ألاَ وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْي، وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الاَْرْضِ مُصَارَحَةً للهِ بِالْـمُنَاصَبَةِ، وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنينَ بِالْـمُحَارَبَةِ. فَاللّـهَ اللّـهَ فِي کِبْرِ الْحَمِيةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيةِ! فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ الشَّنَآنِ، وَ مَنَافِخُ الشَّيطَانِ، الَّتِي خَدَعَ بِهَا الاُْمَمَ الْـمَاضِيةَ، وَ الْقُرُونَ الْخَالِيةَ. حَتَّي أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ، وَ مَهَاوِي ضَلاَلَتِهِ، ذُلُلاً عَنْ سِياقِهِ، سُلُساً فِي قِيادِهِ. أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ، وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيهِ، وَ کِبْراً تَضَايقَتِ الصُّدُورُ بِهِ.
أَلاَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ! الَّذِينَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَ أَلْقَوُا الْهَجِينَةَ عَلَي رَبِّهِمْ، وَ جَاحَدُوا اللّـهَ عَلَي مَا صَنَعَ بِهِمْ، مُکَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَ مُغَالَبَةً لاِلاَئِهِ. فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِيةِ، وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَةِ، وَ سُيوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِيةِ. فَاتَّقُوا اللّـهَ وَ لاَ تَکُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيکُمْ أَضْدَاداً، وَ لاَ لِفَضْلِهِ عِنْدَکُمْ حُسَّاداً. وَ لاَ تُطِيعُوا الاَْدْعِياءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِکُمْ کَدَرَهُمْ، وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِکُمْ مَرَضَهُمْ، وَ أَدْخَلْتُمْ فِي حَقِّکُمْ بَاطِلَهُمْ، وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ، وَ أَحْلاَسُ الْعُقُوقِ. اتَّخَذَهُمْ إِبْلِيسُ مَطَايا ضَلاَل. وَ جُنْداً بِهِمْ يصُولُ عَلَي النَّاسِ، وَ تَرَاجِمَةً ينْطِقُ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَ دُخُولاً فِي عُيونِکُمْ، وَ نَفْثاً فِي أَسْمَاعِکُمْ. فَجَعَلَکُمْ مَرْمَي نَبْلِهِ، وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ، وَ مَأْخَذَ يدِهِ.
- ترجمه
آگاه باشید شما در سرکشی و ستم افراط کردید و برای دشمنی آشکار با خدا و مبارزه با مؤمنان راستین به فساد در زمین و ستیز برخاستید. خدا را! خدا را! از کبر و تعصب ناروا و تفاخر جاهلیّت بپرهیزید که سبب ایجاد کینه و دشمنی و جایگاه وسوسههای شیطان است. اینها همان چیزی است که شیطان به وسیله آن، امتهای پیشین و اقوام گذشته را فریفت، تا آنجا که در تاریکیهای جهل فرو رفتند و در گودالها و دامهای ضلالت او سقوط کردند، به آسانی تسلیم او شدند و رهبری او را پذیرفتند و آنها را به هر جا که خاطرخواه او بود برد. آنها پیروی از چیزی کردند که دلها در آن شبیه و هماهنگ بود و قرنها پی در پی بر آن گذشت و کبر و غروری را پذیرا شدند که (بر اثر فزونی)، سینهها با آن تنگ شد.
به هوش باشید، بترسید و بر حذر باشید از پیروی و اطاعت (کورکورانه) بزرگترها و رؤسایتان؛ همانها که به سبب موقعیت خود، تکبّر میورزند و خویش را بالاتر از نسب خود میشمرند، اعمال نادرست خود را به خدا نسبت میدهند و به انکار نعمتهای او بر میخیزند، تا با قضایش ستیز کنند و بر نعمتهایش چیره شوند، زیرا آنها اساس و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهای تکبّر جاهلیّتاند.
از خدا بترسید و با نعمتهایی که او به شما ارزانی داشته مخالفت نکنید و نسبت به فضل و بخشش او به یکدیگر حسادت نورزید. از افراد بی اصل و نسب اطاعت نکنید، همانها که بر اثر صفای باطن خویش، آب تیره نفاقشان را نوشیدید و تندرستی خویش را با بیماری آنها آمیختید و در اعتقاد حق خود، عقیده باطل آنها را راه دادید، آنها اساس گناه و همنشین نافرمانی و عصیانند، آنها کسانی هستند که شیطان آنان را مرکبهای راهوار ضلالت قرار داده و سپاهی که به وسیله آنان به مردم غافل حمله میکند و از آنها به عنوان سخنگوی خود (برای بیان مقاصد خوش) بهره میگیرد تا عقلهایتان را بدزدد، در چشمهای شما نفوذ کند و در گوشهایتان (اباطیل را) بدمد و به این ترتیب شما را هدف تیرهای خود و پایمال قدمهایش قرار داد و گلوی شما را در دست خود فشرد!
- از بزرگان متکبر خود پیروى نکنید
امام7 بعد از مقدماتی که در فرازهای قبل درباره خطرات کبر و غرور و تعصبهای ناروا بیان فرمود، در این بخش از خطبه به مخاطبان خود مستقیماً هشدار میدهد و از عواقب سوء پیروی از این خط شیطانی بر حذر میدارد و کسانی را که به بهانههای واهی، تعصّبات قبیلگی و برتری قومی بر قوم دیگر، آتش اختلاف و جنگ و جدال را میافروختند، با اخطارهای کوبنده خود از این راه باز میدارد و میفرماید: «آگاه باشید! شما در سرکشی و ستم افراط کردید و برای دشمنی آشکار با خدا و مبارزه با مؤمنان راستین، به فساد در زمین و ستیز برخاستید»؛
بعضی از شارحان نهج البلاغه مخاطبان این جملهها را، سپاهیان شام و طرفداران معاویه دانستهاند. شاید به جهت اینکه لحن خطاب حضرت را بسیار تند و شدید دیدهاند که متناسب با مردم کوفه و عراق نبوده است، در حالی که از شأن ورود خطبه و همه خطابهای آن به خوبی استفاده میشود، مخاطبان همان سرکشان کوفه و عراق بودند که به جهت تعصّبهای جاهلیّت قبائل را به جان هم میانداختند و منشأ فساد و خونریزی میشدند. این کار از یک سو دشمنی صریح با خدا محسوب میشد و از سوی دیگر مبارزه آشکار با مؤمنان راستین.
سپس لحن کلام را شدیدتر میکند و میفرماید: «خدا را ! خدا را ! از کبر و تعصّب ناروا و تفاخر جاهلیّت بپرهیزید که سبب ایجاد کینه و دشمنی و جایگاه وسوسههای شیطان است»؛
آن گاه امام7 به آثار و خطرات این وسوسهها و نفخات شیطانی اشاره کرده میفرماید: «اینها همان چیزی است که شیطان به وسیله آن، امتهای پیشین و اقوام گذشته را فریفت، تا آنجا که در تاریکیهای جهل به سرعت فرو رفتند و در گودالها و دامهای ضلالت او سقوط کردند، به آسانی تسلیم او شدند و رهبری او را پذیرا گشتند و وی آنها را به هر جا که خاطر خواهش بود، بُرد!»؛
«آنها پیروی از چیزی کردند که دلها در آن، شبیه و هماهنگ بود و قرنها پی در پی بر آن گذشت و کبر و غروری را پذیرا شدند که (بر اثر فزونی) سینهها با آن تنگ شد»؛ (أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ، وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيهِ، وَ کِبْراً تَضَايقَتِ الصُّدُورُ بِهِ).
اشاره به اینکه مسئله کبر و غرور و خطرات و آثار شوم آن، امری ریشه دار در همه امتها و ملتها و سرچشمه جنگهای خونین و نزاعهای دامنه دار و انواع جنایات و غفلتها و بی خبریها بوده است.
برتری جوییها و تعصبات کور، چهره تاریخ بشر راتاریک کرده و مهمترین دام شیطان، در اعصار و قرون پیشین، و در امروز و فرداست.
یکی از شارحان نهج البلاغه (مرحوم مغینه) در شرح خود از فیلسوف معروف انگلیسی «راسل» نقل میکند، که میگوید؛ هر انسانی دوست دارد خدا باشد و عجیبتر این که کمتر کسی است که باور کند این امر محال است. سپس این شارح دانشمند میافزاید؛ این سخن، صحیح است، ولی آنها که آرزو میکنند خدایی کنند و به آن نمیرسند، برای سیر کردن درون تشنه خویش از برتری جویی و افتخار، به استخوانهای پوسیده اموات و نیاکانشان، یا پست و مقامی که دارند و یا ذکر نامشان در صفحات جراید بهره میگیرند.
سپس امام7 انگشت روی نقطه اصلی درد گذارده، که همان پیروی بی قید و شرط از رؤسای قبائل و سردمداران فساد و متکبران خودخواه است که مردم را به جهت هوسهای خود میکشانند و فتنه و فساد بر پا میکنند، میفرماید: «به هوش باشید، بترسید و بر حذر باشید از پیروی و اطاعت (کورکورانه) بزرگترها و رؤسایتان، همانها که به سبب موقعیت خود، تکبر میورزند و خویش را بالاتر از نسب خود میشمرند، اعمال نادرست خود را به خدا نسبت میدهند و به انکار نعمتهای او بر میخیزند تا با قضایش ستیز کنند و بر نعمتهایش چیره شوند»؛
این سخن در واقع، برگرفته از آیات قرآن مجید است که در قیامت از اطاعت سران و بزرگان خود اظهار ندامت میکنند و عرضه میدارند «﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ * رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبيراً﴾؛ پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند. پروردگارا! آنها را از عذاب، دوچندان ده و آنها را شدیداً لعن فرما».[1]
هرگاه به دقّت، تاریخ گذشته بشر را مشاهده کنیم، میبینیم؛ یکی از سرچشمههای عمده جنگها و خون ریزیها، برتری جوییهای نژادی و قومی بوده است، که هنوز هم ادامه دارد و یکی از عوامل مهم جنگ جهانی اوّل و دوم، که بخش عظیمی از جهان را ویران کرد و دهها میلیون انسان را به خاک و خون کشاند، همین امر بود.
در حالی که اگر انسان خوب بنگرد ميبيند كه اصل او خاک است و اصل و ریشه دیگرش، نطفه بی ارزش است، و پایان کارش مرداری است گندیده. اسلام؛ تفاخر به آبا و مناصب و به خود بستن القاب غرورآفرین و غفلت زا را نهی کرده؛ در حدیث شریف نبوی میخوانیم: «حَسبُّ الرَّجُلِ دينُهُ وَ مُرُوَّتُهُ خُلْقُهُ وَ أصْلُهُ عَقْلُهُ؛ شخصیّت انسان دین او و ارزش او اخلاق او و اصل و ریشه او عقل و خرد اوست».[2]
پیامبر6 این سخن را زمانی گفت که گروهی برای تحقیر سلمان فارسی، اصل و نسبش را پرسیدند و او اصل و نسب خود را آزادی از قید بردگی به کمک پیامبر6 و هدایت به وسیله او شمرده بود.
جمله «ألْقَوُا الْهَجينَةَ عَلي رَبِّهِمْ» اشاره به این است که آنها نسب خود را برتر میشمرند و دیگران را پست تر، و در واقع زشتی نسب دیگران را به خدا نسبت میدادند و معتقد بودند؛ خدا خلق برتری آفریده، که آنها بودند و خلق پست تری که دیگران هستند، آنها نعمتهای الهی را به لیاقتها و شایستگیهای خودشان نسبت میدادند و الطاف وآلاء الهی را انکار میکردند.
سپس امام7 به ذکر دلیلی برای پرهیز از پیروی این گونه کسان پرداخته، چنین میفرماید: «آنها اساس و بنیان تعصب، و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهای تکبّر جاهلیّت اند»؛
امام7 تعصب و فتنه را به خانهای تشبیه میکند؛ که شالوده آن را سردمداران فاسد و مفسد و ستونهای آن را متکبّران خودخواه تشکیل میدهند و همه را از سکونت در چنین خانهای باز میدارد. و نیز شعارهایی که در زمان جاهلیّت برای تحریک قبایل بر ضد یکدیگر میدادند، تشبیه به شمشیرهای برّنده میکند. و سپس سردمداران فساد را به منزله این شمشیرها میشمارد.
در زمان جاهلیّت، معمول بود که هر گاه قبیلهای از قبایل مورد تهدید از سوی مخالفان قرار میگرفت؛ به جای فکر کردن در طریق اصلاح و آرامش و صلح، رؤسای متعصب و جاهل قبایل دستور میدادند که شعارهای جنگ، سر داده شود و از همه وسایلی که میتوانستند، احساسات افراد جاهل و بی خبر را تحریک کنند و آتش جنگ را شعلهور سازند، بهره میگرفتند و مخصوصاً هر قبیلهای را با نام نیاکان و بزرگان پیشین صدا میزدند و در اینجا سران قبایل به منزله آن شمشیرها شمرده شدهاند.
تاریخ نشان میدهد که سران مقام پرست در دورانهای گذشته برای حفظ منافع نامشروع خود، مردم بی خبر را با انواع شعارهای مهیّج، بسیج میکردند و غافلان را قربانی منافع خویش میساختند. و امروز نیز رسانههای جمعی جهان، برای حفظ قدرت مستکبران و منافع سرمایه داران بزرگ، از همین روش به صورتی گستردهتر بهره میگیرند و همان گونه که قرآن مجید میگوید: «﴿إِنَّ الْـمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾؛ زمامداران وارد هر شهر و دیاری شوند آنجا را به فساد میکشند و عزیزانشان را ذلیل میکنند».[3] همین گروه بودند که پیوسته در برابر پیامبران که برای آگاه ساختن تودههای مردم و بر قرار ساختن عدالت اجتماعی مبعوث شده بودند، به دشمنی برمی خاستند: «﴿وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ﴾؛ ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم، مگر این که مترفین (آنها که مست ناز و نعمت بودند) گفتند ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهاید، کافریم».[4]
سپس میافزاید: «از خدا بترسید و با نعمتهایی که او به شما ارزانی داشته مخالفت نکنید و نسبت به فضل و بخشش او به یکدیگر حسادت نورزید»؛
در واقع آنها که نعمتهای خدا را کفران میکنند و به جای بهره گیری از آن برای خدمت به خلق، راه کبر و غرور و خودبرتربینی را پیش میگیرند. اینها به دشمنی با نعمتهای خودشان برخاسته و نسبت به مواهب الهی در حق خودشان حسادت ورزیدهاند، زیرا کار آنها با کار حسودان و دشمنان دارایی یک نتیجه است؛ هر دو مایه سلب نعمت و فضل الهی است. آن گاه امام به نکته دیگری اشاره میفرماید و میگوید: «از افراد بی اصل و نسب (که جامه اسلام را بر تن پوشیده و کبر و غرور را پیشه کردهاند و راه فساد را میروند) اطاعت نکنید»؛
بعضی از مفسّران، «ادعیاء» را به همان معنای اصلی آن (افراد ناپاک زاده و بی اصل و نسب) تفسیر کردهاند، در حالی که بعضی دیگر آن را به معنای منافقان میدانند، زیرا نفاق نیز از پستی اصل و نسب و گوهر ذات ریشه میگیرد. برخی دیگر آن را به معنای فرومایگان دانستهاند.
این نکته نیز قابل دقت است که تکبّر و خود برتربینی، که موضوع اصلی این خطبه است، در بسیاری از اوقات، از عقده حقارت سرچشمه میگیرد. همان طور که در حدیث امام صادق7 آمده است: «ما مِنْ رَجُل تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ إِلاّ لِذِلَّة وَجَدَها في نَفْسِهِ؛ يعني: هیچ کس تکبّر و فخرفروشی نمیکند، جز به جهت حقارتی که در درون وجود خود مییابد».[5]
در ادامه این سخن، به شرح اوصاف معنای گروه ادعیاء پرداخته و میفرماید: «همانها که به موجب صفای باطن خویش، آب تیره نفاقشان را نوشیدید و تندرستی خویش را با بیماری آنها آمیختید و در اعتقاد حق خود، عقیده باطل آنها را راه دادید»؛ اشاره به این است كه این منافقان مستکبر، از حسن نیت شما سوء استفاده کردند و افکار و نیات آلوده و اعمال بیمار گونه و مطالب باطل و بی اساسشان را در روح و جان و اجتماع شما تزریق کردند؛ بر همه شما لازم است که آنها را بشناسید و حساب خود را از آنها جدا کنید و این فاسدان مفسد و افکار و برنامههای آنها را از جامعه خود بیرون بریزید. آن گاه امام در توضیح بیشتری میافزاید: «آنها اساس گناه و همنشین نافرمانی و عصیانند!»
با توجه به اینکه «فسوق» در اصل به معنای خروج از اطاعت است و «عقوق» به هر گونه عصیان گفته میشود. مفهوم جمله بالا این است که همه گناهان و مفاسد اجتماعی از سردمداران فاسد و مستکبر سرچشمه میگیرد و به مصداق «النّاسُ عَلي دينِ مُلُوکِهِمْ» این گروه توده مردم را به دنبال خود میکشانند.
در ادامه این سخن از رابطه این گروه با ابلیس و ارتباط افکار و برنامه آنان با وسوسههای او سخن میگوید و چنین میفرماید: «شیطان آنها را (سردمداران گمراه قبایل و جوامع را) مرکبهای راهوار ضلالت قرار داده، و سپاهی که به وسیله آنان به مردم غافل حمله میکند و از آنها به عنوان سخنگوی خود (برای بیان مقاصد خویش) بهره میگیرد تا عقلهایتان را بدزدد، در چشمهای شما نفوذ کند و در گوشهایتان (اباطیل را) بدمد»؛
در واقع ابلیس برای گمراهی مردم، نخست بر دوش این گروه از سران سوار میشود و به کمک آنها به توده مردم حمله ور میگردد. هنگامی که تسلیم شدند با زبانِ همین سران گمراه، مطالب خود را به گوش آنها میرساند و همه منابع فهم آنها را اعمّ از عقل و چشم و گوش از کار میاندازد. با آرزوهای دور و دراز و انواع هوا و هوسها عقل آنها را میگیرد و با تزیین زرق و برق دنیا، دید حقیقی را از آنها سلب میکند و سخنان ظاهر فریب به گوش آنها میخواند و وسوسه میکند و سرنوشت آنها همان میشود که امام7 در ادامه این سخن بیان فرموده است: «به این ترتیب؛ شما را هدف تیرهای خود و پایمال قدمهای خویش قرار داد و گلوی شما را در دست خود فشرد».
بدیهی است هنگامی که انسان، عقل و دید و ادراک خود را از دست بدهد در زیر دست و پای دشمن لگدمال میشود و تیرهای او بدنش را نشانه میگیرد و گلوی او را میفشارد.[6]
سخنان پر معنای امام7 درباره نفوذ شیطان در انسانها، در حقیقت با الهام از قرآن مجید بیان شده است، که میفرماید: «﴿وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾؛ شیاطین به دوستان و پیروان خود مطالبی مخفیانه القا میکنند تا با شما به مجادله برخیزند، اگر از آنها اطاعت کنید شما هم مشرک خواهید بود».[7]
و در آیه 112 انعام میفرماید: «﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً﴾؛ این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم، آنها مخفیانه سخنان فریبنده و بی اساس را به یکدیگر القا میکردند».
شبیه آنچه در این خطبه آمده در خطبه هفتم نیز گذشت، که فرمود: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً. . . فَنَظَرَ بِأَعْينِهِمْ، وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَينَ لَهُمُ الْخَطَلَ؛ آنها شیطان را اساس کار خود قرار دادند و شیطان نیز آنها را به عنوان دامهای خویش برگزید.. . با چشم آنها نگاه کرد و با زبانشان سخن گفت و بر مرکبهای لغزشها سوار نمود و سخنان بیهوده و باطل را در نظرشان زینت بخشید».
- مرابطه تکبّر و تعصّب
«تکبّر» به معنای خود برتر بینی و «تعصّب» به معنای وابستگی غیرمنطقی، به شخص یا چیزی، و دفاع بی قید و شرط از آن است، از ماده «عصب» (بر وزن غضب) یعنی رشتههای مخصوص که عضلات انسان را به مغز مربوط میکند و مجموعه آن «سلسله اعصاب» را تشکیل میدهد.
سپس به گروه و جمعیّتی که با هم همکاری و همفکری دارند اطلاق شده، و چنین جمعیّتی را «عُصبة» (بر وزن سفره) میگویند. و واژه «تعصّب» معمولا به وابستگیهای غیر منطقی و بی قید و شرط گفته میشود و سرچشمه آن غالباً جهل و کوتاه فکری و خود بزرگ بینی است. زیرا کسی که میخواهد بزرگی به خود ببندد، سعی میکند کسانی را که به او وابستگی دارند یا او به آنها وابستگی دارد بزرگ بشمارد، نقاط ضعف آنها را نبیند و اگر نقاط قوتی دارند بزرگ نمایی کند، تا خود از این طریق بزرگی بفروشد.
این رذیله اخلاقی مخصوصاً هنگامی که در شکل تعصب نژادی و قبیلگی ظاهر شود، سرچشمه مفاسد بسیاری است و در طول تاریخ همواره منشأ جنگها و خشونتها و درگیریهای خونین بوده است.
از تاریخ جاهلیّت گرفته تا دنیای امروز هیچ یک از آسیبهای تکبّر و تعصّب در امان نماندهاند؛ در حوادث شوم عصر جاهلیّت میخوانیم؛ که دوبار درگیری شدید بین قبایل عرب واقع شد، که به نام «فجّار» در تاریخ مشهور شده است. فجار اوّل؛ زمانی واقع شد که مردی از طایفه بنی کنانه، بدهی قابل ملاحظهای به مردی از طایفه هوازن داشت. و قادر به پرداختن آن نبود. مرد هوازنی در سوق عکاظ (بازاری که هر سال یک بار در نزدیک طایف تشکیل میشد) میمونی مشاهده کرد و گفت چه کسی پیدا میشود که این میمون را در قبال طلبی که من از فلان کس دارم بفروشد و مقصودش از این سخن، تحقیر مرد کنانی بود که از پرداخت بدهی اش عاجز شده بود. در این هنگام مردی از طایفه بنی کنانه رسید و با شمشیر خود میمون را کشت. مرد هوازنی فریاد کشید و مرد کنانی هم طایفه بنی کنانه را به یاری خود طلبید و دو قبیله به جان هم افتادند و درگیری شدیدی واقع شد که نزدیک بود به جنگ تمام عیاری تبدیل شود.
فجّار دوم؛ که مدتی بعد از وفات عبدالمطلب روی داد، به این سبب حاصل شد که جوان نادانی از قبیله بنی غفار، در گوشهای از بازار عکاظ نشسته بود و پای خود را دراز کرده بود و میگفت؛ من برترین مرد عربم و هرکس قبول ندارد این دو پای مرا قطع کند جوان بی خرد دیگری همچون او که از قبیله بنی قیس بود. شمشیر کشید و پای وی را مجروح کرد. فریاد از دو طرف برخاست و قبایل آن دو به جان هم افتادند و درگیری شدیدی بین طرفین اتفاق افتاد و بعد از مدتی عداوت و دشمنی با یکدیگر صلح کردند.[8] و[9]
با توجه به آنچه در بالا آمد، به عمق کلام امام7 در این خطبه، که این همه اظهار نگرانی در ظهور و بروز آثار کبر و تعصب میکند، آشناتر میشویم، لذا در حدیثی از رسول خدا6 میخوانیم: «مَنْ کانَ في قَلْبِهِ حَبّةٌ مِنْ خَرْدَل مِنْ عَصَبِية، بَعَثَهُ اللهُ يوْمَ الْقِيامَةِ مَعَ أعْرابِ الْجاهِلِيةِ؛ کسی که در قلبش به اندازه یک دانه خردل، تعصب ناروا باشد، خداوند او را روز قیامت با اعراب جاهلیّت محشور میکند».[10]
در حدیث دیگری از امام صادق7 میخوانیم: «مَنْ تَعصَّبَ اَوْ تُعصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الاْيمانِ؛ يعني: کسی که تعصب بورزد یا برای او تعصب بورزند، رشته ایمان را از گردن خود برداشته است».[11]
[1] . سوره احزاب، آیه 67 و 68.
[2] . بحارالانوار، جلد 22، صفحه 381، حدیث 16.
[3] . سوره نمل، آیه 34.
[4] . سوره سبأ، آیه 34.
[5] . الکافى، جلد 2، صفحه 312.
[6] . غالب شارحان نهج البلاغه جمله «وَ مَأْخَذَ» را اشاره به اسارت در چنگال شیطان گرفتهاند؛ بنابراین مفهوم سه جمله چنین میشود: شیطان شما را نابود و یا ذلیل و اسیر خود میسازد؛ ولی تفسیری که در بالا گفتیم با جملههای قبل هماهنگتر است. .
[7] . سوره انعام، آیه 121.
[8] . کامل ابن اثیر، جلد 1، صفحه 589 ـ 588 .
[9] . در قرن اخیر نیز، جنگ جهانی دوم همان گونه که میدانیم بر اثر نژادپرستیهای آلمانیهای نازی رخ داد، که در طول آن دهها میلیون نفر کشته و دهها میلیون مجروح و مفقود الاثر شدند و ویرانیهای عظیمی در اروپا و نقاط دیگری از جهان روی داد و حتی امروز نیز عامل اصلی تجاوزهای مستکبران و جنایتکاران اسرائیلی چیزی جز خودبرتربینی و تعصبهای نژادی نیست. .
[10] . منهاج البراعهٔ، جلد 11، صفحه 309 .
[11] . همان.