borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد اول»
توصیف دنیا در نهج البلاغه

ـ شگفت از آباد كننده دنیا

امير المؤمنين7 مي‌فرمايد: «عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَ يفُوتُهُ الْغِنَي الَّذِي إِياهُ طَلَبَ، فَيعِيشُ فِي الدُّنْيا عَيشَ الْفُقَرَاءِ؛ وَ يحَاسَبُ فِي الْآخِرَهِ حِسَابَ الْأَغْنِياءِ؛ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِي کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَهً، وَ يکُونُ غَداً جِيفَةً؛ وَ عَجِبْتُ شَکَّ فِي اللهِ، وَ هُوَ يرَي خَلْقَ اللهِ؛ وَ عَجِبْتُ لِـمَنْ نَسِي الْـمَوْتَ، وَ هُوَ يرَي الْـمَوْتَي‏؛ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَة الْأُخْرَي وَ هُوَ يرَي النَّشْأَةَ الْأُولَي وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِکٍ دَارَ الْبَقَاءِ.» 

يعني: «از بخیل تعجب می‏کنم که به استقبال فقری می‏رود که از آن گریخته و غنایی را از دست می‏دهد که طالب آن است. در دنیا همچون فقیران زندگی می‏کند ولی در آخرت باید همچون اغنیا حساب پس دهد. و تعجب می‏کنم از متکبری که دیروز نطفه‏ای بی‏ارزش بوده و فردا مردار گندیده‏ای است. و از کسی که در خدا شک می‏کند در شگفتم، در حالی که خلق او را می‏بیند (و می‏تواند از هر مخلوق کوچک و بزرگ، ساده و پیچیده به ذات پاک آفریدگار پی برد). و تعجب می‏کنم از کسی که مرگ را فراموش می‏کند با این‏که مردگان را با چشم خود می‏بیند. و تعجب می‏کنم از کسی که جهان دیگر را انکار می‏کند در حالی که این جهان را می‏بیند. و تعجب می‏کنم از کسی که دار فانی را آباد می‏کند ولی دار باقی را به فراموشی می‏سپارد.»[1]

امام7 در این کلام حکمت‏آمیزش به شش رذیله اخلاقی اشاره فرموده؛ که سرچشمه غالب بدبختی‏های انسان است و اگر بتواند از آن‏ها فاصله بگیرد دنیا و آخرت خود را آباد کرده و سامان بخشیده است:

اول؛ اشاره به مسئله «بخل» و آثار شوم آن می‏کند و می‏فرماید: «از بخیل تعجب می‏کنم که به استقبال فقری می‏رود که از آن گریخته و غنایی را از دست می‏دهد که طالب آن است. در دنیا همچون فقیران زندگی می‏کند ولی در آخرت باید همچون اغنیا حساب پس دهد»؛

امام7 چه تعبیر زیبا و دلنشینی در اینجا فرموده است؛ افراد بخیل تنها نسبت به دیگران بخیل نیستند. بسیار می‏شود که نسبت به خویشتن هم بخیل‏‌اند، با این‏که دارای ثروت‏‌اند، زندگی سخت و فقیرانه‏ای برای خود فراهم می‏کنند. و همان‏گونه که امام7 فرموده است برای فرار از فقر آینده فقر امروز را برای خود ترتیب می‏دهند.

آنها همچنین، به دنبال غنا و ثروت بیشتر در آینده‌اند در حالی که غنای امروز را از دست می‏دهند. چرا که از ثروت خود بهره‏ای نمی‏برند.

از سویی دیگر، در روز قیامت باید در صف اغنیا بایستند و حساب اموال خود را پس دهند در حالی که در دنیا از نظر زندگی در صف فقیران بودند؛ یعنی مشکلات غنا را دارند؛ ولی از مواهب آن بی‏بهره‏اند. آیا زندگی چنین اشخاصی شگفت‏آور و تعجب ‏برانگیز نیست؟ آیا می‏شود این‏گونه افراد را در زمره عاقلان دانست؟ نه تنها امام7 که عقل کل است از زندگی آنان تعجب می‏کند، بلکه هر انسان عاقلی گرفتار شگفتی می‏شود.

ممکن است کسانی بگویند؛ این درباره بخیلانی است؛ که حتی درباره خود بخل می‏ورزند؛ اما بخیلانی که بخلشان متوجه دیگران است و خودشان زندگی مرفهی دارند مشمول این سخن نیستند؛ ولی تجربه نشان داده که غالب بخیلان، به خویشتن نیز بخیل‏اند.

بخل از صفات بسیار زشتی است که در آیات و روایات اسلام نکوهش فوق‏العاده‏ای از آن شده، از جمله در حدیثی از پیغمبر اکرم 6 می‏خوانیم:

«شخص بخیل از خدا دور است و از مردم دور و به آتش دوزخ نزدیک است».[2]

در کتاب‏ فقه الرضا7 آمده است:

«از بخل بپرهیزید که نوعی آفت است که در افراد آزاده و در صاحبان ایمان نیست زیرا بخل، مخالف ایمان است. (شخص بخیل ایمان محکمی به جود و سخا و عطای خداوند ندارد)».[3]

در حدیثی از امام صادق 7 می‏خوانیم:

«کسی که از بخل دوری کند به شرافت و بزرگی نائل می‏شود».[4]

دوم ـ امام 7 در دومین مورد شگفتی می‏فرماید: «از متکبری که دیروز نطفه‏ای‏ بی‏ارزش بوده و فردا مردار گندیده‏ای است (به راستی) تعجب می‏کنم»؛

(وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِي کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً، وَ يکُونُ غَداً جيفَةً)

تکبر که همان خودبزرگ‏بینی است، نشانه روشنی از غفلت به مبدأ و منتهای وجود انسان، در این دنیاست و اگر انسان به مبدأ و منتهای خویش بنگرد این خودبزرگ‏بینی از او زایل می‏شود. اگر امروز در اوج قوت و قدرت است، نباید فراموش کند که دیروز نطفه بی‏ارزشی بود و نباید از یاد ببرد که چند روزی می‏گذرد و مبدل به جیفه گندیده‏ای می‏شود، که مردم از نزدیک شدن به او تنفر دارند و می‏گویند: هرچه زودتر او را دفن کنید تا فضای خانه یا کوچه و بازار آلوده نشود.

در واقع امام 7 با این سخن، درمان کبر را نیز نشان داده است؛ که هرگاه حالت کبر و غرور به شما دست داد، برای زایل کردن آن به گذشته و آینده خویش بنگرید. انسان سری به قبرستان‏های خاموش بزند. که گاهی بعضی از آنها شکاف برداشته و بوی آزار دهنده جیفه از آن بیرون می‏آید، آن را به دقت بنگرید و عبرت بگیرید.

در حدیثی از رسول خدا 6 می‏خوانیم:

«از تکبر بپرهیزید که تکبر ابلیس را وادار به سرپیچی از فرمان خدا نسبت به سجده برای آدم کرد».[5]

امیرمؤمنان علی7 نیز در خطبه «قاصعه» (خطبه ۱۹۲) در همین رابطه فرموده بود:

«از کاری که خداوند با ابلیس انجام داد عبرت بگیرید، آن‏گاه که خداوند عبادات طولانی و تلاش فوق العاده او را (در عبادت) هبط و نابود کرد به علت ساعتی تکبر».[6]

و به دنبال آن می‏افزاید:

«بنابراین چه کسی بعد از ابلیس به سبب معصیتی همانند او می‏تواند سالم بماند؟».[7]

قرآن مجید نیز تکبر را سرچشمه کفر و مجادله در آیات پروردگار معرفی کرده می‏فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يجَادِلُونَ فِي آياتِ اللهِ بِغَيرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُمْ بِبَالِغِيهِ﴾؛ یعنی: کسانی که در آیات خداوند که بدون دلیلی برای آنها آمده باشد ستیزه‏جویی می‏کنند، در سینه‏هایشان فقط تکبّر (و غرور) است و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید».[8] و[9]

سوم: سپس امام 7 در سومین موضوعی که از آن در شگفتی فرو رفته می‏فرماید:

«از کسی که در خدا شک می‏کند در شگفتم در حالی که خلق او را می‏بیند (و می‏تواند از هر مخلوق کوچک و بزرگ، ساده و پیچیده به ذات پاک آفریدگار پی ببرد)»؛

(وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِي اللهِ، وَ هُوَ يرَي‏ خَلْقَ اللهِ)

آری عالم هستی سراسر آیینه وجود حق است و مخلوقات بدیع و عجیب و اسرارآمیز و جالب، هر کدام به تنهایی برای پی‏بردن به وجود آن مبدأ عالم و قادر کافی است. به ویژه در عصر و زمان ما که علوم گسترش پیدا کرده و شگفتی‏های بسیار بیشتری از عالم خلقت نمایان گشته، خدا شناسی از هر زمانی آسان‏تر است.

در هر گوشه و کنار از جهان، در گیاهان، حیوانات وحش، پرندگان، ماهیان دریاها، ساختمان بدن انسان و گیاهان ذره‏بینی آثار عظمت او به روشنی دیده می‏شود و راه را برای خداشناسی هموار می‏سازد.

گاه در گوشه و کنار جهان موجوداتی به چشم می‏خورد که اگر انسان روزها و ماه‏ها درباره آن بیندیشد و از آن پی به عظمت آفریننده‏اش ببرد بجاست.

مناسب است در اینجا چند نمونه از آن را ذکر کنیم.

در دائرهٔ‌المعارفی به نام‏ فرهنگ‏نامه‏ می‏خوانیم: «هیچ گلی در گل‏فروشی‏ها زیبایی «گل ثعلبی» را ندارد و کمتر گلی است که پس از چیده شدن به اندازه گل ثعلبی دوام داشته باشد. این گل‏ها در زمین نمی‏رویند بلکه روی شاخه‏های درختان و قارچ‏ها پرورش پیدا می‏کنند و آب و غذای خود را از آنها می‏گیرند.

جالب این‏که؛ دانه گل ثعلبی به قدری کوچک است که تنها با میکروسکوپ دیده می‏شود. باد، این دانه‏ها را در هوا پراکنده می‏سازد. هر گاه روی قارچ‏ها بنشینند می‏توانند آب و غذا از آنها جذب کرده و رشد کنند. گل‏فروشی‏ها ثعلبی‏ها را در گرم‏خانه، روی قارچ‏های کمک کننده پرورش می‏دهند و اگر تعجب نکنید چهار تا هشت سال طول می‏کشد تا دانه ثعلبی به ثمر بنشیند».[10]

در همان کتاب می‏خوانیم؛ «آگاو» گیاهی است که در ایالت‏های مکزیک و ایالت‏ها جنوبی آمریکا می‏روید. برگ‏های بسیار ضخیمی دارد. بعضی آن را گیاه صد ساله می‏نامند. وقتی این گیاه آماده گل دادن می‏شود ساقه بلندی پیدا می‏کند به قطر سی‏سانتی‏متر و طول شش متر و صدها گل بر آن ظاهر می‏شود و گیاه بعد از پژمرده شدن گل‏ها می‏میرد و در عمرش فقط یک‏بار گل می‏دهد. در بیابان‏های مکزیک ده سال طول می‏کشد تا گل دهد ولی در گرم‏خانه‌ها گهگاه ممکن است صد سال طول بکشد تا گل دهد! این عمر طولانی برای آن است که در این مدت گیاه آب و غذای کافی در خود ذخیره می‏کند. تا بتواند آن میله بلند و قطور و آن همه گل را ظاهر سازد.[11]

در همان کتاب و دائرهٔ‌المعارف دیگری آمده است؛ که در روی زمین درختان عظیمی وجود دارد که طول بعضی از آنها به پنجاه متر می‏رسد و قطرشان به دوازده متر. اگر بخواهند از چوب آنها خانه چوبی بسازند برای یک دهکده می‏توانند خانه سازی کنند!

فراموش نکنیم که این درخت عظیم روزی یک دانه کوچکی بوده اما دست قدرت پروردگار نیرویی در آن ذخیره کرده بود که می‏توانست این‏گونه رشد کند و به این عظمت برسد.

کوتاه سخن این‏که در اطراف ما و همه جهان، آثار عظمت و قدرت او نمایان است؛ چشم بینا و گوش شنوا می‏خواهد تا آثار توحید را در جبین آنها ببیند و پیام تسبیح آنها را بشنود.

چهارم: سپس امام7 در چهارمین جمله می‏فرماید: «تعجب می‏کنم از کسی که مرگ را فراموش می‏کند با این‏که مردگان را با چشم خود می‏بیند»؛

(وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِي الْـمَوْتَ وَ هُوَ يرَي الْـمَوْتَي)

مرگ، یعنی؛ پایان همه چیز در دنیا و جدا شدن از تمام مقام‏ها و اموال و ثروت‏ها و تعلقات دنیوی، و از همه مهم‏تر بسته شدن پرونده عمل انسان است، به‏گونه‏ای که نمی‏تواند حسنه‏ای بر حسنات یا سیئه‏ای بر سیئات خود بیفزاید. در یک عبارت کوتاه، مرگ مهم‏ترین حادثه زندگی انسان است؛ ولی خوب است که بسیاری از افراد آن را به دست فراموشی می‏سپارند، در حالی که بارها بستگان و عزیزان و دوستان و همشهریان خود را می‏بینند که آنها را به سوی دیار اموات می‏برند. این غفلت و فراموش‏کاری راستی حیرت‏انگیز است. به خصوص این‏که بسیاری از مردگان کسانی هستند که از ما جوان‏تر یا قوی‏تر و سالم‏تر و گاه حتی بدون سابقه یک لحظه بیماری، راه دیار فنا را پیش گرفتند و به سوی بقای آخرت رفتند.

به همین دلیل در یکی از خطبه‏های پیغمبر گرامی اسلام6 می‏خوانیم:

«ای مردم باهوش‏ترین شما کسی است که بیش از همه به یاد مرگ و پایان زندگی باشد».[12]

در حدیث دیگری از امام صادق7 آمده است:

؛ «خداوند عزّوجلّ هیچ یقینی را، که ابداً شکی در آن نیست همانند، شکی که ابدا در آن یقین نیست همچون مرگ نیافریده است».[13]

این حدیث از امیرمؤمنان علی7 نیز با کمی تفاوت نقل شده است.[14]

پنجم: سپس در پنجمین جمله حکیمانه‏اش می‏فرماید: «تعجب می‏کنم؛ از کسی که جهان دیگر را انکار می‏کند در حالی که این جهان را می‏بیند»؛

«وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى»

قرآن مجید نیز می‏فرماید: «﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَي فَلَوْلَا تَذکَّرُونَ﴾؛ يعني: شما عالَم نخستین را دانستید، پس چرا متذکّر نمی‏شوید (که جهانی بعد از آن است)؟!».[15]

در این دنیا صحنه‏های معاد و زندگی پس از مرگ پیوسته دیده می‏شود؛ درختان در فصل زمستان می‏میرند یا حالتی شبیه به مرگ دارند، هنگامی که باد بهاری می‏وزد و قطرات حیات‏بخش بارانِ بهار فرو می‏افتد تولد تازه‏ای پیدا می‏کنند و آثار حیات همه جا نمایان می‏شود. بعد از شش ماه فصل پاییز که شبیه خزان عمر است فرا می‏رسد و بار دیگر دوران مرگ و سپس حیات تکرار می‏شود. این صحنه را بارها و بارها در عمر خود دیده‏ایم و بازگشت به زندگی‏پس از مرگ را آزموده‏ایم. چرا بیدار نمی‏شویم؟

در عالم جنین، پیوسته تطورات زندگی ـ یکی پس از دیگری ـ نمایان می‏گردد، که شبیه حیات پس از مرگ است. وانگهی خدایی که در آغاز، جهان را آفرید باز گرداندن حیات پس از مرگ برای او چه مشکلی دارد؟ از همه اینها گذشته خداوند را حکیم می‏دانیم و از سویی نه نیکوکاران در این دنیا غالباً به جزای خود می‏رسند و نه بدکاران. چگونه ممکن است خداوند حکیم و عادل در جهان دیگری نتیجه اعمالشان را به آنها ندهد؟[16]

ششم ـ در ششمین و آخرین جمله حکیمانه می‏فرماید: «تعجب می‏کنم از کسی که دار فانی را آباد می‏کند ولی دار باقی را ترک می‏نماید و به فراموشی می‏سپارد».[17]

همه با چشم خود می‏بینیم این جهان دار فانی است؛ همه روز گروهی می‏میرند و گروهی به دنیا می‏آیند و جای آنها را می‏گیرند. سپس همین گروه جای خود را به گروه‏های دیگر می‏دهند. کاخ‏های زیبا بر اثر گذشت زمان به ویرانه‏ای مبدل می‏شود و باغ‏های پر از گل و گیاه روزی پژمرده خواهند شد. همه چیز در گذر است و همه چیز رو به فنا می‏رود. آیا عقل اجازه می‏دهد که انسان در آبادی این دار فانی بکوشد؛ اما سرای آخرت را که در آن حیات جاویدان است فراموش کند و گامی در طریق عمران و آبادی آن از طریق ایمان و اعمال صالح بر ندارد؟

این موارد شش‏گانه‏ای که امام7 از همه آنها در شگفتی فرو می‏رود، بخشی از تناقض‏هایی است که انسان در زندگی گرفتار آن است و گاه زندگی یک انسان را مجموعه‏ای از این تناقض‏ها و تضادها تشکیل می‏دهد و عامل اصلی آن پیروی‏از هوای نفس و گوش فرا ندادن به فرمان عقل است.

قرآن مجید درباره دنیا و آخرت تعبیرات بسیار پر معنایی دارد از جمله در آیه ۶۴ سوره عنکبوت می‏خوانیم: «﴿وَ مَا هَذِهِ الْـحَياهُ الدُّنْيا إِلَّا لَـهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِي الْـحَيوَانُ لَوْ کَانُوا يعْلَمُونَ﴾؛ يعني: این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و فقط سرای آخرت، سرای زندگی (واقعی) است، اگر می‏دانستید».

در حدیثی از امیرمؤمنان علی7 می‏خوانیم:

«دنیا منتقل می‏شود و فانی می‏گردد اگر (فرضا) برای تو باقی بماند، تو برای او باقی نمی‏مانی».[18]

2 ـ نكوهش دنيا

از خطبه‌هاي امام امير المؤمنين7 كه درباره نكوهش دنيا ايراد فرموده است. خطبه 111 آن حضرت تحت عنوان «فِي ذَمّ الدُّنيا» است.

بخش اوّل‌

   أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّي أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيا، فَإنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ، وَ رَاقَتْ بِالْقَلِيلِ، وَ تَحَلَّتْ بِالاْمَالِ، وَ تَزَينَتْ بِالْغُرُورِ، لاَ تَدُومُ حَبْرَتُهَا، وَ لاَ تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا. غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ، حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ، نَافِدَةٌ بَائِدةٌ، أَکَّالَةٌ غَوَّالَةٌ. لاَ تَعْدُو ـ إذَا تَنَاهَتْ إلَي أُمْنِيةِ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِيهَا وَ الرِّضَاءِ بِهَا ـ أَنْ تَکُونَ کَمَا قَالَ اللهُ تَعَالَي سُبْحَانَهُ : ﴿کَمَاء أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ کَانَ اللهُ عَلَي کُلِّ شَيء مُقْتَدِراً﴾.

ترجمه

اما بعد (از حمد وثنای الهی) شما را از دنیا بر حذر می‌دارم چرا که ظاهرش شیرین وبا طراوت، و در لابه لای شهوات پیچیده شده است، به خاطر نقد بودنش جلب توجه می‌کند و با این که مواهب آن ناچیز است، دل‌ها را به سوی خود می‌کشاند، آمال و آرزوهای دنیاپرستان را در خود جمع کرده و خود را به آن آراسته و زیور فریب به خود پوشانده است، شادمانی و نعمت آن پایدار نیست و از دردها و مشکلاتش کسی در امان نمی‌باشد، سخت، مغرورکننده و زیانبار است و متغیّر و زوال پذیر، پایان گیرنده و نابودشدنی است و (سرانجام) ساکنان خود را می‌خورد و هلاک می‌کند و هر گاه که زندگی دنیا به حدّ اعلا رسد و به آرزوی دنیاپرستان جامه عمل بپوشاند و از آن راضی شوند، بیش از آنچه خداوند متعال (در قرآن) فرموده، نخواهد بود، که : «زندگی دنیا همچون آبی است که از آسمان فرو می‌فرستیم و به وسیله آن گیاهان، سر به هم می‌آورند امّا چیزی نمی‌گذرد که خشک می‌شود و بادها آنها را به هر سو پراکنده می‌سازد، و خداوند بر همه چیز قادر است».

دنياي فريبكار

امام7 در این بخش از خطبه نخست همگان را از دنیای فانی و فریبنده بر حذر می‌دارد و سپس با ذکر هیجده وصف، درباره دنیا و فریبندگی آن، ماهیّت واقعی آن را کاملاً بر ملا می‌سازد. امام7 فریبندگی دنیا را از این نظر می‌داند که ظاهرش شیرین و با طراوت است و انواع شهوات گردا گرد آن را فرا گرفته و چون نقد و آماده است، محبوب دل‌هاست (و این است معنای تَحَبَّبَتْ بِالْعاجِلَةِ).

تعبیر «راقَتْ بِالْقَلِيلِ» اشاره به این است که دنیا متاع اندک خود را چنان تزیین می‌کند که دل‌های دنیاپرستان را مجذوب خود می‌سازد.[19]

جمله «تَحَلَّت بِالاْمالِ» اشاره به این است که زینت دنیا جنبه واقعی ندارد، بلکه با پندارها و خیالها و آزروها تزیین شده است؛ همان گونه که جمله «تَزَينَتْ بالْغُرُورِ» بر همین معنا تاکید می‌کند، که فریب و نیرنگ، سرمایه اصلی دنیا و عامل تزیین آن است.

این مطلب هنگامی روشن می‌شود که دورنمای کاخ شاهان و قدرت ظاهری آنها و زرق و برق قصرهای ثروتمندان و لباس‌ها و مرکب‌ها و وسایل زندگی زیبا و جذاب آنها را از دور ببینی؛ که دل‌ها را سخت تکان می‌دهد و به خود مشغول می‌دارد؛ امّا هنگامی که نزدیک می‌شویم و در اعماق زندگی آنها فرو می‌رویم، چیزی جز بدبختی و گرفتاری، مشکلات و ناراحتی‌ها و ترس از خطرات دشمن و توطئه‌های حسودان و اختلافات دوستان نمی‌بینیم.

این تعبیرات در واقع برگرفته از آیات قرآن مجید است :

در دو آیه می‌خوانیم : ﴿وَ مَا الْـحَيوٰةُ الدُّنيا إلاَّ مَتاعُ الغُرُورِ﴾؛ يعني: زندگی دنیا جز وسیله فریب نیست».[20]

در جای دیگر می‌فرماید : ﴿إنَّ هؤُلاءِ يـحِبُّونَ الْعاجِلَة﴾؛ يعني: آنها زندگی زودگذر را دوست دارند».[21]

و در جای دیگر می‌فرماید : ﴿زُينَ للِنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْـمُقَنْطَرَةِ. . .﴾؛ يعني: محبّت امور مادی از زنان و فرزندان و اموال هنگفت ... در نظر مردم جلوه داده شده است».[22]

ودر جای دیگر می‌فرماید : «ذَرْهُمْ يأْکُلوُا وَيتَمَتَّعُوا وَيلْهِهِمُ اْلأَمَلُ؛ يعني: بگذار بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنها را سرگرم و غافل سازد».[23]

و در ادامه این سخن می‌فرماید : «شادمانی و نعمت آن پایدار نیست و از دردها و مشکلاتش کسی در امان نمی‌باشد، سخت مغرورکننده و زیانبار است، متغیّر و زوال پذیر و پایان گیرنده و نابودشدنی است و (سرانجام) ساکنان خود را می‌خورد و هلاک می‌کند»[24]

امام7 در این قسمت از سخن خود با تعبیرات بسیار حساب شده از ناپایداری دنیا خبر می‌دهد، نه زیبایی‌های آن ادامه دارد نه قدرت، نه ثروت، نه جوانی و نه امنیّت، همه چیز آن در معرض زوال است، و با نسیمی دفتر ایّام بر هم می‌خورد و غافل و بی خبر، کسانی هستند که با این حال بر آن تکیه می‌کنند.

سپس در ادامه می‌فرماید : «آن گاه که زندگی دنیا به حدّ اعلا می‌رسد و به آرزوی دنیاپرستان جامه عمل می‌پوشاند و از آن راضی می‌شوند، بیش از آنچه خداوند متعال (در قرآن) فرموده، نخواهد بود که : زندگی دنیا همچون آبی است که از آسمان فرو می‌فرستیم و به وسیله آن گیاهان سر به هم آورند، اما چیزی نمی‌گذرد که خشک می‌شوند و بادها آن‌ها را به هر سو پراکنده می‌سازد و خداوند بر همه چیز قادر است»

امام7 در این جا برای اثبات مقصود خود به مثال زیبا و گویایی که قرآن مجید در سوره «کهف» آورده است متوسّل می‌شود، دست انسانها را گرفته و به دشت و صحرا می‌برد، منظره بهار و پاییز را در نظر آنها مجسّم می‌سازد؛ که چگونه با نزول باران، زمین می‌جنبد، گیاهان سربرمی آورند، درختان شکوفه می‌کنند، گلها می‌خندند، شاخه‌ها پر برگ و سپس پر میوه می‌شوند. اما با گذشتن چند ماه، برگها پژمرده، درختان افسرده، نغمه‌های مرغان خاموش، شاخه‌ها برهنه می‌شوند وهمه چیز پایان می‌گیرد، آری ! چنین است وضع زندگی انسانها در این دنیای فانی و ناپایدار و چه تشبیه جالب و گویایی !

* * *

بخش دوم

لَمْ يکُنِ امْرُؤٌ مِنْهَا فِي حَبْرَة إلاَّ أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً؛ وَ لَمْ يلْقَ فِي سَرَّائِهَا بَطْناً، إلاَّ مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِها ظَهْراً؛ وَلَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيمَةُ رَخَاء، إلاَّ هَتَنَتْ عَلَيهِ مُزْنَةُ بَلاَء ! وَ حَرِي إذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسِي لَهُ مُتَنَکِّرَةً، وَ إِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَ اَحْلَوْلَي، أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَي ! لاَ ينَالُ امْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رَغَباً، إلاَّ أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبِهَا تَعَباً ! وَ لاَ يمْسِي مِنْهَا فِي جَنَاحِ أَمْن، إلاَّ أَصْبَحَ عَلَي قَوَادِمِ خَوْف ! غَرَّارَةٌ، غُرُورٌ مَا فِيهَا، فَانِيةٌ، فَان مَنْ عَلَيهَا، لاَ خَيرَ فِي شَيء مِنْ أَزْوَادِهَا إلاَّ التَّقْوَي. مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمَّا يؤْمِنُهُ ! وَ مَنِ اسْتَکْثَرَ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمَّا يوبِقُهُ، وَ زَالَ عَمَّا قَلِيل عَنْهُ.  

ترجمه

هیچ کس از دنیا شادمانی ندیده، جز این که به دنبال آن، او را با اشک و آه رو به رو می‌سازد، و هنوز با خوشی‌هایش رو به رو نشده که او را با ناراحتی‌های پشت کردن (نعمت‌ها)، مبتلا می‌کند و هنوز باران لطیف و ملایم راحتی و آسایش بر او نباریده، که بلاها را سیل آسا بر سرش فرو می‌بارد (به همین دلیل) جای تعجب نیست که هر گاه صبحگاهان به یاری کسی برخیزد، شامگاهان خود را ناشناس و بیگانه نشان دهد و اگر در یک طرف، شیرینی و گوارایی داشته باشد، در سوی دیگر تلخی به بار آورد و مرگ بیآفریند. هیچ کس از نعمت‌ها و لذّات دنیا به آنچه خواسته است نمی‌رسد مگر این که (به زودی) مشکلات و سختی‌هایش او را به رنج می‌افکند، و شبی را در زیر بال و پر امنیّت به سر نمی‌برد، جز این که صبحگاهان روی شهپرهای لغزنده خوف قرار می‌‌گیرد.

(آری!) دنیا بسیار فریبنده است و آنچه در آن است فریب و نیرنگ است، فناپذیر است و هر کس در آن است نیز فانی می‌شود، و همه زاد و توشه‌های آن ـ جز زاد و توشه تقوا ـ بیهوده است. هر کس به مقدار کفایت از مواهب دنیا قانع شود، آرامش بیشتری بدست می‌آورد و آن کس که از آن بسیار طلبد، وسیله نابودی خود را بیشتر فراهم ساخته است وآنچه را به دست آورده، به زودی از دستش می‌رود.

شرح و تفسير

هر روز چهره عوض می‌کند ! امام7 در این بخش از خطبه، در ادامه نکوهش از زندگی دنیای مادی، نخست به یکی دیگر از ویژگی‌های بارز آن، که دگرگونی سریع و جابه جایی نعمت‌ها ونقمت‌هاست، اشاره کرده می‌فرماید : «هیچ کس از دنیا شادمانی ندیده جز این که به دنبال آن او را با اشک و آه رو به رو می‌سازد، و هنوز با خوشی‌هایش مواجه نشده که او را به ناراحتی‌های پشت کردن (نعمت‌ها) مبتلا می‌کند»

سپس در تأکید این معنی می‌افزاید : «هنوز باران لطیف و ملایم راحتی و آسایش، بر او نباریده که بلاها را سیل آسا بر سرش فرومی بارد !»

و به همین دلیل «جای تعجب نیست که هر گاه صبحگاهان به یاری کسی برخیزد، شامگاهان خود را ناشناس و بیگانه نشان دهد و اگر در یک طرف شیرینی و گوارایی داشته باشد در سوی دیگر تلخی به بار می‌آورد و مرگ می‌آفریند»

آری ! چنین است طبیعت زندگی این دنیای مادّی، و همیشه چنین بوده و خواهد بود که تلخ و شیرین، پیروزی و شکست، زندگی و مرگ، به زودی جای خود را با یکدیگر عوض می‌کنند و هیچ قدرتی نمی‌تواند مانع این دگرگونی‌ها گردد.

آن گاه در تأکید همین معنی می‌فرماید : «هیچ کس از نعمت‌ها و لذّات دنیا به آنچه خواسته است نمی‌رسد مگر این که (به زودی) مشکلات و سختی‌هایش او را به رنج می‌افکند و شبی را در زیر بال و پر امنیّت به سر نمی‌برد جز این که صبحگاهان، روی شهپرهای لغزنده خوف قرار می‌گیرد»

آری ! فاصله زمانی و مکانی خوشبختی و بدبختی در دنیا بسیار کم است، گاه در آغاز شب بساط عیش و نوش را گسترده، غرق لذّت و شادی است، ولی با گذشتن یک شب، صبحگاهان، فریاد شیون بر مرگ عزیزانش از همان خانه پر زرق و برق برمی خیزد و گاه به دست نزدیک‌ترین دوستان و محافظانش جام تلخ و زهرآلود مرگ را سر می‌کشد.

باز در ادامه این سخن، از فریب و فنای دنیا توصیف گویاتری فرموده می‌گوید :

«دنیا بسیار فریبنده است و آنچه در آن است فریب و نیرنگ است، فناپذیر است و هر کس در آن است نیز فانی می‌شود، و همه زاد و توشه‌های آن، جز زاد و توشه تقوا، بیهوده است، هر کس به مقدار کفایت از مواهب دنیا قانع شود آرامش بیشتری به دست می‌آورد، و آن کس که از آن بسیار طلبد وسیله نابودی خود را بیشتر فراهم ساخته است (اضافه بر این) آنچه را به دست آورده به زودی از دست او می‌رود !»

و به این ترتیب امام7 به دنبال آن توصیف‌هایی که درباره تغییر و تحوّل نعمت‌ها و جابه جایی قدرتها و نابودی موفقیّت‌ها بیان می‌دارد، نتیجه می‌گیرد که؛ عاقل کسی است که از آن به مقدار کم (به اندازه کفاف) قناعت کند تا اسباب امنیّت خاطر او را فراهم سازد چرا که آنها که فزون طلبند برای حفظ این فزونی خود را در معرض آفات فراوان قرار داده و عوامل بدبختی و نابودی خویش را به دست خویش فراهم می‌سازند.

* * *

بخش سوم

کَمْ مِنْ وَاثِق بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ، وَ ذِي طُمَأْنِينَة إِلَيهَا قَدْ صَرَعَتْهُ، وَ ذِي أُبَّهَة قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً، وَ ذِي نَخْوَة قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلاً ! سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ، وَ عَيشُهَا رَنِقٌ، وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ، وَ حُلْوُهَا صَبِرٌ، وَغِذَاؤُهَا سِمَامٌ، وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ ! حَيهَا بِعَرَضِ مَوْت، وَ صَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْم ! مُلْکُهَا مَسْلُوبٌ، وَ عَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ، وَ مَوْفُورُهَا مَنْکُوبٌ، وَ جَارُهَا مَحْرُوب !

ترجمه

چه بسیار کسانی که بر آن (دنیا) تکیه کردند ناگهان آنها را به درد و رنج افکند، و چه بسیار افرادی که به آن اطمینان نمودند ولی آنها را بر زمین کوبید. چه افراد صاحب جاه و جلال که دنیا آنها را حقیر و کوچک ساخت، ومتکبران فخر فروشی که بر خاک مذلّتشان افکند، حکومتش ناپایدار و همواره دست به دست می‌گردد، زندگی گوارایش ناگوار، شیرینی آن تلخ، غذای آن مسموم، و طناب‌هایش کهنه و پوسیده است زندگانش همواره در معرض مرگند، و تندرستانش در معرض بیماری، حکومتش بر باد است، نیرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، و همسایگانش غارت زده‌اند.

دنيا تكيه گاهي سست!

امام7 در این بخش از این خطبه به دو نکته مهم دیگر درباره وضع زندگی دنیا و کم ارزش بودن مواهب مادی اشاره می‌فرماید :

نخست این که، هیچ چیز در آن قابل اعتماد نیست، می‌فرماید : «چه بسیار کسانی که بر آن (دنیا) تکیه کردند ناگهان آنها را به درد و رنج افکند، و چه بسیار افرادی که به آن اطمینان نمودند ولی آنها را بر زمین کوبید، چه افراد صاحب جاه و جلال که دنیا آنها را حقیر و کوچک ساخت و متکبران فخرفروشی که به خاک مذلّتشان انداخت»

آری هیچ کس در هیچ پست و مقام و موقعیتی، از حوادث دردناکی که به طور ناگهانی گریبان افراد را می‌گیرد، در امان نمی‌باشد، شاهان بزرگ، قهرمانان قوی پیکر، ثروتمندان پر تجربه، و جوانان شاداب و زیبا، همه و همه در معرض هجوم این حوادث ناگهانی هستند، حوادثی که یک شبه نعمت‌ها را می‌گیرد و عزیزترین عزیزان را بر خاک مذلّت می‌نشاند و تاریخ پر است از این گونه حوادث.

طبری در تاریخ خود می‌نویسد : «سلیمان بن عبدالملک» روزی لباس گرانبها و عمامه سبزرنگی پوشید و نگاه در آیینه کرد (و از چهره خود لذّت برد، و از روی مباهات) گفت : «من پادشاه جوان جوانبختم، ولی بعد از این ماجرا تنها یک هفته زنده بود»[25].

و به گفته شاعر :

 

بهار عمر بسی دلفریب و رنگین است

 

ولی چه سود که دارد خزان مرگ از پی

دیگر این که؛ تمام شیرینی‌های آن با تلخی آمیخته و پیروزی‌ها با شکست توأم است، می‌فرماید : «حکومت دنیا ناپایدار و همواره دست به دست می‌گردد، زندگی آن تیره، گوارایش، ناگوار، شیرینی آن تلخ، غذای آن مسموم، وطناب‌هایش کهنه و پوسیده است !»

ودر ادامه آن می‌افزاید : «زندگانش همواره در معرض مرگند و تندرستانش در معرض بیماری، حکومتش بر باد رفته، نیرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، وهمسایگانش غارت زده‌اند !»

آری لذات و مواهب دنیا حتی در زمانی که وجود دارد آمیخته با انواع درد و رنجهاست، حاکمان مقتدر را از دور می‌بینیم و گاه بر قدرت و سطوت آنها غبطه می‌خوریم، اما هنگامی که نزدیک می‌شویم می‌بینیم او حتی از نزدیک ترین دوستانش در وحشت است، و از این که نمی‌داند فردا چه می‌شود سخت نگران است، به همان داستانی می‌ماند که شخصی آرزوی یک روز سلطنت و نشستن بر تخت پادشاهی کرده بود، به خواسته اش ترتیب اثر دادند، امّا بالای سرش خنجر برنده سنگینی آویزان کرده بودند که به یک موی بسته بود، و او هر لحظه احتمال می‌داد، آن مو پاره شود و خنجر بر فرقش فرود آید، پیوسته پا به پا می‌کرد و آرزو می‌کرد : هر چه زودتر آن روز تمام شود و از شر تخت و تاجی که با خطرات آن خنجر آمیخته است، رهایی یابد، و به تعبیر امام7 همه طناب‌های به ظاهر محکم دنیا پوسیده است و بر هیچ یک نمی‌توان اعتماد کرد.

* * *

بخش چهارم

أَلَسْتُمْ فِي مَسَاکِنِ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَ أَبْقَي آثَاراً، وَ أَبْعَدَ آمَالاً، وَ أَعَدَّ عَدِيداً، وَ أَکْثَفَ جُنُوداً ! تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيا أَي تَعْبُّد، وَ آثَرُوهَا أَي إِيثَار، ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيرِ زَاد مُبَلِّغ وَ لاَ ظَهْر قَاطِع. فَهَلْ بَلَغَکُمْ أَنَّ الدُّنْيا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْية، أوْ أَعَالَتْهُمْ بِمَعُونَة، أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً ! بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ، وَ أَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ، وَ ضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ، وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ، وَ وَطِئَتْهُمْ بِالْـمَنَاسِم، وَ أَعَانَتْ عَلَيهِمْ «رَيبَ الْـمَنُونِ». فَقَدْ رَأَيتُمْ تَنَکُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا، وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ إلَيهَا، حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الاَْبَدِ. وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إلاَّ السَّغَبَ، أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إلاَّ الضَّنْکَ، أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إلاَّ الظُّلْمَةَ، أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إلاَّ النَّدَامَةَ ! أَفَهذِهِ تُؤْثِرُونَ، أَمْ إلَيهَا تَطْمَئِنُّونَ، أَمْ عَلَيهَا تَحْرِصُونَ ؟ فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمنْ لَمْ يتَّهِمْهَا، وَ لَمْ يکُنْ فِيهَا عَلَي وَ جَل مِنْهَا! 

ترجمه

مگر شما در جایگاه پیشینیان خود زندگی نمی‌کنید؟ همانها که عمرشان از شما طولانی‌تر و آثارشان پا بر جاتر و آرزوهای شان درازتر، نفراتشان فزونتر و لشکرهایشان انبوه‌تر بود ؟

آنها دنیا را پرستیدند، چه پرستیدنی ! و آن را بر همه چیز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنی!، اما سرانجام بدون زاد و توشه‌ای که آنها را به منزلگاه (ابدی‌شان) برساند، و بدون مرکبی که با آن این راه (پر خوف و خطر) را بپیمایند از آن کوچ کردند.

آیا هرگز به شما خبر رسیده، که دنیا فدیه‌ای برای یکی از آنها داده باشد (تا او را از مرگ یا سکرات آن) رهایی ببخشد ؟ یا کمکی به آنها در این مسیر کند ؟ یا حدّاقل هم نشین خوبی برای آنان باشد ؟ (نه، هرگز کمکی به فداییان خود نکرده) بلکه به عکس آنها را زیر آفت‌های گوناگون پوشانید و طوق حوادث دردناک کوبنده را بر گردنشان افکند و با انواع شدائد و مشکلات ذلیلشان نمود، و به صورت به خاک افکند و پایمالشان کرد، و به یاری گردش روزگار بر ضدّ آنها برخاست.

شما با چشم خود دیدید (و در تواریخ خواندید) که دنیا در برابر دنیاپرستان و کسانی که آن را بر همه چیز مقدّم می‌داشتند و بر آن تکیه می‌کردند هنگام کوچ همیشگی از آن چهره در هم کشید و خود را کاملاً نا آشنا جلوه داد.

آیا دنیا برای دنیاپرستان زاد و توشه‌ای جز گرسنگی فراهم کرد ؟ و جز فشار و تنگی محلّی برای آنها آماده ساخت ؟ و جز ظلمت و تاریکی برای آنها نوری مهیّا نمود ؟ (نه، هرگز، بلکه آنها را در گورهای تاریک و تنگ و وحشتناک جای داد) و آیا سرانجام جز ندامت چیزی برای آنها ببارآورد ؟ آیا چنین دنیایی را بر همه چیز مقدّم می‌شمرید ؟ و بر آن تکیه می‌کنید ؟ و نسبت به آن حرص می‌‌‌ورزید ؟ ! چه بد خانه‌ای است این دنیا برای کسی که نسبت به آن خوش بین باشد و در آن آسوده خاطر زندگی کند !!

كمي به گذشته بنگريد

امام7 در این بخش از خطبه در ادامه نکوهش دنیای فریبنده و زودگذر، دست مخاطبین خود را گرفته و به اعماق تاریخ گذشته می‌برد و زندگی قدرتمندان و زورمندان پر سر وصدا و صاحب اموال و آمال را به آنها نشان می‌دهد، می‌فرماید : «مگر شما در جایگاه پیشینیان خود زندگی نمی‌کنید ؟ همان‌ها که عمرشان از شما طولانی‌تر و آثارشان پابرجاتر و آرزوهایشان درازتر، و نفراتشان فزونتر و لشکرهایشان انبوه‌تر بود ؟»

در این بخش از خطبه، امام به پنج امتیاز از پیشینیان اشاره می‌کند؛ طول عمر، بقای آثار، درازی آرزوها، فزونی جمعیّت و کثرت لشکرها. امتیازاتی که سبب برتری آشکار آنها می‌شد. ولی هیچ یک از این امور نتوانست از نفوذ سیل فنا به قصرها و خانه‌های آنها جلوگیری کند، سرانجام همچون برگ‌های خشکیده درختان یا پرکاه، روی این سیلاب غلتيدند و رفتند.

امام7 در همین راستا اضافه می‌فرماید : «آنها دنیا را پرستیدند چه پرستیدنی، و آن را بر همه چیز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنی، اما سرانجام بدون زاد و توشه‌ای که آنها را به منزلگاه (ابدی) برساند و بدون مرکبی که این راه (پر خوف و خطر) را بپیمایند از آن کوچ کردند»

آری ! آنها با آن همه تلاش و کوشش در طریق بندگی دنیا و بکار گرفتن تمام نیروها و استعدادشان در این طریق، بهره‌ای از آن نبردند و در راه طولانی آخرت که جز با زاد و توشه تقوا و مرکب ایمان قابل پیمودن نیست بی زاد و مرکب به راه افتادند.

سپس امام7 یاران خود را مخاطب ساخته می‌فرماید : «آیا هرگز به شما خبر رسیده که دنیا فدیه‌ای برای یکی از آنها داده باشد و (تا او را از مرگ یا سکرات آن) رهایی بخشیده باشد ؟ یا کمکی به آنها در این مسیر کند ؟ یا حدّ اقل هم نشین خوبی برای آنان باشد»

آری؛ نه نجات کامل یا کمکی در این راه، و نه حتّی مصاحبت شایسته با یک نفر هم از این همه، دنیا نداشته است، آیا این درس عبرت بزرگی برای همه شما نیست ؟ !

سپس می‌افزاید : نه تنها به آنها کمکی نکرد و به فدائیان خود نظر مرحمتی ننمود «بلکه به عکس آنها را زیر آفت‌های گوناگون پوشانید و طوق حوادث دردناک و کوبنده را بر گردنشان افکند و با انواع شدائد و مشکلات، آنها را ذلیل نمود و به صورت، به خاک افکند و پایمالشان کرد و به یاری گردش روزگار بر ضدّ آنها برخاست».

این تعبیرات حساب شده و کوبنده، اشاره به این است که دنیا، نه این که دنیاپرستان را به کمترین چیزی یاری نکرد، بلکه به عکس با تمام قوّت و قدرت برای کوبیدن و پایمال کردن و نابود ساختن آنها بپاخاست و هر چه در توان داشت بر ضدّ آنها به کار گرفت.[26]

جالب، این که، در بیان کمک‌های دنیا، از کمک‌های بزرگ شروع می‌کند تا به کوچک می‌رسد، ولی در مورد زیان‌هایی که به دنیاپرستان رسانده از مراحل پایین‌تر گرفته و به آخرین مرحله که لگدمال کردن و نابود ساختن است می‌رساند و این نهایت فصاحت و بلاغت در بیان حقایق تلخ و ناگوار را نشان می‌دهد و نهایت بی‌وفایی و پستی دنیا را آشکار می‌سازد.

سپس امام در یک نتیجه گیری روشن می‌فرماید : «شما با چشم خود دیدید (و در تواریخ خواندید) که دنیا در برابر دنیاپرستان و کسانی که آن را بر همه چیز مقدّم می‌داشتند و بر آن تکیه می‌کردند، هنگام کوچ همیشگی از آن، چهره در هم کشید و خود را کاملاً ناآشنا جلوه داد»

چگونه بر دنیایی که جز بدبختی و شکست و ناکامی و ظلمت و تاریکی برای دوستدارانش نمی‌آفریند و سرانجام آن مایه ندامت و پشیمانی است، تکیه می‌کنید ؟ و خود را برده آن می‌سازید و آن را بر همه مقدّم می‌دارید.

در ادامه می‌فرماید : «آیا چنین دنیایی را بر همه چیز مقدّم می‌شمرید و بر آن تکیه می‌کنید و نسبت به آن حرص می‌‌‌ورزید ؟ ! چه بد خانه‌ای است این دنیا برای کسی که نسبت به آن بدگمان نباشد، در آن (آسوده خاطر زندگی کند و) خوفی نداشته باشد»

به راستی تعبیراتی از این گویاتر و رساتر درباره بی اعتباری دنیا و سرانجام وحشتناک دنیاپرستان پیدا نمی‌شود، هدف امام7 از این تأکیدهای پی در پی و تعبیرات بیدارگر و هشداردهنده آن است که؛ در برابر موج دنیاپرستی که به خاطر وفور نعمت‌های به دست آمده از فتوحات اسلامی، برای گروه زیادی پیدا شده بود و یک باره غرق ناز و نعمت شده بودند و ارزش‌های الهی را فراموش کرده، به خواب و خور و لذّات مادی چسبیده بودند، به پاخیزد و خفتگان را بیدار کند و ارزش‌های از دست رفته اسلام را زنده نماید و مردم را ـ که مخصوصاً از زمان عثمان به این طرف به بیراهه کشیده بودند ـ به راه بازگرداند.

چه زیبا و جالب است این گونه مواعظ و اندرزهای گویا و رسا برای دنیاپرستان عصر ما که آنها نیز در همان شرایط بلکه بدتر از آن گرفتار شده‌‌اند، که اگر به هوش نیایند نه دینی باقی می‌ماند و نه دنیای معقولی.

این تعبیرات هماهنگ با آیات و روایاتی است که در قرآن مجید و کلمات پیامبر6 و معصومین: دیگر آمده است :

در سوره روم آیه 9 می‌خوانیم : «﴿أَوَلَمْ يسِيرُوا فِي الاَْرْضِ فَينْظُرُوا کَيفَ کان عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا اَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الاَْرْضَ وَ عَمَروُها اَکْثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَيناتِ فَما کان اللهُ لِيظْلِمَهُمْ وَ لِکنْ کانوُا اَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ﴾؛ يعني: آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود ؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (برای زراعت و آبادی) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها به خودشان ستم می‌کردند».

و در سوره یونس آیه 7 ـ 8 می‌فرماید : «﴿إنَّ الَّذِينَ لا يرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَيوَةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوُا بِها وَ الَّذِْينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلوُنَ * اُوْلئکَ مَأوْاهُمُ النّارُ بِما کانُوا يکْسِبُونَ﴾؛ آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلند جایگاهشان آتش است به خاطر کارهایی که انجام می‌دادند».

در حدیثی از امام صادق7 می‌خوانیم : «کسی که نسبت به (زرق و برق) دنیا بی اعتنا باشد خداوند حکمت را در دل او برقرار می‌سازد و زبانش به آن گویا می‌شود و عیوب دنیا را به او نشان می‌دهد، دردهای آن و داروهای آن، و او را از دنیا با سلامت (دین و ایمان) بیرون می‌برد»[27].

در حدیث دیگری از آن حضرت7 آمده است : «کسی که صبح و شام، دنیا مهمترین خواسته و مقصود او باشد خداوند متعال فقر را پیش روی او قرار می‌دهد و امور او را پراکنده می‌کند و از دنیا بهره‌ای نمی‌برد جز آنچه برای او مقدّر شده، و کسی که صبح و شام، آخرت، مهم ترین مطلوب و مقصود او باشد خداوند غنا و بی نیازی را در قلب او قرار می‌دهد و امور او را جمع می‌کند و سامان می‌بخشد».[28]

* * *

بخش پنجم

فَاعْلَمُوا ـ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ـ بِأَنَّکُمْ تَارِکُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا، وَ اتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِينَ قَالُوا : (مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً) : حُمِلُوا إلَي قُبُورِهِمْ فَلاَ يدْعَوْنَ رُکْبَاناً، وَ أُنْزِلُوا الاَْجْدَاثَ فَلاَ يدْعَوْنَ ضِيفَاناً، وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ، وَمِنَ التُّرَابِ أَکْفَانٌ، وَ مِنَ الرُّفَاتِ جِيرَانٌ، فَهُمْ جِيرَةٌ لاَ يجِيبُونَ دَاعِياً، وَ لاَ يمْنَعُونَ ضَيماً، وَ لاَ يبَالُونَ مَنْدَبَةً. إِنْ جِيدُوا لَمْ يفْرَحُوا، وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يقْنَطُوا. جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ، وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ. مُتَدَانُونَ لاَ يتَزَاوَرُونَ، وَ قَرِيبُونَ لاَ يتَقَارَبُونَ. حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ، وَ جُهَلاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُم. لاَ يخْشَي فَجْعُهُمْ، وَ لاَ يرْجَي دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الاَْرْضِ بَطْناً، وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً، وَ بِالاَْهْلِ غُرْبَةً، وَ بِالنُّورِ ظُلْمَةً، فَجَاؤُوهَا کَمَا فَارَقُوهَا، حُفَاةً عُرَاةً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بِأَعْمَالِهِمْ إلَي الْحَياةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِيةِ، کَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي : ﴿کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْق نُّعِيدُهُ، وَعْداً عَلَينَا، إنَّا کُنَّا فَاعِلِينَ﴾.  

ترجمه

بدانید! ـ وبه یقین می‌دانید ـ که سرانجام، همه شما دنیا را ترک می‌گویید و از آن کوچ می‌کنید، از کسانی که (پیش از شما در دنیا بودند و) می‌گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است»، پند گیرید (آری) آنها را به سوی قبرشان بردند، در حالی که اختیاری از خود نداشتند، و در درون قبرهایشان جای دادند، در حالی که مهمان نبودند در دل سنگ‌های گسترده، خانه‌های قبر برای آنان ساخته شد، و از خاک کفن‌هایی، و از استخوان‌های پوسیده همسایگانی داشتند، همسایگانی که هیچ ندایی را پاسخ نمی‌گویند و در برابر هجوم ستمگران کمکی به همسایه خود نمی‌کنند و به گریه‌ها اعتنایی ندارند، نه از بارش باران خوشحال می‌شوند، نه از قحطی مأیوس و ناراحت، همه گِرد هم هستند، ولی تنهایند، همسایگان نزدیکند، ولی از هم دورند، در کنار همند، ولی هیچ گاه به دیدار هم نمی‌روند، نزدیکند، امّا با هم تماس نمی‌گیرند. عاقلانی هستند که دشمنی‌ها از دل آنها رخت بربسته، و جاهلانی که آتش کینه در دل آنها فرو مرده، نه از زیان آنها ترسی است و نه به دفاع آنها امیدی، برون زمین را به درون آن تبدیل کرده‌اند، و خانه تنگ و تاریک را، به جای خانه‌های وسیع، غربت را، به جای دیدار اهل و عیال، و ظلمت را به جای نور، پذیرفته‌اند (آری هنگام برپایی قیامت) آنها به سوی زمین باز می‌گردند، همان گونه که در آغاز از زمین (وخاک) جدا شدند. این در حالی است که همگی پا برهنه و عریانند. آنها از روی زمین با اعمال خویش به سوی حیات ابدی و سرای جاودانی کوچ کرده‌اند، آن گونه که خداوند فرموده : «همان طور که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز می‌گردانیم، این وعده‌ای است قطعی که آن را انجام می‌دهیم».

سري به وادي خاموشان بزنيد

امام7 در این بخش از این خطبه بیدارگر، که آخرین بخش خطبه است، بار دیگر یاران خود را مخاطب ساخته و آخرین اندرزها را درباره بی‌وفایی دنیا و سرنوشت انسانها در آن، بیان می‌کند، می‌فرماید : «بدانید! ـ و به یقین می‌دانید ـ که سرانجام همگی دنیا را ترک می‌گویید و از آن کوچ می‌کنید»

آری !« ﴿کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْـمَوْتِ﴾، يعني: هر انسانی طعم مرگ را می‌چشد»[29] ﴿کُلُّ مَنْ عَلَيها فان وَ يبْقي وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ اَلاِْکْرامِ﴾؛ يعني: «تمام آنها که روی زمین زندگی می‌کنند سرانجام فانی می‌شوند و جز ذات پاک خدا باقی نمی‌ماند»[30] و اگر انسان در هر چیز، شک کند امّا در مرگ، جای شکّ و تردید نیست: ﴿وَ اْعْبُدْ رَبَّکَ حَتّي يأْتِيکَ الْيقِينُ﴾[31]».

و در ادامه سخن می‌افزاید : «از کسانی که (پیش از شما در دنیا بودند و) می‌گفتند : «چه کسی از ما نیرومندتر است» پند گیرید، (آری) آنها را به سوی قبرشان بردند در حالی که اختیاری از خود نداشتند و در درون قبرهایشان وارد ساختند در حالی که مهمان نبودند»

این سخن اشاره به آیه 15 سوره «فصّلت» است که می‌فرماید : «﴿فَاَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِي الاَْرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً﴾؛ يعني: قوم عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند : چه کسی از ما نیرومندتر است ؟» (زیرا آنها دارای جثّه‌های قوی و پولادین و خانه و کاخها در دل کوهها بودند و همین آنها را سخت مغرور کرده بود، ولی به هنگامی که فرمان عذاب صادر شد تندبادهای سخت، جثّه‌های آنها را مانند پرِ کاه با خود برد و به هر سو پراکنده کرد).

این که می‌فرماید : «به آنها راکب نمی‌گویند»، به خاطر این است که آنها را بی اختیار بر دوشها می‌برند، و این که می‌فرماید : «در قبر به آنها مهمان گفته نمی‌شود»، به خاطر آن است مهمان کسی است که با میل و اراده خود به جایی که از او پذیرایی می‌کنند وارد شود.[32]

و در ادامه این سخن می‌فرماید : «در دل سنگ‌های گسترده خانه‌های قبر برای آنان ساخته شد و از خاک کفن‌هایی و از استخوان‌های پوسیده همسایگانی داشتند!»

اشاره به این که، خانه قبر نه بنایی دارد نه سقف و ستونی و نه درها و پنجره‌‌ها، بلکه چیزی جز یک مشت سنگ و خاک گسترده نیست، وتعبیر به کفن در مورد خاکها، به خاطر آن است که همچون کفن بدن را می‌پوشاند، به علاوه کفن موقّتی است و به زودی می‌پوسد، آنچه به صورت کفن در دراز مدّت باقی می‌ماند همان خاک‌هاست.

جالب این که : امام در ادامه بحث به شرح حال این همسایگان یعنی استخوان‌های پوسیده می‌پردازد و با تعبیرات بسیار ظریف و آموزنده‌ای آن را توضیح می‌دهد.

می‌فرماید : «آنها همسایگانی هستند که هیچ صدایی را پاسخ نمی‌گویند و در برابر هجوم ستمگران کمکی برای نجات همسایه خود نمی‌کنند؛ و به گریه‌ها اعتنا ندارند !»

اضافه بر این چنان نسبت به همه چیز بی تفاوتند که «نه از بارش باران خوشحال می‌شوند، نه از قحطی مأیوس و ناراحت، همه گرد هم‌اند ولی تنهایند؛ همسایگان نزدیکند ولی از هم دورند، در کنار هم‌اند ولی هیچ گاه به دیدار هم نمی‌روند؛ نزدیکند، اما با هم تماس نمی‌گیرند»

به راستی وضع آنها عبرت انگیز است، همه چیز آنها با مردم دنیا متفاوت است؛ تا دیروز با هم بودند و به کمک هم بر می‌خاستند و به استقبال سال‌های پر نعمت می‌رفتند و از خشکسالی در وحشت بودند و از راه‌های دور و نزدیک به دیدار هم می‌شتافتند، ولی امروز خبری نیست. در کنار هم‌‌اند، اما کمترین خبری از یکدیگر ندارند، قبرهای آنها به هم چسبیده، اما گویی فاصله‌ها از مشرق تا به مغرب است. آنها که در عذاب برزخی هستند اگر شب و روز ناله و فریاد سر دهند، همسایه دیوار به دیوارشان، نه ناله آنها را می‌شنود و نه در صورت شنیدن، کمکی از او برخاسته است.

در همین زمینه اشعاری که امام سجاد7 به هنگام گریه زمزمه می‌کردند، جلب توجه می‌کند که در واقع شرحی برای کلام مولاست آن جا که می‌فرماید:

«آنها در دل خاک به صورت استخوان‌های پوسیده‌ای درآمدند و مجالس و قصرهای آنها خالی و بی صاحب ماند.

و در خانه‌ای فرود آمدند که هیچ دیداری در میان ساکنان آنان نیست مگر صاحبان قبرها می‌توانند از یکدیگر دیدار کنند !

آری در آن جا چیزی جز بدن‌های بی جانی که در قبر جای گرفته‌اند دیده نمی‌شود همان قبرهای خاموش و برجسته‌ای که پیوسته بادها بر آن می‌‌‌وزد»[33]

در ادامه این سخن در جمله‌های تکان دهنده دیگری می‌فرماید : «آنها عاقلانی هستند که دشمنی‌ها از دل آنان رخت بربسته، و بی خبرانی هستند که آتش کینه در دل آنها فرو مرده، نه از زیان آنها ترسی است و نه به دفاع آنها امیدی، برون زمین را به درون آن تبدیل کرده‌اند و خانه تنگ و تاریک را به جای خانه‌های وسیع، غربت را به جای دیدار اهل و عیال و ظلمت را به جای نور پذیرفته‌اند»

عجب این که در یک جمله، آنها را به عنوان عاقلان توصیف می‌کند و در جمله بعد به عنوان جاهلان، در واقع، جثّه‌های بی جانی هستند که نه عالمند و نه جاهل؛ بلکه وضع حال آنها در یک‌جا شباهت به عاقلان دارد، چرا که عداوتی در میان آنها نیست و در جای دیگر به جاهلان بی خبری شباهت دارد که آتش حسد در آنها فرو مرده است؛ همه چیز آنها در یک لحظه دگرگون شده، از روی زمین به درون زمین خزیده‌اند؛ خانه وسیع و نورانی و پر از اهل و عیال را به گور تنگ و تاریک و ظلمانی، و خاموش و تنها مبدّل ساخته‌اند.

و در پایان این سخن می‌فرماید : «آنها (انسانها) به سوی زمین باز می‌گردند همان گونه که در آغاز از زمین جدا شدند این در حالی است که همگی پا برهنه و عریانند!»

این سخن اشاره به همان چیزی است که قرآن مجید بیان فرموده که: «﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِيها نُعِيدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْرَي﴾؛ ما شما را از زمین آفریدیم و به زمین باز می‌گردانیم و بار دیگر شما را از آن (در قیامت) بیرون می‌آوریم»[34]

آری ! همان گونه که آدم هنگامی که از خاک آفریده شد همچنین فرزندان او به هنگام تولّد پا برهنه و عریانند، به هنگام بازگشت به زمین نیز چنین خواهند بود و اگر کفنی با خود می‌برند این کفن، کفش و لباسی محسوب نمی‌شود به علاوه به زودی می‌پوسد و از میان می‌رود و سرانجام انسان با تمام اموالی که گرد آورده و کاخها و باغها و مرکبها و زینتها و امکانات دیگر، وداع می‌گوید و تهی دست و عریان و پا برهنه در گودال تنگ و تاریکی که نامش قبر است می‌خزد.

تنها چیزی که با خود می‌برد اعمال اوست که گاه بزرگ‌ترین بلای جان او می‌شود همان گونه که امام7 می‌فرماید : «آنها از روی زمین با اعمال خویش به سوی حیات ابدی و سرای جاودانی کوچ کردند» آن گونه که خداوند متعال می‌فرماید : «همان طوری که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز می‌گردانیم، این وعده‌ای است قطعی که به یقین آن را انجام می‌دهیم!»[35]

در حقیقت امام7 در پایان این خطبه به دو نکته اشاره می‌کند : یکی به مسأله بازگشت انسان به زمین، همان گونه که از زمین آفریده شد، و دیگر به مسأله حیات نوین در قیامت، آن گونه که حیات نخستین به او عنایت فرمود، و برای این که هیچ شک و تردیدی باقی نماند، می‌فرماید : «آن کس که حیات نخستین داد و انسان را از خاک آفرید، بار دیگر او را از خاک مبعوث می‌کند و حیات جاویدان به او می‌بخشد» و او می‌ماند و پاداش و کیفر اعمالش.

* * *

1. راه‌هاي ستيز با دنياپرستي

از آن جا که «حبّ دنیا» سرچشمه همه یا غالب گناهان است، و از آن جا که «دنیاپرستی» و فریفته زرق و برق دنیای مادی شدن، انسان را از خدا و روز رستاخیز غافل می‌کند و این غفلت عامل مهمّ دیگری برای فرو غلتیدن در بستر گناه است و از آن جا که مخصوصاً در عصر امام امیرمؤمنان علی7 فراوانی مال و ثروت به خاطر پیشرفت سریع اسلام و به دست آمدن غنائم جنگی و غیر آن، توجّه گروه عظیمی از مسلمین، به دنیا زیاد شده بود، که یک نمونه آن فساد عظیم مالی عصر «عثمان» بود.

امام7 در جای جای خطبه‌های «نهج البلاغه» داد سخن را در نکوهش دنیای غافل کننده و گناه آلود، می‌دهد و با بیانی صریح و گویا و تکان دهنده که بالاتر از آن تصوّر نمی‌شود، به نکوهش شدید دنیا می‌پردازد، مخصوصاً در خطبه بالا که گویی آنچه را قرآن در مذّمت دنیا دارد امام7 همه را در این خطبه گردآوری فرموده و معجونی ساخته که هر غافلی را بیدار و هر مستی را هشیار می‌کند.

امام7 برای بیان این مقصود از طرق مختلفی، این موضوع را دنبال فرمود :

1 ـ «نخست» از «بی وفایی و ناپایداری دنیا» سخن می‌گوید که چگونه همه را به خود مشغول می‌کند، ناگهان آنها را رها کرده و در کام بدبختی‌ها فرو می‌برد.

2 ـ گاه از «دگرگونی سریع دنیا» سخن می‌گوید که یک شَبِه قدرتها جا به جا می‌شوند و پیروزیها به شکست، می‌انجامد، سلامتی جای خود را به بیماری و غنا و ثروت، جای خود را به فقر و بدبختی می‌دهد.

3 ـ گاه از آمیخته بودن همه این مواهب به درد و رنج‌‌ها، نوش‌ها با نیش‌ها و گل‌ها در کنار خارها و گنج‌ها در کنار افعی‌‌ها، خبر می‌دهد، تا کسی دل بر آن نبندد و دورنمای دل انگیزش او را نفریبد.

4 ـ گاه دست یاران خود را گرفته و نمونه عینی این بی‌وفایی و ناپایداری وبی اعتباری را در جای جای تاریخ بشر، به آنها نشان می‌دهد و می‌فرماید : ببینید! دنیا بر سر کسانی که از شما قدرتمندتر و ثروتمندتر و دارای جمعیّت‌هائی فزونتر و لشکریانی انبوه‌تر بودند چه آورد؟، «تا چه کند با تو دگر روزگار.»

5 ـ گاه همچون نقّاشی چیره دست، قلم به دست گرفته و حالات هول انگیز انسان را در آستانه مرگ و جدایی از دوستان و بستگان، اموال و ثروتها و مقامات مورد علاقه‌اش، در یک تابلوی گویا، ترسیم می‌کند و در برابر دیدگان آنها می‌گذارد تا همه چیز را با چشم خود ببینند و عبرت بگیرند.

6 ـ گاه ترسیم گویای دیگری از قبرهای تنگ و تاریک، که آخرین منزلگاه هستی دنیا، این است، از تنهایی انسان، همسایگان خاموش، که هرگز به دیدار هم نمی‌آیند و از یکدیگر خبر نمی‌گیرند و جدایی از زن و فرزند، برهنگی و درماندگی انسان، را به او نشان می‌دهد.

و جالب این که؛ در تمام این مباحث در سایه آیات قرآن حرکت می‌کند، گاه صریحاً به آیات اشاره می‌فرماید، و گاه تعبیراتی است برگرفته از آیات قرآن، و این امر، نورانیّت و روحانیّت و جاذبه بیشتری به کلام امام7 می‌دهد و تأثیر آن را فزونتر می‌سازد.

ای کاش ! دنیاپرستانِ مغرور، و فریفته شدگان این دارِ تزویر و غرور، حدّ اقل برای یک بار در عمرشان، این خطبه بیدار کننده را می‌خواندند و در جمله آن تأمّل و دقّت می‌کردند و چه خوب است همه ما گهگاه، به سراغ این خطبه و خطبه‌هاي مشابه آن در «نهج البلاغه» بیاییم تا شناخت بیشتری درباره دنیا و روح تازه‌ای برای اطاعت فرمان حق و پرهیز از گناه پیدا کنیم.

بسیاری از سخن پردازان و شعرای ما نیز در سایه این آیات و روایات حرکت کرده و اشعار نغز و هشداردهنده‌ای سروده‌اند، از جمله شاعر توانا و بی نظیر «حافظ شیرازی» در باره سرعت زوال نعمت‌ها می‌گوید :

 

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

 

جرس، فریاد می‌دارد که بربندید محملها !

ونیز درباره بی وفایی دنیا چنین می‌سراید:

 

برو از خانه گردون به در، و نان مطلب

 

کاین سیه کاسه، در آخر بکشد مهمان را !

هرکه را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است

 

گو چه حاجت که به افلاکِ‌کشی ایوان را

و نیز درباره آمیخته بودن راحتی‌ها با درد و رنجها می‌گوید :

 

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست؟

 

که نه در آخر صحبت، به ندامت برخاست ؟

و سرانجام درباره دگرگونی‌های سریع و ناگهانی دنیا چنین می‌سراید :

 

بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود

 

زین سیل دمادم که دراین منزل خواب است !

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم

 

دست از سرِآبی که جهان جمله سراب است !

* * *

2 ـ پاسخ به یک سؤال

هنگامی که کلام امام7 را در این خطبه، پیرامون «اهل قبور» می‌خوانیم که آنها همسایگانی هستند که از یکدیگر با خبر نیستند و به سراغ هم نمی‌روند این سؤال مطرح می‌شود که در روایات متعدّدی آمده که «اهل قبور» گاه دور هم جمع می‌شوند و از حال یکدیگر آگاه می‌گردند. و برای خود مجالسی دارند. از جمله در حدیثی از امام صادق7 می‌خوانیم که :

وادی السلام در پشت کوفه است «گویا آنها را می‌بینم گروه گروه، حلقه زده نشسته‌اند و با هم سخن می‌گویند»[36].

این روایات با آنچه در خطبه بالا آمده چگونه سازگار است ؟

ولی توجّه به این نکته که روایات مزبور درباره مؤمنان و صاحبان اعمال صالح است و آنچه در خطبه بالا آمده درباره دنیاپرستان غافل و بی خبر می‌باشد، پاسخ این سؤال را روشن می‌سازد.

* * *

امام امير المؤمنين على7[37] مي‌فرمايد:

«وَرُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِکَ. يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَ يَقْتَدِي بِهِ الْـمُوْمِنُونَ. إِنَّ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ، وَ سَبِيلاَنِ مُخْتَلِفَانِ؛ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلاَّهَا أَبْغَضَ الاْخِرَةَ وَ عَادَاهَا، وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْـمَشْرِقِ وَ الْـمَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا»  

لباس كهنه و وصله داری بر اندام آن حضرت ديده شد، كسی درباره آن سؤال كرد. (كه چرا امام7 با داشتن امكانات چنين لباسی را برای خود انتخاب كرده است). امام7 فرمود: قلب به سبب آن خاضع می‌شود و نفس سركش با آن رام می‌گردد و مؤمنان به آن اقتدا می‌كنند (و از آن سرمشق می‌گيرند). دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف‌اند، لذا كسی كه دنيا را دوست بدارد و به آن عشق ورزد آخرت را دشمن می‌دارد و با آن دشمنی می‌كند. اين دو به منزله مشرق و مغرب اند و انسان همچون كسی كه در ميان اين دو در حركت است هر زمان به يكی نزديك می‌شود از ديگری دور می‌گردد.

تضاد دنياپرستى و علاقه به آخرت

امام7 اين گفتار حكيمانه را زمانی فرمود؛ كه «لباس كهنه و وصله داری بر اندام آن حضرت ديدند كسی درباره آن سؤال كرد» (كه چرا امام7 با داشتن امكانات چنين لباسی را برای خود انتخاب كرده است) امام7 فرمود: «قلب به سبب آن خاضع می‌شود و نفس سركش با آن رام می‌گردد و مؤمنان به آن اقتدا می‌كنند (و از آن سرمشق می‌گيرند)»؛

می‌دانيم در عصر خلفا دامنه فتوحات اسلامی به شرق و غرب و شمال و جنوب كشيده شد و كشورهای مهمی همچون ايران و روم و مصر زير پرچم اسلام قرار گرفتند و غنائم فراوان و اموال خراجی بسياری نصيب مسلمين شد. اين امر آثار زيان بار فراوانی داشت؛ گروهی به مسابقه در ثروت روی آوردند، خانه‌های مجلل، لباس‌های گرانبها، سفره‌های رنگارنگ و مركب‌های زيبا برای خود انتخاب نمودند و گروه عظيمی از مردم در دنيا و ارزش‌های مادی فرو رفتند و نظام ارزشی جامعه اسلامی ـ همان گونه كه در كلام حكمت آميز قبل به آن اشاره شد ـ دگرگون شد.

در اينجا امام7 برای اين كه مسلمانان منحرف را به صراط مستقيم اسلام و سنت پيغمبر اكرم6 باز گرداند، مظاهر زهد خويش را كاملاً آشكار ساخت كه از جمله آن پوشيدن لباس‌های ساده و كم ارزش ووصله دار بود و همين امر موجب شگفتی بينندگان گشت، تا آنجا كه به حضرت ايراد گرفتند؛ ولی امام7 پاسخی فرمود كه درس بزرگی برای همگان بود، فرمود: هنگامی كه اين لباس را می‌پوشم سه فايده مهم دارد:

نخست؛ اين كه قلب و روح من در برابر آن خضوع می‌كند و تكبر و خودبرتربينی، كه سرچشمه گناهان بزرگ است از من دور می‌شود و ديگر اين كه، نفس سركش به سبب آن رام می‌شود و وسوسه‌های آن كه انسان را به راه‌های شيطانی می‌كشاند فرو نشيند. و سوم اين كه؛ مؤمنان به آن اقتدا می‌كنند و از زندگانی پر زرق و برق و تجملاتی كه انسان را از خدا غافل می‌سازد دور می‌شوند. هيچ كس از پوشيدن لباس‌های ساده و داشتن وسايل زندگی ساده احساس حقارت نمی‌كند.

آن گاه امام7 در ادامه اين سخن به اصلی كلی درباره دنيا و آخرت اشاره می‌كند؛ كه انتخاب نوع لباس گوشه‌ای از گوشه‌های آن است، می‌فرمايد: «دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلف‌اند، لذا كسی كه دنيا را دوست بدارد و به آن عشق بورزد آخرت را دشمن می‌دارد و با آن عداوت دارد»؛

منظور از دنيا در اينجا يكی از سه چيز و يا هر سه چيز است:

نخست؛ اين كه منظور دنيايی است كه از طريق حرام و اموال نامشروع و مقامات غاصبانه به دست آيد كه مسير آن از مسير آخرت قطعاً جداست.

ديگر؛ اين كه منظور دنيايی است كه هدف باشد نه وسيله برای آخرت، زيرا اگر دنيا هدف اصلی انسان شد، آخرت به فراموشی سپرده می‌شود و ديگر هدف نهايی نخواهد بود؛ اما اگر به دنيا به گونه مزرعه يا پل و گذرگاه و خلاصه وسيله‌ای برای رسيدن به آخرت نگاه شود نه تنها دشمنی با آن ندارد، بلكه به يقين آن را تقويت خواهد كرد، همان گونه كه در روايات اسلامی آمده است.

سوم؛ اين كه منظور دنيای پر زرق و برق و تجملاتی است كه وقتی انسان در آن غرق شد، هرچند از طريق حلال به دست آمده باشد، آخرت به دست فراموشی سپرده خواهد شد؛ هر روز در فكر زينت تازه و تجملات بيشتر و خانه‌ها و لباس‌ها و مركب‌های پر زرق و برق‌تر است و چنين كسی هرچند دنبال حرام هم نباشد، اما هم خدا را فراموش می‌كند و هم معاد را. تعبير به «عَدُوّان» و «سَبيلانِ» در واقع شبيه به تنزل از چيزی به چيز ديگر است، زيرا نخست می‌فرمايد: دو دشمن اند كه يكديگر را تخريب می‌كنند سپس می‌فرمايد: حد اقل دو مسير مختلف اند كه به دو مقصد منتهی می‌شوند؛ خواه عداوتی با هم داشته باشند يا نه. آنچه در جمله «فَمَنْ أحَبَّ الدُّنْيا» آمده در واقع به منزله نتيجه گيری از سخنان گذشته است.

در پايان، امام7 دو تشبيه جالب و به تعبير ديگر، دو مثال واضح برای دنيا و آخرت بيان می‌كند و می‌فرمايد: «اين دو به منزله مشرق و مغرب‌اند و انسان همچون كسی است كه در ميان اين دو در حركت است هر زمان به يكی نزديك می‌شود از ديگری دور می‌گردد و اين دو همچون دو همسر يك مردند (كه معمولاً با هم رقابت شديد دارند)»؛

آری اگر دنيا از حرام فراهم شود، يا هدف نهايی انسان باشد و يا انسان در تجملات و زر و زيورهای آن غرق شود هرگز به آخرت نمی‌پردازد، بلكه روز به روز از سعادت جاويدان دورتر می‌گردد.

روايات ديگری كه از رسول خدا يا ائمه معصومين: رسيده است نيز اين سخن را تاييد می‌كند؛ از جمله در حديثی كه مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار از رسول الله6 نقل كرده می‌خوانيم:

طلب دنيا به آخرت انسان زيان می‌رساند و طلب آخرت به دنيا ضرر می‌زند، بنابراين ضرر دنيا را بپذيريد كه سزاوارتر به زيان است».[38]

در حديث ديگری كه از حضرت مسيح در كتب اسلامی نقل شده می‌خوانيم:

محبت دنيا و آخرت در قلب فرد با ايمان جمع نمی‌شود همان گونه كه آب و آتش در يك ظرف جمع نمی‌گردند».[39]

ناگفته پيداست، كه تمام اين روايات ناظر به كسی است كه دنيا را هدف خود قرار داده و بدون در نظر گرفتن حلال و حرام و حق و ناحق پيوسته به دنبال آن می‌دود؛ اما كسی كه دنيا را از طريق حلال می‌خواهد و وسيله نيل به آخرت قرار می‌دهد نه تنها مذموم نيست، بلكه در روايات از چنين كسی ستايش نيز شده است. از اين رو در حديثی از امير مؤمنان7 می‌خوانيم كه فرمود:

اگر دين خود را تابع دنيای خود قرار دهی، دين و دنيايت را تباه كرده و در آخرت از زيان كاران خواهی بود و اگر دنيای خود را تابع دينت قرار دهی، هم دينت را به دست آورده‌ای و هم دنيايت را و در آخرت از رستگاران هستی».[40]

* * *


از سخنان امام7 است درباره زهد در دنیا و تشویق به آخرت.[41] 

أَيهَا النَّاسُ، إِنَّمَا الدُّنْيا دَارُ مَجَاز، وَ الاْخِرَةُ دَارُ قَرَار، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ، وَ لاَ تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ يعْلَمُ أَسْرَارَکُمْ، وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ، فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ، وَ لِغَيرِهَا خُلِقْتُمْ. إِنَّ الْـمَرْءَ إِذَا هَلَکَ قَالَ النَّاسُ: مَا تَرَکَ؟ وَ قَالَتِ الْـمَلاَئِکَةُ: مَا قَدَّمَ؟ لِلّـهِ آبَاؤُکُمْ! فَقَدِّمُوا بَعْضاً يکُنْ لَکُمْ قَرْضاً، وَ لاَ تُخْلِفُوا کُلاًّ فَيکُونَ فَرْضاً عَلَيکُمْ.

