یکی از حرفهایی که قرآن کریم روی آن تکیه کرده است مسأله تسبیح و تحمید موجودات است. قرآن در بعضی از بیانات خودش میگوید: تمام ذرات وجود، خدا را تسبیح و حمد میکنند، یعنی طبق منطق قرآن؛ مثلا چوب و فلز، خدا را تسبیح میکنند، ذرات هوا تسبیح گوی خدا هستند، هر ملکول از ملکولهای آب و هر ذره کوچکتر از اتم خدا را تسبیح میکند. وقتی در نماز میگوییم «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»؛ تسبیح و حمد پروردگارعظیم میکنم. » یا میگوییم: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه»؛ تسبیح و حمد میکنم پروردگار برتر را. » «تسبیح میکنم» یعنی چه؟ و «حمد میکنم» یعنی چه؟
ثنای خدا به دو شکل است: یکی تسبیح و دیگری تحمید.
تسبیح یعنی تنزیه، یعنی خدا را از آنچه که ذات او مبرّاست منزه کردن، و برتر دانستن او، از آنچه که شان مخلوقین است، يعني؛ از آنچه که حاکی از نوعی نقص و ناتوانی و نارسایی است. اصلا کلمه «سبحان» معنایش این است که من او را تسبیح و تنزیه میکنم از اینکه به چشم دیده، با دست لمس شود، او را جسم بدانم و بگویم در جایی قرار گرفته است، او را محتاج و نیازمند بدانم به هر چیزی از جمله به عبادت خودم. او منزه است از نیاز و احتیاج، تنزیه میکنم او را از اینکه به او نسبت ظلم و ستم بدهم. برای او شریکی قائل باشم، او را مرکب و دارای اجزاء بدانم، بگویم از چه درست شده و از کجا آمده است.
پس تسبیح یعنی؛ یک سلسله چیزهایی را که من میفهمم که خدا از اینها برتر و بالاتر است، با کلمه «سبحان» از او نفی میکنم.
ثنای الهی نظیر اقرار به توحید است؛ که مجموع نفی و اثبات است، وقتی میگوییم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّـهُ» نفی میکنیم معبودیت غیر را و اثبات میکنیم ذات او را. ثنای الهی هم همیشه نفی است و اثبات، نفیش همین است؛ منزه است از. . . ، ولی «حمد» توصیف پروردگار است به صفات اثباتی، او را ستایش میکنم که همه نعمتها از اوست، همه کمالات از اوست و به او بر میگردد، او به هر چیزی داناست: «بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»، بر هر چیزی تواناست: «و هو علي کل شيء قدير»، او سمیع است، او بصیر است، او حی است، او قیوم است، او ملک است، او مؤمن است، مهیمن است، عزیز است، جبار است، متکبر است.[1]
این بود صفات اثباتی. پس ما با یک «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»، یا یک «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه» یک دنیا نقص را به نظر میآوریم و میگوییم؛ خدای ما از اینها منزه است، و یک سلسله کمالات را به نظر میآوریم و میگوییم؛ خدای ما دارای چنین صفاتی است. در نماز وقتی سوره توحید را میخوانیم میگوییم: «﴿قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ* اللَّـهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾؛ بگو اوست خدای يگانه. خدای صمد. [كسی را] نزاده و زاده نشده است. و هيچ كس او را همتا نيست.»[2] هم صفات اثباتی در آن است و هم صفات سلبی. بعد میگوییم؛ «كَذَلِكَ اللَّـهُ رَبِّي؛ چنان است پروردگار من. » آن صفات کمالی اثباتی را دارد و من او را به آن صفات ستایش و حمد میکنم. نقصی در او نیست، اینکه فرزند داشته باشد، فرزند چیزی باشد، مثل و مانند داشته باشد، در او نیست «كَذَلِكَ اللَّـهُ رَبِّي» قرآن میگوید این کار تسبیح و تحمید که شما در این شعور ظاهری و انسانیتان باید آن را با تعلیمات انبیاء یاد بگیرید و با اراده و اختیار خودتان انجام دهید، تمام ذرات عالم وجود، خدا را تسبیح میکنند و حمد میکنند.
همچنین ما در قرآن پنج سوره داریم که با تسبیح شروع میشوند و اینها را «مسبّحات» میگویند. سوره حدید این طور شروع میشود: ﴿سَبَّحَ للهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ هرچه در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح میکند.»[3]
سوره حشر و سوره صف به این شکل شروع میشود: ﴿سَبَّحَ للهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را تسبیح میگویند، و او شکست ناپذیر حکیم است.»[4] در اینجا کلمه «ما» تکرار شده است. باز مفاد همان است: هر چه در آسمانهاست و هرچه نه هرکه در زمین است خدا را تسبیح کرده است.
سوره جمعه و سوره تغابن اینطور شروع میشوند: ﴿يسَبَّحَ للهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ﴾؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است تسبیح خدا میگویند، خدایی که فرمانروای پاک و شکست ناپذیر حکیم است.»[5]
«سَبِّحِ اسْمَ» نیز امر به تسبیح است. به هر حال تسبیح عبارت از منزه دانستن خداوند از نقایصی است که در ممکنات است به این صورت که موجودات امکانی با اظهار حاجت و نقص وجودی خود، از این معنا پرده بر میدارند که خالق آنها از هر حاجت و نقصی پاک و منزه است. ولی حمد عبارت است از؛ بیان صفات کمالی خداوند توسط موجودات، از طریق اظهار کمالات و نعمتهایی که خداوند به آنها عطا نموده است. به بیانی دیگر «اگر اشیا و موجودات از جهت کشفشان از غنا و کمال خدایی و نقص و احتیاج خود لحاظ شوند، وجودشان تسبیح خواهد بود و اگر از این جهت لحاظ شوند که نشان دهنده نعمت وجود و سایر جهات کمالند، از این نظر وجودشان حمد خداست. البته در این صورت وقتی حمد و تسبیح دارند که شعور موجودات را هم در نظر بگیریم و اما اگر موجودات از این نظر لحاظ شوند که نشان دهنده صفات جمال و جلال خداییند و از علم و شعورشان قطع نظر شود در این صورت صرفا آیاتی هستند که بر ذات پروردگار دلالت میکنند. »
نکتهای که در این جا شایان ذکر است این است؛ که از آن جا که شناخت خداوند به جهت عدم تناهی وجود او برای هیچ موجودی حتی ملائکه و پیامبران و اولیای الهی میسور و ممکن نیست، تا جایی که پیامبر اکرم6 که کاملترین مرتبه از مراتب شناخت و قرب را دارد فرمود: «مَا عَرَّفْتُكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِك» به همین علت است که از دیدگاه قرآن مجید، تسبیح و تنزیه به عنوان اصل مطرح شده و سپس در پی آن مساله حمد و ستایش آمده و بدان امر شده است.
آیاتی از قبیل: «﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ * وَ الْـمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ * وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك * نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾»، همگی دلالت بر این معنا دارند که مخلوقات، به جهت محدودیت وجودی شان نمیتوانند حمد و ستایش خداوند را آن گونه که هست به جای آورند، به همین جهت، خداوند خود را از حمد حامدان منزه داشته بدین صورت که حمد آنها را همراه با تسبیح آورده است، البته در قرآن مواردی هست که خداوند متعال، بندگان مخلص خود را از این جهت از مابقی مخلوقات امتیاز بخشیده است و در مواردی به صورت مستقیم مساله حمد را بدون تنزیه و تسبیح به آنها نسبت داده است، که توضیحش خواهد آمد، آن جا که فرموده ﴿سُبْحانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلاَّ عِبادَ اللهِ الْـمُخْلَصينَ﴾؛ خدا منزه است از آنچه توصیف میکنند. مگر بندگان خالص شده خدا.»[6]
خداوند سبحان خود را از توصیف واصفان از بندگانش منزه داشته و فرموده: ﴿سُبْحانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلاَّ عِبادَ اللهِ الْـمُخْلَصينَ﴾؛ «خدا منزه است از آنچه توصیفش میکنند، مگر بندگان مخلص او.» و در کلام مجیدش هیچ جا این اطلاق را مقید نکرده، و هیچ عبارتی نیاورده که حکایت کند حمد خدا را از غیر خدا، به جز عدهای از انبیای مخلصش که از آنان حکایت کرده که حمد خدا گفتهاند، در خطابش به نوح7 فرموده «﴿فَقُلِ الْـحَمْدُ للهِ الَّذي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ﴾؛ پس بگو حمد آن خدایی را که ما را از قوم ستمکار نجات داد.»[7] و از ابراهیم 7 حکایت کرده که گفت «﴿الْحَمْدُ للهِ الَّذي وَهَبَ لي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ﴾؛ سپاس خدای را که در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من داد.»[8] و در چند جا از کلام مجیدش به رسول گرامیش محمد6 فرمود که ﴿وَ قُلِ الْحَمْدُ للهِ﴾ و از داود و سلیمان حکایت کرده که ﴿وَ قالاَ الْحَمْدُ للهِ﴾ و از اهل بهشت یعنی پاک دلانی که از کینه درونی و کلام بیهوده و فسادانگیز پاکند، نقل کرده؛ که آخرین کلامشان حمد خداست و فرموده «﴿وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾؛ و آخر نیایششان این است که ستايش ويژه پروردگار جهانيان است.»[9]
و اما غیر از این موارد؛ هر چند خدای تعالی حمد را از بسیاری مخلوقات خود حکایت کرده و بلکه آنها را به همه مخلوقات نسبت داده و فرموده ﴿وَ الْـمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ﴾ و نیز فرموده: ﴿وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ﴾ و نیز فرموده: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ . به طوری که ملاحظه میکنید همه جا خود را از حمد حامدان، مگر آن عده که گفتیم، منزه میدارد، هر جا سخن از حمد حامدان کرده و حمد ایشان را با تسبیح جفت کرده و بلکه تسبیح را اصل در حکایت قرار داده است. و حمد را با آن ذکر کرده و همان طور که دیدید فرموده؛ تمامی موجودات، با حمد خود او را تسبیح میگویند. خواهيد پرسید اگر خداوند منزه از حمد حامدان است چرا نخست تسبیح را از ایشان حکایت کرده؟ میگوییم؛ برای این که غیر خدای تعالی هیچ موجودی به افعال جمیل او و به کمال و جمال افعالش احاطه ندارد، همچنان که به جمیل صفات و اسمائش که جمال افعالش ناشی از جمال آن صفات و اسماء است احاطه ندارد، همچنان که خودش فرموده «﴿وَ لا يُحيطُونَ بِهِ عِلْماً﴾؛ احاطه علمی به او ندارد.»[10]
بنابراین، مخلوق به هر وضعی که او را بستاید، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه یافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته و به آن تقدیر اندازه گیری کرده و حال آن که خدای تعالی محدود به هیچ حدی نیست، نه خودش، و نه صفاتش و اسمائش و نه جمال و کمال افعالش.
پس اگر بخواهیم او را صحیح و بی اشکال ستايش کرده باشیم، باید قبلا او را منزه از تحدید و تقدیر خود کنیم و اعلام بداریم که پروردگارا! تو منزه از آنی که به تحدید و تقدیر فهم ما محدود شوی. هم چنان که خودش در این باره فرموده «﴿إِنَّ اللهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ خدا میداند و شما نمیدانيد.»[11] اما مخلصان از بندگان او که گفتیم حمد آنان را قرآن حکایت کرده، آنان حمد خود را، حمد خدا و وصف او قرار دادهاند، برای این که خداوند ایشان را خالص برای خود کرده است.[12]
[1] . سوره حشر، آيه 6.
[2] . سوره اخلاص، آيه 1- 4.
[3] . سوره حدید، آيه 1.
[4] . سوره حشر، آيه 1 و سوره صف، آيه 1.
[5] . سوره جمعه، آيه 1 و سوره تغابن، آيه 1.
[6] . سوره صافات، آيه 159- 160.
[7] . سوره مومنون، آيه 28.
[8] . سوره ابراهیم، آيه 39.
[9] . سوره یونس، آيه 10.
[10] . سوره طه، آيه 110.
[11] . سوره نحل، آيه 74.
[12] . حكيم ابوالقاسم فردوسي.
به نام خداوند جان و خرد |
|
کزين برتر انديشه برنگذرد |
خداوند نام و خداوند جاي |
|
خداوند روزي ده رهنماي |
خداوند کيوان و گردان سپهر |
|
فروزندة ماه و ناهيد و مهر |
ز نام و نشان و گمان برترست |
|
نگارندهي بر شده پيکرست |
به بينندگان آفريننده را |
|
نبيني مرنجان دو بيننده را |
نيابد بدو نيز انديشه راه |
|
که او برتر از نام و از جايگاه |
سخن هر چه زين گوهران بگذرد |
|
نيابد بدو راه جان و خرد |
خرد گر سخن برگزيند همي |
|
همان را گزيند که بيند همي |
ستودن نداند کس او را چو هست |
|
ميان بندگي را ببايدت بست |
خرد را و جان را همي سنجد اوي |
|
در انديشهي سخته کي گنجد اوي |
بدين آلت راي و جان و زبان |
|
ستود آفريننده را کي توان |
به هستيش بايد که خستو شوي |
|
ز گفتار بيکار يکسو شوي |
پرستنده باشي و جوينده راه |
|
به ژرفي به فرمانش کردن نگاه |
توانا بود هر که دانا بود |
|
ز دانش دل پير برنا بود |
از اين پرده برتر سخنگاه نيست |
|
ز هستي مر انديشه را راه نيست |