فَحَمِدَتِ اللهَ وَ صَلَّتْ عَلَى أَبِيهَا6 ثُمَّ قَالَتْ:
آن حضرت ستایش خداوند سبحان کرده بر پدرش درود فرستاد، و سپس گفت:
اين جهان سراسر تسبيح و ستايش است و آدميان و فرشتگان با تسبيح و ستايش هماهنگ با كاروان هستی، رو به سوی تعالی دارند همچنان كه در اين تسبيحِ كمالی و ستايش خداوند، همه آفريدگان میكوشند تا به كمال شايسته خود دست يابند.
اين فراز از دعای حضرت اشاره به آيه تسبيح پروردگار دارد كه فرمود:
﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً﴾[1]
آسمانهای هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست، او را تسبيح میگويند، وهيچ چيزی نيست مگر اين كه همراه با ستايش، تسبيح او میگويد، ولی شما تسبيح آنها را نمیفهميد، يقيناً او بردبار و بسيار آمرزنده است.
كل هستی به ستايش خدا و قدردانی از نعمتهای او برای رسيدن به جوار قرب خداوند پيش میروند. ستايش خداوند و سپاسگزاری از نعمتهای حق تنها آموزههای زبانی نيستند؛ بلكه برنامه سلوك رفتاری و درس اخلاق ستايندگان است كه بايد موافق با آن زندگی كنند و خلق و خوی و رفتارشان تجلّی ستايشها و سپاسهايشان باشد.
روشن است كه آگاهی از وصفهای ستودنی خداوند؛ دامنه معرفت آدمی را گسترش میدهد و زمينه نيكبختی را فراهم میآورد و او را موجودی متعالی و آينه اخلاق الهی میسازد.
حمد در كلام اميرالمؤمنين7
امام علی7 در نهج البلاغه میفرمايد:
«الْـحَمْدُ للهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ.»[2]
امام7 خطبه 157 را با حمد خداوند اما با تعبیرات تازهای آغاز میکند و میفرماید: «حمد و ستایش، مخصوص خداوندی است که «حمد» را کلید ذکر و یاد خود قرار داده و آن را سبب فزونی فضل و رحمتش و دلیل بر نعمتها و عظمتش ساخته است».
در این که منظور از «ذکر» در این جا چیست؟ گاه گفته شده: قرآن مجید است، که در بعضی از آیات قرآن از آن به ذکر تعبیر شده؛ چرا که سوره حمد سرآغاز آن میباشد (بنابراین یا سوره حمد، نخستین سورهای است که بر پیامبر اکرم6 نازل شده و یا قرآن به صورت کنونی در زمان پیامبر6 و به دستور حضرتش گردآوری شده که سوره حمد سرآغاز آن به تعبیر امیرالمؤمنین7 مفتاح و کلید آن بوده باشد).
و یا این که به چندین سوره از قرآن اشاره است که با حمد خدا آغاز میشود (سورههای حمد، انعام، کهف، سبا و فاطر).
یا این که ذکر، اشاره به هر گونه یاد خداست و در احادیث اسلامی از پیامبراکرم6 وارد شده که هر که سخنی با حمد خدا شروع نشود بریده است.[3] به همین دلیل، سرآغاز غالب خطبههای پیامبراکرم6 و معصومین: را حمد و ستایش پروردگار مشاهده میکنیم و جمله «سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ» اشاره به آیه شریفه «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم» میباشد که شکر و حمد خدا را مایه فزونی نعمت قرار داده است. توجه داشته باشید که در بسیاری از آیات قرآن، حمد به معنای شکر به کار رفته است.
و جمله «دَلِيلا عَلَي آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» اشاره به این است که هنگامی که حمد و ستایش و شکر خدا را به جا میآوریم هم به نعمتهای گوناگون او توجّه میکنیم وهم به مقام عظمتش.
حضرت علی7 در خطبه روز جمعه اين مراتب را بيان میكند:
« الْـحَمْدُ للهِ أَحَقَّ مَنْ خُشِيَ وَ حُمِدَ، وَ أَفْضَلَ مَنِ اتُّقِيَ وَ عُبِدَ وَ أَوْلَى مَنْ عُظِّمَ وَ مُجِّدَ. نَحْمَدُهُ لِعَظِيمِ غَنَائِهِ، وَ جَزِيلِ عَطَائِهِ، وَ تَظَاهُرِ نَعْمَائِهِ، وَ حُسْنِ بَلَائِهِ».[4]
ستايش مخصوص خدايی است كه به بيم از او و ستايش، سزاوارترين است. و برترين كسی است كه از او پروا شود و بندگی او كنند. شايستهترين كس به تعظيم است. او را بر كمال بی نيازيش و بخشش فراوانش و نعمتهای آشكارش و آزمايش بلای نيكويش میستاييم.
آنگاه كه انسان خدا را چنانكه بايد، میستايد و خود را غرق در نعمتهای بی پايان او میبيند و غير او را به هيچ میگيرد و محبّت بيگانه را از دل بيرون میراند و تنها او را میستايد و در برابر هيچ آفريدهای به كرنش نمینشيند. آن گاه كه همه رذايل از وجودش دور میشوند، تنها به خود میانديشد؛ بلكه به خدمت خلق برمیخيزد و با قدرت در برابر دشمنان حق میايستد و به شوق ديدار او به جهاد برمیخيزد و مرز زندگی خود را معيّن میكند.
اين ستايشها در هر حال، آدمی را رشيد و جانش را بالنده و دل او را پاكيزه میسازد.
در بخش اول خطبه دوم نهج البلاغه آمده است:
«أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ. وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ إِنَّهُ لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ وَ لَا يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزِنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ».
ترجمه
حمد و ستایش میکنم او را، برای جلب اتمام نعمتش و اظهار تسلیم در برابر عزّتش و تقاضای حفظ و نگهداری از معصیتش، چرا که آن کس را که او هدایت فرماید، هیچ گاه گمراه نمیشود و آن کس را که او دشمن دارد، هرگز رهایی نمییابد، زیرا ستایش او در ترازوی سنجش، از همه چیز سنگینتر است و برای ذخیره کردن، از هر گنجی برتر.
این خطبه مانند بسیاری از خطبههای نهج البلاغه با حمد و ستایش پروردگار آغاز میشود. ولی در این جا انگیزههای سه گانهای برای حمد و ستایش الهی بیان شده است: نخست تقاضای افزایش و تکمیل نعمتهای الهی. و دیگر اظهار تسلیم در مقابل قدرت و عزّت او. و سوّم تقاضای حفظ و نگهداری از معاصی به برکت الطاف او میباشد؛ میفرماید: «حمد و ستایش میکنم او را به خاطر جلب تمام نعمتش و اظهار تسلیم در برابر عزّتش و تقاضای حفظ و نگهداری از معصیت و نافرمانیش».[5]
باید توجّه داشت که مفهوم حمد چیزی بیشتر از شکر است و به تعبیری دیگر شکر آمیخته با ستایش است و این از یکسو، سبب فزونی نعمتهای الهی میشود، همان طور که میفرماید: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم﴾[6] و از سوی دیگر، انجام وظیفه عبودیّت و بندگی است و آن همان تسلیم در برابر عزّت پروردگار است و از سوی سوّم، موجب جلب عنایات و الطاف و امدادهای حق، برای حفظ از گناهان است.
بعد از حمد به سراغ استعانت از پروردگار میرود و دلیل آن را نیز بیان میفرماید، میگوید: «از او یاری میجویم چرا که نیازمند به کمک و کفایت او هستم».[7]
آری هنگامی که بندة آگاه خود را سرتاپا نیازمند به آن ذات بی نیاز و صاحب کمال مطلق میبیند، دست استعانت به دامان لطفش میزند و در همه چیز و در همه حال از او یاری میطلبد.
سپس، به دلیل دیگری برای این یاری جستن اشاره کرده، میافزاید: «چرا که آن کس را که او هدایت فرماید هرگز گمراه نمیشود و آن کس را که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات و رهایی نمییابد و هر کس را کفایت کند هرگز نیازمند نخواهد شد».[8]
آری قدرتش آن چنان است که هیچ کس را یارای مقابله با آن نیست و علمش چنان است که هیچ خطایی در آن راه ندارد.
این احتمال نیز وجود دارد که این جملههای سه گانه دلیل دیگری برای حمد و هم دلیل برای استعانت باشد.
در پایان این کلام، باز به دلیل و نکته دیگری برای حمد پروردگار اشاره میفرماید، میگوید: «چرا که ستایش او در ترازوی سنجش، از همه چیز سنگینتر و برای ذخیره کردن از هر گنجی برتر است».[9]
در واقع فواید و آثاری که در جملههای قبل آمده، مربوط به این جهان است و آنچه در دو جمله اخیر آمده، مربوط به جهان دیگر و ذخیره یوم المعاد است و به این ترتیب حمد پروردگار مایه نجات در دنیا و آخرت است و چه زیباست که در این جملههای کوتاه تمام ابعاد و نکات را در کوتاهترین عبارت بیان فرموده است.
بیجهت نیست که ابن ابی الحدید هنگامی که به شرح این خطبه میرسد و از کنایات و تعبیرات لطیف و بدیع آن سرمست میگردد، میگوید: «منزه است خدایی که علی7 را به فضایلی مخصوص کرد که زبان فصیحان توان وصف آن را ندارد و او را بر هر عالمی مقدّم داشت و پیشوا و اسوه هر صاحب فضیلتی کرد».[10]
حمد پيامبر اكرم6 در كلام امام صادق7
حضرت صادق7 نقل میكند:
پيامبر خدا6، هرگاه از چيزی خوشحال میشد میفرمود: خدا را بر اين نعمت سپاس و هر گاه از كاری ناراحت میگرديد میفرمود: در هر حال خدای را سپاس.[11]
بنابراين؛ از نيازهای درونی هر موجود و وظايف حتمی مخلوقات هستی، حمد و سپاس الهی است. و انسانها و موجودات به صورت ذاتی تمايل به ستايش موجودی قدرتمند و برتر دارند.
جمله ذرّات عالم در نهان |
|
با تو میگويند روزان و شبان |
ما سميعيم و بصير و با هُشيم |
|
با شما نامحرمان ما خامُشيم |
از جمادی سوی جان جان شويد |
|
غلغل اجزای عالم بشنويد[12] |
[حَـمْداً لَا مُنْتَهَي لِحَدِّهِ و لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ و لَا مَبْلَغَ لِغَايَتِهِ وَلَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ حَمْداً يَكونُ وُصْلَةً إِلَي طَاعَتِهِ وَعَفْوِهِ وَسَبَباً إِلَي رِضْوَانِهِ وَذَرِيعَةً إِلَي مَغْفِرَتِهِ وَطَرِيقاً إِلَي جَنَّتِهِ وَخَفِيراً مِنْ نَقِمَتِهِ وَأَمْناً مِنْ غَضَبِهِ وَظَهِيراً عَلَي طَاعَتِهِ وَحَاجِزاً عَنْ مَعْصِيَتِهِ و عَوْناً عَلَي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَوَظَائِفِهِ][13]
سپاسی كه رشته اتصال به طاعت و بخشش و عامل رضايت و خشنوديش و وسيله آمرزشش و راهی به سوی بهشتش و حفاظت كننده از كيفرش و امان از خشمش و مددكاری بر طاعتش و مانع و سدّی از نافرمانيش و كمكی بر ادای حق و عهد و پيمانش باشد.
[1] . اسراء (17): آيه 44.
[2] . نهج البلاغه: خطبه 156.
[3] . «کلّ کلام لا یبدأ فيه بحمد الله فهو أجذم».
[4] . بحار الأنوار: 74/ 355، باب 14، حديث 31؛ الكافى: 8/ 175، حديث 194.
[5] . (اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتسْلاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصاماً مِنْ مَعْصيتِهِ). «استتمام» گاه به معناى اتمام آمده و گاه به معناى مطالبه اتمام است و در این جا معناى دوّم مورد نظر است و شاهد آن جملههاى بعد است. «استسلام» به معناى انقیاد و تسلیم است و به تعبیر بعضى دیگر از لُغویون در اصل به معناى موافقت ظاهر و باطن نسبت به چیزى است که از لوازم آن انقیاد است. «استعصام» به معناى مطالبه، حفظ و نگهدارى و دفع امور نامطلوب است.
[6] . سوره ابراهیم، آیه 7.
[7] . (وَ اَسْتَعينُهُ فاقةً اِلي کِفايتِهِ).
[8] . (اِنّهُ لايضِلُّ مَنْ هَداهُ وَلا يئِلُ مَنْ عاداهُ وَلا يفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ). «یئل» از مادّه «وأل» بر وزن (وَعْد) در اصل به معناى نجات یافتن و پناه گرفتن و بازگشتن است.
[9] . (فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ)..
[10] . «فَسُبحانَ مَنْ خَصَّهُ بِالْفَضائِلِ الَّتي لاتَنْتَهي اَلْسِنَةُ الْفُقَهاءِ اِلي وَصْفِها وَ جَعَلَهُ اَمامَ کُلِّ ذي عِلْم وَ قُدْوَةَ کُلِّ صاحِبِ خَصِّيةِ».
[11] . «كانَ رَسُولُ اللَّـهِ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ إذا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَسُرُّهُ قَالَ: الْحَمْدُ للَّـهِ عَلي هذِهِ النِّعْمَةِ». «وَإذا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ يَغْتَمُّ بِهِ قَالَ: الْحَمْدُ للَّـهِ عَلي كلِّ حالٍ». الكافى: 2/ 97، حديث 19؛ وسائل الشيعهٔ: 3/ 247، باب 73، حديث 3535؛ مشكاهٔالأنوار: 31.
[12] . مثنوى مولوى.
[13] . صحيفه سجاديه، ص 23.