ترجمه

ای مردم! دنیا تنها سرای عبور است و آخرت خانه جاودانه، حال که چنین است از این گذرگاه خود برای محل استقرار خویش (در آخرت)، توشه برگیرید و پرده‌های خویش را در پیش کسی که از اسرارتان آگاه است، ندرید و قلوبتان را از دنیا خارج کنید پیش از آنکه بدن‌هایتان از آن خارج شود، چرا که شما در دنیا آزمایش می‌شوید و برای غیر آن، آفریده شده اید. هنگامی که انسان می‌میرد، مردم می‌گویند چه چیز باقی گذاشت؟ ولی فرشتگان می‌گویند چه چیز پیش از خود فرستاد؟ خدا پدرتان را رحمت کند! بخشی از ثروت خود را از پیش بفرستید، تا به عنوان قرض (نزد خدا) برای شما باقی بماند و همه را برای بعد از خود نگذارید که مسئولیت سنگینی بر دوش شما خواهد گذارد.

دنيا گذرگاه است

امام7 در آغاز این خطبه به مسئله مهمّی درباره حقیقت دنیا و آخرت اشاره می‌کند؛ که غفلت از آن خمیرمایه اکثر بدبختی‌های انسان است، می‌فرماید: «ای مردم! دنیا تنها سرای عبور و آخرت خانه جاودانه است، حال که چنین است از این گذرگاه خود برای محل استقرار خویش، توشه برگیرید»؛

بسیاری از مشکلات از اینجا ناشی می‌شود که انسان دنیا را سرای باقی می‌نگرد، از این رو به اندوختن مال و ثروت، از هر طریق و به هر قیمت می‌پردازد و در صرف آن برای مقاصد خیر بخل می‌‌‌ورزد و بر این اساس مرتکب اعمال خلاف فراوانی می‌شود و توبه را به تأخیر می‌اندازد.

همین حقیقت، با تعبیرهای مختلف در روایات دیگر آمده است، گاه دنیا به عنوان یک پل: «الدُّنْيا قَنْطَرِة»[42] وگاه به عنوان یک تجارتخانه: «مَتْجَرُ أوْلِياءِ اللهِ»[43] و گاه به عنوان مزرعه «الدُّنْيا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِ»[44] قلمداد شده است که همگی حکایت از یک چیز می‌کند.

سپس، به دنبال این سخن به نکته دیگری اشاره کرده، می‌فرماید: «پرده‌های خویش را نزد کسی که از اسرارتان آگاه است ندرید».

به اعتقاد بسیاری از شارحان، این جمله اشاره به عدم اظهار به گناه است، زیرا گناه پنهانی، در واقع یک گناه است و گناه آشکار، به جهت پرده دری و آلوده ساختن محیط اجتماع چند گناه محسوب می‌شود.[45]

به هر حال خداوند، ستّار العیوب و غفّار الذنوب است؛ تا بندگان پرده دری نکنند، او عیوب و گناهان آنها را می‌پوشاند، چنان که در حدیثی از امیرمؤمنان علی7 می‌‌خوانیم: «براي هر بنده‌ای چهل پرده ساتر الهی بر اعمال او وجود دارد، تا اين كه تا چهل گناه کبیره انجام دهد، در این حالت است كه تمام آن پرده‌ها کنار می‌رود».[46] سپس امام7 در ادامه این حدیث می‌فرماید: «در این موقع خداوند به فرشتگانش وحی می‌فرستد؛ که بنده‌ام را با بال و پر خود بپوشانید و آنها چنین می‌کنند؛ ولی این بنده گنهکار به هر گناهی دست می‌زند فرشتگان عرضه می‌دارند: پروردگارا! این بنده ات هیچ گناهی نیست مگر اینکه آن را انجام داده و ما از اعمال او شرم داریم، به آنها وحی می‌شود که پر و بال خود را از او بردارند، در این هنگام نسبت به ما اهل بیت: دشمنی می‌‌‌ورزد و در نتیجه پرده او در آسمان و زمین کنار می‌رود و آبروی او نزد همگان می‌ریزد».[47]

ارتباط این جمله با جمله‌های قبل، ممکن است از این نظر باشد، که یکی از بدترین گناهان که سرای آخرت انسان را تیره و تار می‌کند، تجاهر به معصیت است.

آنگاه امام7 در تکمیل سخنان پیشین در مورد زهد در دنیا، به نکته سومی اشاره کرده، می‌فرماید: «قلوبتان را از دنیا خارج کنید پیش از آنکه بدن‌هایتان از آن خارج شود»؛

خارج ساختن قلوب، کنایة لطیفی از ترک تعلّقات دنیوی و وابستگی‌ها به زرق و برق دنیاست وتعبیر «مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ . . . » هشداری است بر ناپایداری این جهان؛ یعنی به هوش باشید به زودی بدنها به خاک سپرده می‌شود، بکوشید پیش از آن، دلها را از این جهان خارج سازید، چرا که حبّ دنیا سرچشمه همه گناهان است.

بدیهی است منظور از این سخن این نیست که مسلمانان از نیازهای زندگی بی بهره باشند و یا جوامع اسلامی از نظر پیشرفت‌های اقتصادی از دیگران عقب بمانند؛ بلکه منظور وابستگی شدیدی است که انسان را وادار به هرگونه قانون شکنی می‌کند، لذا بعضی از شارحان نهج البلاغه این جمله را اشاره به ترک اموال حرام دانسته‌اند.

سپس، در چهارمین نکته و در تکمیل آنچه گذشت می‌فرماید: «چرا که شما در دنیا آزمایش می‌شوید و برای غیر آن، آفریده شده اید»؛

این دو جمله کوتاه همه چیز را روشن می‌سازد و توجّه به آن مسیر زندگی سعادت بخش انسانها را نشان می‌دهد. آری! دنیا سرای امتحان است و جایگاه جاودانه انسان سرای آخرت است. قرآن مجید می‌گوید: «﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يتْرَکُوا أَنْ يقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾؛ يعني: آیا مردم چنین پنداشته‌اند که چون بگویند: ایمان آورد‌ه‌‌ایم، آنها به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد، ما همه پیشینیان آنها را آزمایش کرد‌ه‌‌ایم»[48] ، بنابراین آزمایش‌های الهی که وسیله تکامل و پرورش انسان‌هاست امری قطعی و اجتناب ناپذیر و به تعبیر دیگر؛ از اهداف آفرینش انسان است که استثنایی در آن وجود ندارد و همه باید شب و روز، در خلوت و جلوت، جوانی و پیری در انتظار این آزمونها باشند.

حضرت، در ادامه این سخن به نکته مهم دیگری اشاره می‌کند و می‌فرماید:

«هنگامی که انسان می‌میرد، مردم می‌گویند چه چیز باقی گذاشت؟ ولی فرشتگان می‌گویند چه چیز پیش از خود فرستاد؟»؛

منظور از ناس؛ در اینجا دنیاپرستانند، که همیشه سؤالشان از مال و اموال و ثروت‌های افرادی است که می‌میرند، در حالی که رابطه آنان با آن اموال به کلّی بریده شده و فقط فردای قیامت باید در مقابل طرق كسب این درآمدها پاسخگو باشند و جالب اینکه نقطه مقابل آنها را فرشتگان الهی قرار داده است که تمام توجّه آنها به مسائل معنوی و الهی است.

سرانجام، در آخرین نکته می‌فرماید: «خدا پدرتان را رحمت کند بخشی از ثروت خود را از پیش بفرستید تا به عنوان قرض (نزد خدا) برای شما باقی بماند و همه را برای بعد از خود نگذارید که مسئولیت سنگینی بر دوش شما خواهد گذارد»؛

جمله «لِلّـهِ آبَاؤُکُمْ!» معمولا، در مقام تعجب توأم با احترام ذکر می‌شود و معادل آن در فارسی «درود بر پدرانتان» یا «رحمت خدا بر پدرانتان» است[49] و منظور از جمله «فَقَدِّمُوا بَعْضاً. . . » این است؛ که انسان تا زنده است با دست خود بخشی از اموال خویش را در راه خدا به محرومین یا برای کارهای خیر بپردازد که به مقتضای «﴿وَ مَا عِنْدَ اللهِ بَاق﴾؛ آنچه نزد خداست باقی می‌ماند»[50] و «﴿مَّنْ ذَا الَّذِي يقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً﴾؛ يعني: کیست که به خدا قرض حسن دهد»[51] نزد خداوند برای یوم المعاد ذخیره می‌شود. و تعبیر به «بعض» برای این است که انسان نباید وارثان خود را که غالباً نیازمند هستند محروم کند، زیرا این کار دور از انصاف است و در روایات اسلامی از کسانی که همه اموال خود را در حیات خود انفاق می‌کنند و برای ورثه چیزی نمی‌گذارند، نکوهش شده است. رسول خدا6 درباره یکی از انصار که به هنگام مرگ همه اموال خود را در راه خدا انفاق کرده بود و چیزی برای فرزندانش نگذارده بود، فرمود: «اگر قبلا به من گفته بودید، اجازه نمی‌دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید، زیرا فرزندان صغیری به یادگار گذاشته که دست نیاز به سوی مردم دراز کنند».[52] البته این نهی در مورد کسانی است که ورثه نیازمندی دارند.

از سوی دیگر؛ شدیداً نکوهش شده که انسان چیزی از اموال خود را در راه خدا انفاق نکند و تمام آن را برای ورثه بگذارد. امام صادق7 در تفسیر آیه «﴿کَذَلِکَ يرِيهِمُ اللهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَات عَلَيهِمْ﴾؛ این گونه خداوند اعمال آنها را به آنان نشان می‌دهد که مایه حسرت او هستند»[53] فرمود: «این آیه اشاره به کسی است که؛ اموالی دارد که از روی بخل، چیزی از آن را در راه خدا انفاق نمی‌کند. سپس می‌میرد و آن را برای کسی باقی می‌گذارد که با آن، اطاعت یا معصیت پروردگار را انجام می‌دهد. هرگاه با آن مال، اطاعت خدا کند، صاحب اصلی مال، نتیجه آن را در ترازوی عمل بازماندگان می‌بیند، در حالی که آن مال، متعلق به او بوده و اگر با آن معصیت خدا کند در واقع، کمک به معصیت کرده و او را تقویت نموده تا نافرمانی خدا کند».[54]

جمله «فَرْضاً عَلَيکُمْ» اشاره به این است که اگر تمام اموال خود را برای وارثان بگذارید روز قیامت حسابش بر شماست و منافعش در دنیا برای دیگران.

هر صبح و شام اين جمله‌ها را بخوانيد

سزاوار است هر انسانی جمله‌های بیدارکننده و تکان دهنده بالا را همه روز صبحگاهان تلاوت کند، زیرا طبیعت دنیا سرگرم کننده و غفلت زاست؛ غفلتی که غالباً به گناه منجر می‌شود؛ گناهانی که انسان را از خدا دور می‌سازد.

در عبارات بالا هم موقعیّت دنیا و آخرت روشن شده و هم دستوراتی درباره آمادگی برای این سفر سرنوشت ساز صادر گردیده است.

بی شک مفهوم سخنان امام این نیست؛ که انسانها دست از تلاش و کوشش برای زندگی مادی بردارند، زیرا این امر سبب فقر و نیازمندی است، همان فقری که منشأ انواع گناهان و سبب وابستگی به بیگانگان از اسلام است. همان وابستگی که عزّت و شوکت اسلام و مسلمین را در هم می‌شکند؛ بلکه منظور این است؛ که دیدِ خود را نسبت به دنیا تغییر دهند؛ از همه مواهب بهره گیرند؛ ولی در مسیر سعادت برای سرای جاویدان از اموال خود برای نجات نیازمندان استفاده کنند و بر زخم‌های جانکاه دردمندان مرهم نهند. از ثروت اندوزی و ذخیره کردن اموال بپرهیزند و تا زنده هستند، بخش مهمّی از اموال خویش را در راه خیر صرف کنند و ذخیره روز قيامت خویش سازند.

خطبه 26 نهج البلاغه و توصیف دنیا

از خطبه‌های امام7 است که، در متنفّر ساختن انسان‌ها از زرق و برق دنیا، ایراد فرموده است.[55]

این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل شده و هر یک ناظر به مطلبی است که مکمّل مطلب دیگر است:

در بخش اوّل؛ امام7 به معرفی دنیا می‌پردازد؛ که سرایی است ناپایدار وناامن و مملوّ از حوادث ناگوار؛ پیوسته دستخوش دگرگونی‌ها و اهل آن هدف تیرهای بلا هستند.

در بخش دوم؛ امام7 هشدار می‌دهد که قبل از شما گروه‌های زیادی در دنیا آمدند و چه بسا از شما قوی‌تر و دارای امکانات فزون‌تر؛ امّا همه را گذاردند و رفتند و خانه‌ای از سنگ و گل و خاک به نام خانه گور را به جای آن قصرهای زیبا پذیرفتند.

در بخش سوم؛ می‌فرماید: شما هم در همان مسیر قرار دارید و دارای همان سرنوشت هستید. روزی فرا می‌رسد که زندگی شما پایان می‌یابد و قبرها جسم‌های بی جان شما را در بر می‌گیرند و در آینده‌ای نه چندان دور از قبرها برانگیخته می‌شوید و اعمالی را که در یک عمر انجام دادید در برابر شما ظاهر می‌شود و باید پاسخگوی آن باشید.

بخش اول

دَارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ، وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ، لاَ تَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لاَ يَسْلَمُ نُزَّالُـهَا.  

أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ، الْعَيشُ فِيهَا مَذْمُومٌ، وَ الاَْمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ، وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا، وَ تُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا.  

ترجمه

(دنیا) سرایی است که در لابه لای بلاها و مشکلات پیچیده شده و به فریب و نیرنگ و بی وفایی معروف است: حالاتش یکنواخت نمی‌ماند و ساکنانش سالم و در امان نیستند. پیوسته اوضاع و حالاتش دگرگون می‌شود (به گونه‌ای که) زندگی در آن نکوهیده و نامطلوب و امنیّت در آن نایاب و معدوم است. اهل دنیا همواره هدف تیرهای بلا هستند که پی در پی به سوی آنها پرتاب می‌کند و با مرگ نابودشان می‌سازد.

ناپايداري احوال جهان

همان گونه که در بالا اشاره شد امام7 در این بخش از خطبه از ناپایداری و بی وفایی دنیا سخن می‌گوید و می‌فرماید: «(دنیا) سرایی است که در لابه لای بلاها و مشکلات پیچیده شده و به فریب و نیرنگ و بی وفایی معروف است: حالاتش یکنواخت نمی‌ماند و ساکنانش سالم و در امان نیستند»؛

بلاهایی که زندگی این دنیا را در برگرفته، بسیار زیاد و متنوّع است، بیماری‌های جسمی، بیماری‌های روانی، حوادث ناگوار اجتماعی، طوفان‌ها، زلزله‌‌ها، سیلاب‌ها، جنگ‌ها، غارت‌ها، حوادثی که منجر به مرگ یا مجروح شدن اعضا می‌گردد، از دست دادن عزیزان و مانند آنها.[56]

غدر و بی‌وفایی دنیا؛ ممکن است اشاره به اهل آن باشد، که غالباً بی‌وفا هستند، هنگامی که دنیا به انسان رو می‌کند، آن‌‌ها دوستدار و مخلصند و هرگاه پشت کرد گویی هرگز آشنا نبودند. یا اشاره به بی وفایی مواهب دنیوی است در حالی که انسان کاملا سالم و سرحال است و تصوّر می‌کند سالها این وضع ادامه می‌یابد. با پیش آمد کوچکی ناگهان سلامت و نشاط برچیده می‌شود و در حالی که اموال و ثروت فراوان، از هر سو فراهم کرده، حادثه‌ای پیش می‌آید که ناگهان ورشکست می‌شود و محتاج نان شب می‌گردد.

ناپایداری دنیا که در «لاَ تَدُومُ أَحْوَالُهَا» بیان شده، نتیجه همان بلاها و حوادث گوناگونی است که از هر سو انسان را احاطه کرده، و در امان نبودن ساکنان دنیا که در جمله «وَ لاَ يَسْلَمُ نُزَّالُهَا» آمده به سبب همان حوادث تلخ، و ناپایداری دنیاست.

به گفته شاعر:

 

آن مادری که این همه فرزند زاد و کشت

 

دیگر که چشم دارد از او مهر مادری!

سپس در تأکید همین معنا، با عبارات تکان دهنده دیگری می‌افزاید: «احوالش ناپایدار و حالاتش دگرگون (به گونه‌ای که) زندگی در آن نکوهیده و نامطلوب، و امنیّت در آن نایاب و معدوم است»؛

سرتاسر تاریخ بشر پر از شواهد زنده‌ای بر این گفتار پر معنای مولاست و از آن فراتر، آیات قرآن مجید است که از سرگذشت پیشینیان پرده بر می‌دارد.

از جمله، صحنه بسیار عبرت انگیزی است که از زندگی قارون؛ ثروتمند معروف بنی اسرائیل اواخر سوره قصص، ترسیم کرده است.

یک روز قارون با تمام زر و زیور و خدم و حشم و دم و دستگاه خود، در میان بنی اسرائیل ظاهر می‌شود و با تمام قدرت و ثروتش از برابر چشمان آنها رژه می‌رود، آنچنان که گویی در دل دنیاپرستان بنی اسرائیل، قند آب می‌شود و فریاد یا ﴿يا لَيتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِي قَارُونُ﴾[57] سر می‌دهند.

فردای آن روز که با یک زلزله آمیخته با «خسف» زمین، قارون و تمام اموال و ثروتش را در کام خود فرو می‌برد، آن دنیاپرستان دیروز در وحشت فرو می‌روند و این سخن را می‌گویند: «﴿ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا﴾؛ اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می‌برد (و به سرنوشت قارون گرفتار می‌شدیم)».

در عصر و زمان ما نه تنها این گونه حوادث کم نیست، بلکه دامنه وسیع‌تر و گسترده تری پیدا کرده و هر روز صحنه‌هاي مشابهي را ناظر هستيم.

سپس امام7 در پایان این فراز، تشبیه جالبی درباره حوادث دنیا و ساکنان دنیا دارد، می‌فرماید: «اهل دنیا همواره هدف تیرهای بلا هستند، که پی در پی به سوی آنها پرتاب می‌کند و با مرگ نابودشان می‌سازد»؛

آری! انسانها در این جهان هدف‌های بی دفاعی هستند در برابر تیرهای بلاها که از چپ و راست و بالا و پایین به سوی آنها پرتاب می‌شود؛ تیرهایی که کمتر خطا می‌کند و درست به هدف می‌خورد و هدف را نابود می‌سازد.

آیا در میدانی که تیراندازان آن را احاطه کرده و مرتّباً انسانی را نشانه گیری می‌کنند امنیّت و سلامتی وجود دارد؟! آیا زندگی در وسط چنین میدانی مذموم و منفور نیست؟! ممکن است این میدان مملوّ از انواع غذاهای رنگارنگ و لباس‌های زیبا و جواهرات و زیورها باشد؛ ولی آیا این امور با آن شرایطی که این میدان دارد می‌تواند سبب دلخوشی گردد؟! هرگز.

در اینجا داستان معروفی است که بی‌وفایی و ناپایداری دنیا را به خوبی مجسّم مي‌کند.

در کتاب «کامل مبرّد» می‌خوانیم که: «روزی یزید ابن عبدالملک گفت: دنیا هیچ گاه برای کسي خالی از ناراحتی‌ها و مشکلات نبوده، ولي من می‌خواهم چنین روزی را برای خود فراهم نمایم. هنگامی که یک روز خلوت کردم، هیچ خبری را به من نرسانید و مرا با لذاتم در آن خلوتگاه واگذارید. سپس معشوقه خود «حبابه» را صدا زد و گفت: شراب به من بنوشان وآواز بخوان و (به پندار خود) بهترین وسائل عیش و نوش را فراهم ساز. در این هنگام حبابه دانه اناری را برگرفت در دهان خود گذاشت. ناگهان به گلوی او پرید (و در دستگاه تنفس او فرو رفت و خارج نشد) و همین سبب مرگ او شد. یزید ابن عبدالملک، چنان ضجّه و فریادی زد که بیهوش شد. هنگامی که به هوش آمد گفت من اجازه نمی‌دهم او را دفن کنید او باید در کنار من باشد. (طبق روایت دیگری پیوسته او را در آغوش گرفت، می‌بویید تا متعفن شد) اطرافيان او از بنی امیّه، به او گفتند؛ این زن بازگشت به حیات نمی‌کند، این یک مردار است، در این هنگام اجازه دفنش داد و طبق بعضی از نقلها بعد از 15 روز، خود یزید ابن عبدالملک نيز از دنیا رفت و این بود سرانجام عیش و نوش بی دغدغه او».[58]

سراي پيچيده با بلاها

این جهان به راستی سرای مشکلات و نابسامانی‌ها و درد و رنجهاست. معمولا همه ما از این موضوع به طور اجمال آگاه هستیم؛ ولی غالباً در شرح و تفصیل آن تأمل نمی‌کنیم.

آفاتی که سلامت انسان را تهدید می‌کند بیش از آن است که در حساب آید.

ساختمان وجود انسان از اعضای مختلفی تشکیل شده؛ که هر کدام از آنها برای انجام دادن وظیفه صحیح، شرایط بی شماری دارند: قلب، کلیه‌‌ها، عروق و اعصاب، عضلات، استخوانها که اگر کمترین تغییری در شرایط آن حاصل شود مشکل آفرین است.

بعضی از پزشکان معتقدند؛ که کبد انسان سیصد نوع از سموم را دفع می‌کند حال اگر کمترین آفتی به آن برسد و یک یا چند نوع از سموم را نتواند دفع کند انسان با مشكل مواجه مي‌شود و همچنین چشم و گوش و زبان و امثال آن.

از آفات درونی که بگذریم آفات بیرونی، فوق العاده زیاد و متنوع است به طوری که مرگ انسان در درون عوامل حیات او نهفته است؛ بارانی که مایه حیات و زندگی است اگر بیش از حدّ ببارد، سیلاب عظیمی را تشکیل می‌دهد که همه چیز را با خود می‌برد؛ نسیمی که مایه حیات و نشاط است اگر سریع‌تر از حدّ معمول بوزد، طوفانی می‌شود که درختان را از ریشه می‌کند و انسانها را به هوا پرتاب می‌کند؛ خورشیدی که نورش زندگی آفرین است اگر بیش از حدّ بتابد انسان گرما زده می‌شود و خطر مرگ او را تهدید می‌کند؛ زمینی که بستر آرامش انسان است و همه برکات را از آن می‌گیرد، اگر سر به طغیان بردارد و زلزله‌هایی بر روی آن رخ دهد گاه شهرهایی را که صدها سال در عمران و آبادی آن کوشیده‌اند در چند ثانیه به تلّی از خاک مبدّل می‌سازد.

آفات گیاهی، طغیان دریاها، هجوم انواع بیماری‌های فراگیر از زمین و هوا و آب وغذا، هر کدام می‌تواند حیات انسان را تهدید کند. هنگامی که به ملخ‌ها فرمان حمله داده شود و لشکر عظیم آنها از هر سو حمله‌ور شوند برگ‌ها و ساقه‌ها و محصولات درختان را نابود می‌کنند بی آنکه هیچ کس ـ حتّی با وسایل پیشرفته امروز ـ بتواند جلوی آنها را بگیرد.

اینها مربوط به حوادث طبیعی بود. آفات اجتماعی نیز از آن کمتر نیست. جنگ‌های خونین که همچون آتشفشان، هر روز در گوشه‌ای از جهان ظاهر می‌شود دائماً حیات انسان را تهدید می‌کند.

رقابت‌های ویرانگر در تصاحب پست‌های سیاسی و مسائل اقتصادی همه روزه گروهی را بر خاک سیاه می‌نشاند و یا در کام مرگ فرو می‌برد.

اختلافات خانوادگی، که منجر به طلاق و از هم پاشیدگی خانواده‌ها می‌شود، نافرمانی فرزندان، خیانت شرکا و دوستان ناباب و ضربات شکننده منافقان، هر یک عاملی است برای تهدید حیات انسان و یا آرامش او.

بنابراین باید با تمام وجود به این سخن مولایمان رو بیاوریم که: «دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ».[59]

بخش دوم

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللّـهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِيهِ مِنْ هذِهِ الدُّنْيا عَلَي سَبِيلِ مَنْ قَدْ مَضَي قَبْلَکُمْ، مِمَّنْ کانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً، وَ أَعْمَرَ دِياراً، وَ أَبْعَدَ آثَاراً؛ أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُم هَامِدَةً، وَ رِياحُهُمْ رَاکِدَةً، وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِيةً، وَ دِيارُهُمْ خَالِيةً، وَ آثَارُهُمْ عَافِيةً. فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِالْـمُشَيدَةِ، وَ الَّنمَارِقِ الْـمُمَهَّدَةِ، الصُّخُورَ وَ الاَْحْجَارَ الْـمُسَنَّدَةَ، وَ الْقُبُورَ اللاَّطِئَةَ الْـمُلْحَدَةَ، الَّتي قَدْ بُنِي عَلَي الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا، وَ شُيدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا؛ فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَينَ أَهْلِ مَحَلَّة مُوحِشِينَ، وَ أَهْلِ فَرَاغ مُتَشَاغِلِينَ، لاَ يسْتَأْنِسُونَ بِالاَْوْطَانِ، وَ لاَ يتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِيرَانِ، عَلَي ما بَينَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ، وَ دُنُوِّ الدَّارِ. وَ کَيفَ يکُونُ بَينَهُمْ تَزَاوُرٌ، وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ الْبِلَي، وَ أَکَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَي! 

ترجمه

بدانید ای بندگان خدا! شما و آنچه در آن از این دنیا هستید، در همان مسیری قرار دارید که پیشینیان شما بودند؛ همان کسانی که عمرشان از شما طولانی‌تر و سرزمینشان آبادتر و آثارشان از شما گسترده‌تر و ماندگارتر بود؛ امّا چیزی نگذشت که صداهایشان خاموش گشت، نیروها و حرکاتشان از کار افتاد، اجسادشان کهنه، خانه هایشان خالی و آثارشان محو گردید، سرانجام قصرهای بلند و محکم (و بساط عیش و نوش و تخت‌های زینتی و) پشتی‌های نرم و راحت را به تخته سنگ‌های خشن لحد و قبور به هم چسبیده و لحدهای چیده شده مبدّل ساختند؛ همان گورهایی که درگاهش بر خرابی بنا شده و ساختمانش تنها با خاک برپا گشته؛ قبرهایی که به یکدیگر نزدیک است؛ ولی ساکنانش از یکدیگر دورند! آنها در میان اهل محلّه وحشت و در عین حال، افراد فارغ البال قرار گرفته‌اند. آنها هرگز انسی به وطن‌های خود (قبرها) پیدا نمی‌کنند و همچون همسایگان با یکدیگر دیداری ندارند با اینکه به هم نزدیک‌اند و خانه‌هایشان در کنار یکدیگر است. چگونه ممکن است با هم دیدار کنند در حالی که فنا و فرسودگی با سینه سنگین خود آنها را در هم کوبیده و سنگ‌ها و خاک‌ها جسمشان را خورده است.

همسايگان دور از هم!

امام7 در این بخش از خطبه دست مخاطبان خود را گرفته و به اعماق تاریخ پیشینیان می‌برد و سرنوشت آنها را بعد از یک عمر طولانی با آن همه قوّت و قدرت و عزت، نشان می‌دهد و دیروز و امروزشان را در کنار هم می‌نهد، و بزرگ‌ترین و مؤثّرترین درس عبرت را به مخاطبان خود که جمیع بندگان خدا از هر قوم و ملّتی هستند می‌آموزد و می‌فرماید: «بدانید ای بندگان خدا! شما و آنچه در آن از این دنیا هستید در همان مسیری قرار دارید که پیشینیان شما بودند»؛

سپس به شرح این مجمل می‌پردازد: «همان کسانی که عمرشان از شما طولانی‌تر و سرزمینشان آبادتر و آثارشان از شما گسترده‌تر و ماندگارتر بود. امّا چیزی نگذشت که صداهایشان خاموش گشت، نیروها و حرکاتشان از کار افتاد، اجسادشان کهنه، خانه هایشان خالی و آثارشان محو گردید»؛

قرآن مجید؛ نمونه‌های روشنی از چنین اقوامی را در سوره‌های مختلف بر شمرده، از جمله درباره قوم عاد و ثمود، که نمونه روشنی محسوب می‌شوند، در سوره «فجر» می‌فرماید: «﴿أَلَمْ تَرَ کَيفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَاد * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِي لَمْ يخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ * وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَ فِرْعَوْنَ ذِي الاَْوْتَادِ * الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلاَدِ * فَأَکْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَيهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَاب﴾؛ يعني: آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ همچنین با آن شهر ارم با عظمت همان شهری که مانندش در شهرها ساخته نشده بود و قوم ثمود که صخره‌های عظیم را از کنار درّه می‌بریدند (و با آن کاخها می‌ساختند) و فرعونی که قدرتمند و شکنجه گر بود، همان اقوامی که در شهرها طغیان کردند و فساد فراوان در آنها به بار آوردند، به همین سبب خداوند، تازیانه عذاب را بر آنان فرو ریخت».[60]

امام7 سه ویژگی را که نشانه برتری بعضی از اقوام پیشین بوده برای آنان بر می‌شمرد: نخست طول عمر (به گونه‌ای که درباره بعضی از آنان نوشته‌اند که عمرشان به چهارصد سال می‌رسید)[61] و دیگر عمران و آبادی شهرها به گونه‌ای که قرآن در جای دیگر می‌گوید: آنها دل کوهها را می‌تراشیدند و خانه‌های امن در آن بنا می‌کردند: ﴿وَ کَانُوا ينْحِتُونَ مِنْ الْجِبَالِ بُيوتاً ٰامِنِينَ﴾.[62] آنها زمین‌های آباد و خرم و سرسبز و باغ‌های پرنعمت داشتند و در کشاورزی ابتکار و قدرت فراوانی نشان می‌دادند.

دیگر اینکه؛ آثار آنها بسیار ماندگارتر بود. اشاره به اینکه خانه‌ها و قصرها و سایر کارهای عمرانی آنها به قدری قوی و محکم بود که سالیان دراز برقرار می‌ماند.

ولی عاقبت کارشان به کجا انجامید، فریادها و غوغاها خاموش شد و سکوتی غم انگیز جای آن را گرفت. بدن‌های بی جان آنها در زیر خاک پوسید و استخوان‌هایشان تبدیل به خاک شد و حتّی آثار آنها برچیده شد.[63]

سپس امام7 به این نکته قابل توجّه اشاره می‌فرماید که بعد از کاخ نشین بودن و زندگی پر زرق و برق دنیا به چه روزی گرفتار شدند: «سرانجام قصرهای بلند و محکم (و بساط عیش و نوش و تخت‌های زینتی و) پشتی‌های نرم و راحت را به تخته سنگ‌های لحد گورستان و قبور به هم چسبیده و لحدهای چیده شده مبدل ساختند».

راستی چه دردناک است؛ که انسان از اوج قدرت، در حالی که غرق ناز و نعمت است به جایی منتقل می‌شود که از هر نظر، نقطه مقابل آن است؛ نه خانه ای، نه شمعی، نه چراغی، نه بستری و نه ناز و نعمتی. البتّه این درد و رنج برای آنهاست که با آن زندگی پر زرق و برق خو گرفته بودند؛ امّا آنها که زندگی زاهدانه و ساده‌ای داشتند از این دگرگونی و تحوّل ناراحت نمی‌شوند، به ویژه آنکه قبر برای آنها «رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ» محسوب می‌شود.

آنگاه به بیان دقیقی از وضع قبرها و ساکنانش پرداخته، می‌فرماید: «همان گورهایی که درگاهش بر خرابی بنا شده و ساختمانش تنها با خاک برپا گشته؛ قبرهایی که به یکدیگر نزدیک است؛ ولی ساکنانش از یکدیگر دورند. آنها در میان اهل محلّه وحشت و در عین حال، افراد فارغ‌البال قرار گرفته‌اند»؛

آری! اگر کاخ‌های آنها با مصالح گران قیمت ساخته شده بود که از نقاط مختلف با زحمت فراوان گردآوری کرده و منتقل می‌ساختند، خانه قبرشان با مصالحی بی ارزش یعنی مشتی خاک بنا شده است.

ساکنان این خانه‌ها (خانه‌های قبر)؛ در دو حالت متضاد قرار دارند: هم نزدیکند و هم دور؛ نزدیک اند از نظر مکان، و دورند از نظر ارتباط. یا چنان به خویشتن مشغول اند که به دیگری نمی‌پردازند و یا اجازه ندارند که با هم مرتبط شوند. به ظاهر کاری ندارند؛ امّا در واقع بسیار گرفتارند؛ زیرا هر چند چیزی از کارهای دنیوی در آنجا نیست امّا چنان گرفتار اعمال خویش‌‌اند كه به ديگری نمی‌پردازند (البتّه همه اینها در زندگی برزخی رخ می‌دهد).

آنگاه امام7 در تکمیل این سخن می‌فرماید: «آنها هرگز انسی به وطن‌های خود (یعنی قبرها) پیدا نمی‌کنند و همچون همسایگان با یکدیگر دیداری ندارند، با اینکه به هم نزدیک‌اند و خانه هایشان در کنار یکدیگر است».[64]

در پایان این بخش به این نکته اشاره می‌فرماید؛ که چرا نمی‌توانند با هم رابطه برقرار کنند: «چگونه ممکن است با هم دیدار کنند در حالی که فنا و فرسودگی با سینه سنگین خود آنها را در هم کوبیده و سنگها و خاکها جسمشان را خورده است»؛

اشاره به اینکه آنها هر چند در قبرهای دیوار به دیوار هم خفته‌اند؛ ولی همه قدرت خویش را از دست داده و به مشتی خاک تبدیل شده‌اند؛ ملاقات و دیدار چگونه در میان استخوان‌های پوسیده و خاکهای بی جان امکان پذیر است؟![65]

خفتگان در زیر خاک غریب اند و دیوارهای قبر از هر سو آنها را احاطه کرده، آری! همه خفتگان در زیر خاک غریب‌اند.

 

سرنوشت انسان پس از مرگ

آنچه در فقره بالا آمد به قرینه جمله‌هایی که در آخر آن بود مربوط به جسم انسانها پس از مرگ است؛ جسم‌ها هستند که می‌پوسند و خاک می‌شوند جسم‌ها هستند که با هم دیداری ندارند و همه در هاله‌ای از غربت فرو رفته‌اند.

ولی به یقین ارواح وضع دیگری دارند؛ ارواح بدکاران گرفتار مجازات‌های سختی هستند که در قرآن به بعضی از نمونه‌های آن مانند آل فرعون اشاره شده است: «﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيهَا غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾؛ يعني: عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می‌شوند و روزی که قیامت برپا شود (می فرماید: ) آل فرعون را در سخت‌ترین عذابها وارد کنید».[66]

نیکوکاران؛ در بهشت برزخی جای می‌گیرند، و آن گونه که قرآن درباره شهیدان راه خدا می‌گوید: «﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾؛ يعني: آنها از نعمت‌هایی که خدا به آنها بخشیده شاد و خوشحال‌اند».[67] بلکه از بعضی روایات چنین استفاده می‌شود که ارواح نیکان با یکدیگر دیدار دارند و حلقه‌های انس تشکیل می‌دهند.

مرحوم کلینی در جلد سوم کافی در «باب ارواح المومنین» از امیرمؤمنان علی7 نقل می‌کند؛ که به اتفاق یکی از یارانش (حبّهٔ العرنی) به پشت دیوار شهر کوفه که به نام وادی السلام معروف بود رفت و گویی با ارواح مردگان پیوسته و آهسته سخن می‌گفت. من مدّتی ایستادم و مدّتی نشستم و خسته شدم. عبای خود را بر زمین گستردم و عرض کردم: ای امیرمؤمنان! من از اینکه این همه سرپا ایستاده‌اید برای شما ناراحتم، ساعتی استراحت کنید، فرمود: من با ارواح این مردگان سخن می‌گویم و انس می‌گیرم، عرض کردم: ای امیرمؤمنان! آیا آنها واقعاً چنین هستند؟ فرمود: «اگر پرده‌ها از جلوی چشم تو کنار رود آنها را به صورت حلقه‌ها می‌بینی که گرد هم نشسته‌اند و سخن می‌گویند».[68]

بنابراین؛ اگر می‌بینیم امام7 در این عبارات، تنها بر سرنوشت جسمانی انسان تکیه می‌کند و سخنی از ارواح نمی‌گوید به دلیل آن است که غالب مردم در این دنیا به پرورش جسم و لذّات جسمانی می‌پردازند، امام7، می‌فرماید: سرانجام این جسم به کجا منتهی می‌شود، بیدار باشید و این همه برای نیل به لذات جسمانی مرتکب انواع گناهان نشوید.

بخش سوم

وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَي مَا صَارُوا إِلَيهِ، وَ ارْتَهَنَکُمْ ذلِکَ الْـمَضْجَعُ، وَ ضَمَّکُمْ ذلِکَ الْـمُسْتَوْدَعُ. فَکَيفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ الاُْمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ: «هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْس مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى اللهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا يفْتَرُونَ».  

ترجمه

(در آینده‌ای نزدیک) شما نیز به همان مسیری می‌روید که گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به ودیعت سپرده خواهید شد، چگونه خواهید بود آن زمان که امور پایان پذیرد (و دوران برزخ سپری شود و) مردگان از قبرها خارج گردند، آنجاست که هرکس آنچه را از پیش فرستاده تجربه می‌کند (و سود و زیان آن را در می‌یابد) و به سوی خداوند که مولا و سرپرست واقعی همگان است بازگردانده می‌شود و افتراها و سخن‌های نابجا (که در دنیا دستاویزشان بود) از دست می‌رود.

سرنوشت حتمي شما

امام7 در این بخش از خطبه که پایان بخش آن است، آنچه را درباره سرنوشت پیشینیان بیان فرموده، بر مخاطبان خود تطبیق می‌دهد تا گمان نکنند مرگ و میر و رها کردن کاخ‌ها و سرمایه‌ها و امکانات زندگی و پیوستن به خفتگان زیر خاک، که نه چیزی با خود بردند و نه ارتباطی با یکدیگر می‌گیرند، مخصوص پیشینیان بود، می‌فرماید: «(در آینده‌ای نزدیک) شما نیز به همان مسیری می‌روید که گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به ودیعت سپرده خواهید شد»؛

آری! این قانونی است که هیچ گونه استثنایی در آن نیست. با اینکه هر عمومی استثنا و تخصیصی دارد، اما این امور هرگز تخصیص بردار نیست (یعنی آن قاعده نیز استثنایی دارد که در بعضی از موارد بدون استثناست).

به بیان خودمان: «ممکن است دیر و زودی داشته باشد؛ ولی سوخت و سوزی ندارد».

سپس امام7 به نکته مهمی اشاره می‌فرماید؛ و آن اینکه اگر کار انسان با مردن تمام می‌شد چندان مشکل نبود؛ مشکل مهم آن است؛ که باید به زودی در دادگاه قیامت حضور یابد و در برابر تمام اعمالش از کوچک و بزرگ پاسخگو باشد، می‌فرماید: «پس چگونه خواهید بود آن زمان که امور پایان پذیرد (و دوران برزخ سپری شود و) مردگان از قبرها خارج گردند، آنجاست که هرکس آنچه را از پیش فرستاده تجربه می‌کند (و سود و زیان آن را در می‌یابد) و به سوی خداوند که مولا و سرپرست واقعی همگان است بازگردانده می‌شود و افتراها و سخن‌های نابجا (که در دنیا دستاویزشان بود) از دست آنها می‌رود»؛

آری در آن روز، چند چیز چشمگیر است: همگی در پیشگاه عدالت پروردگار حاضر می‌شوند و همگی اعمال خود را در برابر خویش حاضر می‌بینند و همه عذرهای واهی و نسبت‌های دروغین و ناروا که ابزار گناه و انحراف بود محو و نابود می‌گردد و هیچ کس راه فراری از نتیجه اعمال خود ندارد.

به راستی اگر انسان در این دو نکته بیندیشد که سرانجام زندگی پایان می‌گیرد و همه چیز را رها کرده به خفتگان در زیر خاک می‌پیوندد و دیگر اینکه؛ بعد از آن مسئله حساب و کتاب و جزای اعمال است. حساب و کتابی که هیچ راه گریزی از آن نیست؛ اگر انسانها در این دو امر فکر بکنند به یقین مراقب اعمال خویش در این دنیا خواهند بود و این همه ظلم و فساد و گناه رخ نخواهد داد.

مذمّت دنیاپرستی در نهج البلاغه

خطبه 113 نهج‌البلاغه، از خطبه‌های امام7 است که در نکوهش دنیا (ودنیاپرستی) ایراد فرموده است.[69]

گرچه در صفحات قبل در ذيل خطبه 111 نهج البلاغه، مولاي متقيان علی7 دنيا را مذمت كرده و ما آن را نقل كرديم اما به دليل اهميت موضوع خطبه 113را كه از بُعد ديگر به آن پرداخته است مي‌آوريم:

امام7 در این خطبه از چند مسأله مهم سخن می‌گوید، که همه به یکدیگر مرتبطند. نخست مردم را از دنیاپرستی باز می‌دارد و عیوب و مشکلات دنیا را بازگو می‌کند و آن را به خانه‌ای تشبیه می‌نماید که رو به ویرانی است و نباید دل به آن بست.

در بخش دیگری برای تکمیل این سخن، توصیه می‌فرماید؛ که مرگ را فراموش نکنید و همچون زاهدان در دنیا باشید که دل به آن نبستند.

و سرانجام در بخش دیگری به پراکندگی و اختلاف مسلمانان، اشاره کرده و آن را ناشی از دل بستگی به دنیا می‌شمرد و اصلاح آن را مایه پیشرفت جامعه معرفی می‌فرماید.

* * *

بخش اول

وَ أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيا فَإنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَة، وَ لَيسَتْ بِدَارِ نُجْعَة. قَدْ تَزَينَتْ بِغُرُورِهَا، وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا. دَارُهَا هَانَتْ عَلَي رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاًلَهَا بِحَرَامِهَا، وَ خَيرَهَا بِشَرِّهَا، وَ حَياتَهَا بِمَوتِهَا، وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا، لَمْ يصْفِهَا اللهُ تَعَالَي لاَِوْلِيائِهِ، وَ لَمْ يضِنَّ بِهَا عَلَي أَعْدَائِهِ. خَيرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ. وَ جَمْعُهَا ينْفَدُ، وَ مُلْکُهَا يسْلَبُ، وَ عَامِرُهَا يخْرَبُ. فَمَا خَيرُ دَار تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَ عُمُر يفْنَي فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَ مُدَّة تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيرِ ! اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيکُمْ مِنْ طَلَبِکُمْ، وَاسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَکُمْ. وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْـمَوْتِ آذَانَکُمْ قَبْلَ أَنْ يدْعَي بِکُمْ.  

ترجمه

شما را از دل بستگی به دنیا سخت بر حذر می‌دارم که منزلگاهی است کوچ کردنی و جای اقامت نیست. خود را با مکر و نیرنگ آراسته و با زرق و برق خود، مردم را می‌فریبد ! سرایی است که در نظر صاحب اصلیش بی مقدار است، لذا حلالش را با حرام، و خیرش را با شرّ، و زندگیش را با مرگ، و شیرینیش را با تلخی، آمیخته است (به همین دلیل) خداوند آن را مخصوص اولیایش نساخته، و از دشمنانش دریغ نداشته است. خوبی‌هایش کم، و شرّ آن آماده (و فراوان)، جمعش رو به فنا و ملک و حکومتش رو به زوال، و آبادیش رو به ویرانی است.

چه ارزش دارد سرایی که همچون عمارت‌های فرسوده در حال فروریختن است ؟

و چه خوبی دارد عمرهایی که همچون زاد و توشه (مختصر) پایان می‌گیرد ؟

و زندگی‌هایی که همچون ایّام سفر به آخر می‌رسد ؟ (بنابراین) آنچه را خداوند بر شما واجب کرده است جزءِ خواسته‌های خویش قرار دهید و از او بخواهید که برای ادای حقوقی که از شما طلب کرده یاریتان کند و پیش از آن که به سوی مرگ فراخوانده شوید دعوت مرگ را به گوش‌های خویش برسانید (و آماده شوید).

شما را از دلبستگي به دنيا بر حذر مي‌دارم

امام7 در این بخش از خطبه، باز به سراغ نکوهش دنیا و دنیاپرستان می‌رود و چنان زرق و برق دنیا را تحقیر می‌کند و عیوب آن را بر می‌شمرد که هر انسان عاقلی را بیدار می‌سازد و به او نشان می‌دهد که دنیاپرستی راه نجات نیست.

مخاطبان خویش را ـ که مردم آن روز و امروز و تمام اعصار و قرون را شامل می‌شود ـ از زرق و برق دنیا بر حذر می‌دارد و می‌فرماید : «شما را از دلبستگی به دنیا سخت بر حذر می‌دارم که منزلگاهی است کوچ کردنی؛ و جای اقامت نیست»

«قلعه» از ماده «قلع» گرفته شده و به معنی اموال عاریتی و محلی که انسان هر زمان باید از آن برخیزد، می‌باشد.

و«نُجْعَهٔ» عکس آن است و آن جایگاهی است که انسان خیر و برکت در آن یافته و قطعاً تصمیم به توقف در آن گرفته است بنابراین مفهوم سخن مولا7 این است که دنیا به هر حال یک منزلگاه موقّتی است و ارزشی برای ماندن و اقامت گزیدن ندارد، در ادامه سخن در واقع به دلایل این مطلب اشاره می‌کند و می‌افزاید : «دنیا خود را با مکر و نیرنگ آراسته و با زرق و برق خود مردم را می‌فریبد، سرایی است که در نظر صاحب اصلیش بی مقدار است لذا حلالش را با حرام، و خیرش را با شرّ، و زندگی‌اش را با مرگ، و شرینی اش را با تلخی، به هم آمیخته است»

هرگاه بخواهی لقمه نان حلالی به دست آوری باید هزار درد و رنج را تحمّل کنی و از مسیرهای پرنشیب و فراز بگذری و هرگاه بخواهی گلی بچینی, باید تحمّل نیش خار کنی و اگر بخواهی از خوان نعمتش کمی عسل برگیری، نیش‌های زنبورها در انتظار توست، در کنار هر گنجی افعی‌ها خفته‌اند و در کنار هر شیرینی تلخی‌هاست، فی المثل انسانی که فرزند ندارد غم و غصّه جانکاهی بر روح او سنگینی می‌کند ولی همین که فرزند پیدا کرد, هزاران مشکل در کنار اوست و همچنین نعمت‌ها و مواهب دیگر که فقدانش غم انگیز است و وجودش ملال آور و مشکل آفرین.

و در تأکید این سخن می‌فرماید : «(به همین دلیل) خداوند آن را مخصوص اولیایش نساخته، واز دشمنانش دریغ نداشته است»

آری ! اگر متاع دنیا, متاع قابل ملاحظه‌ای بود خداوند آن را به دوستانش اختصاص می‌داد و از دشمنانش دریغ می‌داشت ولی چون ارزشی ندارد آن را به هر کس می‌دهد. سپس اضافه می‌کند : «خوبی‌هایش کم، و شرّ آن آماده (و فراوان) جمعش، رو به فنا و ملک و حکومتش رو به زوال، و آبادی‌اش رو به ویرانی است»

و عجب این که این دگرگونی‌ها و زوال نعمت‌ها و بر باد رفتن حکومت‌ها و ویرانی آبادی‌ها، همیشه جنبه تدریجی ندارد، بلکه گاهی در یک ساعت و حتی در یک لحظه همه چیز دگرگون می‌شود و تاریخ بشر مملوّ است از این صحنه‌های وحشت آور و عبرت انگیز.

با این حال چگونه عاقل می‌تواند به آن دل ببندد ؟ و بر نعمت‌هایش تکیه کند ؟ از اقبال دنیا شاد و از ادبارش غمگین شود ؟

و در ادامه این بحث، مطلب را به صورت سؤال مطرح می‌کند، تا پاسخ آن از درون دل‌های مخاطبین برخیزد و اثر عمیق خود را بگذارد، می‌فرماید : «چه ارزشی دارد سرایی که همچون عمارت‌های فرسوده در حال فروریختن است! و چه خوبی دارد، عمرهایی که همچون زاد و توشه (مختصر) پایان می‌گیرد، و زندگی‌هایی که همچون ایّام سفر به آخر می‌رسد !»

امام7 در این سه تشبیه، نهایت فصاحت و بلاغت را بکار برده است :

نخست، دنیا را به خانه کهنه و فرسوده‌ای تشبیه می‌کند که دیوارهایش شکافته و سقف‌هایش در حال ریختن است.

و عمر انسان را به سفره‌ای تشبیه می‌کند که گروهی بر سر آن می‌نشینند و در مدّتی کوتاه هر چه در آن است می‌خورند و خالی می‌شود.

و مدّت بقاء انسان را در این جهان به سفرهای کوتاهی تشبیه می‌کند که مسافر، تا گرم راه رفتن می‌شود پایان می‌پذیرد.

و سرانجام در آخرین جمله از این بخش خطبه، همگان را مخاطب ساخته و سه دستور مهمّ به آنها می‌دهد و می‌فرماید : «آنچه را خداوند بر شما واجب کرده است جزءِ خواسته‌های خویش قرار دهید و از او بخواهید که برای ادای حقوقی که از شما خواسته است یاریتان کند و بیش از آن که به سوی مرگ فراخوانده شوید، دعوت مرگ را به گوش‌های خویش برسانید (و آماده شوید)»

در نخستین دستور؛ به مردم سفارش می‌کند که حدّاقل واجبات الهی را به اندازه خواسته‌های شخصی خود، ارج نهند و در انجام آن کوشا باشند نه این که خواسته‌های دنیوی خود را در متن قرار دهند و واجبات الهی را در حاشیه.[70]

جمله سوّم؛ اشاره به آمادگی برای استقبال از مرگ است از طریق اداء حقوق مردم و توبه از گناه و جبران مافات، چرا که در غیر این صورت، مرگ غافلگیرانه دامان انسان را می‌گیرد و به سوی جهانی که هیچ آمادگی برای ورود به آن ندارد پیش می‌برد.

* * *

بخش دوم

إنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيا تَبْکِي قُلُوبُهُمْ وَإنْ ضَحِکُوا، وَ يشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إنْ فَرِحُوا، وَ يکْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا. قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِکُمْ ذِکْرُ الاْجَالِ، وَ حَضَرَتْکُمْ کَوَاذِبُ الاْمَالِ، فَصَارَتِ الدُّنْيا أَمْلَکَ بِکُمْ مِنَ الاْخِرَةِ، وَ العَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِکُمْ مِنَ الاْجِلَةِ، وَ إنَّمَا أَنْتُمْ إخْوَانٌ عَلَي دِينِ اللهِ، مَا فَرَّقَ بَينَکُمْ إلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ. فَلاَ تَوَازَرُونَ وَ لاَ تَنَاصَحُونَ، وَ لاَ تَبَاذَلُونَ وَ لاَ تَوَادُّونَ.  

ترجمه

زاهدان در دنیا، قلوبشان می‌گرید گر چه ظاهراً بخندند، سخت محزون و غمگین‌اند، گر چه ظاهراً شادمانی کنند، و نسبت به خود (و وضع اخلاقی و کمی طاعات خویش) سخت خشمگین‌اند هر چند به خاطر روزی‌های فراوانی که به آنها داده شده در پیشگاه خدا شاکرند.

یاد مرگ، از دل‌‌هایتان پنهان شده و آمال و آرزوهای دروغین در برابر شما حاضر گشته، از این رو سلطه دنیا بر شما بیش از آخرت شده و زندگانی زودرس دنیا شما را از حیات جاودانی آخرت بیرون برده است. شما همگی در اسلام و دین خدا برادر (و برابر) هستید و تفرقه و اختلاف در میان شما تنها به سبب آلودگی درون و سوء نیت‌هاست به همین دلیل نه به یکدیگر کمک می‌کنید، و نه همدیگر را نصیحت، و نه بذل و بخشش به هم دارید، و نه به یکدیگر مهر می‌‌‌ورزید !

* * *

وصف زاهدان در دنيا

امام7 در این بخش از خطبه به سه نکته اشاره می‌فرماید؛ که تأکید و تکمیلی است بر بخش گذشته این خطبه، و مقدمه‌ای است بر بخش آینده.

نخست؛ به سراغ توصیف زاهدان در دنیا می‌رود تا با مقایسه کردن حال مخاطبین با حال آنها، وضع هر کس روشن شود و در این جا برای زاهدان سه ویژگی می‌شمرد، می‌فرماید : «زاهدان در دنیا قلوبشان می‌گرید گر چه ظاهراً بخندند»

«و سخت محزون و غمگین‌اند گر چه ظاهراً شادمانی کنند»

«ونسبت به خود سخت خشمگین هستند (و از وضع اخلاقی و طاعات خود را راضی نیستند) هر چند به خاطر روزی‌های فراوانی که به آنها داده شده در پیشگاه خداوند شاکرند»

آری! چشم‌های قلب آنها به خاطر نقایص و کمبودهایی که در خود می‌بینند و لغزش‌هایی که احیاناً از آنها سرزده گريان است، هر چند برای حفظ آداب اجتماعی و اخلاقی ظاهراً شاد و خندان باشند. آنها بر گذشته خویش تأسف می‌خورند و از فرصت‌هایی که در دست داشته‌اند و از آن استفاده نکرده‌اند غمگین‌اند، هر چند در ظاهر شاد و مسرورند و آنها از یکسو در برابر مواهب مادی و معنوی الهی زبان به شکر و ثنای او می‌گشایند ولی از سوی دیگر خود را به خاطر کوتاهی در بهره گیری صحیح از این نعمت‌ها ملامت و سرزنش می‌کنند.

   و در یک جمله، آنها همواره در مقام نقد خویشتن و اصلاح کاستی‌ها و کمبودهای معنوی خود هستند وهمین امر سبب حرکت تکاملی آنها به سوی خداست و هرگز راضی به وضع موجود نیستند که سبب رکود یا عقب گردشان شود.

و در نکته دوّم؛ وضع مخاطبین خود را تشریح می‌کند تا با زاهدان، خود را مقایسه کنند و به عیوب خویش واقف شوند و برای آنها نیز سه وصف بیان می‌فرماید، می‌گوید : «یاد مرگ از دل‌‌هایتان پنهان شده و آمال و آرزوهای دروغین در برابر شما حاضر گشته از این رو سلطه دنیا بر شما بیش از آخرت شده، و زندگانی زودرس دنیا، شما را از یاد حیات جاودانی آخرت بیرون برده است»

آری ! آن کس که سر آمد عمر و پایان زندگی زودگذر دنیا را به فراموشی بسپارد، و دل را در گرو سراب آرزوهای دروغین قرار دهد، دنیا بر عقل و فکر او چیره می‌شود و آخرت را از یاد می‌برد، و چنین کسی آمادگی برای آلودگی به هر گناه و فسادی دارد و بهترین طعمه شیطان و هوای نفس است.

و در پایان این بخش از خطبه، چنین نتیجه می‌گیرد که «شما همگی در اسلام و دین خدا برادر (و برابر) هستید و تفرقه و اختلاف در میان شما، تنها به سبب آلودگی درون و سوء نیت‌هاست به همین دلیل، نه به یکدیگر کمک می‌کنید، نه همدیگر را نصیحت، و نه بذل و بخشش به هم دارید و نه به یکدیگر مهر می‌‌‌ورزید»

اشاره به این که زمینه‌های وحدت از طریق اخوت اسلامی در میان شما موجود است امّا اختلافات به خاطر تعصب‌‌ها، کینه و حسد و حبّ دنیا و تنگ نظری‌ها بر آن غلبه کرده است و رشته وحدت را که سبب امنیّت داخل و پیروزی بر دشمنان خارجی است از هم گسسته است. به همین دلیل برکات اجتماع که همکاری و خدمات متقابل و پیوندهای دوستی و برادری است از شما قطع شده است.

این تعبیر؛ اشاره روشنی به این حقیقت دارد؛ که حبّ دنیا و خبث باطن و سوء نیّت و اخلاق؛ نه تنها آخرت را بر باد می‌دهد بلکه صحنه جامعه بشری را کانونی از ناامنی و انواع تزاحم‌ها و کشمکش‌ها می‌سازد که در آن خبری از همدلی و محبّت و همکاری و صمیمیّت نیست.

* * *

بخش سوم

مَا بَالُکُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيسِيرِ مِنَ الدُّنْيا تُذْرِکُونَهُ، وَ لاَ يحْزُنُکُمُ الْکَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُـحْرَمُونَـهُ! وَ يقلِقُکُمُ الْيسِيرُ مِنَ الدُّنْيا يفُوتُکُمْ، حَتَّي يتَبَينَ ذِلکَ فِي وُجُوهِکُمْ، وَ قِلَّةِ صَبْرِکُمْ عَمَّا زُوِي مِنْهَا عَنْکُمْ ! کَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِکُمْ، وَ کَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاق عَلَيکُمْ. وَ مَا يمْنَعُ أَحَدَکُمْ أَنْ يسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يخَافُ مِنْ عَيبهِ، إلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ. قَدْ تَصَافَيتُمْ عَلَي رَفْضِ الاْجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ، وَ صَارَ دِينُ أَحَدِکُمْ لُعْقَةً عَلَي لِسَانِهِ، صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ، وَ أَحْرَزَ رِضَي سَيدِهِ.  

ترجمه

شما را چه شده که با تحصیل مقدار کمی از دنیا مسرور و خوشحال می‌شوید، ولی هرگز محروم شدن از مقدار فراوانی از آخرت، شما را غمگین نمی‌کند ؟ ! از دست رفتن مقدار ناچیزی از متاع دنیا شما را سخت پریشان می‌سازد به گونه‌ای که آثارش در چهره‌‌هایتان نمایان می‌شود، و به خاطر آنچه از دست داده‌اید بی تابی می‌کنید، گویی این جا سرای اقامت جاودانه شماست و متاع دنیا همیشه برای شما باقی می‌ماند.

کسی از شما نمی‌تواند عیب خطرناک برادر خود را (به منظور اصلاح و نهی از منکر) بازگو کند، چرا که می‌ترسد برادرش نیز همان عیب را درباره او باز گوید ! (گویی) همگی دست به دست هم داده‌اید که آخرت را کنار بگذارید و به دنیا عشق ورزید و دین شما لقلقه زبانتان شده و کارتان شبیه کار کسی است که گویی تمام وظیفه خود را انجام داده و رضایت مولای خویش را فراهم ساخته است (در حالی که شما نه تنها انجام وظیفه نکرده‌اید بلکه خشم مولای خود را فراهم ساخته‌اید).

باز هم سرزنش دنياپرستان

در این بخش؛ که آخرین بخش خطبه است، امام7 بار دیگر دنیاپرستان را مخاطب قرار داده و با سرزنش‌ها و ملامت‌های توأم با استدلال، برای بیدار ساختن آنها کوشش می‌کند، نخست می‌فرماید : «شما را چه شده که با تحصیل مقدار کمی از دنیا مسرور و خوشحال می‌شوید ولی هرگز محروم شدن از مقدار زیادی از آخرت، شما را غمگین نمی‌کند، از دست رفتن مقدار ناچیزی از متاع دنیا شما را سخت پریشان می‌سازد به گونه‌ای که آثار آن در چهره‌‌هایتان نمایان می‌شود و به خاطر آنچه از دست داده‌اید بی تابی می‌کنید، گویی این جا سرای اقامت همیشگی شماست و متاع دنیا همیشه برای شما باقی می‌ماند»

آری! حال بسیاری از مردم دنیا چنین است؛ که از دست رفتن امور معنوی سبب پریشانی آنها نمی‌شود ولی کمترین ضرر مادی آنها را سخت پریشان می‌سازد، مثلاً اگر روزهای متوالی نماز صبح آنها قضا شود هیچ مایه نگرانی آنها نیست یا اگر سالها از فیض عبادت‌های شبانه محروم بمانند غمی ندارند ولی گاهی چند درهم زیان، آنها را برآشفته می‌کند و بر سر اطرافیان خود فریاد می‌کشند که چرا چنین شده است؟

این تفاوت آشکار شرم آور، از یکی از دو چیز سرچشمه می‌گیرد : یا ایمانها نسبت به آخرت، و وعده‌های الهی ضعیف است و آن را حلوای نسیه می‌دانند، که به خاطر آن چشم از سکّه نقد نمی‌پوشند، و یا علی رغم ایمانشان به آخرت آن قدر هوا و هوسها بر قلب و روح آنها چیره شده و غفلت آنها را فراهم آورده که جز متاع دنیا و لذّات زودگذر و گاه موهوم و خیالی را، نمی‌بینند.

و در ادامه این سخن به یکی دیگر از نقطه‌های ضعف دنیاپرستان اشاره کرده می‌فرماید : یکی از بدبختی‌های شما این است که : «کسی از شما نمی‌تواند عیب خطرناک برادر خود را (به منظور اصلاح و نهی از منکر) بازگو کند چرا که می‌ترسد برادرش نیز همان عیب را درباره او بازگوید»

اشاره به این که شما با داشتن آن همه عیوب که از دنیاپرستی ناشی می‌شود، از اصلاح یکدیگر به وسیله تذکّرها و اندرزها محروم هستید، چرا که هیچ یک از شما جرأت نمی‌کنید در این مقام برآیید، چون می‌ترسید شما را سرزنش کنند که اگر این کار و آن کار بد است چرا خود آلوده‌اید؟

و سرانجام امام7 با این سخن خطبه را پایان می‌دهد می‌فرماید : «(گویی) همگی دست به دست هم داده‌اید که آخرت را کنار بگذارید، و به دنیا عشق ورزید، و دین شما لقلقه زبانتان شده، و کارتان شبیه کار کسی است که گویی تمام وظیفه خود را انجام داده و رضایت مولای خویش را فراهم ساخته است !»

گاه در میان مردم کارهای خلافی انجام می‌شود که هیچ توافق قبلی بر آن صورت نگرفته، ولی چنان هماهنگ است که گویی آنها جلسات متعددی داشته و برنامه ریزی و توافق قبلی صورت گرفته، و این نیست مگر به خاطر این که انگیزه‌ها در این امور یکسان است. یکی از مصداق‌های روشن آن بی اعتنایی به مسائل مربوط به آخرت و چسبیدن به دنیای مادی است.

این گونه افراد دنیاپرست ممکن است ظاهراً دین دار باشند، ولی دین آنها در یک سلسله شعارها و ادعاها و لفاظی‌ها و احیاناً کمی از عبادات، خلاصه می‌شود تعبیر «لعقهٔ» اشاره به همین معناست. و گاه آن چنان از خود راضی هستند که گویی به تمام وظایف الهی و انسانی خود، عمل کرده و به قرب پروردگار و مقام رضای او رسیده‌اند و این به راستی یک انحراف وحشتناک است همان گونه که مولا در پایان این خطبه به آن اشاره فرموده است.

* * *

 


[1] . سند گفتار حکیمانه:

نویسنده کتاب مصادر چندین منبع براى این کلام حکمت‏آمیز امام7 نقل مى‏کند که بعضى از آنها مربوط به قبل از سیّد رضى و بعضى مربوط به بعد از اوست از جمله جاحظ در کتاب المائه المختاره بخشى از این کلام حکمت‏آمیز را آورده و زمخشرى در ربیع الابرار و« وطواط» در الغرر و العرر و آمدى در غررالحکم. ( مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۱۳).

[2] . بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۰۸، ح ۳۷ . «الْبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللهِ، بَعيدٌ مِنَ النّاسِ، قَريبٌ مِنَ النّارِ»

[3] . همان، ج ۷۵، ص ۳۴۶. «إياکُمْ وَ الْبُخْلُ فَإِنَّهُ عاهَهٌ لا يکُونُ في حُرّ وَ لا مُؤمِنٍ إنَّهُ خِلافُ الْإيمانِ‏»

[4] . همان، ص ۲۲۹، ح ۱۰۷. «مَنْ بَرِءَ مِنَ الْبُخْلِ نالَ الشَّرَفَ»

[5] . کنزالعمّال، ح ۷۷۳۴. «إياکُمْ وَ الْکِبْرَ فإنَّ إبْليسَ حَمَلَهُ الْکِبْرُ عَلي‏ أنْ لا يسْجُدَ لِآدَمَ‏»

[6] . «فَاعْتَبِرُوا بِما کانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإبْليسَ إذ أهْبَطَ عَمَلَهُ الطَّويلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهيدَ … عَنْ کِبْرِ ساعَهٍ واحِدَهٍ».

[7] . «فَمَنْ ذا بَعْدَإبْليسَ يسْلَمُ عَلَي اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِيتِهِ‏».

[8] . سوره مؤمن، آیه ۵۶.

[9] . همچنین، تکبر سرچشمه گناهان زیاد دیگری می‏شود که بحث پیرامون آن به درازا می‏کشد. و شبیه همین فراز از کلام حکمت‏آمیز در کلام ۴۵۴ نیز خواهد آمد. براى توضیح بیشتر به کتاب اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۲۰ به بعد مراجعه کنید.

[10] . فرهنگ‏نامه، واژه« ث».

[11] . همان، واژه« الف».

[12] . مفتاح السعاده، ج ۵، ص ۲۸. «يا أيهَا النّاسُ إنَّ أکْيسَکُمْ أکْثَرُکُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ‏»

[13] . «ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ يقيناً لا شَکَّ فيهِ أشْبَهُ بِشَکّ لا يقينَ فيهِ مِنَ الْـمَوْتِ‏». من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۹۴.

[14] . بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۷۶.

[15] . سوره واقعه، آیه ۶۲.

[16] . براى پى بردن به دلایل شش‏گانه معاد بر گرفته از قرآن مجید به کتاب ما پیام قرآن، ج ۵ بحث معاد مراجعه کنید.

[17] . «وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِکٍ دَارَ الْبَقَاءِ».

[18] . غررالحکم، ح ۲۲۸۷. «الدُّنْيا مُنْتَقَلَةٌ فانِيةٌ إنْ بَقِيتْ لَکَ لَمْ تَبْقَ لَها».

[19] . «راقت» از مادّه « روق» (بر وزن ذوق) به معني مغرور ساختن و در شگفتي فرو بردن است.

[20] . سوره آل عمران، آیه 185 و سوره حدید، آیه 20.

[21] . سوره انسان، آیه 27.

[22] . سوره آل عمران، آیه 14.

[23] . سوره حجر، آیه 3.

[24] . (لا تَدُومُ حَبْرتُها وَلا تُوْمَنُ فَجْعَتُها، غَرّارَةٌ، ضَرَّارَةٌ حائِلَةٌ زائِلَةٌ نافِدَةٌ بائِدَةٌ أَکّالَةٌ غَوّالَةٌ). «حبره» از مادّه «حبر» (بر وزن ابر) به معنى اثر مطلوب و جالب است. «حائلهٔ» از مادّه «حول» (بر وزن قول) گرفته شده و به معنى متغیّر است. «نافدهٔ» از مادّه «نفاد» به معنى فنا و نابودى و پایان یافتن گرفته شده. «بائدهٔ» از مادّه «بید» (بر وزن صید) گرفته شده که به معنى هلاکت و نابودى است. «غوّالهٔ» از مادّه «غول» (بر وزن قول) گرفته شده که به معنى ترور و هلاک کردن غافلگیرانه است.

[25] . طبري، جلد 5، صفحه 305.

[26] . «ريب المنون»: «ريب» به معني شكّي است كه سرانجام پرده از روي آن برداشته شود و به يقين برسد و «منون» به معني مرگ است و «ريب المنون» به معني مرگ احتمالي و گاه به معني حوادث سخت روزگار، مي‌آيد كه در آغاز مشكوك است و بعد به يقين مي‌پيوندد. «و أعانت عليهم ريب المنون».

[27] . اصول كافي، جلد 2، صفحه 128. «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْيا أَثْبَتَ اللهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيا دائَها و دَوائَها وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيا سالِماً»

[28] . اصول كافي، جلد 2، ‌صفحه 319. «مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسي وَ الدُّنْيا اَکَبرُ هَّمِّهِ جَعَلَ اللهُ تَعالي الْفَقْرَ بَينَ عَينَيهِ وَ شَتَّتَ أَمْرَهُ وَ لَمْ ينَلْ مِنَ الدُّنيا إلاّ ما قَسَّمَ اللهُ لَهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسي وَ اْلآخِرَةُ اَکْبَرُ همِّهِ جَعَلَ اللهُ الْغِني فِي قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ»؛

[29] . سوره عنكبوت: آيه 58.

[30] . سوره رحمن، آيه 27 و 28.

[31] . سوره حجر، آيه 99.

[32] . شبیه همین معنا را امام در خطبه 188 فرموده : «حُمِلُوا إلي قُبوُرِهِمْ غَيرَ راکِبِينَ وَاُنْزِلوُا فِيها غَيرَ نازِلِينَ»..

[33] «منهاج البراعهٔ»، جلد 8، صفحه 28. در پاورقي «بحار الانوار»، اين اشعار از «البداية و النهاية» «ابن كثير» شامي، به عنوان مناجاتي از امام سجاد7 نقل شده است. ( بحار الانوار، جلد 46، ص 84. )

 

وَ اَضْحَوا رَمِیْماً فِی التُّرابِ وَ اَقْفَرَتْ

 

مَجالِسُ مِنْهُمْ عُطِّلَتْ وَ مَقاصِرُ

وَحَلّوُا بِدار لا تَزاوُرَ بَیْنَهُمْ

 

وَ أَنّی لِسُکّانِ الْقُبُورِ تَزاوُرٌ

فَما اَنْ تَری إلاّ جُثی قَدْ تَوَوْا بِها

 

مُسَنَّمَهًٔ تَسفی عَلَیْهِ اْلاَعاصِرُ

 

[34] . سوره طه، آيه 55.

[35] . سوره انبياء، آيه 104.

[36] . بحار الانوار، جلد 6، صفحه 268. «کَأَنِّي بِهِمْ حِلَقٌ حِلَقٌ قُعُودٌ يَتَحَدَّثوُنَ»

[37] . نهج البلاغه، حكمت 103.

[38] . بحار الانوار، ‌ج 70، ص 61، ح 30. «إِنَّ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا إِضْرَاراً بِالاْخِرَةِ وَ فِي طَلَبِ الاْخِرَةِ إِضْرَاراً بِالدُّنْيَا فَأَضِرُّوا بِالدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَحَقُّ بِالاِْضْرَارِ»

[39] . همان، ج 14، ص 327، ح 50. «لاَ يَسْتَقِيمُ حُبُّ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ فِي قَلْبِ مُؤْمِن كمَا لاَ يَسْتَقِيمُ الْـمَاءُ وَ النَّارُ فِي إِنَاء وَاحِد»

[40] . غرر الحكم، ح 2220. «إنْ جَعَلْتَ دينَك تَبَعاً لِدُنْياك أهْلَكتَ دينَك وَ دُنْياك وَ كنْتَ فِي الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»

[41] . خطبه 203 نهج البلاغه. «وَ مِنْ كَلَامَ لَهُ7 فِي التَزْهِيد مِنَ الدُّنْيا وَ التَّرْغِيب فِي الاخِرَة»

[42] . بحار الانوار، ج 14، ص 319.

[43] . نهج البلاغه، كلمات قصار، 131.

[44] . اين حديث در عوالي اللئالي، ج1، ص 267 از پيامبر اكرم6 نقل شده است.

[45] . ولی بعضی از شارحان آن را اشاره به اعمال خیر دانسته‌اند که اگر در پنهانی انجام شود بهتر است، در حالی که تعبیر به هتک (وَ لَا تَهْتِکُوا) تناسبی با این معنا ندارد..

[46] . «ما مِنْ عَبْد إلاّ وَ عَلَيهِ أرْبَعُونَ جُنّة حَتّي يعْمَلَ أرْبَعينَ کَبيرَة فَإذا عَمِلَ أرْبَعينَ کَبيرَة انْکَشَفَتْ عَنْهُ الجُنَنْ».

[47] . كافي، ج2، ‌ص 279، ح 9.

[48] . سوره عنكبوت، آيه 2ـ3.

[49] . ظاهر اين جمله به صورت مبتدا و خبر است با اين مفهوم كه پدران شما از آن خدا هستند و لازمه آن، اين است كه درود و رحمت بر آن‌‌ها باد.

[50] . نحل، آيه 96.

[51] . بقره، آيه 245.

[52] . كافي، ‌ج5، ص 67، ح 1. «لَوْ أعْلَمْتُمُوني أمْرَهُ ما تَرَکْتُکُمْ تَدْفُنُوهُ مَعَ الْـمُسْلِمينَ يتْرُکَ صَبيتَهُ صِغاراً يتَکَفَّفُونَ النّاسَ»

[53] . بقره، آيه 167.

[54] . کافى، ج 4، ص 42 . «هُوَ الرَّجُلُ يدَعُ مالَهُ لاينْفِقَهُ في طاعَةِ اللهِ بُخلا ثُمَّ يمُوتُ فَيدَعَهُ لِمَنْ يعْمَلُ فيهِ بِطاعَةِ اللهِ أوْ في مَعْصِيةِ اللهِ فإنْ عَمِلَ بِهِ في طاعَةِ اللهِ رَآهُ في ميزانِ غَيرِهِ فَرآهُ حَسْرَةً وَ قَدْ کانَ الـْمالُ لَهُ وَ إِنْ کانَ عَمِلَ بِهِ في مَعْصِيةِ اللهِ قَوّاهُ بِذلِکَ الـْمالُ حَتّي عَمِلَ بِهِ في مَعْصِيةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ».

[55] . نهج البلاغه، خطبه 226. «من خطبة له 7 في التغيير من الدنيا»

[56] . جمله «دَارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ» اشاره گویایی است به تمام آنچه گفته شد..

[57] . سوره قصص آيه 79 يعني: اي كاش مانند آنچه به قارون داده شده براي ما هم بود.

[58] . کامل مبرّد، ج 1، ص 389 و تتمهٔ المنتهى مرحوم محدّث قمى، شرح حال یزید ابن عبدالملک.

[59] . در شرح خطبه 145 نيز توضيحات بيشتري در اين رابطه مي‌خوانيد.

[60] . سوره فجر ، آيات 6 ـ 13.

[61] . شرح نهج البلاغه علامه خويي، ج14، ص 230.

[62] . سوره حجر، آيه 82.

[63] . جمله «وَ رِياحُهُمْ رَاکِدَةً» با توجّه به اینکه «ریاح» جمع «ریح» و ریح در اینجا به معنای «روح» و قوت است مفهوم رکود آن این است که به کلّی از کار افتادند و بعضی آن را به معنای فرو نشستن باد غرور تفسیر کرده‌اند. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از ریاح بادهایی باشد که به پرچم‌های قدرتمندان و شاهان می‌خورد. ضرب المثل معروفی است که می‌گویند: «فلان شخص هنوز باد به پرچمش می‌خورد» یعنی هنوز بر سر قوّت و قدرت است؛ ولی هنگامی که قدرت از بین برود پرچم سقوط می‌کند و دیگر بادی به پرچمش نمی‌خورد..

[64] . جمله «لاَ يسْتَأْنِسُونَ بِالاَْوْطَانِ» ممکن است اشاره به این باشد که آنها هر چند سالیان درازی است در قبرها خفته‌اند؛ ولی هرگز به آن علاقه ندارند و انس نمی‌گیرند. این احتمال نیز داده شده که منظور ترک رابطه با وطن‌های خود در عالم دنیاست که هرگز فکر بازگشت به وطن نمی‌کنند؛ ولی معنای اوّل به قرینه جمله «وَ لاَ يَتَوَاصَلُونَ. . . » صحیح‌تر به نظر می‌رسد.

[65] . به گفته شاعر عرب: .

 

غَریبٌ وَأطْرافُ الْبُیُوتِ تَحُوطُهُ

 

ألا کُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّرابِ غَریبٌ

 

[66] . سوره غافر، آيه 46.

[67] . سوره آل عمران، آيه 170.

[68] . کافى، ج 3، ص 243، باب فى أرواح المؤمنین، ح 1. «نَعَمْ وَ لَوْ کُشِفَ لَکَ لَرَأَیْتَهُمْ حِلَقاً حِلَقاً مُحْتَبینَ یَتَحادَثُونَ»

[69] . «وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيهِ السَّلامُ فِي ذمّ الدُّنيا».

[70] . این احتمال نیز وجود دارد؛ که منظور این است که توفیق انجام واجبات الهی را از خواسته‌های خود در پیشگاه خدا قرار دهید ولی معنی اوّل مناسب‌تر به نظر می‌رسد، زیرا در جمله دوّم به این معنی، اشاره شده که می‌فرماید؛ از او بخواهید که در اداء حقش شما را یاری کند بنابراین تفسیر هر دو جمله تکرار یک مفهوم خواهد بود.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: