borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
منشور بین المللی اسلام «جلد سوم»
شاخص‌‌های برتری پیامبر

موضوع برتری پیامبر اکرم6 دارای ابعاد مختلف است:

موضوع برتری پیامبر اكرم6 دارای ابعاد مختلف است:

«بشارت» را می‌‌توان بازگویی خبری که سرور و شادی در بردارد، معنا کرد. بدیهی است که تنها در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور می‌‌شود که به حقیقت یا واقعیتِ تازه‌ای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهی همواره به آمدن حضرت محمّد6 مژده می‌‌دادند. امام باقر7 فرمود:[1] پیغمبران همواره به آمدن محمّد6 مژده می‌‌دادند، تا آن که خداوند حضرت مسیح، عیسی بن مریم7 را مبعوث کرد. او به رسالت محمّد6 بشارت داد. »

قرآن مجید درباره این مژده حضرت عیسی7 می‌‌فرماید:

«و هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیق کننده کتابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می‌‌آید و نامش «احمد» است ...»[2]

از این که تمامی پیامبران الهی به تشریف فرمایی رسول خدا6 بشارت داده‌اند، مشخّص می‌‌شود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگی‌های منحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بوده‌اند. بنابراین ایشان از تمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.

آیهٔ‌اللّه جوادی آملی در تفسیر آیه فوق می‌‌گوید:

«بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازه‌ای برای امّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته.. .  سخن گفته باشد.. .  مجالی برای بشارت نبود.. .  از این که.. .  عیسای مسیح به قومش فرمود: «من.. .  آمدن پیامبری را بشارت می‌‌دهم. »، معلوم می‌‌شود که رسول اکرم6 از حضرت عیسی7، افضل و قرآن از انجیل، بالاتر.. .  است، پس رسول اکرم6 بر اساس تبشیر حضرت مسیح7، همه مزایای علمی انبیای گذشته را ـ که عیسای مسیح داشت ـ و همه مزایای خاصّه عیسای مسیح را داراست. »[3]

انّی و ان کنتُ ابن آدم صورهٔ

 

و لی فیه معنی و شاهد بأبوّتی

من به ظاهر گرچه ز آدم زاده‌ام

 

لیک معناً جدِّ جدّ افتاده‌ام

بودم آن روز من از طایفه دُردکشان

 

که نه از تاک، نشان بود و نه از تاکْ نشان[4]

شیخ علی نمازی درباره کمالات و افضلیت خاتم پیامبران می‌‌گوید:

«از قطعیاتِ روایات متواتره است که تمام کمالات و علوم انبیا و مرسلین برای پیغمبر خاتم6 جمع شده با زیادتی‌‌های بسیار».[5]

رسول اکرم6 در خطبه غدیریه فرمود:

«ای مردم! هیچ علمی نیست مگر آن که خداوند سبحان آن را در من احصا و ضبط نموده است. »[6]

علوم انبیای گذشته از جمله آنهاست. لذا رسول خدا6 افضل و اکمل از پیغمبرانِ پیشین است؛ زیرا دانش‌‌های آن حضرت منحصر به دانستنی‌‌های پیامبرانِ پیشین نبوده است.

  • 2 . قرآن ره‌آورد آسمانی پیامبر6

امیرمؤمنان7 درباره مقام بی بدیل و والای قرآن می‌‌فرماید:

«خدای سبحان، کتابی آسمانی بر پیامبر اکرم6 فرو فرستاد و آن، نوری است که خاموشی ندارد، و چراغی است که افروختگی آن زوال ناپذیر است، و دریایی ژرف است که قعر آن به چنگ ادراک آدمی [بشر عادی] نمی‌‌افتد، و راهی است که در آن گمراهی نیست، و شعاعی است که روشنی آن تیرگی نگیرد.. . ؛ خداوند آن را فرونشاننده تشنگی علمی دانشمندان و خرّمی دل‌های فقیهان و راه روشن سالکانِ صالح قرار داد. قرآن کریم دارویی است که پس از آن بیماری نمی‌‌ماند... ، و پناهگاهی است که قلّه بلند آن مانع دشمن است. »[7]

حضرت محمّد6 فرمود:

«برتری قرآن نسبت به دیگر سخنان، مانند برتری خداوند ـ جلّ جلاله ـ بر خلق اوست.»[8]

این بیان عرشی به طور آشکار، به فضیلت کلام اللّه مجید بر تمامی گفته‌‌ها و سخنان، حتّی گفته‌‌ها و سخنان انبیای پیشین ـ که در قالب وحی تجلّی نموده ـ تأکید کرده است و شاید گرانسنگ ترین تعریف و توصیف از قرآن مجید باشد؛[9] کتابی که کسی توانایی آوردنش را ندارد، گرچه تمام انس و جن در این زمینه با یکدیگر همکاری کنند؛[10] حتّی توانایی آوردن دو سوره مانند قرآن را ندارند.[11] بالاتر آنکه، حتّی یک سوره هم نمی‌‌توانند بیاورند.[12]

نظیر این ویژگی‌ها درباره هیچ کتاب آسمانی دیده نشده است. از این جا می‌‌توان به طور قطعی، حکم کرد که قرآن مجید افضل از دیگر کتاب‌های آسمانی است و آورنده قرآن نیز افضل از انبیای پیشین است.

از سوی دیگر، خداوند می‌‌فرماید:

«و ما بر تو قرآن فرستادیم که کتب آسمانی پیشین را تصدیق کرده، بر آنها سیطره و اشراف دارد. »[13]

بنابراین، قرآن مجید در صدر کتاب‌های آسمانی قرار دارد، آورنده آن هم باید چنین باشد؛ زیرا مقام علمی و شخصیت معنوی هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلّی می‌‌کند، مقام حضرت موسی7 در حدّ تورات و مقام حضرت مسیح7 در حدّ انجیل جلوه گر شده است. انبیای پیشین نیز در حدّ کتب و صحف آسمانی خود ظهور کرده‌اند.

وقتی سیطره و فضیلت قرآن بر همه کتاب‌های انبیای پیشین ثابت گردد، سیطره و اشراف و فضیلت رسول خاتم6 هم بر سایر اولیای الهی و انبیای عظام ثابت می‌‌گردد؛ چون پیغمبر اسلام6 در حدّ قرآن و نمونه اعلای آن است و قرآن، «مُهَیْمِن» است، پس پیغمبر اسلام6 هم «مُهَیْمِن» است.

زمانی می‌‌توانیم سیره علمی رسول خدا6 را بشناسیم که حقیقت قرآن را بشناسیم و چون شناخت حقیقت قرآن مقدور همه نیست، حقیقت پیغمبر6 را نیز همگان نمی‌‌توانند بشناسند. توضیح این مطلب از این قرار است که قرآن کریم دارای نشئه کثرت، تفصیل، ترکیب و نشئه وحدت، بساطت و اجمال است.

خداوند راجع به مرحله عالی آن می‌‌فرماید: ﴿وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ‏﴾؛[14] قرآنی را که شما تلاوت می‌‌کنید، ریشه‌‌اش نزد خداست. آنجا مادر و باطنِ همه مراحل بعدی قرآن است. راجع به مرحله نازل آن ـ که مقام لفظ و کثرت باشد ـ می‌‌فرماید: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا ‏.. .  »[15] پس قرآن گذشته از وجود لفظی در عالم کثرت، دارای وجود نوری و بسیط نیز هست. خدای سبحان پس از معرّفی قرآن می‌‌فرماید:

تو ای پیامبر! نزد خدای حکیم و علیم، قرآن را می‌‌آموزی؛ قرآن پیش خدا، امّ الکتاب است. پس تو امّ الکتاب را فرا می‌گیری و عین آن می‌‌شوی.[16]

تکلیف مرحله نازل قرآن هم معلوم است که پیامبر6 آن را توسّط جبرئیل دریافت کرده است. پس ایشان به تمامی مراحل قرآن آگاه بوده و برای همین است که شناخت پیغمبر6 بدون شناخت قرآن ممکن نیست و کسی تا قرآن، مخصوصاً مرحله امّ الکتاب آن را نشناسد، نمی‌‌تواند آن حضرت را بشناسد.[17]

  • 6

خداوند در قرآن می‌‌فرماید:

محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نبوده ولی رسول خدا و خاتم پیامبران است. و خداوند به همه چیز داناست.[18] و[19]

در زیارت امیرمؤمنان7 در روز غدیر آمده است:

سلام بر محمّد، رسول خدا، خاتم پیامبران و سرور رسولان.. .  خاتم پیشینیان...»[20]

در این زیارت شریف و صدها روایت به موضوع «خاتمیّت پیامبر6» اشاره شده است. از جمله، حدیث «منزلت» است که شیعه و سنّی به طور متواتر آن را از پیامبر6 نقل کرده‌اند. در حدیث «منزلت»، پیغمبر خدا6 به امام علی7 فرمود:

«آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزله هارون به موسی باشی، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟»[21]

در دین اسلام، مسئله «خاتمیّت» جزو بدیهیات و ضروریات دینی است و منکر آن کافر شمرده شده است. بیگانگان هم می‌‌دانند که این موضوع از جمله باورهای انکارناپذیر مسلمانان است.[22]

کلمه «خاتم» در آیه 40 سوره احزاب، به فتح و کسرِ حرف «تاء» قرائت شده است.[23] اگر به کسر قرائت شود، ترکیب آن با «النّبیّین» این معنا را می‌‌دهد که آن حضرت پایان دهنده پیامبران است. و اگر به فتح قرائت شود، بدین معناست که آن حضرت، آخر ین پیامبر خداست. در معنای اخیر، گویا سلسله انبیا به نام‌های تشبیه شده که مُهر آن به واسطه رسول خدا6 زده شده است.[24]

آیهٔ اللّه جوادی آملی در این باره می‌‌نویسد:

«خاتَم؛ یعنی مُهر، که در پایان نوشته‌‌ها قرار می‌‌گیرد.. .  انبیا، کتاب حق و کلام حقّند.

خدای سبحان با فرستادن آنها برای جوامع بشری پیام می‌‌فرستد. پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوّتشان را با فرستادن پیامبر اکرم6 ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مُهر کرده است.

پس هرگز جا برای نبوّت و رسالت دیگری نیست. »[25]

برتر از همه پیامبران: «همان طور که رسول اکرم6 در قوس نزول، سرسلسله انسان‌های کامل است؛ چون «اوّل ما خلق اللّه»29 است، در قوس صعود نیز اوج و قلّه غایی رسالت است؛ چون خاتم انبیا است.

از این جمله، اولاً: استفاده می‌‌شود که پیغمبر اکرم6 واجد همه مزایای مشترک، و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده‌اند.. . ثانیا: استفاده می‌‌شود که تا روز قیامت احدی بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زیرا.. .  اگر کامل تر از وی یافت می‌‌شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می‌‌رسید نه رسول اکرم6.  »[26]

  • نکته: تفاوت جاودانگی و خاتمیّت

بایستی میان موضوع «خاتمیّت پیغمبر» اسلام6 و موضوع «جاودانگی دین اسلام» تفکیک گذاشته، در اثبات آن هم دلیل یا دلایل جداگانه عنوان کرد؛ زیرا گرچه با پذیرش جاودانه بودن این دین، احتمال مبعوث شدن پیامبری که شریعت جدیدی آورده، دین اسلام را نسخ کند، نفی می‌‌شود، ولی احتمال آمدن پیامبری که مبلّغ و مروّج و رسول همین دین باشد، نفی نمی‌‌شود.

در پاسخ به این اشکال، می‌‌توان از ظاهر آیه 40 سوره احزاب «.. .  خاتم النّبیّین» و احادیثی که در آنها آمدن «نبیّ» بعد از رسول خدا6 نفی شده، استفاده کرده، گفت: چون دایره نبوّت اعم از دایره رسالت است، با نفی آمدن نبیّ، امکان آمدن رسول (مبلّغ و مروّج) هم نفی می‌‌شود.

  • 6 در مقام عبودیّت

«عبادت»، تنها راه تقرّب به خدای سبحان است. لذا در قرآن کریم، روایات و دعاهای اهل بیت:، در بیان مقامات گوناگون پیامبران و اولیای الهی، ابتدا سخن از عبادت آنان است.

در تشهّد نماز هم پیش از شهادت به رسالت پیامبر اکرم6، عبودیّت
و بندگی آن حضرت ذکر می‌‌شود؛ زیرا عبادت، نسبت عبد با مولاست ولی رسالت، نحوه ارتباطی عبد با سایر بندگان خداست. بدین سبب که ارتباط انسان با خدا، مقدّم بر ارتباط او با انسان هاست، بندگی رسول خدا6 بر رسالتش فضیلت دارد.[27]

قرآن کریم وقتی می‌‌خواهد تعبیر «عبد» را نسبت به انبیای الهی ـ به غیر از پیامبر اکرم6 ـ به کار برد، آن را همراه نام آنان استعمال می‌‌کند؛ مثلاً می‌‌فرماید:

﴿وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْرٰاهيمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ يَعْقُوبَ‏ ...﴾[28]، اما در مورد پیامبر اکرم6، تنها به صورت «عبدُه» استعمال می‌‌کند. در آیه اوّل سوره فرقان، می‌‌فرماید: «مبارک است خدایی که فرقان را بر بنده‌‌اش نازل کرد.. .  »[29]

نیز در ابتدای سوره اسراء می‌‌فرماید: «منزّه است خدایی که بنده‌‌اش را در پاسی از شب به معراج برد.. .»[30]

همچنین در آیه اوّل سوره کهف، می‌‌فرماید: «ستایش از آنِ خدایی است که بر بنده‌‌اش کتاب نازل کرد.. ».[31]

در آیات فوق و نظیر آنها، نه پیش از کلمه «عبد» نام مبارک پیامبر6 برده شده و نه بعد از آن؛ بلکه خداوند آن را به صورت مطلق مطرح فرموده است! و این، گویای انصراف این واژه به کامل ترین فرد آن است که رسول خدا6 باشد. این، خود فضیلت غیر قابل انکار و بسیار والایی برای آن حضرت نسبت به دیگر پیامبران الهی است. خدای سبحان، بنده مطلق در همه عصرها را رسول اکرم6 می‌‌داند. از این رو، حضرت آدم7 و پیامبران بعدی در زیر لوای این عبد مطلق می‌‌باشند:[32]

همه پیامبران و معصومان: تحت لوای عبدِ محض و عبدِ مطلق خداوند؛ یعنی رسول اکرم6 هستند. رسول خدا6 سیّد الأوّلین و الآخرین است؛[33]  

و این سیادتِ مطلق، تنها به برکتِ عبودیّتِ مطلق اوست.[34] و کسی به این مقام نایل می‌‌شود که از همه قیدها، رها و آزاد شده باشد.[35]

وقتی رسول اکرم6 عبد کامل و مطیع محض خدا باشد، چون طاعت خدا، مایه غنا و بی نیازی است «وَ طَاعَتُهُ غِنًى»[36] رسول خدا6 که مظهر و مرآت آن خدای بی نیاز و غنی است، هم خود غنی خواهد بود و هم مایه بی نیازی دیگران می‌‌گردد. برای همین، خداوند می‌‌فرماید:

﴿..   أَغْناهُمُ اللَّـهُ وَ رَسُولُهُ ..   ﴾.[37]

از این که خدای متعال، اِغنای پیامبر6 را در ردیف اِغنای خویش بیان فرموده، فهمیده می‌‌شود که پیامبر اکرم6 مظهر این نام شریف است. خدای متعال هر گاه صفتی را برای پیامبری ثابت می‌‌داند، آن را اصالتاً از خود دانسته، انبیا را مظاهر خویش می‌‌داند، لیکن صفت برجسته «اِغنا» را جز به رسول اکرم6 به کسی اسناد نداده است. البته آن حضرت مظهر و مرآت کلّیه اسمای حُسنای الهی است و اختصاصی به «اِغنا» ندارد.[38]

  • 5 . پیامبر اکرم6 نخستین مسلمان

در قرآن، رسول خدا6 خویش را به عنوان نخستین مسلمان معرّفی فرموده است: «.. .  أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ» ممکن است تصوّر شود منظور آیه، آن است که آن حضرت در میان امّت خویش، نخستین مسلمان است؛ ولی ظاهراً معنایی
فراتر و بسیار گسترده تر، مورد نظر آیه است و آن، تقدّم رُتبی آن حضرت در «اسلام» بر تمامی انسان‌ها و پیامبران و اولیای الهی است.[39]

آیهٔ اللّه جوادی آملی در تفسیر این آیه می‌‌گوید:

«منظور از «اوّل المسلمین» اوّلیت ذاتی است که احیاناً از آن به اوّلیت رُتبی یاد می‌‌شود. خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر به «اوّل المسلمین» ندارد.. .
تنها کسی که قرآن از او به عنوان «اوّل المسلمین» یاد می‌‌کند، رسول اکرم6 است.

معلوم می‌‌شود این اوّلیت، زمانی و تاریخی نیست؛ زیرا اگر منظور اوّلیتِ زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش اوّل المسلمین بود و انبیای پیشین نیز به طریق اولی می‌‌توانستند مصداق این اوّلیت باشند. از این که خدای سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرمود: «بگو: مأمورم که اوّل المسلمین باشم»، برای آن است که وی اوّل صادر یا اوّل ظاهر است؛ یعنی در رتبه وجودی او هیچ کس قرار ندارد. چنان که آن حضرت در قیامت [هم] اوّل کسی است که محشور می‌‌شود. »

  • 6 . تجلیل از پیامبر اکرم6 در خطاب

خدای سبحان در خطاب به حضرت آدم7 می‌‌فرماید: «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ .. .  » و خطاب به حضرت نوح7: «يٰا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ»؛ و خطاب به حضرت ابراهیم7: «يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ .. .  » و خطاب به حضرت موسی7: «يا مُوسى،‏ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ ...»؛ و خطاب به حضرت داوود7: «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ ...» و.. .  اما وقتی می‌‌خواهد پیغمبر اسلام6 را خطاب کند، حُرمت خاصّی قائل شده، نام ایشان را نمی‌‌برد و با تعبیرات تجلیل آمیزی چون: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ‏‏َ» و «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ‏‏َ» خطاب می‌‌فرماید و اگر احیاناً خطاب «يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ» و «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ» هست، ناظر به نکته لطیف تاریخی است.[40]

خداوند از دیگران هم خواسته که رسول خدا6 را محترمانه صدا زده، مانند سایر مردم فرا نخوانند:[41]؛ «پیامبر را میان خود مانند دیگران صدا نکنید.»[42]

  • 7 . پیامبر اکرم6 آورنده افضل کلمات

ارزش و اعتبار هر انسان به میزان علم و هنر وی است. اگر علم و هنر انسان در حدّ نازل باشد، ارزش وجودی او نیز در همان حد است، و اگر در حدّ متوسّط یا عالی باشد، ارزش وجودی او هم در حدّ متوسّط یا عالی است.

ارزش «علم» به علوم بستگی دارد؛ نیز علم در درجه ارزشمندی، تابعِ معلوم است و ذاتاً ارزشی ندارد. به دلیل این که معلوم‌‌های جهانِ هستی، یکسان نیستند، علوم هم یکسان نخواهند بود. از آنجا که هیچ موجودی به اندازه خداوند
در هستی سهم ندارد، پس هیچ علمی به اندازه «خداشناسی» ارزش و اهمیّت ندارد. بر این اساس است که ارزش عالمان خداشناس از غیر آن مشخّص می‌‌گردد.[43]

از آنجا که در رأس این گروه پیامبر اکرم6 قرار دارد، او افضل علما و انبیاست.[44]

از این که رسول خدا6 فرمود: نه من و نه هیچ پیامبری قبل از من، کلمه‌ای همانند کلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّـهُ» نگفته‌ایم،[45] معلوم می‌‌شود که اصل همه معارف، «توحید» است و سایر امور به آن بازمی گردد. کمالاتی که مربوط به عقاید، اخلاق و اعمال صالح است نیز به توحید باز می‌‌گردد. رسول خدا6 موحّدِ تام، و کامل‌ترین انسان است؛ از این رو، ارزش ایشان از لحاظ توحید، از سایرین کامل تر است و ایشان اسوه دیگران می‌‌باشد.[46]

  • 8 . پیامبر6، مانع نزول عذاب

یکی از ویژگی‌های رسول خدا6 آن است که تا وقتی که میان امّت خویش بودند، عذاب بر آنان نازل نمی‌‌شد. خداوند عزیز در این باره می‌‌فرماید: «تا آن زمان که تو در میان مردم هستی، خداوند آنان را عذاب نمی‌‌کند. »[47]

امیر مؤمنان7 در این باره فرمود:  

«در زمین، دو امان از عذاب الهی بود که یکی از آنها برداشته شد؛ پس دیگری را دریابید و بدان چنگ زنید. امانی که برداشته شده، رسول اللّه6 بود.. .  »[48]

در تفسیر آیه فوق، نظریات گوناگونی ارائه شده است: سیّد عبد الحسین طیّب می‌‌گوید:

«مراد از کسانی که عذاب الهی از آنان با وجود پیامبر6 نفی شد مؤمنان ضعیف الایمان هستند که اسلام آورده‌اند و احکام اسلام را پذیرفتند، لکن زیر بار ولایت علی7 نرفتند. حکمت این که عذاب بر اینها در دنیا نازل نشده.. .  برای این است که صورت اسلام باید محفوظ باشد و اگر این «افراد به ظاهر مسلمان» هلاک شوند، کفّار حمله می‌‌کنند و یاوران پیغمبر6 کم می‌‌شوند و دستگاه اسلام برچیده می‌‌شود؛ لذا می‌‌فرماید: ﴿وَ ما كانَ اللَّـهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾».[49]

برخی از مفسّران، مراد از عذابِ نفی شده را، عذاب عمومی بر تمامی مسلمانان می‌‌دانند. در تفسیر نور می‌‌خوانیم:

«منظور از نفی عذاب، برداشته شدن عذاب عمومی از مسلمانان به برکت وجود پیامبر6 است؛ مثل عذاب‌های اقوام پیشین و گرنه اشخاصی در موارد خاصّی گرفتار عذاب الهی شدند. در احادیث است که خداوند به خاطر وجود برخی افراد پاک و علمای ربّانی، عذاب را از مردم دیگر برمی‌دارد. »[50]

در تفسیر المیزان نیز آمده است:

«مراد به عذاب که در آیه نفی شده، عذاب آسمانی موجب استیصال است که این امّت را مانند عذابِ سایر اُمم شامل می‌‌شود. و خداوند سبحان در این آیه، این چنین عذاب را از این امّت مادام که رسول خدا6 زنده و در میان آنان است و همچنین بعد از درگذشت آن جناب، مادام که امّت استغفار می‌‌کنند، نفی
کرده است. »[51]

  • 9 . پیامبر اکرم6، شاهد همه امت‌ها و انبیاء قبل

از جمله ویژگی‌ها و اسامی پیغمبر6 شاهد بودن آن حضرت نسبت به انبیای الهی است. علاّ مه اربلی در این باره می‌‌گوید:

«از جمله اسامی رسول خدا6 «شاهد» است؛ چون آن حضرت در روز قیامت گواهی می‌‌دهد که پیغمبران وظیفه تبلیغ خویش را نسبت به امت‌های خود انجام داده‌اند.»[52]

خدای متعال در این باره می‌‌فرماید:

«حال آن‌‌ها چگونه خواهد بود آن روزی که از هر امّتی شاهد و گواه و تو را نیز بر آنان به عنوان گواه می‌‌آوریم؟»[53]



[1] . «فَلَمْ تَزَلِ الْأَنْبِيَاءُ تُبَشِّرُ بِمُحَمَّدٍ6 حَتَّى بَعَثَ اللَّـهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَم‏7 فَبَشَّرَ بِمُحَمَّدٍ6»؛ تفسیر صافی، ج 5، ص 169.

[2] . ﴿وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ﴾؛ سوره صف، آیه 6.

[3] . تفسیر موضوعی قرآن کریم (سیره رسول اکرم6 در قرآن)، نشر اسراء، قم، چ 1،1376، ج 8، ص21.

[4] . شرح مقدّمه قیصری، سیّد جلال الدّین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ 4، 1375، ص 861.

[5] . اثبات ولایت، انتشارات نیک معارف، چ 1، 1375، ص 67.  

[6] . بحار الانوار، ج 37، ص 208.

[7] . تسنیم، عبداللّه جوادی آملی، اسراء، قم، چ 1، 1378، ج 1، ص 253.

[8] . « فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ الْكَلَامِ كَفَضْلِ اللَّـهِ جَلّ جَلالِه عَلَى خَلْقِهِ.» بحارالانوار، ج 92، ص 19.

[9] . «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّـهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُون» سوره مائده، آیه 48.

[10] . ر. ک: سوره اسراء، آیه 88.

[11] . ر. ک: سوره هود، آیه 13.

[12] . ر. ک: سوره یونس، آیه 38.

[13] . سوره مائده، آیه 48.

[14] . سوره زخرف، آیه 4.

[15] . همان، آیه 3.

[16] . ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ‏﴾ سوره نمل، آیه 6.

[17] . ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 22، 41، 46 و 50.

[18] . ﴿ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّـهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّـهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً‏﴾؛ سوره احزاب، آیه 40.

[19] . تفسیر صافی، ج 4، ص 193 و 194.

[20] . «السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّـهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ صَفْوَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَمِينِ اللَّـهِ عَلَى وَحْيِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ .. » .

[21] . «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏ إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»؛ برای نمونه، ر. ک: بحارالانوار، ج 37، ص 253 به بعد؛ سنن ابن ماجه، تحقیق: مأمون شیحا، دارالمعرفهٔ، بیروت، چ 1، 1416ق. ج 1، ص 82 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 177، 182 و 183.

[22] . آموزش عقاید، ص 287؛ عقاید تطبیقی، حسین رجبی، دفتر نمایندگی رهبری در امور اهل سنّت بلوچستان، قم، چ 1، 1380، ص 165.

[23] . ر. ک: تفسیر صافی، ج 4، ص 193.

[24] . ر. ک: مجمع البیان، طبرسی، دارالمعرفهٔ، بیروت، 1408ق، ج 7 و 8، ص 562.

[25] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 23.

[26] . شرح فصوص الحکم، قیصری، تحقیق و تعلیق: سیّد جلال الدّین آشتیانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چ 1، 1375، ص 95.

[27] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 24.

[28] . ر. ک: تسنیم، ج 1، ص 428.

[29] . ﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾.

[30] . ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ
 هُوَ السَّميعُ الْبَصير﴾.

[31] . ﴿الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً﴾ .

[32] . «آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائِي يَوْمَ الْقِيَامَة» همان، ص 45.

[33] . چنان که می‌‌فرماید: «أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ»
بحارالانوار، ج 39، ص 213.

[34] . همان، ج 9، ص 294.

[35] . ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 28 ـ 26؛ تسنیم، ج 2، ص 419 و 420.

[36] . دعای کمیل.

[37] . سوره توبه، آیه 74.

[38] . علاّمه فیض کاشانی در این باره می‌‌گوید:

«.. .  انّه اوّل من اجاب فی المیثاق فی عالم الذّر کما ورد عنهم:. فاسلامه متقدم علی اسلام الخلایق کلّهم؛.. .  آن گونه که از ائمه: حکایت شده، آن حضرت نخستین کسی است که در «عالم ذَرّ» به «میثاق الهی» پاسخ گفت. بنابراین، اسلام ایشان بر اسلام تمامی مردم مقدّم است. » ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 38 ـ 36.

[39] . تفسیر صافی، ج 2، ص 177.

[40] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 30،57 و 58.

[41] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 30،57 و 58.

[42] . ﴿لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّـهُ الَّذينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ
 يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليم‏﴾ سوره نور، آیه 63.  فقط در چهار جای قرآن نام آن حضرت به صراحت ذکر شده است:

1. سوره آل عمران، آیه 144: «و ما محمّد الاّ رسول.. .  »

2. سوره احزاب، آیه 40: «ما کان محمّد ابا احد.. .  »

3. سوره محمّد، آیه 2: «.. .  وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ .. .  »

4. سوره فتح، آیه 29: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّـهِ .. .  »

برخی گفته‌اند که علّت ذکر نام پیامبر6 در این آیات، آن است که در آیات مزبور از رسالت آن حضرت سخن به میان آمده و لذا می‌‌بایست به صراحت نام ایشان برده می‌‌شد.

[43] . بحارالانوار، ج 16، ص 400.

[44] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 131 ـ 129.

[45] . توحید، شیخ صدوق، تصحیح: سیّد هاشم حسینی طهرانی، جامعه مدرّسین، قم، ص 18.

[46] . همان، ص 283.

[47] . ﴿وَ ما كانَ اللَّـهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّـهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾؛ سوره انفال، آیه 33.

[48] . ر. ک: نهج البلاغه، حکمت 88. (امان دوم از عذاب الهی استغفار است)

[49] . اطیب البیان، ج 6، ص 112 و 113.

[50] . تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 4، ص 327 و 328.

[51] . تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علاّ مه طباطبایی، 1363، ج 9، ص 109.

[52] . کشف الغمّه، اربلی، منشورات شریف رضی، قم،

[53] . ﴿فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيداً﴾؛ سوره نساء، آیه 41. 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: