borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد دوم»
دشمنی با شیعه، دشمنی با پیامبر اسلامﹷ است

رسول خدا6 خطاب به علی7 فرمود:

«ای علی، شیعیان تو در روز قیامت رستگارانند. هرکس به یکی از آنها اهانت کند، به تو اهانت کرده و هرکس به تو اهانت کند، به من اهانت کرده و هر کس به من اهانت کند، خدا او را به دوزخ می‏برد و همیشه در آن بماند و بد جایگاهی است. ای علی! تو از منی و من از تو، جان تو، جان من و سرشت تو، سرشت من است و شیعیان تو از زیادی سرشت ما آفریده شده‏اند؛ پس هرکس آنها را دوست بدارد، ما را دوست داشته و هرکس آنها را مبغوض بدارد، ما را مبغوض داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، ما را دشمن داشته و هرکس آنها را دوست بدارد ما را دوست داشته است…».[1]

  • آثار حبّ و بغض نسبت به آل محمّد6 پس از مرگ

زمخشری در تفسیر کشّاف، روایت جالب و زیبایی را نقل کرده است، که فخر رازی و قرطبی و ديگران نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده‌‌اند. اين حديث به وضوح، مقام و فضيلت آل محمّد6، و اهميت حب و دوستي آنان را بيان مي‌دارد. ما نيز به خاطر ارزش فراواني كه اين روايت دارد آن را به تفصيل ذكر مي‌كنيم:

عَنِ النَّبِي6 أَنَّهُ قَالَ:

مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 مَاتَ شَهِيداً؛

هر کس بر محبت آل محمّد: بميرد شهيد از دنيا رفته است (يعني مقام و درجه شهيد را داراست).

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ

آگاه باشيد هر کس بر محبت آل محمّد6 از دنيا برود، آمرزيده شده و بخشوده از دنيا رفته است.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 مَاتَ تَائِباً

آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمّد6 از دنيا برود، با توبه از دنيا رفته است.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکمِلَ الْإِيمَانِ

آگاه باشيد هر کس بر محبت آل محمّد6 از دنيا رود، مؤمن کامل الايمان از دنيا رفته است.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَک الْـمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْکرٌ وَ نَکيرٌ

آگاه باشيد هر کس بر محبت آل محمّد6 از دنيا رود، ملک الموت، يعني فرشته‏ مرگ، او را بشارت و مژده به بهشت مي دهد و نيز دو فرشته ديگر که مأموران سؤال در قبر هستند همين بشارت را به او مي دهند.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 يزَفُّ إِلَي الْجَنَّةِ کمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَي بَيتِ زَوْجِهَا

آگاه باشيد هر کس بر محبت آل محمّد6 از دنيا برود، او را با عزت و احترام و اکرام به سوي بهشت مي‌برند، آن چنانکه تازه عروس را به خانه داماد برند.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 فُتِحَ لَهُ فِي قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَي الْجَنَّةِ

آگاه باشيد هر کس بر محبت آل محمّد6 از دنيا رود در قبر او دو در به سوي بهشت گشوده مي شود.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 جَعَلَ اللهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکةِ الرَّحْمَةِ

آگاه باشيد هر کس بر محبت آل محمّد6 از دنيا برود، خدا قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مي دهد.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ6 مَاتَ عَلَي السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ

آگاه باشيد هر کس بر محبت آل محمّد6 از دنيا برود بر طبق سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته است.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ6 جَاءَ يوْمَ الْقِيامَةِ مَکتُوبٌ بَينَ عَينَيهِ آيسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ

آگاه باشيد هر کس بر عداوت آل محمّد6 از دنيا برود، روز قيامت در حالي وارد عرصه مي شود که در پيشاني او نوشته شده: «مأيوس از رحمت خدا».

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ6 مَاتَ کافِراً

آگاه باشيد هر کس بر دشمني و بغض آل محمّد6 از دنيا رود، کافر از دنيا رفته است.

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَي بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ6 لَمْ يشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة

آگاه باشيد هر کس با عداوت و دشمني بر آل محمّد6 از دنيا برود، هرگز رايحه و بوي بهشت را استشمام نخواهد نمود.

  • ترفندهاي کفار در مبارزه عليه پيامبر6

از آيات قرآن استفاده مي‌شود، كفار در مبارزه با پيامبر6، از شيوه‌هاي زير استفاده مي‌كردند:

  • الف: کوبیدن شخصیت و مسخره كردن

کافران برای تحقیر و زیر سؤال بردن شخصیت پیامبران، آنان را تمسخر می‌کردند. قرآن کریم به این مطلب اشاره دارد و می‌فرماید: «﴿وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ﴾[2] يعني: هيچ پيامبري براي هدايتشان نمي‌آمد مگر اين كه او را مسخره مي‌كردند.»

در آیه‌ای دیگر آمده است: «﴿وَ إِذا رَآكَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً﴾[3] يعني: هنگامی که کافران تو را بینند، کاری جز استهزاکردن تو ندارند.»

خداوند در ادامه همین آیه، به کیفیت استهزای کافران اشاره کرده و فرموده و آنها می‌گویند: «﴿أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ﴾ يعني: آیا همین شخص است که خدایان شما را یاد می‌کند (یعنی درباره آنها بدگویی می‌کند و می‌گوید: آنها نفع و ضرری ندارند. )»

ابن ابی‌حاتم از سدی روایت کرده که گفت: رسول خدا6 از ابوسفیان و ابوجهل می‌گذشت، دید آنان مشغول صحبت هستند. چون ابوجهل آن جناب را دید، خندید (و با حالت تمسخر) به ابوسفیان گفت: این است پیغمبر بنی‌ عبدمناف؟![4]

در روایتی دیگر آمده که استهزاکنندگان پیامبر اکرم6 پنج نفر بودند: ولید بن مغیرهٔ مخزومی، عاص بن وائل، اسود بن عبد یغوث، اسود بن المطلب و حارث بن الطلاطلهٔ ثقفی.[5]

  • ب ـ نسبت‌های ناروا:
  • ساحر و دروغگو خواندن

کافران وقتی دیدند با استهزا نمی‌توانند پیامبر را از هدف خود منصرف کنند و آیین اسلام روز به روز در حال توسعه است و در دل مشرکین و بت پرستان را فتح می‌کند، سحر و دروغ به آن حضرت نسبت دادند. در سوره ص آیه 4، خداوند به این اتهامات ناروا اشاره کرده و فرموده: «وَ قَالَ الْكافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كذَّابٌ»؛ يعني: و کافران گفتند: این (پیامبر) جادوگری بسیار دروغگو است.

  • خیالاتی ناميدن

گاهی هم می‌گفتند: پیامبر خیالاتی شده و آنچه را به عنوان وحی ادعا می‌کند، چیزی جز خواب‌های پریشان و آشفته نیست؛ بلکه حتی خواب پریشان هم ندیده و دروغ می‌گوید. خداوند در سوره انبیاء، آیه 5 به این نکته اشاره کرده و فرموده است: «قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ»؛ گفتند: خواب‌های پریشانی است بلکه دروغ بسته است.

  • شاعر خواندن

سخنان پیامبر6 بسیار زیبا و گیرا بود و باعث جذب بسیاری شده بود. کافران برای جلوگیری از تأثیر آن، می‌گفتند: او شاعر است و سخنانی ظاهر فریب می‌گوید؛ ولی حرف‌هایش بی‌محتوا است: «بَلْ هُوَ شَاعِرٌ».[6]

  • مجنون ناميدن

گاهی نیز برای خنثی کردن تأثیر حرف‌های پیامبر6 ، نسبت جنون به آن حضرت می‌دادند تا به این وسیله، مردم را از پیرامون آن حضرت پراکنده کنند. به این مطلب در آیه 6، سوره حجر اشاره شده است: «﴿وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ يعني: و گفتند: ای کسی که ذکر (قرآن) بر تو نازل شده! مسلماً تو دیوانه‌ای. »

  • کاهن ناميدن

کاهن کسی است که از اخبار گذشته پنهان، از روی ظن خبر می‌دهد.[7] و چون کاری که بر اساس گمان است، گاهی درست و گاهی نادرست درمی‌آید، لذا رسول خدا6 فرمود: «مَنْ أَتَى عَرَّافاً أَوْ كَاهِناً فَصَدَّقَهُ بِمَا قَالَ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى أَبِي الْقَاسِم‏».[8]

مرحوم طبرسی در ذیل آیه، فرموده: کاهن، کسی است که با به خدمت گرفتن جنّ، مدّعی علم غیب است. شیخ انصاری در مکاسب محرمه در مسئلة کهانت، فرموده: کاهن کسی است که دوستی از جن دارد و خبرها را برایش می‌آورد. بنابراین، ترجمه آیه به این صورت است: «پس اندرز ده که تو به لطف پروردگارت نه کاهنی و نه دیوانه»؛[9] یعنی پیشگویی‌های تو نه بر اساس کهانت است و نه از روی بی‌عقلی؛ بلکه این پیشگویی‌ها، مستند به وحی است.

  • ج ـ مجادله با پیامبر6

وقتی مخالفین دیدند که با استهزا و نسبت‌های ناروا کاری از پیش نمی‌برند، به فکر مجادله افتادند و سعی کردند تا مطالبی باطل به مردم القا کنند و ذهن آنان را از سخنان پوچ پرکنند و دیگر جایی برای پذیرش سخن حق پیامبر6 در آن باقی نماند؛ مثلاً می‌گفتند: امکان ندارد که به انسانی از طرف خدا وحی شود؛ زیرا اگر این کار شدنی بود، باید به ما هم که انسان هستیم، وحی می‌شد.

پس ادعای پیامبر6، مبنی بر وحی از طرف خدا، کذب و دروغ است. کافران می‌گفتند: اگر خدا می‌خواست پیامبری بفرستد، باید فرشته‌ای را مأمور این کار می‌کرد. گاهی آنان می‌گفتند: این چگونه پیامبری است که در بازار راه می‌رود و غذا می‌خورد؟! چرا فرشته‌ای بر او نازل نمی‌شود تا به او کمک کند و یا چرا گنج و باغ‌های سرسبز ندارد؟ البته همه این سخنان از باب استبعاد است و تنها عده‌ای از مردم که قدرت استدلال ندارند، تسلیم چنین سخنان پوچی می‌شوند.[10]

  • د ـ تطمیع و تهدید پيامبر6

تطمیع و تهدید پیامبر6 یا پیروان آن حضرت، نیز روش دیگر کافران بود تا بدین گونه جلوی نشر آیین اسلام را بگیرند و اگر باز هم موفق نمی‌شدند، آن‌گاه با عملی کردن تهدیدهای خود، دست به جنگ با پیامبر6 می‌زدند. تاریخ صدر اسلام نمونه‌های فراوانی از این شیوة کفار را ثبت کرده است.[11]

  • هــتبعید

برخی آیات مانند: «﴿أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ. . . ﴾.[12] خبر از توطئة دیگر مشرکین می‌دهد که تصمیم گرفتند پیامبر اکرم6 را از مکه اخراج کنند و به عبارت دیگر، آن حضرت را تبعید نمایند. که البته این تصمیم شوم خود را عملی هم کردند.

  • و ـ تحمیل جنگ

جنگ و جهاد در فرهنگ قرآن، بار ارزشی مثبتی دارد. جهاد؛ به معنای تقویت حق، تضعیف باطل، اقامة حق و دفع باطل است. ممکن است این سؤال به ذهن آید که: چرا پیامبر اکرم6 با این که «رحمهٔ للعالمین» است با دشمنانش به جنگ پرداخت؟

پاسخ این است که: وقتی پیامبر اکرم6 دعوت خود را مطرح کرد و مردم را به توحید و خداپرستی و اجتناب از شرک فراخواند، به طور طبیعی مردم به دو گروه تقسیم شدند: عده‌ای دعوتش را پذیرفتند و مسلمان شدند و عده‌ای در برابرش صف کشیدند و به عناد و دشمنی پرداخته، دعوتش را رد کردند.

وقتی هدف‌ها و راه‌ها از هم جدا شوند، امید بازگشت و رجوع از بین می‌رود و راه وحدت و هماهنگی بسته ‌می‌شود. اسلام؛ مکتبی زنده و جهانی است که اصلاح نظامات اجتماعی و اقتصادی دنیا را به شیوه خاصی دنبال می‌کند. اسلام، مانند مکاتب دیگر در چارچوب جامعه و نژاد محصور نیست؛ بلکه برای عموم جهانیان است و مسلمانان به پیروی از تعالیم اسلام، وظیفه دارند، در راه نجات توده‌های محروم و ستمدیده، استقرار صلح و عدالت و آشنا شدن مردم جهان با برنامه‌های زندگی بکوشند.

مجاهدین اسلام در صدد آن نیستند که از راه جهاد، دست به کشورگشایی بزنند و یا حکومتی را سرنگون و حکومتی مثل آن یا بدتر از آن را ایجاد کنند؛ بلکه جهاد، تلاش بشر دوستانه و بی‌شائبه‌ای است، که در راه خدا و تکامل انسان‌ها و نجات توده‌ای ضعیف انجام می‌یابد تا فتنه‌ها زدوده و صلح عمومی برقرار شود:
﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾[13]

يعني: و با آنها پیکار کنید تا فتنه (بت پرستی و سلب آزادی از مردم) باقی نماند.

فطرت انسان حکم می‌کند که علف‌های هرزه و عضوهای فاسد اجتماع باید قطع شود، تا زمینه برای نجات و سعادت توده‌های محروم فراهم آید.

در آیین اسلام، جنگ به عنوان یک هدف مطرح نیست؛ بلکه برای جلوگیری از تجاوزها و ستمگری‌ها و نیز باز شدن راه برای سعادت انسان‌های شایسته، «جهاد» آخرین وسیله است. قرآن در این باره می‌فرماید: ﴿وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ. . . ﴾[14] يعني: اگر خدا برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی‌کرد، زمین تباه و فاسد می‌شد.

پس در بینش اسلامی، «جهاد» به منظور از بین بردن فساد و تباهی و محو مفسدان تشریع شده است؛ آنها که بر سر راه سعادت انسان‌های بی‌شماری نشسته و اجازه پیروی از حق را به آنها نمی‌دهند. همان گونه که جرّاح، عضو فاسد بدن را قطع می‌کند تا بیماری به سایر اعضا سرایت نکند، پیامبر6 نیز به دستور خدا مأموریت دارد تا با طاغوت‌هایی که بر سر راه دعوت اسلامی، مانع ایجاد کرده‌اند و نمی‌گذارند عقاید حقّة توحیدی گسترش یابد، مبارزه کند و زنجیر بردگی و بندگی را از دست و پای مردم بی‌شمار باز کند و آنها بتوانند راه خود را با آزادی عمل طی کنند.

گوستاو لوبون؛ دانشمند فرانسوی می‌گوید: پیشرفت سریع قرآن موجب شد تا مورخانی که با اسلام دشمنی می‌ورزند، این پیشرفت را معلول دو چیز بدانند: یکی، آزادی‌هایی که در این دین موجود است و دیگر زور شمشیر. ولی باید دانست که این نسبت‌های ناروا، پایه و اساس صحیحی ندارد؛ زیرا هر کسی قرآن را بخواند به خوبی می‌بیند که همان سخت‌گیری‌هایی که در ادیان دیگر دیده شده، در این دین نیز موجود است و موضوع تعدد زوجات نیز برای ملت‌های مسلمانی که پیش از ظهور اسلام در میان آنها رایج بوده است، چیز تازه‌ای نبود تا موجب جلب نظر آنان به این دین و پذیرش آن شود.

اما این که آزادی عمل در اسلام باعث جذب پیروان اسلام شده، دانشمند نامی؛ مسیو «بیل» چندین سال قبل از این به خوبی به آن پاسخ داده است. وی پس از این که ثابت کرده که آنچه پیغمبر اسلام6 بدان دستور داده و پیروان خود را پایبند کرده (مانند: روزه، جلوگیری از باده‌گساری و دیگر دستورهای اخلاقی) به مراتب سخت‌تر از دستورهای عیسویان است.

وی آن‌گاه چنین گفته است: با این حال، کمال اشتباه و نادانی است اگر کسی بپندارد؛ که پیشرفت برق‌آسا و سریع اسلام در اطراف جهان، بدین جهت بوده که اسلام، کارهای دشوار و رفتار نیک را از دوش پیروان خود برداشته و به آنها در انجام کارهای زشت، آزادی عمل داده است.

مسیو «هوتینجر» فهرست کاملی از اخلاق کریمه و آداب پسندیده‌ای را که در دین اسلام موجود است، تدوین نموده است و صرف نظر از طرفداری از اسلام، به راستی این فهرست، شامل آخرین دستورهایی است که می‌توان برای تهذیب اخلاق و جلوگیری از رفتارهای ناپسند یک انسان، تدوین کرد.

گوستاولوبون سپس می‌افزاید: خواننده محترم در فصل آینده، ضمن بحث کشورگشایی‌های عرب و علل پیشرفت آنها، بدین مطلب پی‌ خواهد برد که زور شمشیر نیز موجب پیشرفت قرآن نگشت؛ زیرا رسم اعراب این بود که هر کجا را فتح می‌کردند، مردم آنجا را در دین خود آزاد می‌گذاردند و این که مردم مسیحی از دین خود دست برمی‌داشتند و به دین اسلام می‌گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود ترجیح می‌دادند، بدان جهت بود که مسیحیان عدل و دادی را که در عرب‌های فاتح می‌دیدند، مانند آن را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند.

آن‌ها سادگی و سهولتی را در دین اسلام مشاهده می‌نمودند كه نظیرش را در کیش قبلی سراغ نداشتند، و همين امر باعث گرایش آنها به اسلام شد. تاریخ، این مطلب را ثابت کرده که ادیان به زور شمشیر پیشرفت نکرده‌اند. روزی که نصارا، اندلس را فتح کردند، عرب‌های آن سرزمین کشته شدن و آوارگی را بر ترک دین خود ترجیح دادند و به هیچ وجه زیر بار مذهب دیگری نرفتند.

باری، قرآن به وسیله شمشیر پیشرفت نکرده، بلکه تنها به وسیله دعوت و تبلیغ بود. همین تبلیغ بود که ملت‌های ترک و مغول با این که اعراب را مغلوب کرده بودند، اما خودشان مسلمان شدند. با اينكه عرب، فقط از هندوستان عبور کرد، ولي اسلام نقش خود را ايفا كرد. هم اکنون بیش از پنجاه میلیون مسلمان در این مملکت وجود دارد.

این در حالی است که دولت انگلستان پس از تصرف هندوستان، با وسایل بسیار مجهز و فرستادن کشیش، به تبلیغ مذهب مسیحيت پرداخت؛ ولی روز به روز بر تعداد مسلمانان این سرزمین افزوده شد.

همچنین در مملکت پهناور چین که عرب، حتی به یک وجب از زمین آن حمله نبرد، پیشرفت قرآن کمتر از هندوستان نبود؛ ولی اسلام با چنان سرعتی در این سرزمین پیشرفت کرد که متجاوز از بیست میلیون مسلمان دارد.[15]

 


[1] . «يا عَلي، شيعَتُکَ هُمُ الفائِزُونَ يومَ القِيامَهِ؛ فمَن أَهانَ واحِدا مِنهُم أَهانَکَ وَ مَن أَهانَکَ فقَد أَهانَنِي وَ مَن أَهانَني أَدخَلَهُ اللهُ نارَ جَهنَّمَ فيها و بِئسَ المَصيرُ، يا عَلي، أنتَ مِنّي وَ أَنا مِنکَ روُحُکَ مِن رُوحِي وطينَتُکَ مِن طينَتي وَ شيعَتُکَ خُلِقُوا مِن فَضلِ طينَتِنا فَمَن أَحَبَّهُم فَقَد أَحَبَّنا وَ مَن أَبغَضَهُم فَقَد اَبغَضَنا، وَ مَن عاداهُم فَقَد عادانا و مَن وَدَّهُم فَقَد وَدَّنا…» الآمالي، صدوق، ص 15 ـ 16؛ روضة الواعظين، ص 296.

[2] . سوره حجر/11. سوره يس آيه 30.

[3] . سوره انبیاء، آیه 36.

[4] . درّالمنثور، سیوطی، ج 5، ص 553.

[5] . خصال، صدوق، ص 278.

[6] . سوره انبیاء، آیه 5.

[7] . مفردات راغب.

[8] . المعجم الكبیر طبرانی،ج 10 ص 93.

[9] . ﴿فَذکّر فما اَنْتَ بِنِعمَةِ رَبّک بکاهنٍ وَ لا مَجْنُون﴾ سوره طور، آیه 29 .

[10] . ر. ک: سوره اسراء، آیه 94؛ سوره انعام، آیه 112؛ سوره فرقان، آیه 8.

[11] . ر. ک: سوره ابراهیم، آیه 13؛ سوره غافر، آیه 5؛ سوره اسراء، آیه 77؛ سوره نساء، آیه 155؛ سوره یس، آیه 18.

[12] . سوره توبه، آیه 13.

[13] . سوره بقره، آیه 193.

[14] . سوره بقره، آیه 251.

[15] . ر. ک: تاریخ اسلام و عرب، گوستاولوبون، ص 144 ـ 147.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: