فَلَعَمْرُ اللهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَي أَصْلِکُمْ، وَ وَقَعَ فِي حَسَبِکُمْ، وَ دَفَعَ فِي نَسَبِکُمْ، وَ أَجْلَبَ بِخَيلِهِ عَلَيکُمْ، وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِيلَکُمْ، يقْتَنِصُونَکُمْ بِکُلِّ مَکَان، وَ يضْرِبُونَ مِنْکُمْ کُلَّ بَنَان. لاَتَمْتَنِعُونَ بِحِيلَة، وَ لاَ تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَة، فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ، وَ حَلْقَةِ ضِيق، وَ عَرْصَةِ مَوْت، وَ جَوْلَةِ بَلاَء. فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِي قُلُوبِکُمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيةِ وَ اَحْقَادِ الْجَاهِلِيةِ، فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِيةُ تَکُونُ فِي الْـمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ، وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ. وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَي رُؤُوسِکُمْ، وَ إِلْقَاءَ التَعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ، وَ خَلْعَ التَّکَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِکُمْ، وَاتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَينَکُمْ وَ بَينَ عَدُوِّکُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ؛ فَإِنَّ لَهُ مِنْ کُلِّ أُمَّة جُنُوداً وَ أَعْوَاناً، وَ رَجِلاً وَ فُرْسَاناً، وَ لاَ تَکُونُوا کَالْـمُتَکَبِّرِ عَلَي ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيرِ مَا فَضْل جَعَلَهُ اللهُ فِيهِ سِوَيٰ مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ، وَ قَدَحَتِ الْحَمِيةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ، وَ نَفَخَ الشَّيطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْکِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللهُ بِهِ النَّدَامَةَ، وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَي يوْمِ الْقِيامَةِ.
ترجمه
به خدا سوگند، او (شیطان) بر اصل و ریشه شما (آدم) برتری جویی کرد و نسبت به حسب شما طعنه زد و بر نسب شما عیب گرفت، با سپاه سواره خود به شما حمله آورد و با پیاده نظامش راه را بر شما بست. آنها هر جا شما را بیابند صید میکنند و انگشتانتان را قطع مینمایند. (وکارآیی را از شما میگیرند) هرگز نمیتوانید (به آسانی) از چنگ آنها رهایی یابید و نه با تصمیم و اراده، به راحتی آنها را از خود برانید، این در حالی است که در جایگاه پست و دایره تنگ و صحنه مرگ و جولانگاه بلا قرار گرفتهاید، بنابراین (ریشهها را بخشکانید و) شرارههای تعصب و کینههای جاهلیّت را که در دلهایتان پنهان شده خاموش سازید، زیرا این نخوت و تعصب ناروا که در مسلمان پیدا میشود، از القائات شیطان و نخوتها و فسادها و وسوسههای اوست. تاج تواضع بر سر نهید و خود برتربینی را زیر پا افکنید، حلقههای زنجیر تکبّر را از گردن فرو نهید و فروتنی را سنگر میان خود و دشمنتان؛ یعنی ابلیس و سپاهیانش قرار دهید، زیرا او از هر امتی لشکریان و یاورانی، پیادگان و سوارانی دارد (که با کمک آنها در میان همه اقوام و گروهها نفوذ میکند).
شما مانند آن متکبّر (قابیل) نباشید که بر فرزند مادرش (برادر با جان برابرش) بی آنکه بر او برتری داشته باشد، تکبّر ورزید و جز خودبرتربینی ناشی از دشمنی برخاسته از حسادت، در قلبش چیزی نبود. (سرانجام) آتش غضب بر اثر کبر و تعصب ناروا در دلش شعله ور شد و شیطان، باد غرور در بینی او دمید (همان کبر و غروری که سبب قتل برادرش شد) و در پایان، خداوند به سبب آن برای او پشیمانی به بار آورد و گناه همه قاتلان را تا روز قیامت بر گردن او افکند.
مانند شیطان و قابیل نباشید
امام7 در این بخش از خطبه همگان را بسیج میکند که در برابر شیطان و وسوسههای او بایستند و سابقه سوء و دشمنی او را با عبارات گویا و پر معنا بیان میکند و میفرماید: «به خدا سوگند! او (شیطان) بر اصل و ریشه شما تفاخر کرد و به حسب شما طعنه زد و بر نسب شما عیب گرفت و با سپاه سواره خود به شما حمله آورد و با پیاده نظامش راه را بر شما بست»؛.
این تعبیرات پرمعنا بر گرفته از آیات قرآن مجید است؛ در آیه 33 سوره حجر میخوانیم؛ که شیطان آدم را بدین گونه تحقیر کرد: «﴿لَمْ أَکُنْ لِاَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَال مِّنْ حَمَإ مَّسْنُون﴾؛ يعني: من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریدهای، سجده نخواهم کرد». او به جهت غرور و حسادت و تکبّرش جمله ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِي﴾ از کلام خدا را که بزرگترین فخر آدم است به فراموشی سپرد و در آیه 12 از سوره اعراف میخوانیم، که گفت: «﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ﴾؛ يعني: من از او بهترم، مرا از آتش فروزان آفریدهای و او را از گِل (بی مقدار)» که با این از نسب آدم عیبجویی میکند، در حالی که اگر کبر و غرور اجازه میداد میدانست که خاک منبع انواع برکات و حیات موجودات است و بر آتش برتری دارد. در آیه 64 سوره اسراء میخوانیم که خداوند به او میگوید: «﴿وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ﴾؛ يعني: (برای آزمایش انسانها) لشکر سواره و پیادهات را بر آنها گسیل دار» و در آیه 16 سوره اعراف میخوانیم که شیطان میگوید: «﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْـمُسْتَقيمَ﴾؛ من سر راه مستقیم تو در برابر آنها کمین میکنم».
آری چنین دشمنی که نه شخصیّت والای آدم را قبول دارد و نه اصل و نسب او را میپذیرد و تمام نیروهای خود را برای گمراه ساختن او بسیج کرده است بسیار خطرناک است و باید از او بر حذر بود.
در ادامه این سخن میافزاید: «آنها هر جا شما را بیابند صید میکنند و انگشتانتان را قطع مینمایند؛ هرگز نمیتوانید (به آسانی) با حیله، آنها را منع کنید و نه با تصمیم و اراده، به راحتی آنها را از خود برانید، این در حالی است که در جایگاه ذلت آور و دایره تنگ و صحنه مرگ و جولانگاه بلا قرار گرفتهاید»؛
جمله «وَ يضْرِبُونَ مِنْکُمْ کُلَّ بَنَان»؛ شبیه چیزی است که در قرآن مجید در مورد حمله فرشتگان در میدان جنگ بدر، به کفار آمده است که میفرماید: «﴿وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾؛ و تمام انگشتانشان را قطع کنید».[1] قطع انگشتان اگر در مورد دستها باشد سبب میشود که انسان از انجام غالب کارها ناتوان شود، زیرا هر کاری ابزاری لازم دارد و ابزار کار را معمولا با انگشتان میگیرند و اگر انگشتان پا باشد، تعادل انسان را به هنگام راه رفتن بر هم میزند. در خطبه مورد بحث، اشاره به این است که شیاطین به شما حمله میکنند و شما را از کار میاندازند، به گونهای که قدرت بر تصمیم گیری و چاره اندیشی نخواهید داشت.
سپس امام7 انگشت روی نقطه اصلی درد گذاشته و با تشبیهات بسیار زیبایی در نهایت فصاحت و بلاغت، به همگان هشدار میدهد و از آثار مرگبار تعصّبهای کور و تکبّرها برحذر میدارد، میفرماید: «شرارههای تعصب و کینههای جاهلیّت را که در دلهایتان پنهان شده خاموش سازید، زیرا این نخوت و تعصب ناروا را که در مسلمان پیدا میشود، از القائات شیطان و نخوتها و فسادها و وسوسههای اوست»؛
در این تعبیر امام7 تعصبهای ناروا و کینههای جاهلیّت را تشبیه به آتشی کرده که در اعماق دلها کمین میکند، ناگهان سر بر میآورد و همه وجود انسان را فرا میگیرد و از آن به بیرون سرایت میکند و گاه قوم و قبیلهای را به آتش میکشد. امام7 این صفت رذیله را از وساوس شیطان میشمرد که از برون به درون مسلمانان القا میگردد؛ یعنی مسلمان واقعی از آن بیگانه است.
در ادامه میفرماید: «تاج تواضع بر سر نهید، و خودبرتربینی را زیر پا افکنید، حلقههای زنجیر تکبّر را از گردن فرو نهید و فروتنی را سنگر میان خود و دشمنتان؛ یعنی ابلیس و سپاهیانش برگزینید»؛
در این عبارت امام7 تواضع را تشبیه به تاج، و خودپسندی را به موجود بی ارزشی که زیر پاها میافتد، و تکبّر را به غل و زنجیری که بر گردن مینهند، و فروتنی را به سنگرگاه محکمی که انسان را در برابر دشمن حفظ میکند، تشبیه کرده است که هر یک، پیام روشنی برای انسانها و مخصوصاً افراد با ایمان دارد.
سپس امام7 دلیل روشنی برای این دستورات بیان کرده، چنین میفرماید: «زیرا او از هر امّتی لشکریان و یاورانی، پیاده گان و سوارانی دارد، که با کمک آنها در میان همه اقوام و گروهها نفوذ میکند»؛
به یقین همه آنها از جن نیستند، بلکه گروهی از انسانهای شیطان صفت و گمراه و گمراه کننده، جزء اعوان و انصار او هستند، همان گونه که قرآن مجید میگوید: «﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ﴾؛ این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم».[2]
آن گاه اشاره کوتاه و پر معنایی به داستان قابیل میکند. دومین نفر (بعد از شیطان) که گرفتار تکبّر و تعصّب ناروا شد و دست به جنایت عظیمی زد و در گرداب پشیمانی و بدبختی گرفتار شد. میفرماید: «شما مانند آنها متکبّر (قابیل) نباشید که بر فرزند مادرش (برادرش) بی آنکه بر او برتری داشته باشد، تکبّر ورزید و جز خودبرتر بینی به جهت دشمنی برخاسته از حسادت، در قلبش چیزی نبود»؛
تعبیر به «ابن ام» (فرزند مادر) به جای برادر، برای اشاره به جنبه عاطفی موضوع است؛ یعنی با آن همه پیوند عاطفی که میان این دو بود، تکبّر و حسادت کار خود را کرد و او را به قتل برادر واداشت. شبیه همین معنا را در داستان موسی و هارون میخوانیم که هارون هنگامی که برادرش موسی سخت از گوساله پرستی بنی اسرائیل خشمگین شده بود و بر سر هارون فریاد میزد، برای تحریک عواطف برادر گفت: «﴿يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لا بِرَأْسي﴾؛ ای پسر مادرم (ای برادر) ریش و سر مرا مگیر».[3]
سپس امام7 به توضیح این ماجرا پرداخته چنین میفرماید: «(سرانجام) آتش غضب بر اثر کبر و تعصب ناروا در دلش شعله ور شد و شیطان، باد کبر و غرور در بینی او دمید، همان کبر و غروری که در پایان، خداوند به سبب آن برای او پشیمانی به بار آورد و گناه همه قاتلان را تا روز قیامت بر گردن او افکند»؛
از جملههای بالا به خوبی استفاده میشود که انحرافات، نخست از درون انسان بر میخیزد، سپس شیطان به آن دامن میزند و سرانجام، آثار شوم آن به فرمان خدا دامان انسان را میگیرد، بنابراین، هر چه هست از درونِ آلودة خودِ انسان است و بقیه آثار اعمال اوست و این پاسخی است برای کسانی که میگویند؛ چرا شیطان چنین و چنان میکند و چرا پروردگار متعال ما را گرفتار فلان حوادث شوم میسازد.
ابن ابی الحدید در ذیل این جمله، از طبری مورخ معروف، از رسول خدا6 نقل میکند که فرمود: «ما مِنْ نَفْس تُقْتَلُ ظُلْماً إلاّ کانَ عَلَي ابْن آدَمَ الأوّلَ کِفْلٌ مِنها وَ ذلِکَ بِأَنَّهُ اَوَّلُ مَنْ سَنَّ الْقَتْلَ؛ هیچ کس از روی ظلم و ستم کشته نمیشود مگر این که بر فرزند نخست آدم (قابیل) سهمی از آن را مینویسند، زیرا او اوّلین کسی است که سنّت شوم قتل را گذاشت».
سپس ابن ابی الحدید میافزاید: این سخن، کلام امیرالمؤمنین7 را در خطبه بالا تأیید میکند.[4]
برقرار ساختن سنّت حسنه و سنّت سیئه و آثار آن، بحث دامنه داری در روایات اسلامی دارد که در جای مناسب به خواست خدا از آن سخن خواهیم گفت و در یک جمله کوتاه میتوان گفت: هر کس در امر خیر پیشگام شود، مردم را در انجام آن تشویق میکند و سهمی در ایجاد انگیزه برای دیگران و ثواب آنها دارد و هر کس در کار شرّی پیشگام شود به سبب حرمت شکنی و تشویق افراد سست ایمان به گناه، سهمی در گناه آنها دارد.
[1] . سوره انفال، آیه 12.
[2] . سوره انعام، آیه 112.
[3] . سوره طه، آیه 94.
[4] . شرح ابن ابى الحدید، جلد 13، صفحه 146.