اش نابینا شود به سبب آن، یا آنکه ببیند که آن حضرت ایستاده است و نماز می‌‌کند، یا آنکه ببیند که با بعضی از زنان طاهره خود نشسته است و صحبت می‌‌دارد .[2]

ایضا به سند صحیح از حضرت صادق7 روایت کرده است که: در سال چهل و یکم هجرت، معاویه اراده حج کرد، و نجّاری را با چوب‌ها و آلت‌ها فرستاد و نامه به والی مدینه نوشت که منبر حضرت رسول6 را بکن و به قدر منبری که من در شام دارم بساز. چون اراده کندن منبر آن حضرت کردند، آفتاب منکسف شد و زلزله عظیمی در زمین پیدا شد، و ایشان دست برداشتند و آن قضیّه را به معاویه نوشتند، و آن ملعون در جواب ایشان نوشت که: آنچه نوشته‌ام البتّه می‌‌باید کرد. پس ایشان به گفته آن ملعون منبر آن حضرت را کندند و بزرگ کردند .[3]

از حضرت صادق7 روایت کرده‌اند که:

حضرت رسالت6 روزی به اصحاب خود گفت: زندگی من بهتر است برای شما و مردن من بهتر است برای شما، صحابه گفتند: یا رسول اللّه می‌‌دانیم که حیات تو برای ما بهتر است و به سبب تو هدایت یافتیم از ضلالت و از کنار گودال آتش نجات یافتیم، به چه سبب مردن تو از برای ما خیر است؟ حضرت فرمود: بعد از فوت من، عمل‌های شما را بر من عرض می‌‌نمایند، پس هر عمل نیک که از شما می‌‌بینم دعا می‌‌کنم که خدا توفیق شما را زیاد گرداند، و هر عمل بد که از شما می‌‌بینم برای شما از خدا طلب آمرزش می‌‌نمایم.

پس مردی از منافقان گفت: یا رسول اللّه چگونه برای ما دعا خواهی کرد در وقتی که استخوان‌های تو خاک شده باشد؟ حضرت فرمود: نه چنین است، زیرا که حق تعالی گوشت‌های ما را بر زمین حرام کرده است، و بدن ما در زمین نمی‌‌پوسد و کهنه نمی‌‌شود .[4]

از حضرت صادق7 روایت کرده‌اند که: هیچ پیغمبری و وصی پیغمبری در زمین بیش از سه روز نمی‌‌ماند تا آنکه روح و گوشت و استخوان او به آسمان بالا می‌‌رود، و مردم به سوی جای بدن‌های ایشان می‌‌روند، و از دور و نزدیک سلام مردم به ایشان می‌‌رسد .[5]

ایضاً از آن حضرت روایت کرده‌اند که: چون ابو بکر از امیر المؤمنین7 غصب خلافت کرد، حضرت به او گفت که: آیا رسول خدا تو را امر نکرد که مرا اطاعت کنی؟ وی گفت: نه و اگر مرا امر می‌‌کرد اطاعت می‌‌کردم، حضرت
 فرمود:

الحال اگر پیغمبر را ببینی و تو را امر کند به اطاعت من آیا خواهی کرد؟ گفت: آری، حضرت فرمود: با من بیا به سوی مسجد قبا.

چون به مسجد قبا رسیدند، ابو بکر دید که حضرت رسول6 ایستاده است و نماز می‌‌کند. چون از نماز فارغ شد، امیر المؤمنین7 گفت: یا رسول اللّه ابو بکر انکار می‌‌کند که تو او را امر به اطاعت من کرده ای، حضرت رسول6 به ابو بکر گفت: من مکرّر تو را امر کرده ام به اطاعت او برو و او را اطاعت کن. او بسیار ترسید و برگشت و در راه عمر را دید، عمر گفت: چه می‌‌شود تو را؟ ابو بکر گفت: حضرت رسول6 با من چنین گفت، عمر گفت: هلاک شوند امّتی که شخصی چون تو را والی خود کرده‌اند، مگر نمی‌‌دانی که اینها از سحر بنی هاشم است .[6]

از حضرت صادق7 روایت کرده‌اند که: چون گریبان علی7 را گرفتند و برای بیعت ابو بکر به سوی مسجد کشیدند، علی7 در برابر قبر رسول خدا6 ایستاد و گفت آنچه هارون در جواب موسی گفت: ﴿ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي‏﴾[7] یعنی: ای برادر من و ای فرزند مادر من! به درستی که قوم مرا ضعیف گردانیدند و نزدیک شد که مرا بکشند.

پس دستی از قبر رسول خدا6 بیرون آمد به سوی ابو بکر که همه شناختند که دست آن جناب است، و به صدائی که همه دانستند صدای آن حضرت است گفت: ﴿أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا﴾[8] یعنی: آیا کافر شدی به آن خداوندی که تو را خلق کرده است از خاک، پس از نطفه، پس تو را مردی گردانیده است.

و به روایتی دیگر: دستی از قبر ظاهر شد، و بر آن دست نوشته بود: «أَ کَفَرْتَ یا عمر بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا» .[9]

و ایضا صفّار و دیگران به سندهای معتبر از حضرت صادق7 روایت
کرده‌اند که:

آن حضرت با اصحاب خود فرمود: چرا آزرده می‌‌کنید حضرت رسول6 را؟ گفتند: ما چگونه آن حضرت را آزرده می‌‌کنیم؟ علی7 فرمود: مگر نمی‌‌دانید که اعمال شما بر آن حضرت عرض می‌‌شود، چون معصیتی از شما می‌‌بیند آزرده می‌‌شود».[10]

کلینی و صفّار و دیگران به سندهای معتبر از حضرت صادق7 روایت کرده‌اند: چون شب جمعه می‌‌شود، رخصت می‌‌دهند رسول خدا6 را و ارواح پیغمبران گذشته را و ارواح اوصیای گذشته را و روح امام زمان را، پس ایشان را به عرش بالا می‌‌برند و هفت شوط بر دور عرش طواف می‌‌کنند، و نزد هر قائمه‌ای از قائمه‌‌های عرش دو رکعت نماز می‌‌گذارند، چون صبح می‌‌شود علم ایشان بسیار افزون گردیده است .[11]

و در روایت معتبر دیگر وارد شده است: چون حق تعالی می‌‌خواهد علم تازه بر امام زمان افاضه نماید به غیر از حلال و حرام، پس آن علم را با ملکی می‌‌فرستد به نزد رسول خدا6 و آن را بر آن حضرت عرض می‌‌نماید، پس حضرت رخصت می‌‌فرماید که برو به نزد علی بن أبی طالب و این علم را به او برسان. چون به نزد علی7 می‌‌آید می‌‌فرماید: برو به نزد حسن7 و همچنین هر امامی به سوی امام دیگر می‌‌فرستد تا به امام زمان منتهی می‌‌شود .[12]



[1] . امالی شیخ طوسی، ص 317.

[2] . کافی، ج 1، ص 452.

[3] . کافی، ج 4، ص 554.

[4] . بصائر الدرجات، ص 444.

[5] بصائر الدرجات، ص 445.

[6] . بصائر الدرجات، 276.

[7] . سوره اعراف، آیه 150.

[8] . سوره کهف، آیه 37.

[9] . بصائر الدرجات، ص 275.

[10] . بصائر الدرجات، ص 445.

[11] . بصائر الدرجات، ص 130.

[12] . بصائر الدرجات، ص 393؛ الاختصاص، ص 313. 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: