borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد دوم»
با پشتیبان ولایت امیرالمؤمنینﹸ چه کردند؟

صدیقه کبری3 از آن شخصیت‌هایی است که قلم توان وصف حالش را ندارد. به هر سو از زندگی‌اش نگاه کنی دریایی از مطلب و محتوا پیدا می‌کنی. به هر ردپای مانده از کردارش گذر کنی، انبوهی از حرف‌ها و نوشته‌ها به ذهنت سرازیر می‌شوند ونمی دانی از کجا شروع کنی، چه بگویی.

نمی‌‌‌دانی از اخلاق و صفاتشان بگویی، از اتفاقات تاریخ زندگی شان بگویی. از سختی‌هایی که تحمل آن‌ها در ظرف وجودی انسان نمی‌گنجد بنویسی و یا از لطف و کرم‌‌هایی که بر‌شمار روا داشته‌اند تعریف کنی!

به واقع حیران مانده بودم که از کجا بنویسم از چه بگویم. هر گفته شان یک کتاب است و هر اشارتشان مسیری بی‌نهایت. دل به دریا زدم و کشکول گدایی‌ام را به در خانه شان بردم، تا شاید ظرفی از معارفشان عنایت کنند.

  • تصویری از شئون عصمت

حضرت زهرا3، در کنار دریای سخنان و احادیث شان، بسیار خوش کردار زیسته‌اند، طوری که وصف بعضی از حالاتشان، شأنی از شئون عصمت را به تصویر می‌کشد.

در همسرداری یک طور، در فرزندپروری یک طور، در ارتباط با والدین یک طور و در ارتباط با مردم طوری زندگی کرده‌اند، که لحظه به لحظه از سکنات و حرکات‌شان، اسوه و الگوی دیگران است. شاید اشاره به یک واقعه از زندگی ایشان برای رونمایی از الگو بودن شان کفایت کند.

باید به دوره‌ای برگردیم که حوادث صدر اسلام، بسیار تلخ رقم خورد. روزهایی که عده‌ای از اصحاب پیامبر6، بر خلاف مسیر خروشان وحی حرکت کرده و اقدامی ظالمانه انجام دادند. آنان مدت‌ها بود که دندان برای خلافت بر مسلمین تیز کرده بودند و حالا که چند روزی از شهادت پیامبر6 گذشته بود. قصد داشتند تا نیت شوم خود را عملی کنند.

پیک‌هایی به منزل امیرالمومنین7 می‌فرستادند و صراحتا از ایشان می‌خواستند که از خانه خارج شود و با دیگری بیعت کند. بیعت درباره خلافت مسلمانان. همان سمتی که پیامبر6 بارها قبل از آن نسبتش را به علی7 مشخص کرده بود.

اما گوش‌های حرامیان بدهکار پاسخ‌ها و احتجاجات امیرالمومنین7 نبود و فشار را بر خانه وحی بیشتر و بیشتر می‌کردند تا نهایتا از ایشان هم بیعت بگیرند. بیعتی که باعث می‌شد تا غصب خلافت تکمیل شود. چرا که تنها امیرالمومنین7 و عده‌ای از بنی‌هاشم زیر بار این ننگ نرفته بودند و سایر مردم، با زور و اختناق سر به زیر حکومت طاغوت شده بودند.

بعد از چند مرحله رفت و آمد به درب منزل ایشان، سپاهی از شروران و ظالمان به سرکردگی یکی از اصحاب که قرار بود بعدها شتر خلافت را در لجن زار و بی‌راهه حرکت دهد، به در منزل فاطمه زهرا3 روانه شدند.

ایشان وقتی که اصرار آن‌ها بر باطلشان را می‌دید و تلاش‌های شوهرش را در پاسخ به آن‌ها بی‌اثر یافته بود، به نیت پشتیبانی از ولایت و امامت، خود برای مواجهه با آنان اقدام کرد. آن زمان که می‌دید اصل ولایت در خطر است جانش را بر کف دست گرفت و تلاش کرد تا با بیان شان و جایگاهش مخالفین را به پستوی سیاه خود برگرداند.

ایشان خود پشت در منزل آمد، تا با صدای ملکوتی‌اش یادآور شود که تنها دخت رسول خدا6 است که پشتیبان ولایت امیرالمومنین7 شده و ادعای باطل منافقین راه به جایی ندارد. او گفته‌های پدرش را به قوم یادآور می‌شد؛ که چگونه با صراحت امیرالمومنین7 را به عنوان ولیّ بعد از خود در همه امور معرفی کرده‌اند و شورای مسلمین هیچ برتری و صلاحیتی برای تعیین یک جایگاه الهی و از پیش تعیین شده ندارد.

در حین صحبت و کنکاش با ظالمان بود که هجومی فجیع رخ داد و بی‌حرمتی به حد بالای خود رسید و پلیدان به منزل وحی جسارت‌ها کردند که صحبت از آن، در توان و ظرف این حقیر نگنجد. باشد که واعظان و خطبا، در مجالس عزایش شرح و بسط دهند، تا این اقدام عظیم بانوی عظیم اسلام از خاطر نرود و الگویی باشد برای امروز ما که تا پای جان حافظ ولایت امیرالمؤمنین7 باشیم.

فاطمه اطهر3 آنگاه می‌‌‌فرماید:

«فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْـحَدّ» 

چقدر زشت است فرسودگی و سستی بعد از جدیت و تلاش و تیزی! (مردان شما در زمان «رسول خدا6» شمشیر تیز و بُرّان بودند، ولی پس از رحلت آن حضرت فرسوده شدند).

حضرت ضمن اظهار تنفر و انزجار شدید از گروهی از مردان فرصت‌طلب و نان به نرخ روز خور، از مهاجرین و انصار بخاطر سکوتشان ـ نه فقط سکوت ـ که هماهنگی‌شان با جریانات انحرافی بعد از پیامبر6، به آنها هشدار می‌دهد که مواظب این آزمون بزرگ الهی باشند.

او مجاهدت‌های بی‌نظیر آنها را در عصر پیامبر6 یادآوری کرده، و سپس آنان را به شمشیرهای شکسته‌ای تشبیه می‌کند که قدرت و کارآیی خود را در برابر دشمن از دست داده است، نیزه‌های شکسته و شکافته‌ای که توانایی انجام کاری ندارد.

دختر پیامبر6 از این‌که مبانی اسلام را به شوخی گرفته، و بازیچه هوس‌های خود قرار داده‌اند، آنها را سخت نکوهش می‌کند.

و از این‌که اراده‌های آهنین آنها به سستی گراییده، و قدرت بر تصمیم‌گیری را در برابر جریانات انحرافی از دست داده‌اند، مورد سرزنش قرار می‌دهد.

  • بررسی انگیزه مجاهدان صدر اسلام

هدف مجاهدان صدر اسلام، گسترش و دعوت به اسلام بود، ولی از آنجا که مشرکان با یکتاپرستی دشمن بودند و آغازگر جنگ‌ها و توطئه‌ها علیه‌ اسلام بودند؛ در چنین شرایطی از مجاهدان کاری جز شمشیر کشیدن برای دفاع از حق، ساخته نبود.

حضرت علی7 در خطبه خود و برای معرفی مجاهدان صدر اسلام، آنها را اهل بصیرت خوانده و فرمودند: مجاهدان بينش‌هاى خود را بر شمشيرهاى خويش برنشاندند.»[1] این سخن علوی که در نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۰ نقل شده؛ نشان از بصیرت، شجاعت و جنگ‌آوری مسلمانان صدر اسلام دارد. آنها اهل بصیرت بوده و راه حق را بسیار زودتر از دیگران پذیرفتند و بهای دفاع و گسترش یکتاپرستی را تا پای جان پرداختند. اما این سخن را نباید به معنای جنگ طلبی در صدر اسلام دانست. این مطلب با بررسی شرایط آن روزگار و علت‌های شروع جنگ‌های صدر اسلام فهمیده می‌شود.

  • بعثت پیامبر6 در اوج جهالت و گمراهی عرب

عصر بعثت نبی مکرم اسلام6 اوج جاهلیت عرب بود. پیروی از هوای نفس، ضلالت و گمراهی، حیرت و هلاکت، تمام جامعه را گرفته بود. اوضاعی که امیرالمؤمنین7 از آن، اینگونه یاد کرده‌اند: ‏ «خداوند پيامبر6 را وقتى فرستاد كه مردم در وادى گمراهى حيران بودند، و در فتنه كوركورانه می‌رفتند، هواهاى نفسانى عقل و خرد را از آنان ربوده، كبر و خود پسندى آنان را دچار لغزش كرده، و جاهليت تاريك سبك‌سر و بی‌اعتبارشان کرده بود. در كارها نا آرام و سرگردان، و ملتى گرفتار نادانى بودند.»[2] در این میان بودند افراد بسیار تیزبین و اهل اندیشه و منطق که با دیدن دلایل روشن و معجزات پیامبر6، منطق اسلام را پذیرفتند، اهل ایمان شدند و به راستگویی پیامبر6 اذعان کردند. اما در طرف دیگر، برخی دنیاپرستان بودند که اسلام را مانع دنیاطلبی‌های خود بر می‌شمردند و به خاطر تعصبات بی‌جا، بدون آنکه دلیل و برهانی داشته باشند؛ پیامبر6 را شاعر یا مجنون خواندند.[3]

این گروه، ابو جهل‌ها و ابو سفیان‌ها بودند، که نه تنها خود از پذیرش توحید سر باز می‌زدند و راه شرک را ادامه می‌دادند؛ بلکه با فتنه‌آفرینی و روشن کردن آتش جنگ، مانع پذیرش اسلام توسط دیگران می‌شدند. در آن اوضاع، تنها افراد دست از جان شسته ندای اسلام را لبیک می‌گفتند و برای گسترش اسلام و یکتاپرستی اقدام می‌کردند.

  • علل پیدایش جنگ‌ها در صدر اسلام

گسترش اسلام به معنای نابودی شرک و بت‌ها بود. پس نباید انتظار داشت که سران بت پرستی به راحتی اجازه گسترش اسلام را بدهند. از این رو آنان تحریم‌ها، فتنه‌ها و سپس جنگ‌ها را علیه اسلام به راه انداختند. جنگ‌های بدر، احد، خندق یا جنگ با قبایل مختلف یهودیان (بنی‌قینقاع، بنی‌نضیر، بنی‌قریظه، خیبر و...) همگی اقدامات مسلمانان و پیامبر6 در برابر توطئه مشرکان و یهودیان بوده و جبهه اسلام ناگزیر به دفاع بود. این توطئه‌های پنهان و آشکار دشمنان بود که آتش جنگ را بر می‌افروخت و رسول الله6 ناگزیر به دفاع و پیشگیری بود. علت‌هایی که منجر به جنگ در صدر اسلام شد عبارتند از:

۱- پاسخ به تجاوزها و فشارهای ناجوانمردانه مشرکان، به جان و اموال مسلمانان، مانند جنگ‌های بدر، احد و خندق.

۲- تنبیه افراد ستمگری که مسلمانان، یا سپاه تبلیغی آنان را در بیابان‌ها و نقاط
دور دست کشته و یا عهد شکنی کردند. مانند جنگ بنی قریظه، بنی نضیر و بنی‌قینقاع.

۳- خنثی سازی جنب و جوش و فتنه‌هایی که در میان قبائل رخ می‌داد و می‌خواستند با جمع آوری سرباز، سلاح و مهمات، مقدمات حمله به مدینه را فراهم آورند.[4]

با بررسی این علت‌ها در می‌یابیم که هیچ جنگی در صدر اسلام از طرف مسلمانان آغاز نشده است. از این روست که مرحوم علامه طباطبایی بیان داشته است: «اگر پیامبر اسلام6 را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان (هیچ) جنگی را صادر نمی‌کرد و این همه جنگ‌هایی که در اسلام واقع شد، همه‌اش تحمیل به اسلام بود و پیامبر6 را به این واداشتند.»[5] پس نسبت جنگ طلبی به اسلام و مجاهدان صدر اسلام، از اساس نسبتی نارواست.

انگیزه مجاهدان در صدر اسلام، خون و خون ریزی یا پیروزی نظامی نبود؛ بلکه آنها انگیزه‌ای دیگر داشتند و آن عبارت بود از بصیرت بخشی به گمراهان، دعوت به اسلام و گسترش آن، ولی وقتی با لشگرکشی‌ها روبرو می‌شدند، چاره‌ای جز استفاده از شمشیر نداشتند.

از این روست که امام علی7 درباره آنان فرمودند: «مجاهدان بينش‌هاى خود را بر شمشيرهاى خويش برنشاندند.»[6] علامه محمد تقی جعفری این سخن حضرت امیر7 را اینگونه شرح دادند:

«این است منطق الهی شمشیر که برای احیای انسان‌ها است نه برای کشتن آنان از روی هوسبازی و خودکامگی، چنین شمشیری از رنگرزی خداوندی (صبغهٔ الله[7]) رنگین شده است نه از خون سرخ رگ‌های آدمیان.[8]»

شهید مطهری نیز در توصیف این عبارت نهج‌البلاغه فرمودند: «آنها بصیرت‌ها و درک‌ها و آگاهی‌های خود را روی شمشیرهای خودشان حمل می‌کردند، یعنی می‌خواستند با این شمشیرها به مردم آگاهی بدهند نه چیز دیگری، نمی‌خواستند از مردم‌ چیزی بگیرند، می‌خواستند بدهند؛ آنچه را هم می‌خواستند بدهند، بصیرت و آگاهی بود. اگر می‌گوئیم پیامبران پیروز هستند مقصود پیروزی نظامی‌ نیست.»[9]

  • کلام آخر

جنگجویی و جنگ طلبی به معنای شمشیر کشیدن برای خون ریزی و قتل و غارت است و در این نوع کارزار، پیش دستی کردن و آغازگر جنگ بودن کاری لازم و ضروری است. ولی آنچه در صدر اسلام می‌بینیم، این است که مسلمانان آغاز کننده جنگی نبودند و تنها به تبلیغ دین اسلام می‌پرداختند. اما اسلام چون منافع مشرکان را به خطر انداخته بود؛ آنها با شمشیرهایی کشیده و بد عهدی‌های پیوسته، به غارت و مشکل آفرینی برای مسلمانان مشغول بودند و به آنهاهجوم می‌بردند؛ از این رو چاره‌ای برای مسلمانان باقی نمی‌ماند، مگر آنکه آنها هم برای دفاع از کیان اسلام دست به شمشیر ببرند. چنین شمشیر کشیدنی را هرگز نباید جنگ طلبی تعریف کرد.

 


[1] . «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ» نهج البلاغهٔ (صبحي صالح)، شريف الرضى، محمد بن حسين‏، هجرت‏، قم‏، ۱۴۱۴ ق‏، ص۲۰۹.

[2] . نهج البلاغهٔ (صبحي صالح)، ص۱۴۰، «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ‏ ضُلَّالٌ‏ فِي حَيْرَةٍ وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْل».

[3] . اشاره به آیه: ﴿وَ يَقُولُونَ أَ ئنَّا لَتَارِكُواْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجنُون﴾[صافات/۳۶] و مى‏گفتند: آيا به خاطر شاعر ديوانه‏اى خدايانمان را ترك گوييم؟».

[4] . فروغ ابدیت، سبحانی، جعفر، انتشارات بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۵ش، ص۱۶۵-۱۶۶.

[5] . ترجمه تفسير الميزان (علامه طباطبایی)، مترجم: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، انتشارات جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، ۱۳۷۴ ش، ج۴، ص۲۶۲.

[6] . نهج‌البلاغة (صبحي صالح)، ص۲۰۹ «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَی أَسْيَافِهِم».

[7] . اشاره به آیه شریفه: ﴿صِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً وَ نَحنُ لَهُ عابِدُون﴾ [بقره/۱۳۸] اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستيم.».

[8] . ترجمه و تفسير نهج ‏البلاغه، جعفری، محمد تقی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۶ش، ج۲۴، ص۳۳۱.

[9] . حق و باطل، مطهری، مرتضی، صدرا، تهران، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۴۴.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: