borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد اول»
کَیْفَ أَصْبَحْتَ؛ چگونه صبح کردی؟

گویا جمله کَیْفَ أَصْبَحْتَ که زنان مهاجر و انصار از صدیقه کبری3 پرسیدند در فرهنگ اسلامی جایگاه و خاصی دارد و لذا، در اینجا گفتار پیامبر اکرم6 و ائمه معصومین: و بعضی از اولیاء خدا را در پاسخ برخی افراد از این سؤال بیان می‌کنیم:

اول: پیامبر6

1ـ شخصی به پیامبر اکرم6 عرض کرد:

«کَیْفَ أَصْبَحْتَ؛

چگونه صبح کردی؟».

حضرت در جواب فرمودند:

«بِخَيْرٍ مِنْ رَجُلٍ لَمْ يُصْبِحْ صَائِماً، وَ لَمْ يَعُدْ مَرِيضاً، وَ لَمْ يَشْهَدْ جِنَازَة؛

از کسی که با حالت روزه‌داری صبح نکرد و به عیادت مریضی نرفت و در تشییع جنازه‌ای حاضر نشده، بهتر هستم».[1]

2ـ مرحوم طبرسی در کتاب گرانسنگ إحتجاج، جریان مفصلی از احتجاج أمّ‌سلمه، همسر گرامی پیامبر6، با عائشه در مخالفت با خروج او به جنگ با امیرالمؤمنین7 نقل می‌کند که در بخشی از آن آمده است:

ای عایشه! تو را به خدا قسم می‌دهم، آیا به یاد داری آن روزی را که پیامبر6 در بستر بیماری بودند، پدرت (ابوبکر) به همراه عمر بن خطّاب به قصد عیادت آن حضرت اجازه گرفته و وارد شدند، در حالی که علیّ بن ابی‌طالب7 در پشت اطاق، مشغول وصله کردن لباس و دوختن کفش پیامبر6 بود، و آن دو گفتند:

«یَا رَسُولَ اللهِ کَیْفَ أَصْبَحْتَ؛

ای رسول خدا، چگونه صبح کردی؟».

پیامبر6 در پاسخ فرمودند:

«أَصْبَحْتُ أَحْمَدُ اللهَ؛

صبح کردم در حالی که حمد و ستایش الهی را بجا می‌آورم».

سپس پدرت و عمر گفتند:

«لَا بُدَّ مِنَ الْمَوْتِ؛

چاره‌ای جز مرگ نیست».

حضرت فرمودند:

«أَجَلْ لَا بُدَّ مِنَ الْمَوْت؛

آری، چاره‌ای جز مرگ نیست».

آن‌گاه گفتند: آیا کسی را برای بعد از خود، خلیفه معیّن فرمودی؟

ایشان در جواب فرمودند:

«مَا خَلِیفَتِي فِیکُم إِلَّا خَاصِفُ النَّعْل؛

خلیفه من در میان شما، جز همان که کفش مرا پینه می‌کند نیست».

سپس ابوبکر و عمر از حجره آن حضرت بیرون رفته و در آن حال متوجه علی بن ابی‌طالب7 شدند که در پشت حجره نشسته و سرگرم دوختن کفش پیامبر6 بود.[2]

3ـ یکی از اصحاب پیامبر اکرم6 به نام زید بن ثابت نقل می‌کند؛ ما گروهی از یاران پیامبر6، در یکی از جنگ‌ها به همراه رسول خدا6 می‌رفتیم تا این‌که به محلی که راه‌ها به هم می‌پیوندند توقف کردیم.

ناگهان عربی بادیه‌نشین در حالی که افسار شترش را در دست داشت جلو آمده، در مقابل پیامبر6 ایستاد و عرض کرد: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای رسول خدا.

پیامبر اکرم6 به او فرمود: و سلام بر تو.

عرب بادیه‌نشین گفت:

«کَیْفَ أَصْبَحْتَ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، یَا رَسُولَ اللهِ؛

ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چگونه صبح کردی؟».

پیامبر6 فرمود:

«أَحْمَدُ اللهَ إلَیْكَ کَیْفَ أَصْبَحْتَ؛

ستایش خدا را به جای می‌آورم. تو چگونه صبح کردی؟».

راوی می‌گوید: پشت شتری که عرب صحرانشین آن را هدایت می‌کرد مردی بود. آن مرد گفت: ای رسول خدا! همانا این مرد عرب شتر را دزدیده است. سپس شتر ساعتی آواز سر داد و رسول خدا6 خاموش بود و آوای او را می‌شنید. سپس رسول خدا6 رو به آن مرد کردند و فرمودند: از او دست بردار، همانا شتر گواهی می‌دهد که تو دروغ‌گو هستی.

مرد بازگشت و رسول خدا6 رو به اعرابی کرد و فرمودند: هنگامی که نزد من آمدی، چه چیزی گفتی؟ مرد اعرابی گفت: گفتم:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ حَتَّى لَا تَبْقَى صَلَاةٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ حَتَّى لَا تَبْقَى بَرَكَةٌ، اللَّهُمَّ سَلِّمْ عَلَى مُحَمَّدٍ حَتَّى لَا يَبْقَى سَلَامٌ، اللَّهُمَّ ارْحَمْ مُحَمَّداً حَتَّى لَا تَبْقَى رَحْمَةٌ؛‌

پروردگارا! بر محمد6 درود بفرست به اندازه‌ای که درودی باقی نماند. پروردگارا! بر محمد6 برکت بفرست به اندازه‌ای که برکتی باقی نماند. پروردگارا! بر محمد6 سلام بفرست، به اندازه‌ای که سلامی باقی نماند. پروردگارا! بر محمد6 رحمت بفرست به اندازه‌ای که رحمتی باقی نماند».

رسول خدا6 فرمود:

«إِنِّي أَقُولُ: مَا لِي أَرَى الْبَعِيرَ يَنْطِقُ بِعُذْرِهِ، وَ أَرَى‏ الْمَلَائِكَةَ قَدْ سَدُّوا الْأُفُق‏؛

به درستی که من با خود می‌گفتم: مرا چه شده است که می‌بینم شتر، با لجام‌دارِ خود سخن می‌گوید و می‌بینم که فرشتگان، اُفق را پر کرده‌اند».[3]

دوم: امیرالمؤمنین7

1ـ فُرات کوفی از امام صادق7 از پدرانش: از امیرالمؤمنین علی7 نقل می‌کند: روزی وارد بر رسول خدا6 شدم، ایشان به من فرمودند:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ وَ اللَّـهُ يَا عَلِيُّ عَنْكَ رَاضٍ وَ أَصْبَحَ اللَّـهُ رَبُّكَ عَنْكَ راض وَ أَصْبَحَ كُلُّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَنْكَ راضون إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة؛

ای علی! چگونه صبح کردی در حالی که خدا از تو راضی، و هر مرد و زن مؤمنی تا روز قیامت از تو راضی هستند؟».

امام7 می‌فرماید: به پیامبر6 جواب دادم:

«يَا رَسُولَ اللَّـهِ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيْكَ نَفْسُكَ فَيَا لَيْتَ نَفْسِيَ الْمُتَوَفَّاةُ قَبْلَ نَفْسِك‏؛

ای رسول خدا6! زمان رحلت شما رسیده است، ولی ای کاش من قبل از شما از دنیا بروم».[4]

پیامبر6 جواب دادند:

«أَبَى اللَّـهُ فِي عِلْمِهِ إِلَّا مَا يُرِيدُ؛

خداوند جز آن‌چه را اراده کند انجام نمی‌دهد».

امام7 می‌فرماید؛ به حضرت گفتم:

«فَادْعُ اللَّـهَ لِي بِدَعَوَاتٍ تُصِيبُنِي بَعْدَ وَفَاتِكَ؛

پس برای من دعاهایی کنید که بعد از رحلت شما، در حقّم مستجاب گردد».

پیامبر فرمودند:

«يَا عَلِيُّ ادْعُ لِنَفْسِكَ بِمَا تُحِبُّ حَتَّى أُؤَمِّنَ فَإِنَّ تَأْمِينِي لَكَ لَا يُرَدُّ؛

ای علی! خودت برای خودت آن‌چه را دوست داری دعا کن تا من هم آمین بگویم، زیرا آمین گفتن من برای تو، هرگز رد نمی‌شود».[5]

راوی حدیث در ادامه می‌گوید: امام7 این‌چنین دعا کردند:

«اللَّهُمَّ ثَبِّتْ مَوَدَّتِي فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛

خداوندا! مودّت من را در دل‌های مردان و زنان مؤمن تا روز قیامت ثابت بدار».

و امام7 این دعا را سه مرتبه تکرار کردند و هر بار هم، پیامبر6 آمین می‌گفتند.[6]

آن‌گاه جبرئیل نازل شد و این آیه شریفه را خواند:

﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدّاً * فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدّاً﴾؛

همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می‌گرداند * ما حقایق این قرآن را بی‌تردید به زبان تو سهل و آسان کردیم تا به آن اهل تقوا را بشارت دهی و معاندان لجوج را
بترسانی.[7]

سپس پیامبر اسلام6 فرمودند:

«الْمُتَّقُونَ عَلِيُّ وَ شِیعَتُه؛

منظور از متقون در این آیه شریفه، علی و پیروان او هستند».[8]

2ـ ابن‌عباس می‌گوید: روزی (همراه با پیامبر6) در کوچه‌های مدینه عبور می‌کردیم که ناگهان علی بن ابیطالب7 رسید و به پیامبر6 عرض کرد:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّـهِ وَ رَحْمَةُ اللَّـهِ وَ بَرَكَاتُهُ؛

سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد ای رسول خدا».

پیامبر6 فرمود:

«وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ أَصْبَحْتَ،

برتو هم درود، ای امیرالمؤمنین! چگونه صبح کردی؟».

امیرالمؤمنین7 در جواب گفت:

«أَصْبَحْتُ وَ نَوْمِي خَطَرَاتٌ وَ يَقَظَتِي فَرَغَاتٌ وَ فِكْرَتِي فِي يَوْمِ الْمَمَات‏؛

صبح کردم در حالی که خوابم در پریشانی است و بیداریم در هراس و فکرم در روز مرگ است».[9]

3ـ یکی از اصحاب امیرالمؤمنین7 به نام مسیب نقل می‌کند: روزی علی7 از خانه بیرون آمد که ناگهان سلمان از راه رسید؛ حضرت به سلمان فرمودند:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّـهِ؛

چگونه صبح کردی ای اباعبدالله؟».

سلمان جواب داد: صبح کردم در حالی که میان چهار غم گرفتارم.

حضرت به او فرمودند: آن چهار غم کدام‌اند؟

سلمان جواب داد:

ـ غَمُّ الْعِيَالِ يَطْلُبُونَ الْخُبْزَ وَ الشَّهَوَاتِ؛

غم عیال که خواهان نان و دیگر خواسته‌های روزمره زندگی‌اند.

ـ وَ الْخَالِقِ يَطْلُبُ الطَّاعَةَ؛

غم خالق متعال که خواهان بندگی و طاعت است.

ـ وَ الشَّيْطَانِ يَأْمُرُ بِالْمَعْصِيَةِ؛

غم شیطان که امر به معصیت و نافرمانی (از خداوند) می‌کند.

ـ وَ مَلَكِ الْمَوْتِ يَطْلُبُ الرُّوحَ؛

و غم ملک‌الموت که به دنبال قبض روح می‌باشد.

امام7 به او فرمود: ای سلمان، به تو بشارت بدهم که به وسیله هر کدام از این غم‌ها، درجات معنوی تو بالا می‌رود.

ای سلمان! روزی نزد رسول خدا6 رفتم، حضرت به من فرمودند:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا عَلِيُّ؛

چگونه صبح کردی ای علی؟».

گفتم:

«أَصْبَحْتُ وَ لَيْسَ فِي يَدِي شَيْ‏ءٌ غَيْرُ الْمَاءِ وَ أَنَا مُغْتَمٌّ لِحَالِ فَرْخَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ؛

صبح کردم در حالی که جز آب ندارم و غم دو جوجه‌ام حسن و حسین را
دارم».

پیامبر خدا6 به من فرمودند:

«يَا عَلِيُّ غَمُّ الْعِيَالِ سِتْرٌ مِنَ النَّارِ وَ طَاعَةُ الْخَالِقِ أَمَانٌ مِنَ‏ الْعَذَابِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الْطَّاعَةِ جِهَادٌ وَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَةً وَ غَمُّ الْمَوْتِ كَفَّارَةُ الذُّنُوبِ؛

ای علی، غم عیال پرده‌ای است بر دوزخ؛ و طاعت آفریدگار امان است از عذاب؛ و صبر بر طاعت، جهاد است و بهتر از عبادت شصت سال؛ و غم مردن، کفاره گناهان است».

«وَ اعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنَّ أَرْزَاقَ الْعِبَادِ عَلَى اللَّـهِ سُبْحَانَهُ وَ غَمَّكَ لَـهُمْ لَا يَضُرُّكَ وَ لَا يَنْفَعُ غَيْرَ أَنَّكَ تُؤْجَرُ عَلَيْهِ وَ أَنَّ أَغَمَّ الْغَمِّ غَمُّ الْعِيَالِ؛

و ای علی! بدان که روزی بندگان بر خدای سبحان است؛ و غم تو بر آنان، زیان و سودی ندارد جز اینکه بر آن اجر خواهی بُرد؛ و به راستی، غم‌بارترین غم‌ها، «غم عیال»‌ است».[10]

4ـ امام حسین7 می‌گوید: به پدرم امیرالمؤمنین7 گفتم:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛

چگونه صبح کردی؟».

ایشان در جواب فرمودند:

«كَيْفَ يُصْبِحُ مَنْ كَانَ لِلَّـهِ عَلَيْهِ حَافِظَانِ وَ عَلِمَ أَنَّ خَطَايَاهُ مَكْتُوبَةٌ فِي الدِّيوَانِ إِنْ لَمْ يَرْحَمْهُ رَبُّهُ فَمَرْجِعُهُ إِلَى النِّيرَانِ؛

چگونه صبح می‌کند کسی که خداوند دو حافظ (فرشته) برای او دارد و می‌داند که لغزش‌هایش در دیوان اعمالش نوشته می‌شود، اگر پروردگارش به او رحم نکند، جایگاهش آتش خواهد بود».[11]

5ـ جابر بن عبدالله انصاری[12] می‌گوید: صبح‌گاهان با امیرالمؤمنین7 برخورد کردم و به ایشان گفتم:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؛

چگونه صبح کردی ای امیر مؤمنان؟».

حضرت در جواب فرمودند:

«قَالَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّـهِ وَ فَضْلٍ مِنْ رَجُلٍ لَمْ يَزُرْ أَخاً وَ لَمْ يُدْخِلْ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً؛

صبح کردم در حالی که نعمت‌های الهی شامل حال من شده است و بهترم از کسی که برادرش را زیارت نمی‌کند و شادمانی در دل مؤمنی به وجود نمی‌آورد».

جابر می‌گوید: از حضرت سؤال کردم: منظورتان از شادمانی چیست؟

ایشان جواب دادند:

«يُفَرِّجُ عَنْهُ كَرْباً، أَوْ يَقْضِي عَنْهُ دَيْناً، أَوْ يَكْشِفُ عَنْهُ فَاقَتَهُ؛

گره‌ای از کار مؤمن باز کند یا قرضی از او را بپردازد و یا نیازی از نیازمندی‌هایش را برآوَرد».[13]

6ـ و نیز روز دیگری، جابر بن عبدالله به حضرت عرضه داشت:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين‏؛

چگونه صبح کردی ای امیر مؤمنان؟».

حضرت فرمودند:

«أَصْبَحْنَا وَ بِنَا مِنْ نِعَمِ اللَّـهِ رَبِّنَا مَا لَا نُحْصِيهِ مَعَ كَثْرَةِ مَا نَعْصِيهِ فَلَا نَدْرِي مَا نَشْكُرُ أَ جَمِيلَ مَا يَنْشُرُ أَمْ قَبِيحَ مَا يَسْتُرُ؛

صبح کردیم در حالی که نعمت‌های پروردگارمان به اندازه‌ای در اطراف ما موجود است که قابل شمارش نیست و حال آنکه (در عوض طاعت و بندگی) گناهان بی‌شماری از ما سرزده است،‌ و ما نمی‌دانیم که شکر کدام‌یک از عنایات الهی را به جا آوریم، آیا شکر پخش کردن زیبایی‌ها، یا شکر پنهان کردن زشتی‌ها را به جا آوریم».[14]

7ـ باز هم جناب جابر نقل می‌کند: روزی وارد بر امیرالمؤمنین7 شدم و عرض کردم:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؛

چگونه صبح کردی ای امیر مؤمنان؟».

حضرت در پاسخ فرمودند:

«آكُلُ رِزْقِي؛

(صبح کردم در حالی که) رزقم را می‌خورم».

سپس جابر نظر حضرت را در مورد دنیا پرسید که امام7 چنین جواب دادند:

«مَا نَقُولُ فِي دَارٍ أَوَّلُهَا غَمٌّ وَ آخِرُهَا الْمَوْت‏؛

چه بگوییم در مورد خانه‌ای (دنیایی) که اولش غم و اندوه، و آخرش مرگ است».[15]

8 ـ حَنَش بن مُعتَمَر نقل می‌کند: بر امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب7 در حالی که در رُحبه (محلّی در کوفه) تکیه زده بود، داخل شدم و گفتم:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّـهِ وَ بَرَكَاتُهُ، كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛

سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد ای امیر مؤمنان، چگونه صبح کردی؟».

حضرت سر بلند کردند و جواب سلام مرا دادند و فرمودند:

«أَصْبَحْتُ مُحِبّاً لِمُحِبِّنَا صَابِراً عَلَى بُغْضِ مَنْ يُبْغِضُنَا إِنَّ مُحِبَّنَا يَنْتَظِرُ الرَّوْحَ وَ الْفَرَجَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ وَ إِنَّ مُبْغِضَنَا بَنَى بِنَاءً فَ ﴿أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍٍ﴾ فَكَأَنَّ بُنْيَانَهُ قَدْ هَار ﴿فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾؛[16]

صبح کردم در حالی که دوستدار دوستان، و صبرکننده بر دشمنی دشمنانمان هستم، همانا دوست ما در هر شبانه‌روز منتظر راحتی و گشایش است، و دشمن ما بنای کار خود را بر پایه‌ای نهاده که سخت نااستوار و لغزان است. این بنای او بر لب پرتگاهی است که وی را در آتش دوزخ می‌افکند».

سپس حضرت چنین ادامه دادند:

«يَا أَبَا الْمُعْتَمِرِ إِنَّ مُحِبَّنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُبْغِضَنَا وَ إِنَّ مُبْغِضَنَا لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُحِبَّنَا إِنَّ اللَّـهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَبَلَ قُلُوبَ الْعِبَادِ عَلَى حُبِّنَا وَ خَذَلَ مَنْ يُبْغِضُنَا فَلَنْ يَسْتَطِيعَ مُحِبُّنَا بُغْضَنَا وَ لَنْ يَسْتَطِيعَ مُبْغِضُنَا حُبَّنَا وَ لَنْ يَجْتَمِعَ حُبُّنَا وَ حُبُّ عَدُوِّنَا فِي قَلْبٍ وَاحِدٍ ﴿مَا جَعَلَ اللَّـهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾ يُحِبُّ بِهَذَا قَوْماً وَ يُحِبُّ بِالْآخَرِ أَعْدَاءَهُم؛

ای ابا المعتمر، ‏به راستی که دوست ما نمی‌تواند ما را دشمن بدارد، و دشمن ما نمی‌تواند ما را دوست بدارد. همانا خدای متعال دل‌های بندگان را بر دوستی ما سرشته و دست از یاری دشمن ما شسته، پس دوست ما توان دشمنی ما، و دشمن ما توان دوستی ما را ندارد، و هرگز دوستی ما و دوستی دشمن ما در یک دل نگنجد، زیرا که خداوند برای یک انسان، دو دل در درونش ننهاده است تا با یکی، گروهی را و با دیگری، دشمنان همان گروه را دوست بدارد».[17]

9ـ عبدالله بن جعفر طیّار نقل می‌کند: یک روز صبح نزد عمویم علی بن ابی‌طالب7 ـ در حالی که بیمار بود ـ رفتم و عرض کردم:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؛

چگونه صبح کردی ای امیر مؤمنان؟».

فرمودند:

«يَا بُنَيَّ، كَيْفَ أَصْبَحَ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ، وَ يَسْقُمُ بِدَوَائِهِ، وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ؛

پسرم! چگونه صبح کند کسی که با زنده ماندنش، به سوی نیستی می‌رود؛ و به سبب دارویش، بیمار می‌شود، و آسیب‌ها و مصائب، از همان‌جایی که اَمن و ایمن است، بر او وارد می‌شود».[18]

10 - شخصی اعرابی از امیرالمؤمنین7 پرسید:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛

چگونه صبح کردی؟».

حضرت در پاسخ فرمودند:

«أَصْبَحْتُ وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَوَّلُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ وَ أَنَا وَصِيُّ خَيْرِ الْبَشَرِ وَ أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ وَ أَنَا عَيْنُ اللَّـهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّـهِ وَ أَنَا أَمِينُ اللَّـهِ عَلَى الْمُرْسَلِينَ بِنَا عُبِدَ اللَّـهُ وَ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّـهِ فِي أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ وَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ وَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوت‏؛

صبح کردم در حالی که صِدّیق اول و فاروق اعظم و وصی بهترین خلق (پیامبر) هستم و نیز در حالی که اول و آخر و باطن و ظاهر و دانای به هر چیز می‌باشم و همچنین چشم خدا و جنب خدا و امین خدا بر فرستادگانش هستم، به وسیله ما (اهل‌بیت) خدا بندگی می‌شود و ما ماموران الهی در زمین و آسمانش می‌باشیم و من زنده می‌کنم و می‌میرانم و من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم».

شخص سؤال کننده، از کلمات حضرت به شگفتی فرو رفت، لذا حضرت جملات فوق را این‌چنین شرح دادند:

«أَنَا الْأَوَّلُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّـهِ6؛

من اول هستم یعنی اولین کسی که ایمان به پیامبر6 آورد،

وَ أَنَا الْآخِرُ آخِرُ مَنْ نَظَرَ فِيهِ لَمَّا كَانَ فِي لَحْدِهِ؛

من آخر هستم یعنی آخرین کسی که به پیامبر6 نگاه کرد هنگامی که در لحد قرار گرفت،

وَ أَنَا الظَّاهِرُ ظَاهِرُ الْإِسْلَامِ؛

من ظاهرم یعنی ظاهر اسلام،

وَ أَنَا الْبَاطِنُ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ؛

من باطنم یعنی وجودم را علم و دانش پر کرده است،

وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ فَإِنِّي عَلِيمٌ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ أَخْبَرَ اللَّـهُ بِهِ نَبِيَّهُ فَأَخْبَرَنِي بِهِ؛

من به هر چیز دانایم یعنی به هر چیزی که خدا به پیامبرش آموخت و پیامبر6 هم به من تعلیم داد،

فَأَمَّا عَيْنُ اللَّـهِ فَأَنَا عَيْنُهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْكَفَرَةِ؛

و اما اینکه من چشم الهی هستم یعنی چشم خدا بر مؤمنان و کافرانم،

وَ أَمَّا جَنْبُ اللَّـهِ فَـ ﴿أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّـهِ﴾[19] وَ مَنْ فَرَّطَ فِيَّ فَقَدْ فَرَّطَ فِي اللَّـهِ؛‌

و اینکه گفتم من «جنب الله» هستم به خاطر این آیه شریفه است که «انسان در روز قیامت می‌گوید: تا مبادا کسی فریاد واحسرتا بر آرد و گوید:

ای وای بر من که «جانب امر خدا» را فرو گذاشتم...»؛ بنابراین، اگر کسی در مورد من کوتاهی کند، در حقیقت در مورد خدا کوتاهی نموده است.

وَ لَمْ يَجُزْ لِنَبِيٍّ نُبُوَّةً حَتَّى يَأْخُذَ خَاتَماً مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَلِذَلِكَ سُمِّيَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٌ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ؛

و همچنین هیچ پیامبری به پیامبری نرسید مگر اینکه از دست پیامبر اکرم6 انگشتر و خاتم گرفته باشد و به همین سبب حضرت را خاتم‌النبیین6 نام نهادند و من هم سید‌الوصیینم.

وَ أَمَّا خُزَّانُ اللَّـهِ فِي أَرْضِهِ فَقَدْ عَلِمْنَا مَا عَلَّمَنَا رَسُولُ اللَّـهِ 6 بِقَوْلٍ صَادِقٍ؛

و اما این‌که گفتم ما مخزن علوم الهی در زمینش هستم بدین سبب است که ما آموختیم آنچه را پیامبر اسلام6 ـ که گوینده صادق و مورد اعتمادی است ـ به ما آموخته است.

وَ أَنَا أُحْيِي أُحْيِي سُنَّةَ رَسُولِ اللَّـهِ6؛

و منظورم از اینکه من زنده می‌کنم و آن است که من سنت رسول خدا6 را زنده می‌کنم،

وَ أَنَا أُمِيتُ أُمِيتُ الْبِدْعَةَ؛

و مرادم از اینکه من می‌میرانم این است که بدعت در دین را می‌میرانم،

وَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى ﴿وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌﴾[20]؛

و من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم به این علت است که خدا در مورد شهدا می‌فرماید: البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده‌اند، بلکه زنده‌اند (به حیات ابدی و) در نزد خدا متنعّم خواهد بود».[21]

11ـ امام باقر7 نقل می‌کند: امیرالمؤمنین علی7 مریض بودند که عده‌ای از برادران دینی‌شان برای عیادتشان آمدند و به حضرت گفتند:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؛

چگونه صبح کردی ای امیر مؤمنان؟».

حضرت در جواب فرمودند:

«بِشَرٍّ؛

صبح کردم در حالی که شر مرا فرا گرفته است».

عیادت کنندگان (از روی تعجب) گفتند:

«سُبْحَانَ اللَّـهِ هَذَا مِنْ كَلَامِ مِثْلِكَ؛

منزه است خدا که این سخن از کلام شخصی مانند شما باشد».

حضرت فرمودند:

«خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ فَالْخَيْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَى وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ ابْتِلَاءً وَ اخْتِبَاراً؛

و ما شما را به بد و نیک عالَم مبتلا می‌کنیم تا شما را بیازماییم و (هنگام مرگ) به سوی ما بازگردانده می‌شوید؛ بنابراین، مراد خداوند از خیر در این آیه شریفه، «سلامتی» و «بی‌نیازی» است و مراد از شر، «مرض» و «نیازمندی» می‌باشد».[22]

سوم: حضرت فاطمه3

1ـ عِمران بن حُصَین می‌گوید:

من دارای موقعیتی نزد پیامبر6 بودم، روزی آن حضرت به من فرمودند:

«يَا عِمْرَانُ لَكَ عِنْدَنَا مَنْزِلَةً وَ جَاهاً فَهَلْ لَكَ فِي عِيَادَةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّـهِ؛

ای عمران، تو نزد ما دارای موقعیت و منزلت هستی، آیا می‌خواهی به عیادت فاطمه، دختر رسول خدا6 برویم؟».

عرض کردم: آری، پدر و مادرم به فدای شما ای رسول خدا!‍.

پیامبر6 بلند شدند و من نیز همراه ایشان بلند شدم تا این‌که به درب خانه فاطمه3 رسیدیم، حضرت درب خانه را به صدا در آوردند و فرمودند: سلام بر شما، آیا داخل شوم؟[23]

فاطمه3 پاسخ داد: «ادْخُلْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّـهِ؛

داخل شو، پدر و مادرم به فدای شما ای رسول خدا».

پیامبر6 به فاطمه3 فرمودند:

«وَ مَنْ مَعِي؛

شخصی که همراه من است نیز داخل شود؟».

«وَ مَنْ مَعَكَ يَا رَسُولَ اللَّـهِ؛

و آن کس که همراه شماست، ای رسول خدا».

سپس فاطمه3 عرض کرد:

«وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْـحَقِّ مَا عَلَيَّ عَبَاءَةٌ؛

به خدایی که شما را به حق مبعوث کرد، عبا بر تن ندارم».

پیامبر6 در حالی که با دستشان اشاره می‌کردند، فرمودند: به وسیله آن عبا، این‌چنین خود را بپوشان.[24]

فاطمه3 فرمود:

«هَذَا جَسَدِي قَدْ وَارَيْتُهُ فَكَيْفَ بِرَأْسِي؛

بدنم را پوشاندم، اما چگونه سرم را بپوشانم؟».

در این هنگام، پیامبر6 پارچه‌ای کهنه که بر دوش داشتند به سوی فاطمه6 انداختند و فرمودند: به وسیله این پارچه، سر خود را بپوشان.[25]

پس از آنکه فاطمه3 خود را کاملاً پوشاندند، به پیامبر6 اذن دخول دادند، آنگاه پیامبر6 داخل شده و فرمودند:

«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا ابْنَتَاهْ كَيْفَ أَصْبَحْتِ؛

ای دخترم، سلام بر شما، چگونه صبح کردی؟».

«أَصْبَحْتُ وَ اللَّـهِ وَجِعَةً وَ زَادَنِي وَجَعاً عَلَى مَا بِي أَنِّي لَسْتُ أَقْدِرُ عَلَى طَعَامٍ آكُلُهُ فَقَد أَجْهَدَنِيَ؛

به خدا قسم در حالی صبح کردم که شدیداً دردمندم، و از این‌که نمی‌توانم چیزی برای خوردن تهیه کنم، درد من بیشتر شده است، و به درستی که گرسنگی مرا آزار داده است». پیامبر6 گریه کرده و به فاطمه فرمودند:

«لَا تَجْزَعِي يَا ابْنَتِي فَوَ اللَّـهِ مَا ذُقْتُ طَعَاماً مُنْذُ ثَلَاثٍ وَ إِنِّي لَأَكْرَمُ عَلَى اللَّـهِ مِنْكِ وَ لَوْ سَأَلْتُ اللَّـهَ رَبِّي لَأَطْعَمَنِي وَ لَكِنْ آثَرْتُ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا؛

دخترم، بی‌تابی نکن؛ به خدا قسم سه روز است که من هم طعم غذایی را نچشیدم در حالی که نزد خداوند از تو گرامی‌تر هستم؛ و اگر از خداوند درخواست می‌نمودم، به من غذا می‌داد؛ ولی آخرت را بر دنیا ترجیح دادم».

سپس پیامبر6 با دستشان، بر شانه فاطمه3 زده و به او فرمودند:

«أَبْشِرِي فَوَ اللَّـهِ إِنَّكِ لَسَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛

خوشحال باش، به خدا قسم که تو سیده زنان اهل بهشت هستی».

فاطمه3 گفت:

«أَيْنَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ؛

آسیه دختر مزاحم زن فرعون و مریم دختر عمران چه می‌شود؟».

پیامبر6 فرمود:

«آسِيَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ مَرْيَمُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ خَدِيجَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِكِ إِنَّكِ «2» فِي بُيُوتٍ مِنْ قَصَبٍ لَا أَذًى فِيهَا وَ لَا صَخَبَ؛

آسیه سیده زنان زمان خود بود، و مریم سیده زنان زمان خود بود. و خدیجه سیده زنان زمان خود بود، و تو سیده زنان زمان خود هستی،[26] تو در خانه‌هایی از جواهر خواهی بود که هیچ آزار و سختی در آن خانه‌ها وجود نخواهد داشت».

سپس پیامبر6 به او فرمودند:

«اقْنَعِي بِابْنِ عَمِّكِ فَوَ اللَّـهِ لَقَدْ زَوَّجْتُكِ سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَ سَيِّداً فِي الْآخِرَةِ؛

به پسرعمویت قانع باش؛ به خدا سوگند تو را به ازدواج کسی درآوردم که هم در دنیا و هم در آخرت «سید و آقا» است».[27]

2ـ ام‌سلمه وارد بر فاطمه3 شد و عرض کرد: چگونه صبح کردی ای دختر رسول خدا6؟[28]

فاطمه3 فرمودند:

«أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ6 وَ ظُلِمَ الْوَصِي‏ ...؛

صبح کردم در حالی که بین دو غم و اندوه به سر می‌برم؛ از دست دادن پیامبر6 و ظلم به جانشین او7 ...».[29]

3ـ فاطمه دختر امام حسین7 و نیز ابن‌عباس و همچنین سُوید بن غفله نقل می‌کنند:

گروهی از زنان مهاجر و انصار نزد فاطمه3 دختر رسول خدا6 آمدند تا در آن بیماری، ایشان را عیادت کنند؛ گفتند: ای دختر رسو ل خدا، چگونه صبح کردی؟

فاطمه3 در پاسخ، سخنان مهمی را بیان فرمود که در پنج بخش ذکر می‌شود:[30]

بخش اول: اظهار تنفر و ناامیدی از اکثر مردم و علت آن

«أَصْبَحْتُ وَ اللَّـهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ قَالِيَةً لِرِجَالِكُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَتْلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ ﴿لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّـهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ﴾[31] لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهْم رِبْقَتَهَا وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ غَارَاتِهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ ﴿بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾.[32]

به خدا سوگند در حالی صبح کردم که از دنیایتان بیزار و از مردانتان خشمگینم. پس از آنکه ایشان را شناختم، به دورشان انداختم، و پس از آزمودنشان، از ایشان بدم آمد. چه زشت است شمشیرهای شکسته و سستی بعد از جدیت، و کوبیدن بر سنگ سخت، و شکستگی سرنیزه‌ها، و فریب دادن افکار، و لغزش در خواسته‌ها؛ و چه بد چیزی برای خودشان از پیش فرستادند. خداوند بر آنها خشمگین می‌شود و در عذاب الهی جاودانه خواهد ماند و سنگینی بارش را بر دوش ایشان گذاشتم و ننگ غارت حکومت را به سوی خودشان سوق دادم. پس خواری و هلاکت و (دوری از رحمت الهی) بر گروه ستمگران باد».

بخش دوم: آدرس صحیح خلافت

«وَيْحَهُمْ، أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْيِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأَمْرِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ ﴿أَلاَ ذٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ‌﴾[33]؛

وای بر آنان، چگونه خلافت را از جایگاه‌های استوار رسالت، و پایه‌های نبوت و رهبری، و محل نزول جبرئیل امین، و عالِم به امور دنیا و دین، دور کردند. (آگاه باشید که این، همان زیان آشکار است)».

بخش سوم: علت دشمنی با امیرالمؤمنین7

«وَ مَا الَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي الْحَسَنِ7 نَقَمُوا وَ اللَّـهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّـه؛

این چه انتقامی بود که از ابوالحسن7 گرفتند، به خدا قسم از او انتقام نگرفتند مگر به خاطر سوزش شمشیرش و نترسیدنش از مرگ و گام‌های استوارش و قاطعانه عمل کردنش و تاختن‌های شدیدش بر دشمن‏ و شجاعتش در راه خدا».

بخش چهارم: آثار خلافت علوی

«وَ تَاللَّـهِ لَوْ مَالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللَّائِحَةِ وَ زَالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْوَاضِحَةِ لَرَدَّهُمْ إِلَيْهَا وَ حَمَلَهُمْ عَلَيْهَا وَ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً لَا يَكْلُمُ حشاشه [خِشَاشُهُ] وَ لَا يَكِلُّ سَائِرُهُ وَ لَا يُمَلُّ رَاكِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِيراً صَافِياً رَوِيّاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَ لَا يَتَرَنَّقُ جَانِبَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ لَمْ يَكُنْ يَتَحَلَّى مِنَ الدُّنْیَا بِطَائِلٍ وَ لَا يَحْظَى مِنْهَا بِنَائِلٍ غَيْرَ رَيِّ النَّاهِلِ وَ شُبْعَةِ الْکَافِلِ وَ لَبَانَ لَهُمُ الزَّاهِدُ مِنَ الرَّاغِبِ وَ الصَّادِقُ مِنَ الْكَاذِبِ ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ‌﴾[34] ﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا کَسَبُوا وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هٰؤُلاَءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا کَسَبُوا وَ مَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ﴾[35]؛

و به خدا سوگند اگر تمام امّت از راه سعادت منحرف شده و از پذیرش راه روشن امتناع می‌کردند، [علی7] همه آنان را به راه آورده و آرام آرام، و صحیح و سالم، به سعادت و خوشبختی می‌کشاند؛ که نه خود خسته شود و نه ایشان ملول، و در نهایت آنان را به سرچشمه‌ای با آبی گوارا و مطلوب و عاری از هر خس و خاشاک می‌برد، و ایشان را از آن سیراب باز می‌گرداند و در پنهان و نهان، آنان را نصیحت می‌نمود در حالی که خود آن حضرت از غنای آن‌ها بهره نمی‌برد و از دنیای ایشان برای خود چیزی ذخیره نمی‌کرد مگر به اندازه آبی که انسان تشنه خود را با آن سیراب کند و اندکی از طعام که انسان گرسنه به وسیله آن، سدّ جوع نماید، و در آن وقت، زاهد از راغب، و راستگو از دروغ‌گو تمیز داده می‌شد، (اگر مردم شهرهای مختلف ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌کردند، هر آینه درهای آسمان را به رحمت و برکت به روی آنان باز می‌کردیم و به زمین اجازه می‌دادیم تا خیر و برکات خود را آشکار کند، ولکن چون مردم تکذیب آیات الهی کردند و به اعمال زشت پرداختند ما هم برایشان تنگ گرفتیم و به سبب کردار قبیح و عصیان ایشان را عقاب کردیم) (و کسانی که از این جماعت مرتکب ظلم و ستم شدند، به زودی جزای اعمال بدشان به آنان می‌رسد، چرا که آنان از تحت قدرت و نفوذ ما خارج نیستند و ما از گرفتنشان عاجز نیستیم)».

بخش پنجم: بی‌اعتباری سقیفه

«أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاكَ الدَّهْرَ عَجَباً ﴿وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ﴾[36] لَيْتَ شِعْرِي إِلَى أَيِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ إِلَى أَيِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا وَ بِأَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا وَ عَلَى أَيَّةِ ذُرِّيَّةٍ أَقْدَمُوا وَ احْتَنَكُوا ﴿لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ﴾[37] وَ ﴿بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا﴾[38] اسْتَبْدَلُوا وَ اللَّـهِ الذَّنَابَى بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ ﴿يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[39] ﴿أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ﴾[40] وَ يْحَهُمْ ﴿أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون‏﴾[41]؛

آگاه باش و نزدیک بیا و گوش کن! زود است که روزگار عجائب خود را به شما نشان دهد! (و اگر متعجّب شدید، این از عجیب بودن گفتارشان است!) ای کاش می‌دانستم که این مردم به چه تکیه‌گاهی تکیه کرده، و به چه پایه‌ای تمسک کرده، و به کدام دستگیره چنگ زده و بر کدام ذرّیّه‌ای خود را مقدم نموده‌اند، (بد مولایی است مولایشان و بد دوستی است دوستشان)، و (برای ظالمان تکیه‌گاه بسیار بدی است) به خدا این مردم بالهای جلو رها کرده و بالهای عقب را گرفته‌اند و انسان سالخورده و ناتوان را گرفته و انسان میانسال و سالم را رها نمودند، پس به خاک مالیده باد، بینی گروهی که (گمان می‌کنند که کار نیکو می‌کنند)، (آگاه باشید که آنان مفسدانند و لکن خودشان نمی‌دانند)، وای بر آنان (آیا آنکه به سوی حقّ راهنمایی می‌کند به تبعیّت و پیروی شایسته‌تر است، یا آنکه به حقّ راه نمی‌نماید و خود نیز نیازمند هدایت است؟ شما را چه می‌شود؟ چگونه حکم می‌کنید؟)».

بخش ششم: پیامدهای شوم سقیفه

«أَمَا لَعَمْرِي لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْ‏ءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُبِيداً هُنَالِكَ ﴿يَخْسَرُ الْـمُبْطِلُونَ﴾[42] وَ يُعْرَفُ الْبَاطِلُونَ غِبَّ مَا أُسِّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِيبُوا عَنْ دُنْيَاكُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَأَنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَاشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ سَطْوَةِ مُعْتَدٍ غَاشِمٍ وَ بِهَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِينَ يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً وَ جَمْعَكُمْ حَصِيداً فَيَا حَسْرَتَى لَكُمْ وَ أَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ عَمِيَتْ عَلَيْكُمْ ﴿أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُون‏﴾[43]؛

به جان خودم سوگند، (این کار نابجا و ناپسند) روزگار شما را آبستن حوادثی کرد که نتایج شوم آن را در آینده خواهید دید. بدانید که به جای شیر، خون تازه و زهر کُشنده خواهید دوشید و در آن هنگام است که (تبهکاران روز زیانباری داشته) و آیندگان، آثار شوم بدعت‌های گذشتگان خود را خواهند دید. از این پس، خود را برای آغاز فتنه‌ها و حوادث ناگوار آماده کنید و چشم به راه شمشیرهای بُرّنده و هرج و مرج فرا گیرنده و استبداد ستمگران باشید كه حق شما را برده و مقدار ناچیزی به شما بدهند و دسترنج شما را به یغما ببرند. آه که اخبار برایتان پنهان است (چگونه ما می‌توانیم شما را به اجبار به راه حق ببریم در حالی که خودتان نمی‌خواهید)».

بخش پایانی خطابه فاطمی3

سوید بن غفله، در پایان این خطابه بی‌نظیر می‌گوید:

«فَأَعَادَتِ النِّسَاءُ قَوْلَهَا عَلَى رِجَالِهِنَّ فَجَاءَ إِلَيْهَا قَوْمٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ مُعْتَذِرِينَ وَ قَالُوا يَا سَيِّدَةَ النِّسَاءِ لَوْ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ ذَكَرَ لَنَا هَذَا الْأَمْرَ قَبْلَ أَنْ يُبْرَمَ الْعَهْدُ وَ يُحْكَمَ الْعَقْدُ لَمَا عَدَلْنَا عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ فَقَالَتْ3 إِلَيْكُمْ عَنِّي فَلَا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِيرِكُمْ وَ لَا أَمْرَ بَعْدَ تَقْصِيرِكُم‏؛

زنان مهاجر و انصار، تمام فرمایشات حضرت فاطمه3 را به سمع مردان خود رساندند، و سران مهاجر و انصار، با شنیدن این سخنان، به جانب آن حضرت شتافته و گفتند: ای بانوی زنان جهان، اگر علیّ بن ابی‌طالب7 پیش از آنکه ما با ابوبکر بیعت کنیم و پیمان متابعت، محکم کنیم، حاضر می‌شد و این سخنان را می‌فرمود، هرگز سر از طاعت او بیرون نمی‌کردیم!

فاطمه3 فرمود: از من دور شوید! پس از اتمام حجّت بر شما، دیگر جایی برای عذر و بهانه شما نیست، و تقصیر و کوتاهی شما، پذیرفتنی نیست».[44]

4ـ جابر بن عبدالله نقل می‌کند: هنگامی که رسول خدا6 از دنیا رفت و فاطمه3 مریض شد، دو نفر از صحابه (شیخین) بر او وارد شدند و گفتند: ای فاطمه دختر رسول خدا6، چگونه صبح کرده‌ای؟

فاطمه3 فرمود:

«اُصْدُقَانِي هَلْ سَمِعْتُمَا مِنْ رَسُولِ اللَّـهِ6 يَقُولُ: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي‏؛

مرا تصدیق کنید که آیا از پیغمبر6 شنیدید که می‌فرمود: فاطمه3 پاره تن من است هر که او را بیازارد به درستی مرا آزار داده است؟».[45]

گفتند: آری این را از آن حضرت شنیدیم.

سپس فاطمه3 دست‌هایش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنَّهُمَا قَدْ آذَيَانِي وَ غَصَبَا حَقِّي‏؛

پروردگارا، تو را گواه می‌گیرم که این دو نفر مرا آزار داده و حقّم را غصب کردند».

جابر در ادامه می‌گوید: سپس از آن‌ها روی برگردانید و دیگر با آن دو نفر حرف نزد. و بعد از پدرش، نود و پنج روز زنده بود تا خداوند او را به پدر بزرگوارش6 ملحق فرمود.[46]

چهارم: امام حسین7

1ـ مُنذِر بن جارود با امام حسین7 برخورد کرد و گفت: چگونه صبح کردی، خداوند مرا به فدای شما گرداند ای فرزند رسول خدا6؟[47]

امام7 در جواب فرمودند:

«أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتِ الْعَرَبُ تَعْتَدُّ عَلَى الْعَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّداً6 مِنْهَا، وَ أَصْبَحَتِ الْعَجَمُ مُقِرَّةً لَهَا بِذَلِكَ؛

وَ أَصْبَحْنَا وَ أَصْبَحَتْ قُرَيْشٌ يَعْرِفُونَ فَضْلَنَا وَ لَا يَرَوْنَ ذَلِكَ لَنَا؛

وَ مِنَ الْبَلَاءِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ أَنَّا إِذَا دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يُجِيبُونَا، وَ إِذَا تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا؛

صبح کردیم (ما اهل‌بیت:) در حالی که عرب بر عجم افتخار می‌کند که محمد6 از آنان است و عجم نیز به این فضیلت اعتراف و اقرار می‌کند.

و صبح کردیم (ما اهل‌بیت:) در حالی که قریش، برتری ما (بر دیگر تیره‌های خود) را می‌داند ولی اقرار و اعتراف به آن نمی‌کند.

و یکی از بلاهایی که بر این امت فرود آمده، این است که هرگاه ما آنان را دعوت (به حق) می‌کنیم، ما را اجابت نمی‌کنند، و به وسیله دیگران (که امت اسلامی به آن‌ها گرایش دارند) نیز هدایت نمی‌شوند (چون آنان، صلاحیت هدایت کردن دیگران را ندارند)».[48]

2ـ به امام حسین7 گفته شد: چگونه صبح کردی ای پسر رسول خدا6؟[49]

امام7 فرمودند:

«أَصْبَحْتُ وَ لِيَ رَبٌّ فَوْقِي وَ النَّارُ أَمَامِي وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُنِي وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِي وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِي لَا أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَكْرَهُ وَ الْأُمُورُ بِيَدِ غَيْرِي فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِي وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّي فَأَيُّ فَقِيرٍ أَفْقَرُ مِنِّي؛

صبح کرده‌ام در حالی که؛ پروردگاری دارم که بالای سرم است (و اشراف و اطلاع کافی از کارهای من دارد)؛ و آتش دوزخ در پیش رویم؛ و مرگ در جستجوی من است؛ و حساب پس دادن به من پیچیده شده (و از من جدا نمی‌شود)؛ و من در گرو اعمال خویش هستم؛ آن‌چه را دوست می‌دارم (مستقلا) پیدا نمی‌کنم؛ و آن‌چه را دوست نمی‌دارم (مستقلا) نمی‌توانم از خودم دور کنم؛ و کارها به دست کس دیگری است که اگر بخواهد عذابم می‌کند و اگر بخواهد خواهد بخشید. پس کدام فقیری از من فقیرتر و نیازمندتر است؟».[50]

پنجم: امام سجاد7

1ـ به حضرت سجّاد7 گفته شد: ای پسر رسول خدا6 چگونه صبح کردی؟ حضرت در جواب فرمودند:

«أَصْبَحْتُ مَطْلُوباً بِثَمَانٍ: اللَّـهُ يَطْلُبُنِي بِالْفَرَائِضِ، وَ النَّبِيُّ6 بِالسُّنَّةِ، وَ الْعِيَالُ بِالْقُوتِ، وَ النَّفْسُ بِالشَّهْوَةِ، وَ الشَّيْطَانُ بِاتِّبَاعِهِ، وَ الْحَافِظَانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ، وَ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالرُّوحِ، وَ الْقَبْرُ بِالْجَسَدِ، فَأَنَا بَيْنَ هَذِهِ الْخِصَالِ مَطْلُوبٌ؛

صبح کردم در حالی که هشت چیز از من خواسته شده است:

خدای متعال، واجبات را از من می‌خواهد؛ پیامبر6 (عمل کردن به) سنّت را؛ خانواده، روزی را؛ نفس، هوس را؛ شیطان، تبعیت کردن از خودش را؛ دو فرشته نگهبان، عمل صالح را؛ فرشته مرگ، روح و جان را؛ و قبر، تن و جسمم را.

همه این هشت چیز، در طلب من هستند».[51]

2ـ مِنهال بن عَمرو می‌گوید: وارد بر امام زین‌العابدین7 شده و گفتم:

«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ كَيْفَ أَصْبَحْتُمْ رَحِمَكُمُ اللَّـه‏؛

سلام بر شما، چگونه صبح کردید رحمت خدا بر شما باد؟».

حضرت فرمودند:

«أَنْتَ تَزْعُمُ أَنَّكَ لَنَا شِيعَةٌ وَ أَنْتَ لَا تَعْرِفُ صَبَاحَنَا وَ مَسَاءَنَا؟

تو گمان می‌کنی که شیعه ما هستی در حالی که حال ما را در صبح و شام نمی‌دانی؟

أَصْبَحْنَا فِي قَوْمِنَا بِمَنْزِلَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي آلِ فِرْعَوْنَ يَذْبَحُونَ الْأَبْنَاءَ وَ يَسْتَحْيُونَ النِّسَاءَ؛

صبح کردیم در حالی که مانند بنی‌اسرائیل در میان آل‌فرعون هستیم؛ مردان ما را می‌کشند و زنان ما را اسیر می‌کنند.

وَ أَصْبَحَ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا6 يُلْعَنُ عَلَى الْمَنَابِرِ وَ يُعْطَى الْفَضْلُ وَ الْأَمْوَالُ عَلَى شَتْمِهِ؛

و صبح کرد بهترین مردم پس از پیامبر6 (یعنی امیرالمؤمنین7)، در حالی که بر بالای منابر لعن می‌شود و (به دشمنان او) پول و مقام، برای بدگویی به او داده می‌شود.

وَ أَصْبَحَ مَنْ يُحِبُّنَا مَنْقُوصاً بِحَقِّهِ عَلَى حُبِّهِ إِيَّانَا؛

و صبح کرد هرکسی که دوستدار ماست در حالی که به خاطر محبت به ما از حقش محروم گردید.

وَ أَصْبَحَتْ قُرَيْشٌ تَفَضَّلُ عَلَى جَمِيعِ الْعَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً6 مِنْهُمْ يَطْلُبُونَ بِحَقِّنَا وَ لَا يَعْرِفُونَ لَنَا حَقّاً؛

و صبح کرد قریش، در حالی که بر همه عرب افتخار می‌کرد که محمد6 از آن‌ها است، حق ما را (از بقیه مردم) مطالبه می‌کنند و حال آنکه برای خود ما حقی قائل نیستند.

اُدْخُلْ فَهَذَا صَبَاحُنَا وَ مَسَاؤُنَا؛

داخل شو ای منهال، پس این است حال صبح و شام ما».[52]

3ـ به امام سجاد7 گفته شد:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛

چگونه صبح کردی؟».

فرمودند:

«أَصْبَحْنَا خَائِفِينَ بِرَسُولِ اللَّـهِ6 وَ أَصْبَحَ جَمِيعُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ آمِنِينَ بِه‏؛

صبح کردیم در حالی که به خاطر انتساب به رسول خدا6، در ترس هستیم در حالی که همه مسلمانان به خاطر انتساب به ایشان، در امنیت به سر می‌برند».[53]

ششم: امام باقر7

1ـ به امام باقر7 گفته شد:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛

چگونه صبح کردی؟».

فرمودند:

«أَصْبَحْنَا غَرْقَى فِي النِّعْمَةِ مَوْقُورِينَ بِالذُّنُوبِ يَتَحَبَّبُ إِلَيْنَا إِلَهُنَا بِالنِّعَمِ وَ نَتَمَقَّتُ إِلَيْهِ بِالْمَعَاصِي وَ نَحْنُ نَفْتَقِرُ إِلَيْهِ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنَّا؛

صبح کردیم در حالی که نعمت‌ها ما را در خود غرق کرده، و گناهان دور ما را گرفته‌اند، خدای ما به وسیله نعمت‌ها، با ما دوستی می‌کند و ما به وسیله گناهان با او دشمنی می‌کنیم. و حال آن‌که ما به او نیازمندیم و او از ما بی‌نیاز است».[54]

2ـ محمد بن مسلم می‌گوید:

وارد شدم بر امام باقر7 در حالی که ایشان مشغول نماز بودند؛[55]

گفتم:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ؛ سلام بر شما».

فرمودند:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ؛ سلام بر شما».

گفتم:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛ چگونه صبح کردی؟».

حضرت ساکت شدند (و جواب مرا ندادند).

هنگامی که ایشان از نماز فارغ شدند. گفتم: آیا نمازگزار می‌تواند جواب سلام را بدهد؟[56]

«نَعَمْ مِثْلَ مَا قِيلَ لَهُ؛ آری، به همان اندازه که سلام کننده سلام کرد (می‌تواند جواب او را بدهد)».[57]

هفتم: امام صادق7

1ـ سفیان ثوری می‌گوید: وارد شدم بر امام صادق7 و گفتم:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّـهِ؛

چگونه صبح کردی ای فرزند رسول خدا؟».

فرمودند:

«وَ اللَّـهِ إِنِّي لَمَحْزُونٌ وَ إِنِّي لَمُشْتَغِلُ الْقَلْبِ؛

به خدا قسم که اندوهگین و دل‌مشغولم».

به ایشان عرض کردم:

«وَ مَا أَحْزَنَكَ وَ مَا أَشْغَلَ قَلْبَكَ؛

چه چیزی شما را اندوهگین و دل مشغول کرده است؟».

حضرت به من فرمودند:

«يَا ثَوْرِيُّ إِنَّهُ مَنْ دَاخَلَ قَلْبَهُ صَافِي خَالِصِ دِينِ اللَّـهِ شَغَلَهُ عَمَّا سِوَاهُ؛

ای ثوری، به درستی، هرکس دین خالص الهی را در قلب خود داخل کند، (آن دین خالص)، قلب او را از غیرخدا بازمی‌دارد.

يَا ثَوْرِيُّ مَا الدُّنْيَا وَ مَا عَسَى أَنْ تَكُونَ هَلِ الدُّنْيَا إِلَّا أَكْلٌ أَكَلْتَهُ أَوْ ثَوْبٌ لَبِسْتَهُ أَوْ مَرْكَبٌ رَكِبْتَهُ؛

ای ثوری، دنیا چیست؟ آیا امید است که دنیا چیزی غیر از خوراکی که می‌خوری، یا پوشاکی که می‌پوشی، یا مرکبی که سوار می‌شوی باشد؟

إِنَّ الْـمُؤْمِنِينَ لَمْ يَطْمَئِنُّوا فِي الدُّنْيَا وَ لَمْ يَأْمَنُوا قُدُومَ الْآخِرَةِ؛

به درستی که اهل ایمان به دنیا اعتماد نمی‌کنند و خود را از فرا رسیدن مرگ، در امان نمی‌بینند.

دَارُ الدُّنْيَا دَارُ زَوَالٍ وَ دَارُ الْآخِرَةِ دَارُ قَرَارٍ أَهْلُ الدُّنْيَا أَهْلُ غَفْلَةٍ إِنَّ أَهْلَ التَّقْوَى أَخَفُّ أَهْلِ الدُّنْيَا مَئُونَةً وَ أَكْثَرُهُمْ مَعُونَةً إِنْ نَسِيتَ ذَكَّرُوكَ وَ إِنْ ذَكَّرُوكَ أَعْلَمُوكَ؛

دنیا، سرای نابودی و آخرت سرای ابدی است؛ اهل دنیا اهل غفلت‌اند؛ به درستی که اهل تقوا از همه اهل دنیا، کم‌خرج‌تر و پُرمنفعت‌تر هستند، اگر یاد خدا را فراموش کردی به تو تذکر می‌دهند و هرگاه به تو تذکر دهند تو را آگاه می‌کنند.

فَأَنْزِلِ الدُّنْيَا كَمَنْزِلٍ نَزَلْتَهُ فَارْتَحَلْتَ عَنْهُ أَوْ كَمَالٍ أَصَبْتَهُ فِي مَنَامِكَ فَاسْتَيْقَظْتَ وَ لَيْسَ فِي يَدِكَ شَيْ‏ءٌ مِنْهُ؛

ای ثوری، به گونه‌ای در دنیا سکنیٰ کن که گویی در مسافرخانه سکنیٰ کرده‌ای که از آن‌جا کوچ خواهی کرد، و یا همچون مالی که در خواب به دست آورده‌ای و چون بیدار می‌شوی چیزی در دست تو نیست.

فَكَمْ مِنْ حَرِيصٍ عَلَى أَمْرٍ قَدْ شَقِيَ بِهِ حِينَ أَتَاهُ وَ كَمْ مِنْ تَارِكٍ لِأَمْرٍ قَدْ سَعِدَ بِهِ حِينَ أَتَاهُ.

و چه بسیار می‌شود انسانی که حریص بر چیزی است هنگامی که به آن دست یافت بدبخت می‌شود، و چه بسیار می‌شود که انسانی چیزی را ترک کند (و به آن حریص نباشد)، به آن دست می‌یابد و سعادتمند می‌شود».[58]

2ـ شهاب بن عبد ربّه می‌گوید: به امام صادق7 گفتم:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؛

چگونه صبح کردی فدایت گردم؟».

حضرت فرمودند:

أَصْبَحْتُ أَقُولُ، كَمَا قَالَ أَبُو الطُّفَيْلِ عَامِرُ بْنُ وَاثِلَةَ:

وَ إِنَّ لِأَهْلِ الْحَقِّ لَا بُدَّ دَوْلَةً             عَلَى النَّاسِ، إِيَّاهَا أَرْجَى وَ أَرْقَب‏

صبح کردم در حالی که مانند عامر بن واثله می‌گویم:

بدون شک برای اهل حق، دولتی خواهد بود

بر مردم، و من انتظار آن دولت را می‌کشــم».

سپس امام7 در ادامه فرمودند:

«أَنَا وَ اللَّـهِ مِمَّنْ يُرْجَى وَ يُرْقَبُ؛

به خدا قسم که من هم از جمله کسانی هستم که (دولت آنان) انتظار کشیده می‌شود».[59]

هشتم: امام کاظم7

داود بن کثیر رِقّی می‌گوید: خدمت امام صادق7 رسیدم، ناگهان پسرش موسی بن جعفر7 داخل شد در حالی که از سرما می‌لرزید. امام صادق7 به او فرمودند:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛

چگونه صبح کردی؟».

موسی بن جعفر7 پاسخ دادند؛

«أَصْبَحْتُ فِي كَنَفِ اللَّـهِ مُتَقَلِّباً فِي رَحْمَةِ اللَّـهِ أَشْتَهِي عُنْقُودَ عِنَبٍ جُرَشِيٍّ وَ رُمَّانَةً خَضْرَاء؛

صبح کردم در حالی که در پناه الهی و غرق در رحمت او هستم، میل به خوشه‌ای انگورِ رسیده و یک انار سبز دارم».

داود می‌گوید: من گفتم: سبحان الله، الان زمستان است (چگونه انار پیدا می‌شود).[60]

امام صادق7 فرمود:

«يَا دَاوُدُ إِنَّ اللَّـهَ قَادِرٌ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ ادْخُلِ الْبُسْتَان‏؛

ای داود، خداوند بر هر چیزی قادر است، داخل باغ شو».

داود می‌گوید: داخل آن باغ شدم. ناگهان متوجه درختی شدم که انگور رسیده و انار سبز رنگ بر آن بود. (با مشاهده این اعجاز الهی) عرض کردم: به پنهان و آشکار شما ایمان آوردم. سپس خوشه انگور و انار را از درخت جدا کردم و برای موسی بن جعفر7 آوردم؛ ایشان نیز نشستند و مشغول میل کردن شدند.[61]

آن‌گاه امام صادق7 فرمودند:

«يَا دَاوُدُ وَ اللَّـهِ لَهَذَا فَضْلٌ مِنْ رِزْقٍ قَدِيمٍ خَصَّ اللَّـهُ بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ مِنَ الْأُفُقِ
الْأَعْلَى‏؛

ای داود! به خدا سوگند این لطفی است از یک رزق قدیمی که خداوند، آن را از افق اعلا به مریم دختر عمران عطا فرموده است».[62]

نهم: امام رضا7

به امام رضا7 عرض شد:

«كَيْفَ أَصْبَحْت‏؛

چگونه صبح کردی؟».

«أَصْبَحْتُ بِأَجَلٍ مَنْقُوصٍ وَ عَمَلٍ مَحْفُوظٍ وَ الْمَوْتُ فِي رِقَابِنَا وَ النَّارُ مِنْ وَرَائِنَا وَ لَا نَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِنَا؛

صبح کردم در حالی که با عمری کم شده و عملی ثبت شده (همراه هستم)، و نیز در حالی که مرگ بر گردنمان و آتش دوزخ در پی ماست و نمی‌دانیم با ما چه کار خواهد شد».[63]

دهم: عیسی روح الله7

شقیق بن ابراهیم بلخی از یکی از اهل علم روایت کرده که شخصی به عیسی بن مریم7 گفت: ای روح خدا، چگونه صبح کردی؟[64]

جناب عیسی7 در پاسخ فرمودند:

«أَصْبَحْتُ وَ رَبِّي (تَبَارَكَ وَ تَعَالَى) مِنْ فَوْقِي، وَ النَّارُ أَمَامِي، وَ الْمَوْتُ فِي طَلَبِي، لَا أَمْلِكُ مَا أَرْجُو، وَ لَا أُطِيقُ دَفْعَ مَا أَكْرَهُ، فَأَيُّ فَقِيرٍ أَفْقَرُ مِنِّي؛

صبح کردم در حالی که پروردگارم بر بالای سرم، دوزخ در پیش‌رو و مرگ به دنبال من است. آن‌چه را می‌خواهم در اختیار ندارم و آن‌چه را نمی‌پسندم نمی‌توانم دور کنم؛ پس کدام نیازمند از من نیازمندتر است!».[65]

یازدهم: لقمان حکیم

روزی جناب داود پیامبر6 به لقمان حکیم گفت:

«كَيْفَ أَصْبَحْتَ؛

چگونه صبح کردی؟».

لقمان پاسخ داد:

«أصبحت في يَدَيْ غيري؛

صبح کردم در حالی که در دستان (یعنی قدرت و سلطه) غیر خودم (یعنی خداوند) هستم».

داود7 در این پاسخ لقمان تفکری کرد و صیحه‌ای کشید و بی‌هوش شد.[66]


 

 


[1]. أمالی شیخ طوسی، ص640 ، مجلس32 ، حدیث9 ؛ بحار، ج16، ص288 و ج73، ص17.

[2] . الإحتجاج، ج1، ص166 ؛ بحارالأنوار، ج32، ص150.

حدیث خاصف النعل، یکی از مشهورترین فضائل امیرالمؤمنین7 است که با اندک اختلافی در جزئیات آن، در کتب شیعه و سنی نقل شده است؛ ر.ک: احقاق‌الحق، ج31، ص149 ؛ دلائل الصدق، ج6 ، ص152.

[3] . أمالی شیخ طوسی، ص127، مجلس5، حدیث13 ؛ بحار، ج17، ص397. این جریان، اشاره به اهمیت فراوان صلوات بر پیامبر6 و اهل‌بیتش: دارد، برای تحقیق در این زمینه، ر.ک: بحار، ج91، ص47، کتاب الذکر و الدعاء، باب29 فضل الصلاهٔ علی النبی و آله.

[4] . این سخن امام7، نشان دهنده روحیه جان‌فشانی او در راه اسلام و پیامبر اسلام6 دارد و این از خودگذشتگی، اختصاص به شِعب أبی‌طالب و شب هجرت ندارد. ر.ک: قادتنا، ج1، ص119.

[5] . در حدیث دیگری، امام7 می‌فرمایند: روزی از پیامبر6 خواستم تا برای من دعا کنند، بلند شدند دو رکعت نماز خواندند، سپس دستان خود را بلند کرده و عرضه داشتند؛ «اللهم بحق علی عندک اغفر لعلي؛ خداوندا به حق علی در پیشگاهت، علی را مورد آمرزش قرار بده». به پیامبر6 گفتم: چرا این‌گونه دعا کردید؟ فرمودند: «أ واحد أکرم منک علیه فأستشفِعَ به إلیه؛ آیا کسی نزد خداوند گرامی‌تر از تو وجود دارد تا به وسیله او از خداوند طلب شفاعت کنم؟». شرح نهج‌البلاغه ابن أبی‌الحدید، ج20، ص316.

[6] . حَتَّى دَعَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ كُلَّمَا دَعَا دَعْوَةً قَالَ رَسُولُ اللَّـهِ آمِين‏. شاید این درخواست امام7 از خداوند به این علت باشد که محبت به آن حضرت، تضمین کننده سلامت دینی خود مردم خواهد شد وگرنه برای آن حضرت سود و فایده‌ای ندارد؛ زیرا تاریخ ثابت می‌کند که نه تنها ایشان هرگز خواسته‌ای از مردم نداشتند، بلکه دیگران همیشه محتاج او بودند، و این مسأله، یکی از دلایل عقلی برای اثبات خلافت بلافصل آن بزرگوار نیز محسوب می‌شود، و چه زیبا گفته است جناب خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی 175هـ):

« إحتياجُ الكُلِّ إلَيْهِ وَ إسْتِغْنائُه عَنِ الكُلِّ دَليلٌ عَلى أنّه إمَامُ الكُلِّ؛

احتیاج همه به او و بی‌نیازی او از همه، دلیل بر این است که او امام همه مردم است». قرهٔ العیون، فیض کاشانی، ص415.‏

[7] . سوره مریم/ 96 و 97.

[8] . تفسیر فرات کوفی، ص252 ؛ بحار، ج35، ص358.

[9] . بحار، ج73، ص18.

[10] . جامع الأخبار، ص91 ؛ بحار، ج73، ص16.

[11] . جامع الأخبار، ص90 ؛ بحار، ج73، ص15.

[12] . جابر بن عبدالله انصاری پانزده سال قبل از هجرت در مدینه متولد شد؛ پدرش از بزرگان قبیله خزرج و از نخستین مسلمانان مدینه به شمار می‌رود. جابر در بسیاری از جنگ‌های دوران پیامبر6 حاضر بود و از اصحاب جوان و طراز اول آن حضرت بوده است. در میان احادیث نقل شده از او، احادیث مهمی مانند لوح فاطمه، غدیر خم و ... وجود دارد. او همان کسی است که اولین زائر اربعین امام حسین7 بود. و ایشان بود که سلام پیامبر6 را به امام باقر7 رساند. علاوه بر پیامبر6 و حضرت زهرا3، پنج امام معصوم: را نیز درک کرده است. در فضیلت او همین بس که امام باقر و امام صادق7 چند حدیث به واسطه او از جدشان پیامبر6 نقل فرموده‌اند. فوت او را سال 78 یا 98 هجری ذکر کرده‌اند.

[13] . أمالی شیخ طوسی، ص640 ، مجلس32، حدیث10 ؛ بحار، ج41، ص164 و ج73، ص17.

[14] . تحف العقول، ص210 ؛ بحار، ج41، ص164 و ج73، ص17.

[15] . جامع الأخبار، ص91 ؛ بحار، ج73، ص16.

[16] . اشاره به آیه 109 سوره توبه.

[17] . أمالی شیخ مفید، ص259 ؛ أعلام الدین، ص448 ؛ بحار، ج27، ص121.

[18] . أمالی شیخ طوسی، ص641 ، مجلس32، حدیث15 ؛ بحار، ج41، ص164 و ج73، ص18، قسمت آخر حدیث، مشابه حکمت 16 نهج‌البلاغه است.

[19] . سوره زمر، آیه56.

[20] . سوره آل‌عمران، آیه169.

[21] . مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص385.

[22] . الجعفریات، ص233.

[23] . فَقَامَ وَ قُمْتُ مَعَهُ حَتَّى وَقَفَ بِبَابِ فَاطِمَةَ فَقَرَعَ الْبَابَ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَ أَدْخُلُ؟

[24] . اصْنَعِي بِهَا هَكَذَا وَ هَكَذَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ.

[25] . فَأَلْقَى إِلَيْهَا مُلَاءَةً كَانَتْ عَلَيْهِ خَلِقَةً فَقَالَ شُدِّي بِهَا عَلَى رَأْسِكِ.

[26] . در بیشتر روایات، فاطمه3 به عنوان سیده زنان عالَم از اولین تا آخرین معرفی شده است. ر.ک: أسد الغابهٔ، ج6 ، ص223 ؛ بحارالأنوار، ج43، ص22 و 24 و 26 و 37 و 49 و ...

[27] . الدر النظیم في مناقب الأئمهٔ اللّهامیم، ص461 ؛ العدد القویهٔ لدفع المخاوف الیومیهٔ، ص225 ؛ إحقاق الحق، ج25، ص88 و ج33، ص271 ؛ مناقب ابن مغازلی شافعی، ص315.

[28] . دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ عَلَى فَاطِمَةَ3 فَقَالَتْ لَهَا كَيْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّـه‏؟

[29] . مناقب، ج2، ص205 ؛ بحارالأنوار، ج43، ص156.

[30] . لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّـهِ 6 اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّـهِ كَيْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِك‏.

[31] . مائده/80 .

[32] . هود/44 .

[33] . زمر/15.

[34] . اعراف/96.

[35] . زمر/51.

[36] . رعد/5.

[37] . حج/13.

[38] . کهف/50.

[39] . کهف/104.

[40] . بقره/12.

[41] . یونس/35.

[42] . جاثیه/27.

[43] . هود/28.

[44] . احتجاج طبرسی، ج1، ص246 ؛ امالی شیخ طوسی، ص374، مجلس13، حدیث55 (چاپ دارالثقافهٔ)، و ج1، ص838 ، (ترجمه صادق حسن‌زاده)؛ معانی الأخبار، ص472 ؛ شرح نهج‌البلاغه ابن أبی الحدید، ج16، ص233 ؛ بحارالأنوار، ج43، ص161.

[45] . قَالَ جَابِرٌ: فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّـهِ6 فَاعْتَلَّتْ فَاطِمَةُ دَخَلَ إِلَيْهَا رَجُلَانِ مِنَ الصَّحَابَةِ فَقَالا لَهَا: كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّـهِ؟ قَالَت‏: .

[46] . ثُمَّ أَعْرَضَتْ عَنْهُمَا فَلَمْ تُكَلِّمْهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ وَ عَاشَتْ بَعْدَ أَبِيهَا خَمْسَةً وَ تِسْعِينَ يَوْماً حَتَّى أَلْحَقَهَا اللَّـهُ بِهِ. کفایهٔ‌ الأثر، ص64 ؛ بحار، ج36، ص308.

[47] . مَرَّ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ بِالْحُسَيْنِ7 فَقَالَ: كَيْفَ أَصْبَحْتَ جَعَلَنِيَ اللَّـهُ فِدَاكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّـهِ؟

[48] . نزههٔ الناظر و تنبیه الخاطر، ص85.

[49] . قِيلَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ: كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّـه‏؟

[50] . روضهٔ الواعظین، ج2، ص507 ؛ أمالی شیخ صدوق، ص609 ، مجلس89 ، حدیث3 ؛ من لایحضره الفقیه، ج4، ص404 ؛ بحار، ج73، ص15 و ج75، ص116.

[51] . أمالی شیخ طوسی، ص641 ، مجلس32، حدیث16 ؛ بحار، ج46، ص69 و ج73، ص15 و 18.

[52] . جامع‌الأخبار، ص91 ؛ بحار، ج73، ص16.

[53] . کشف الغمه، ج2، ص107 ؛ بحار، ج75، ص179.

[54] . امالی شیخ طوسی، ص641 ، مجلس32، حدیث17 ؛ بحار، ج46، ص304 و ج73، ص18.

[55] . دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ7 وَ هُوَ فِي الصَّلَاة.

[56] . فَلَمَّا انْصَرَفَ قُلْتُ لَهُ أَ يَرُدُّ السَّلَامَ وَ هُوَ فِي الصَّلَاةِ؟

[57] . تهذیب الأحکام، ج2، ص329 ؛ وسائل الشیعهٔ، ج7، ص267.

یکی از مباحثی که فقها در بحث نماز مطرح می‌کنند، مُبطِلات نماز است؛ که یکی از آن‌ها، حرف زدن در وسط نماز می‌باشد ولی اگر کسی به نمازگزار سلام کرد، نه تنها جواب دادن آن، نماز را باطل نمی‌کند؛ بلکه واجب است و اگر جواب ندهد، معصیت کرده هرچند نمازش باطل نیست.

[58] . تحف العقول، ص377.

[59] . رجال کشی، ص94 ؛ ابوالطفیل از جمله اصحاب امیرالمؤمنین7 است؛ او حدیثی از آن امام پیرامون اثبات رجعت نقل می‌کند. ر.ک: مختصر بصائر الدرجات، ص146 و بحارالأنوار، ج53، ص69 . ظاهراً این شعر ابوالطفیل و نیز فرمایش امام صادق7 اشاره به رجعت دارد.

[60] . قَالَ دَاوُدُ قُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّـهِ هَذَا الشِّتَاء.

[61] . فَدَخَلْتُهُ فَإِذَا شَجَرَةٌ عَلَيْهَا عُنْقُودٌ مِنْ عِنَبٍ جُرَشِيٍّ وَ رُمَّانَةٌ خَضْرَاءُ فَقُلْتُ آمَنْتُ بِسِرِّكُمْ وَ عَلَانِيَتِكُمْ فَقَطَعَهُمَا وَ أَخْرَجَهُمَا إِلَى مُوسَى فَقَعَدَ يَأْكل.

[62] . الخرائج و الجرائح، ج2، ص617 ؛ بحار، ج47، ص100.

[63] . تحف العقول، ص446 ؛ الوافی، ج26، ص283 ؛ بحار، ج75، ص339.

[64] . عَنْ شَقِيقِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْبَلْخِيِّ، عَمَّنْ أَخْبَرَهُ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ، قَالَ: قِيلَ لِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ7: كَيْفَ أَصْبَحْتَ، يَا رُوحَ اللَّـهِ؟ قَال‏.

[65] . أمالی شیخ طوسی، ص640 ، مجلس32، حدیث8 ؛ بحار، ج14، ص322 و ج73، ص17. در برخی منابع، این‌گونه آمده است: «قِيلَ لِعِيسَى ابْنِ مَرْيَم‏: كَيْفَ أَصْبَحْتَ قَالَ لَا أَمْلِكُ نَفْعَ مَا أَرْجُو وَ لَا أَسْتَطِيعُ دَفْعَ مَا أَحْذَرُ مَأْمُوراً بِالطَّاعَةِ وَ مَنْهِيّاً عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَلَا أَرَى فَقِيراً أَفْقَرَ مِنِّي‏». مصباح الشریعه، ص168.

[66] . أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج4، ص213 ؛ تفسیر منهج الصادقین، ج7 ، ص204 ؛ فتفکر داود7 فیه فصعق صعقه.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: