borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد اول»
علت بيماري و شهادت حضرت زهراﹴ و ماجراي سقط حضرت محسنﹸ

از سؤالات اساسی در ماجرای آتش زدن درب خانه حضرت علی7 و اهانت به آن بزرگوار این است که: آیا (چنان که شیعیان می‏گویند) به ساحت حضرت فاطمه زهرا3 نیز جسارت کردند؟ و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت او و فرزندش گردید یا خیر؟

برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه ازتاریخ خودداری نموده‏اند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود می‏گوید: «جساراتی راکه مربوط به فاطمه زهرا3 نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است.[1]

البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانه خالی کرده‏اند؛ چنان که سید مرتضی رحمهٔ ‏الله علیه در این زمینه می‏گوید:

«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت‌هایی که به ساحت دختر پیامبرگرامی اسلام6 وارد شده امتناع نمی‏کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه3 زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا3 را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداری نمودند.»[2]

مسعودی در قسمتی از کتاب خود آورده است:

پس (عمر و همراهان) به خانه علی7 رو کرده و هجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.»[3]

اما منابع اهل سنت:

1- عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق. ) نقل کرده: «به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه3 وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»[4]

همین قول را اسفرائینی (متوفای 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «عمر فاطمه3 را زد و از ارث اهل بیت: جلوگیری کرد.»[5]

2- صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‏گوید: «به راستی عمر آن چنان فاطمه3 را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»[6]

3- مقاتل بن عطیه می‏گوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهرا8 فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا3 پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه3 را پشت در، فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که از دنیا رفت. »[7]

4- ابن ابی الحدید نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم6 در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولی بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد.

ابو العاص به پیامبر6 وعده داد که پس از مراجعت به مکه، وسائل مسافرت دختر پیامبر6 را به مدینه فراهم سازد. پیامبر6 به زید بن حارثه و گروهی از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلی مکه توقف کنند و هر موقع کجاوه زینب به آن جا رسید، او را به مدینه بیاورند.

قریش از خروج دختر پیامبر6 از مکه آگاه شدند. گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند.

جبار بن الاسود (یا هبار ابن الاسود) با گروهی خود را به کجاوه زینب رساند و نیزه خود را بر کجاوه دختر پیامبر6 کوبید. از ترس آن، زینب، کودکی را که در رحم داشت، سقط کرد و به مکه بازگشت.

پپامبر6 از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و در فتح مکه (با این که همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد. »

ابن ابی الحدید می‏گوید:

«من این جریان را برای استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتي كه پيامبر6 خون كسي كه دخترش زينب را ترسانيد و او سقط جنين كرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون كساني را كه دخترش فاطمه3 را ترسانيدند كه باعث شد فرزندش (محسن) را سقط كند، حتما مباح مي‌شمرد. »

ابن ابي الحديد مي‌گويد، به استادم گفتم:

«آيا از شما نقل كنم آن چه را مردم مي‌گويند؛ كه فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتي كه بر او وارد شد) فرزندش را از دست داد؟

پس گفت: نه! از طرف من نقل نكن! و همين طور، رد و بطلان آن را نيز از طرف من نقل نكن! چون اخبار، در اين زمينه متعارض است. »[8]

این قصه، به خوبی نشان می‏دهد که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهل سنت نیز وجود داشته و خود ابن ابی‌الحدید نیز در قسمتی از کلامش اعتراف می‏کند؛ آن جا که می‏گوید: گروهی از اهل حدیث (از اهل سنت نیز) مانند آن چه را شیعیان می‏گویند نقل کرده‌‏اند.[9]

5- سکونی، یکی از راویان اهل سنت است[10] او می‏گوید: «نزد امام صادق7 رفتم؛ در حالی که غمگین و ناراحت بودم. امام صادق7 فرمود: ای سکونی! چرا ناراحتی؟!

گفتم: خداوند فرزند دختری به من داده (از این که فرزندم پسر نبوده و دختر است ناراحتم)

پس حضرت فرمود: ای سکونی، سنگینی دخترت را زمین بر می‏دارد و روزی او بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگی می‏کند و از رزق شما نمی‏خورد (پس چرا ناراحتی؟). »

سکونی می‏گوید: (با کلمات امام صادق7 ) غمم رفت. آن گاه فرمود:

«ما سَميتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قَالَ‏: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ يدَهُ عَلي جَبْهَتِهِ وَ کَاني بِهِ قَدْ بَکي وَ قَالَ‏: اِذا سَميتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌ عِنْدَالله‏ِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبيبَتِهِ الصديقة» وَ کانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکر جَدتَهُ وَ مَصائبَها وَ لَمْ يزَلْ يذْکُرُ وَ يقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلي فُلان»[11]

چه نامی بر او گذاردی؟ گفتم: فاطمه: فرمود: آه آه.

سپس دست خود را بر پیشانی‏اش گذاشت و گویا گریه می‏کرد و فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرینش نکن (چرا که) این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامی است که خداوند از اسم خود برای حبیبه خود صدیقه گرفته است. (آن گاه سکونی می‏گوید: ) همیشه امام صادق7 اینگونه بود که وقتی نام فاطمه3 را می‏شنید به یاد جده‏اش (فاطمه) و مصیبت‌های او می‏افتاد و همیشه تذکر می‏داد و می‏گفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمه3 ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی بر او وارد ساخت.

توجه دارید که سکونی، با همه وثاقتی که دارد، اینجا تعصب سنی‏گری خویش را نشان داده و ذیل کلام امام صادق7 را حذف و تحریف نموده است. با این حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا3 همان ضرباتی بود که به دست قنفذ و عمر بر آن حضرت وارد شد.

چنان كه ابابصير از امام صادق7 متن كامل كلام حضرت را به اين صورت نقل نموده است: «وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ فَأَسْقَطَتْ مُحسِناً وَ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِيداً وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا، سبب فوت فاطمه3 ضرباتي بود كه قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشير بر آن حضرت به فرمان عمر زد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بيمار شد و هيچ يك از آزار دهندگان خويش را راه نداد (كه به ديدن او بيايند)[12]

ب. منابع شيعه:

نظر دانشمندان شیعه و روایات نقل شده از سوی آنان چنین است:

هنگامی که خواستند علی7 را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه3 روبرو شدند و فاطمه3 برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏اش صدمه‏‌های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛ فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ و گرنه در این موضوع، نقل‌‌های تاریخی فراوان است.

خلاصه ماجرا همان است که در نامه شخص عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏نویسد:

«. . . وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‌‌‏های بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند. . . افتادم، آتش غضبم افروخته‏‌تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد.

«در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.»[13]

سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد. . .[14]

آن چه بیان شد و قلم با صد شرمساری آن را بر صفحه کاغذ آورد، تنها گوشه‌‌‏هایی از ستم‌هایی است که بر آن بانوی دو جهان رفته است.[15]

 


[1] . شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.

[2] . سید مرتضی، تلخیص شافی، ج3، ص76، تلخیص شیخ طوسی.

[3] . «فَوَجَّهُوا إِلَى مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ أَحْرَقُوا بَابَهُ. . . وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّسَاءِ بِالْبَابِ حَتَّى أَسْقَطَتْ محسِناً»؛ اثبات الوصیهٔ، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپها ص 23 ـ 24.

[4] . «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يوْمَ الْبَيعَةِ حَتي اَلْقَتِ الجَنينَ مِنْ بَطْنِها». الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.

[5] . «انّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَ الْعِتْرَةِ» ؛ اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.

[6] . «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يوْمَ الْبَيعَةِ حَتي اَلْقَتْ اَلْـمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها» ؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر. ک: سفینهٔ البحار، شیخ عباس قمی، ج2، ص292.

[7] . الامامهٔ والخلافهٔ، مقاتل بن عطیهٔ، ص160 ـ 161.

[8] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص193/ ر. ک: زندگی علی7، ص252.

[9] . «عَلی اَن جَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَديثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ» ؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 21.

[10] . سه نفر از راویان اهل سنت، از امامان شیعه: روایت نقل نموده‌اند که علمای شیعه آنان را ثقه می‏دانند و به سخن آنان اطمینان دارند وروایات آنها را می‏پذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.

[11] . شجره طوبی، محمدمهدی حائری، ص417، (منشورات شریف رضی).

[12] . بحار الانوار، ج43، ص170.

[13] . «فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً. . . فَقالَتْ يا اَبَتاهُ يَا رَسُولَ اللهِ‏ِ هکَذا کانَ يفْعَلَ بِحَبيبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ. . .».

[14] . بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعهٔ، ج1، ص267.

[15] . کتاب «الهجوم علی بیت فاطمه»، حسین غیب غلامی، در این باره روایات مربوطه را خوب بررسی کرده است.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: