از امام رضا7 روایت که شده که کمال دین، ولایت ما و برائت از دشمن ماست.[1] در روایتی دیگر چنین آمده که شخصی به امام صادق7 عرض کرد: شخصی هست که در طریق ولایت شماست، ولی در برائت از دشمنان شما ضعیف است.[2] امام صادق7 فرمودند: (همان) کسی که ادعای محبت ما را داشته باشد و از دشمن ما برائت نجوید، در ادعای خود دچار کذب شده است.[3]
مسئلة تبری از مسلمات اعتقادی و عملی ماست، و ادلة فراوانی بر اثبات آن وجود دارد. ذکر این نکته ضروری است که دشمن گرفتن دشمنان خدا، لزوماً به معنی نزاع و درگیری با آنها نیست، بلکه تبری اساساً یک ویژگی درونی و حالت انزجار و بغض نسبت به دشمن است.
آن هم نه بغض شخصی و از سر عصبیت کنترل نشده و بیمهار، بلکه بغضی برای خدا و در مسیر رضایت خداست. قتال و جهاد، موضوعاتی هستند که وابستگی مستقیم به شرایط و مصالح جامعۀ اسلامی دارند و بررسی جزئیات آن، از عهدۀ این مقال خارج است.
در ارتباط با مسئلة برائت از دشمن، آنچه در درجة اول اهمیت قرار دارد، شناخت دشمن است. قرآن کریم پیش از آن که به انسان دستور دهد که شیطان را دشمن خود بگیرد و با او به مثابة یک دشمن برخورد کند، ابتدا با گزارهای شناختی، شیطان را به عنوان دشمن معرفی میکند تا انسان، ابتدا دشمن خود را بشناسد و بداند که با چه کسی در نزاع است. ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾[4] این نحوۀ بیان قرآن حاکی از آن است که اولین گام در تبرّی، شناخت دشمن است.
با اندک تأملی در آیات قرآن در مییابیم که قرآن تا چه اندازه نسبت به مسئلة دشمن شناسی اهتمام ورزیده است، به گونهای که بیش از هزار و پانصد آیه، پیرامون این موضوع وجود دارد. این آیات، انواع دشمنان مؤمنان و نظام اسلامی، ابزار و شیوههای دشمن و راههای مقابله با آنان را بیان میکند. در یک تقسیم بندی میتوان گفت قرآن کریم چهار گروه از دشمنان را نام برده است: شیطان و همراهان او، کفار، برخی از اهل کتاب، به ویژه برخی از یهودیان، و منافقان.
همچنین سیرۀ اهلبیت: به عنوان الگوی کاملی برای شناخت دشمن، پیش روی ماست. از آن جمله نهضت باشکوه امام حسین7 است که سرشار از درسهای عبرت آموز برای مسلمانان است. امام حسین7 در پاسخ به ولید بن عتبه حاکم مدینه، که از سوی یزید مأمور بیعت گرفتن از امام شده بود، فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ»[5] فهم کلام امام، مستلزم آن است که بدانیم، چه ویژگیهایی در دشمن ایشان بود که فرمودند؛ مثل من با مثل او بیعت نمیکند.
با مروری بر آیات مرتبط با شناخت دشمن و نیز با عنایت به روایات و سیرۀ اهلبیت: به عنوان مفسران حقیقی قرآن، میتوان نقطة مشترکی را در انواع دشمنیها جستجو کرد و آن نقطة مشترک، مسئلة تمرد از ولایت است. مطابق آیة ۲۵۷ سورۀ بقره، ولایت خدا بر مؤمنان، که باعث خروج آنها از تاریکی به نور است، در مقابل ولایت طاغوت قرار دارد، که کفار را از نور فطرت، به تاریکی جهل و غرور و تعصب میکشاند.
اما ولایت به چه معناست؟ معنای ولایت، تدبیر امور و به دست گرفتن ادارۀ جریان حیات است.[6] «ولیّ» مظهر ولایت و کسی است که متصف به ولایت است. ولایت خدا یعنی؛ سرپرستی امور بندگان و ادارۀ شئونات ایشان. این مفهوم در دو بعد تکوینی و تشریعی قابل بررسی است.
ولایت تکوینی عبارت است از؛ تسلط طبیعی بر جریان عالم و سرپرستى موجودات جهان و تصرف عینى در آنها، و ولایت تشریعی مربوط به حیطۀ قانونگذاری و وضع و تبیین اصول و هنجارهای زندگی فردی و جمعی انسانهاست. استعمال واژۀ ولایت در این بحث، بیشتر ناظر به ولایت تشریعی است که بر اساس آیات قرآن، این مقام منحصر به خدا و رسول و برخی
از مؤمنان است که پیامبر اعظم6 به امر الهی، در روز غدیر مصداق آن را تعیین فرمودند.
یکی از مباحث مطرح در بحث ولایت، انواع موضع گیریها در قبال آن است. در این باره میتوان به چند رویکرد اشاره کرد: ولایت پذیری، ولایت گریزی و ولایت ستیزی. واقعۀ کربلا محل ظهور و بروز رویکردهای سه گانه نسبت به ولایت است و الگویی پیش روی انسانها تا بدانند اتخاذ رویکردهای مختلف دربارۀ ولایت، چه نتایجی در پی خواهد داشت.
- ولایت پذیری
ولایت پذیری یعنی تن دادن به ولایت خدا و رسول و اهلبیت: و واگذاری جریان تدبیر امور به ایشان. این معنا مرادف با ورود به حیطۀ سلطنت الهی و تسلیم محض در برابر ولیّ و اطاعت بیچون و چرا از اوست.
هم چنین بیتوجهی به هوای نفس و غلبۀ ارادۀ مولا بر خواهشها و تمایلات درونی، از دیگر لوازم این نحوه مواجهه با ولایت است. کسانی که در مقابل ولایت سر تسلیم فرود میآورند، در راه تحقق ارادۀ ولی، از همۀ آنچه دارند میگذرند و ارادۀ مولا را بر ارادۀ هر آنچه غیر از او، ترجیح میدهند، چرا که مولا سزاوارتر است بر عبد، حتی نسبت به خود او. همة تعلقات انسانِ ولایتپذیر، در برابر مولا رنگ میبازد.
زمانی که ولایت پذیرفته میشود، عشق به پدر و مادر و فرزند و همسر و مال و پست و مقام و. .. بیاثر میشود و جای خود را به سرسپردگی و تفویض
میدهد.
خدا در این جهان، گروهى از انسانها را براى خود برگزیده و نام حزب الله را بر آنان نهاده است. این گروه، همان ولایتپذیران هستند: ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[7] ولایتپذیری همان خصیصهای است که موجب شد اصحاب امام حسین7 حتی با برداشته شدن بیعت در شب عاشورا، ولیّ خدا را تنها نگذارند و بگویند که اگر هزار بار بمیریم و زنده شویم، باز حاضریم در راه ولیّ الله، جان خود را فدا کنیم.
- ولایتگریزی
ولایتگریزی، به معنای پذیرش نظری امر مولا و تن ندادن به سختیهای اجرای اوامر اوست. در این رویکرد، کلام مولا تا زمانی اطاعت میشود، که آسیب زیادی به شخص وارد نشود. در ماجرای کربلا شنیدهایم کسانی بودند که به حقانیت نوۀ رسول الله6 و ظلم دستگاه حاکم معترف بودند، ولی پای قیام و کشته شدن که به میان آمد، کنار کشیدند و زنده ماندن را بر مرگ در راه اثبات حق ترجیح دادند. حتی برخی از کوفیان به امام گفتند؛ هرآنچه بخواهی در اختیار تو قرار میدهیم، از پول و چارپا و تجهیزات جنگی و. ..، ولی از ما نخواه که با تو به کربلا بیاییم. دعوت از امام برای قیام و عدم همراهی او به واسطۀ ترس از تهدید جانی و مالی و خانوادگی، یا به طمع رسیدن به امکانات خوب مادی، از مصادیق ولایت گریزی کوفیان است.
- ولایت ستیزی
سومین رویکرد در مسئلة ولایت، ولایت ستیزی است. تهاجم و مقابله با ولیّ و صرف امکانات در این راه، با وجود علم به حقانیت او، از مظاهر ولایت ستیزی است. ترجیح ارادۀ غیرولایی بر ارادۀ ولایی در اثر غلبۀ هوای نفس، به امید نیل به خواستههای زودگذر دنیوی، باعث میشود که شیعۀ علی7، به جای آن که بر ارادۀ ولیّ گردن نهد، در جهت مخالف او حرکت کند و مانع تحقق آن شود.
عمرسعد در کربلا خطاب به امام حسین7 گفت میدانم که پسر فاطمه3 و نوۀ رسول خدایی6، اما با تو میجنگم تا به حکومت ری برسم.
بخشی از کوفیانی که به امام نامه نوشتند و از او برای قیام دعوت کردند، به واسطۀ ضعف اراده در عدم پذیرش ولایت الهی و با وعدۀ کیسهای درهم و دینار، روز عاشورا با انکار نامة خود، بر خاندان رسول الله6 شمشیر کشیدند و مصیبتی به بار آوردند که داغ آن هنوز بر قلوب مؤمنین تازه است.
عدم شناخت مقام ولایت و راحت طلبی و ترجیح منافع شخصی و حزبی بر امر مولا، همه از عواملی هستند که منجر به ولایت ستیزی و دشمنی با دین خدا میشوند.
کربلا آینهای پیش روی همۀ اعصار است که انسانها بدانند جنگ با ولایت، جدال حق و باطل است. کسانی که روز عاشورا در صف لشکریان عمر سعد بودند، مسلمانانی بودند که با نیت تقرب الی الله و با وضو و ذکر تکبیر به قتال میپرداختند.
آنها به واسطۀ طغیان در برابر ولایت، به جایی رسیدند که حتی انسانیت خود را فراموش کردند. آنها فراموش کردند که طبق همه آیینها، کشتن اطفال و بیحرمتی به زنان و بریدن سرهای کشتهها و بر نیزه کردن و در بازار چرخاندن آنها و بیاحترامی و جسارت به اجساد و دواندن اسب، بر جنازهها، چیزی جز قساوت و خشونت نیست.
واقعۀ عاشورای سال ۶۰ هجری، میزانی برای همیشۀ تاریخ است، که انکار ولایت و کنار گذاشتن امر ولیّ، از ادارۀ شئونات زندگی، فاجعهای را رقم خواهد زد که تقابل انسانیت و درنده خویی است. امروز شاهد آن هستیم که کسانی به نام دین و با پرچم لا إِلهَ إِلاَّ الله و محمد رسول الله، دست به جنایاتی میزنند که مشابه واقعه عاشوراست.
مشرکانی که در جنگ احد با رسول الله6 جنگیدند، یادگارانی مانند یزید از خود به جای گذاشتند تا در عاشورا، با ولایت نوۀ رسول6 بجنگند و در مقابل، فاتحان احد، کسانی مانند عباس را پرورش دادند تا با همۀ وجود از امام خود دفاع کنند.[8] این مسئله یعنی احد و عاشورا، در هر زمان تکرار شدنی است. اگر به جمع ولایت پذیران پیوستیم، به سعادت ابدی رسیدهایم و اگر با گریز از ولایت، به زنده بودن خود ادامه دادیم، عاقبت ندامت و پشیمانی به بار خواهد آمد، آن گونه که در مورد توابین اتفاق افتاد. و البته باید دانست، که ولایت گریزی، منجر به کشته شدن نائب ولی خدا و کشته شدن ولی خداست.
کوفیان اگر به نائب امام خود، یعنی مسلم خیانت نمیکردند و به خاطر ترس از کشته شدن، یا رسیدن به مال و مقام، پیمان نمیشکستند، در عاشورا نیز آن اتفاق نمیافتاد. آنها وقتی در برابر مسلم پیمان شکنی کردند، کسان دیگری جرأت کردند که در مقابل ولی خدا بایستند. هم چنین اگر به ستیز با ولی خدا پرداختیم، در دنیا جز تباهی و بدنامی در تاریخ و در آخرت جز شدیدترین عذاب الهی برایمان رقم نخواهد خورد.
امام خمینی; در این زمینه فرمودهاند: «میدانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنیامیه لعنهٔ الله علیهم، با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شدهاند، فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد، ستم شکن است. امام حسین7 با عدۀ کم، همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت. هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند.»[9]
[1] . رُوی عن الرضا7 انّه قال: کمال الدین ولایتنا و البراءة من عدونا [مجلسی، بحار الانوار، دار الحیاء التراث العربی]
[2] . «إِنَّ فُلَاناً یُوَالِیکُمْ إِلَّا أَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّکُم». [مجلسی، 1403، 27، 58].
[3] . «هَیْهَاتَ کَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا». [مجلسی، 1403، 27، 58].
[4] . سوره فاطر: آیه۶ .
[5] . ابن طاووس، ۱۳۴۸: ۲۳.
[6] . مصطفوی، ۱۳۶۸: ۷، ۲۴۷.
[7] . سوره مائده: آیه۵۶.
[8] . الغدیر، ۱۳۹۳.
[9] . خمینی، ۱۳۸۵: ۶۵.