borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد اول»
كَیفَ اَصبَحتِ (حال شما چطور است؟)

زنان مدینه از مهاجر و انصار وقتی به ملاقات و دیدار حضرت زهرا3 آمدند پرسیدند؛ كیف اصبحت؟ حال شما چطور است این سؤال ایشان یادآور شخصی است كه روزی پیامبر اكرم6 از او پرسید كیف اصبحت؟ و او در پاسخ گفت؛ اصبحت یا رسول الله موقناً صبح كردم در حال یقین .

حضرت فرمود: نشانه یقین تو چیست؟

عرض كرد... اهل بهشت را می‌بینم كه در آن به عیش و نوش مشغولند. اهل جهنم را می‌بینم كه در آن معذبند و فریاد و ناله می‌زنند. نكته‌ای كه قابل توجه است این است او با كنایه و اشاره به پیامبر اكرم6 فهماند كه یا رسول‌الله من صحابه شما را می‌شناسم. آنان كه مؤمنند و پیرو واقعی شما هستند، می‌شناسم و آنهایی كه منافقند و باطناً اعتقادی به خدا و قیامت ندارند و تو را هم قبول ندارند و كسانی هستند كه به طمع حكومت و خلافت دنبال تو می‌آیند می‌شناسم. یا رسول الله! اینها همان كسانی هستند كه پس از تو اقسام ظلم و ستم را نسبت به اهل بیت تو خصوصاً جگرگوشه‌ات فاطمه3 روا ‌می‌دارند فرزندش را سقط می‌كنند. حقش را پایمال می‌كنند. مولوی در اشعار خود به این موضوع اشاره می‌كند.[1]

آنگاه پیامبر6 او را تصدیق كرد و فرمود: او بنده‌ای است كه خدا قلبش را نورانی كرده است و سپس فرمود؛ این حالی كه داری حفظ كن، او هم از پیامبر اكرم 6 خواست تا به شهادت برسد.

مرحوم کلینی در کتاب اصول کافی در باب «حقیقت ایمان و یقین» از «کتاب ایمان و کفر» درباره دیدار حضرت پیامبر6 و حارثه، دو حدیث نقل کرده است که هر دو از قول امام صادق7 می‌باشد.[2]

حدیث اول بدین صورت است:

روزی رسول خدا6 نماز صبح را با مردم گزارد. سپس در مسجد نگاهش به جوانی افتاد که چرت می‌زد و سرش پایین می‌افتاد. رنگش زرد بود و قامتش لاغر و چشمانش به گودی فرو رفته. رسول خدا6 به او فرمود: حالت چگونه است؟ عرض کرد: من به یقین رسیده‌ام.

رسول خدا6 از گفته او درشگفت شد و فرمود: همانا هر یقینی را حقیقتی است. حقیقت یقین تو چیست؟ عرض کرد: ای رسول خدا! همین یقین من است که مرا اندوهگین ساخته و بیداری شب و تشنگی روزهای گرمم بخشیده و از دنیا و آنچه در آن است بی رغبت گشته‌ام تا آنجا که، گویا عرش پروردگارم را می‌بینم که برای رسیدگی به حساب خلق برپا شده و مردم برای حساب گرد آمده‌اند.

گویا اهل بهشت را می‌نگرم که در نعمت می‌خرامند و بر کرسی‌ها تکیه زده، یکدیگر را معرفی می‌کنند. و گویا اهل دوزخ را می‌بینم که در آنجا معذبند و به فریادرسی می‌طلبند و گویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است.

رسول خدا6 به اصحاب فرمود: این جوان بنده‌ای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته، سپس به خود او فرمود: بر این حال که داری ثابت باش. جوان گفت: ای رسول خدا، از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزی‌ام کند. رسول خدا6 برای او دعا فرمود. مدتی نگذشت که در جنگی همراه پیغمبر بیرون رفت و بعد از نه نفر شهید گشت و او دهمین شهید آن جنگ بود.[3]

حدیث دوم که مختصرتر از حدیث اول است،[4] این است:

امام صادق7 فرمود: رسول خدا6 با حارثهٔ بن مالک بن نعمان انصاری روبه رو شده حضرت فرمود: ای حارثهٔ بن مالک! چگونه‌ای؟ گفت: یا رسول الله! مؤمن حقیقی‌ام. رسول خدا6 فرمود: هر چیزی دارای حقیقتی است؛ حقیقت گفتار تو چیست؟ گفت: یا رسول الله! به دنیا بی رغبت شده‌ام، شب را (برای عبادت) بیدارم و روزهای گرم را (در اثر روزه) تشنگی می‌کشم و گویا عرش پروردگارم را می‌نگرم که برای حساب گسترده گشته و گویا اهل بهشت را می‌بینم که دربهشت یکدیگر را ملاقات می‌کنند که گویا ناله اهل دوزخ را در میان دوزخ می‌شنوم.

رسول خدا6 فرمود: او بنده‌ای است که خداوند دلش را نورانی فرموده و خطاب به او فرمود: بصیرت یافتی، ثابت باش. حارثه عرض کرد: ای رسول خدا! از خدا بخواه که شهادت در رکابت را به من نصیب کند. حضرت فرمود: خدایا! شهادت را نصیب حارثه کن. چند روزی بیش نگذشت که رسول خدا6 لشکری برای جنگ فرستاد و حارثه را هم به آن جنگ فرستاد. او به میدان جنگ رفت و نه یا هشت تن را کشت و سپس کشته شد.

در روایتی که قاسم بن برید از ابی بصير نقل می‌کند: حارثه همراه جعفربن ابیطالب بود و بعد از نه نفر به شهادت رسید، و او دهمین شهید بود. در روایت اول که راوی آن، اسحاق بن عمار است، نام حارثه ذکر نشده و به عنوان جوانی ناشناس مطرح شده است. ولی در روایت دوم که از قول ابوبصیر است، نام حارثهٔ بن مالک بن نعمان انصاری، ذکر گردیده و از آن برمی‌آید که حارثه با حضرت پیامبر6 آشنا بوده و لذا حضرت با ذکر نامش، جویای احوال وی شده است.

ضمنا درباره شهادت حارثه، در روایت اول گفته شده است که وی در یکی از «غزوات» حضرت پیامبر6 شرکت نموده و به عنوان دهمین نفر به شهادت رسید. مترجم فقید اصول کافی در ترجمه حدیث در این بخش به این گونه گفته است: «مدتی نگذشت که در جنگی همراه پیغمبر بیرون رفت و بعد از نه نفر شهید گشت و او دهمین شهید آن جنگ بود. »

در روایت دوم گفته شده است که: «حضرت پیامبر، حارثه را همراه با«سریه‌ای» اعزام نمود و وی پس از جنگیدن و کشتن نه یا هشت نفر، به شهادت رسید». و در انتهای روایت، بنا به نقل ابوالقاسم بن برید از ابوبصیر، گفته شده است که حارثه به همراه جعفر بن ابیطالب و پس از نه نفر به شهادت رسیده است.[5]

جنگی که «جعفربن طالب» در آن به عنوان فرمانده شرکت داشت و در همان جنگ به شهادت رسید، «سریه موته» بوده که میان اسلام و روم و در سال هشتم هجری اتفاق افتاده است از این رو، در روایت فوق در این که حارثه در «غزوه» و در معیت حضرت پیامبر6 بوده و یا در «سریه» شرکت داشته و در آن به شهادت رسیده است، اختلاف ظاهری به چشم می‌خورد، مگر آن که «غزوه» که در لغت به معنی قصد جنگ با دشمن است، به معنی عرفی آن در شرع که جنگ با کفار است، در نظر گرفته شود و در این صورت اختلاف ظاهری در بین نخواهد بود. به هرحال بر اساس روایت دوم، حارثه به همراه جعفربن ابیطالب7، در جنگ بین اسلام و روم که در موته واقع شده، به شهادت رسیده است.[6]

 

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: