borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد دوم»
دشمنی بنی‌امیه با پیامبر اکرمﹷ و اهل‌بیتﹻ

معاویه اولین کسی بوده که حضرت علی7 را لعن کرد و مردم را نیز به این کار تشویق کرد. در پی این بدعت‌گذاری، حضرت علی7 هزار ماه به دستور معاویه، بر فراز منبرها لعن شد.

تلاش معاویه برای محو نام پیامبر اکرم6 و ناراحتی وی از شنیده شدن نام آن حضرت در اذان و برخورد وی با سنت‌های ثابت پیامبر گرامی اسلام6 و سبّ و لعن امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب7 توسط وی و کارگزارانش، نمونه‌هایی از دشمنی معاویه با آن حضرت و اهل‌بیت ایشان است.[1]

آیا کتاب خدا یا سنت رسول الله6 یا اجماع مسلمانان، سبّ و لعن حضرت علی7 خلیفه مسلمانان را تجویز کرده بود؟

سبّ و لعن امیرالمؤمنین، علی7 در طول دوران حکمرانی بنی‌امیه، و بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر ادامه پیدا کرد، و حکم سنت را یافت. زمانی که عمر بن عبدالعزیز از این بدعت امویان ممانعت کرد، با اعتراض شدید حاضرین در مسجد مواجه شد و متهم به ترک سنت شد.[2] معاویه در راستای اهداف شوم خود و مبارزه با اسلام اصیل و ترویج فرهنگ دشمنی با اهل‌بیت پیامبر6 و عیب‌جویی از حضرت علی7، به سعد بن ابی وقاص نیز دستور لعن حضرت علی7 را داد و او را بر لعن نکردن آن حضرت مؤاخذه کرد، اما سعد بن ابی وقاص با یادآوری فضایل آن حضرت، از لعن کردن امیرالمؤمنین7 خودداری کرد.[3] معاویه طی نامه‌ای به مغیره بن شعبه دستور سبّ و شتم و تنقیص حضرت علی7 را داد و چنین نوشت:[4] «دشمنی با علی را ظاهر و مقام او را تنقیص کن. » معاویه با بی‌شرمی تمام و با زیر پا گذاشتن مفاد پیمان نامه‌ای که با امام حسن7 بسته بود، آشکارا و در حضور امام حسن و امام حسین8، به سبّ و لعن حضرت علی7 می‌پرداخت.[5]

ابن حزم اندلسی ظاهری با اشاره به منشأ و علت تقدیم خطبه‌های نماز عید فطر و قربان توسط امویان، می‌نویسد: «امویان در خطبه‌های نمازهای عید، حضرت علی7 را لعن می‌کردند. مسلمانان این عمل امویان را نپسندیده و پس از خواندن نماز متفرق می‌شدند و به خطبه‌های نماز گوش نمی‌دادند. امویان نیز با تقدیم خطبه‌های نماز، مردم را وادار به استماع سخنان خود می‌کردند. »[6]

دشمنی بنی‌امیه با حضرت علی7 به جایی رسیده بود که هر نوزادی را که اسمش علی بود، به قتل می‌رساندند.[7] ابن قتیبه، فضای ایجاد شده توسط امویان و مروانیان، علیه اهل‌بیت: را به تصویر کشیده و می‌نویسد: بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی7 و اظهار مواردی که شایسته مقام آن حضرت بود، خودداری می‌کردند. هر محدثی را که نامی از حضرت علی7 می‌برد یا حدیثی درباره فضایل ایشان بیان می‌کرد، طرد می‌کردند. بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی7 خودداری نموده و به جمع آوری فضایل ساختگی معاویه و عمرو بن عاص پرداختند. هدف اصلی آنان از جمع آوری فضائل ساختگی معاویه و عمرو بن عاص، تنقیص و کوچک کردن حضرت علی7 بود، نه جمع آوری فضیلت ساختگی برای معاویه و عمرو بن عاص.[8]

ضرب و شتم حاکم نیشابوری، نسائی و محکوم شدن نصر بن علی به هزار ضربه شلاق و به شهادت رساندن محمد بن یوسف گنجی شافعی، نمونه‌های بارز دیگری از دشمنی امویان و مروانیان و پیروان این تفکر با اهل‌بیت: می‌باشد.

  • دشمنی پیامبر6 با دشمنان اهل بیت: در منابع اهل سنت

در منابع اهل سنت روایاتی درباره دشمنی پیامبر6 با دشمنان اهل بیت: آمده است که در اینجا به برخی از این روایات اشاره می‌‌کنیم:

ابو سعید خدری می‌‌گوید: زمانی که علی7 با فاطمه3 ازدواج کرد، پیامبر6 صبحگاهان - به مدت چهل روز - بر در خانه آنان می‌‌ایستاد و می‌‌فرمود: من دشمن آن کسی هستم که با شما دشمنی کند و دوست آن کسی هستم که با شما دوستی کند.[9]

زید بن ارقم می‌‌‌‌گوید:

من نزد پیامبر اکرم6 نشسته بودم که فاطمه3 - در حالی که حسن و حسین8 با او بودند و علی7 نیز در پی آنان روان بود- از خانه‏ ی خود به سوی حجره‏‌ی پیامبر6 آمدند. رسول خدا6 فرمود: هر کس که این‌ها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس که با اینان دشمنی ورزد، با من دشمنی نموده است.[10]

و نیز جناب سلمان از پیامبر6 نقل می‌کند که حضرت فرمود: ای سلمان هر کس که دخترم فاطمه3 را دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود و هر کس که بغض و دشمنی فاطمه3 را در دل داشته باشد در آتش جای خواهد گرفت.. . .[11]

همچنین ابن عباس می‌‌‌گوید: روزی رسول خدا6 دست به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا شاهد باش که من دوستدار کسی هستم که اینان (علی، فاطمه، حسن و حسین:) را دوست بدارد و دشمن کسی هستم که با آنان دشمنی کند، هر کس که با آنان سازش کند با او سازش می‌‌کنم و هر کس که با آنان بجنگد با او می‌‌جنگم، با هر کس که با آنان دشمنی کند دشمنی می‌‌کنم و با هر کس که آنان را دوست و ولیّ خود بداند دوست هستم».[12]

در آموزه‌های قرآنی، اهل بیت7 از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. شاید کمتر پیامبری را بتوان یافت که افزون بر خود، اهل بیت وی نیز مورد توجه قرار گرفته باشد و از جایگاه خاص در مقام پیامبری برخوردار باشند.

خداوند در برخی از آیات، از درخواست حضرت ابراهیم7 برای بذل توجه و عنایت خاص به اهل بیت خود خبر می‌‌دهد؛ وحضرت موسی7 خواهان انشراح و سعه صدر شد تا به وی عطا شود، در حالی که حضرت محمد6 این انشراح را بی طلب دریافت کرد، همچنین، عنایت الهی به اهل بیت عصمت و طهارت7 بی درخواست پیامبر6 و با عنایت و بذل توجه ویژه خداوندی به این خاندان همراه شد.

حضرت ابراهیم7 مقام امامت را پس از درخواست‌ها و آزمون‌ها دریافت کرد و بقای این مقام در اهل بیت وی، به اما و اگرهای چند همراه شد، ولی مقام امامت در اهل بیت عصمت و طهارت پیامبر6 مقام عنایتی است؛ زیرا در دیگران این امر عرضی بود، ولی در این خاندان، امامت و ولایت، ذاتی و عنایتی است.

با شناخت جایگاه برتر اهل بیت: در پیشگاه الهی می‌‌توان دریافت که هرگاه سخن از دوستی و دشمنی با حضرت محمد6 یا خاندان وی پیش می‌‌آید، همان دوستی و دشمنی با خداوند خواهد بود؛ از این رو در روایات بسیاری از پیامبر6، دوستی و دشمنی با اهل بیت: و حب و بغض نسبت به آنان، به معنای ایمان و کفر دانسته شده است.

  • دشمنی با پیامبر6 دشمنی با خدا

براساس آموزه‌های وحیانی قرآن، پیامبر گرامی6 از نظر جایگاه در آفرینش، در مقام نخستین صادر، و مظهر تمام و کمال اسمای الهی قرار دارد و مسیر ﴿إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ از ایشان آغاز و به ایشان ختم می‌‌شود. بنابراین، همه هستی، وامدار حقیقت وجودی ایشان است و چه بخواهد و چه نخواهد، تحت ولایت کلیه ایشان قرار دارد.

خداوند هر چند از نظر وجود خلقی در دنیا و مقام پیامبری، او را متاخر از دیگر پیامبران و خاتم آنان قرار داد، ولی همواره به سبب مقام نخستین و مظهریت، خاتم هستی است و نگین انگشتری آن می‌‌باشد؛ از این رو همه پیامبران، ماموریت داشتند تا ولایت ایشان را تصدیق و اعلان نمایند[13] و مردم را به آن دعوت کنند. به این معنا که آنان خود را تحت ولایت کلیه ایشان می‌‌یافتند و به حقیقت رهنمون می‌‌شدند، به گونه‌ای که ایمان به ولایت آنان، جز به ایمان به ولایت کلیه پیامبر6 معنا نمی‌یافت؛ زیرا ولایت آنان، جلوه‌ای از ولایت کلیه پیامبر6 است و آنان در طول ولایت کلیه ایشان قرار دارند. از نظر قرآن، پیامبران شاهدان امت خویش هستند و پیامبر6 به سبب ولایت کلیه خود، شاهد بر شاهدان خواهد بود و در حقیقت گواهی نهایی در پیشگاه الهی را آن حضرت7 به عنوان حقیقت جامع و مظهر تمام الهی به عهده می‌‌گیرد؛ زیرا آغاز و انجام مظهریت اوست.[14]

خداوند به صراحت به مقام ولایت کلیه ایشان در آیات بسیاری اشاره می‌‌کند. در برخی از آیات، تنها مسیر حقیقت را اسلام معرفی می‌‌کند و هرگونه دینی غیر از اسلام را باطل می‌‌شمارد؛ چرا که آن چه پیامبران از آدم7 تا ایشان به آن دعوت می‌‌کردند، همان اسلام پیامبر6 و تسلیم در برابر آن است؛ زیرا حقیقت دین چیزی جز دعوت به حب و بغض نیست، که محور آن حب پیامبر6 و بغض نسبت به دشمنان ایشان است. از این رو در روایات آمده است: «هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ».

خداوند در قرآن، به پیامبر6 فرمان می‌‌دهد تا این معنا را به همگان برساند؛ که مسیر توحید و عبودیت حق، جز از طریق حب نسبت به دوستان و بغض نسبت به دشمنان ایشان نمی‌گذرد و این دوستی را تنها می‌‌توان در تسلیم محض و بی چون و چرا از آن حضرت7 به دست آورد: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.[15]

بر این اساس پیامبر6 برای مومنان، در مقام تشریع، از چنان اولویتی برخوردار است که جان و مال و عرض خویش را می‌‌بایست بی چون و چرا در مقام تسلیم محض در اختیار ایشان گذارند؛[16] چرا که مومن می‌‌داند، اطاعت از پیامبر6 جز همان اطاعت از خدا نیست؛ از این رو خداوند اطاعت خویش و پیامبر6 را با یک عبارت می‌‌آورد و می‌‌فرماید: ﴿قُلْ أَطيعُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ﴾؛ یعنی: بگو: خدا و پیامبرش را اطاعت کنید. » پس اگر رویگردان شدند، قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد.[17] چرا که هر گونه عدم ولایت وی و رویگردانی از آن به معنای کفر می‌‌باشد و خداوند کافران را دوست نمی‌دارد. همچنین خداوند در آیه ۱۳۲ سوره آل‌عمران و آیه 92 سوره مائده نیز ضمن یکی دانستن اطاعت خود و پیامبر6 می‌‌فرماید؛ هر کس رحمت الهی را می‌‌خواهد می‌‌بایست، از پیامبر6 به عنوان مظهر رحمت خداوند اطاعت کند.

بر پایه این آموزه‌های وحیانی می‌‌توان این معنا را استنباط کرد؛ که کفر و ایمان نمی‌تواند جز دشمنی با پیامبر6 و یا دوستی به ایشان باشد، که در مقام عمل به شکل اطاعت و تسلیم محض و تفویض و واگذاری همه وجود به ایشان بروز و ظهور می‌‌کند و هرگونه تولی دیگران و پشت کردن به ولایت و محبت ایشان، به معنای کفر است. از آیات قرآن به دست می‌‌آید که محبت و اطاعت آن حضرت6 واجب است؛ چنان که از آیاتی چون ۱۱۵ سوره نساء و ۱۳ و ۱۴ سوره انفال و ۶۳ سوره توبه و ۴ سوره حشر و مانند آن برمی‌آید که دشمنی با حضرت محمد6 حرام است؛ چرا که هرگونه دشمنی و مخالفت با پیامبر6 در حکم دشمنی با خداست.

  • اهل بیت: جان و نفس محمد6

براساس آموزه‌های قرآنی، اهل بیت پیامبر6، جان و نفس آن حضرت هستند، بنابراین، هر حکمی که درباره پیامبر6 گفته می‌‌‌شود، همان حکم درباره اهل بیت: جاری و ساری می‌‌باشد.

خداوند در آیه ۶۱ سوره آل عمران که به آیه مباهله مشهور می‌‌باشد، به صراحت حضرت امیرمؤمنان علی7 را نفس و جان پیامبر6 معرفی می‌‌کند که به معنای آن است که علی7، باطن و حقیقت ایشان است. خداوند می‌‌فرماید: «﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبين‏﴾ یعنی: «پس هر که در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده، با تو محاجه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما جان هایمان و شما جان‌هایتان را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. »[18]

فاطمه زهرا3 نیز فرزند ایشان است که پیامبر6، وی را جگر گوشه خویش معرفی می‌‌کند و می‌‌فرماید: «فاطمه، پاره تن من است. هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»[19] در جایی دیگر آمده است؛ که ایشان فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا، فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي، وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي، كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي»[20]

خداوند در آیه ۵۹ سوره نساء برای این که وحدت میان اهل بیت: و پیامبر6 را تبیین کند و اطاعت ایشان را همانند اطاعت پیامبر6 بیان کند، با اشتراک گذاری و آوردن فعل اطاعت براي آن دو می‌‌فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً﴾ یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت کنید. پس هرگاه در امری اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدا و پیامبرش عرضه بدارید، این بهتر و نیک فرجام‌تر است.

براین اساس، محبت به اهل بیت: عین محبت به پیامبر6 و دشمنی ایشان عین دشمنی با آن حضرت خواهد بود. پس هر کس ولایت ایشان را پذیرفت و اطاعت کرد، براساس آیات ۳۲ سوره آل عمران و ۹۲ سوره مائده، اطاعت و ولایت الهی را پذیرفته است و هر کسی از ولایت اهل بیت: و اطاعت ایشان سرپیچی کرد، از ولایت و اطاعت الهی سرپیچی کرده و کافر شده است.

از نظر قرآن، حقیقت اهل بیت: همان حقیقت وجود پیامبری است؛ از این رو قرآن که وجود کتبی آن حضرت6 است، وجود کتبی اهل بیت: نیز می‌‌باشد و لذا پیامبر6 بارها به حضرت امیرمؤمنان علی7 می‌‌فرماید: تو هر آن چه را می‌‌شنوم می‌‌شنوی و هر آن چه را می‌‌بینم می‌‌بینی؛[21] چرا که او به حکم آیه ۶۱ سوره آل عمران نفس و جان پیامبر6 می‌‌‌باشد.

خداوند، اهل بیت: را از هر گونه پلیدی تطهیر کرده است؛[22] چرا که مظاهر تمام و کمال خود اویند و اگر بخواهيم در عالم هستی مظهری تمام و کمال نشان دهیم، جز اهل بیت: كسي نیست. زیرا که ایشان با قرآن برابرند؛ زیرا قرآن وجود کتبی این ذوات نوری است و تنها ایشان هستند که حقیقت کتاب الهی را مسّ می‌‌کنند؛ چرا که کتاب بخشی از حقیقت وجود ایشان و جلوه‌ای از ظهور کتبی ایشان است. خداوند می‌‌فرماید: ﴿لَّا يمَسُّهُ إِلَّا الْـمُطَهَّرُونَ﴾؛[23] که جز پاک شدگان بر آن دسترسی ندارند.» كه بر اساس آیه ۳۳ سوره احزاب، همان اهل بیت: هستند.

از این آیات به دست می‌‌‌آید که خداوند هستی را در چند شکل و قالب به نمایش گذاشته و برای حقیقت خویش مظاهری قرار داده است. اگر اهل بیت: مظهر تمام و کمال خداوند هستند؛ هستی، نمایش تکوینی و خلقی اهل بیت و قرآن نیز مظهر کتبی ایشان است.

به سخن دیگر، قرآن، وحی الهی است که به حضرت رسول الله6 القاء شده است، ولی وحی، چیزی جدا از حقیقت آن حضرت نیست و اگر آن حضرت 6 قرآن ممثل و مجسم است، اهل بیت: هم به حکم این که جان پیامبر6 محسوب می‌‌‌شوند قرآن مجسم هستند.

  • آثار دشمنی با اهل بیت:

خداوند؛ به صراحت مومنان را به دوستی با اهل بیت: فرمان می‌‌‌دهد. قرآن، در آیه ۲۳ سوره شوری می‌‌فرماید: «﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْـمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏﴾ یعنی: بگو: من بر انجام رسالت، از شما مزدی نمی‌خواهم، مگر دوستی و محبت درباره اهل بیت و نزدیکانم. »

این مودت و محبت، تنها می‌‌تواند در شکل اطاعت، بروز و ظهور کند؛ زیرا کسی که محبت به شخصی بورزد، ولی فرمان‌هایش را برنتابد و با آن مخالفت کند چگونه می‌‌تواند مدعی محبت و مودت شود؟!

خداوند، در این آیه و آیات مشابه، ضمن بیان وجوب محبت و مودت به اهل بیت: به عنوان اجر و مزد رسالت، می‌‌‌فرماید؛ که این درخواست در راستای منافع خود مردم است؛[24] زیرا مردم از طریق محبت و ولایت و اطاعت اهل بیت: می‌‌توانند به محبت پیامبر6 و محبت خداوندی برسند و اطاعت ایشان به معنای اطاعت از خداست.

  • وجوب مودت و محبت به اهل بیت:

به دلیل این که ایشان به منزله جان و نفس پیامبر6‌اند، در حقیقت محبت ایشان و اطاعت آنان همان محبت و اطاعت از پیامبر6 و در نتیجه محبت و اطاعت از خداست. صحت نماز به ذکر دوستی و صلوات و سلام بر ایشان است. البته این مسئله اختصاص به نماز ندارد، بلکه تمام و کمال هر عمل عبادی، وجوب بذل توجه به ایشان به عنوان اولی الامر و صاحبان ولایت عظما و کلیه الهی است. از این رو در روایات آمده است که «مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام‏»[25]؛ زیرا لقاء و دیدار با ایشان به معنای لقای معنوی از طریق اسوه قرار دادن و همرنگی با ایشان است؛ چرا که از مصاديق لقاء الله آن است که انسان اسمای الهی را در خود احصا كند و تحقق بخشد.

وجود و حضور اهل بیت: در خانه پیامبر6 به عنوان مرکز نور خدا معرفی شده و خداوند به این خانه رفعت و منزلت خاصی بخشیده است[26].

همان گونه که محبت، ولايت و اطاعت ایشان به معنای ولایت و اطاعت پیامبر6و خداوند است، دشمنی با ایشان نیز دشمنی با پیامبر6 و خداست.

خداوند در آیات ۵۹ تا ۶۱ سوره احزاب به دشمنان و مخالفان اهل بیت: هشدار می‌‌دهد و آنان را تهدید به عذاب سخت می‌‌کند و می‌‌فرماید: کسانی که دختر پیامبر6 را اذیت و آزار کنند، ملعون خواهند بود و به سبب این که اذیت و آزار ایشان کفر است، کشته می‌‌شوند. به سخن دیگر، کسانی که به اذیت و آزار دختر پیامبر6 بپردازند، حكم كفار معاند را دارند و قتلشان بر مؤمنين واجب است.

  • پیامدهای دشمنی با اهل بیت:

براساس آموزه‌های قرآنی، هر گونه اذیت و آزار اهل بیت: و دشمنی با ایشان به معنای اذیت و آزار پیامبر6 است، که خشم الهی را به همراه خواهد داشت. این افراد ملعون هستند و خداوند و لعن کنندگان، آنان را به همین سبب لعن می‌‌‌کنند.

خداوند در آیه۳۲ سوره محمّد6، دشمنی با پیامبر6 و اهل بیت: را از عوامل حبط و نابودی اعمال می‌‌شمارد؛ به این معنا که اگر کسی کار خیر و خوبی کرده باشد و ایمان و تقوایی داشته باشد، با هر گونه دشمنی نسبت به اهل بیت: که جان و نفس پیامبر6 هستند، دشمن پیامبر6 شناخته شده و کافر می‌‌باشند و تمام اعمال خیر و خوب ایشان از بین می‌‌‌رود.

در حقیقت دشمنی با اهل بیت: و پیامبر6ژ، از عوامل خسران و زیان ابدی است؛ زیرا کسی که با اهل بیت: دشمنی می‌‌ورزد، از ولایت و محبت و اطاعت ایشان بیرون رفته و از دایره حزب الله خارج شده و به ولایت و محبت طاغوت و شیطان در آمده و عضو حزب شیطان گشته است.[27]

چنین افرادی، در دنیا و آخرت خوار و ذلیل خواهند بود و دشمنی ایشان با اهل بیت: و پیامبر6، سبب قرار گرفتن در دوزخ و خواری آنان خواهد شد.[28]

ایشان به سبب خروج از ولایت الهی، به ولایت طاغوت وارد می‌‌شوند و همین رها شدن و افتادن در ورطه ولایت طاغوت، ایشان را به دوزخ می‌‌رساند. که بد مسیر و سرنوشتی است.[29]

دشمنان اهل بیت:، به حال خود در دنیا رها می‌‌شوند و خداوند هیچ توجه و عنایتی به آن نخواهد داشت[30]. در حقیقت خداوند آنان را، همانند کافران به حال خودشان رها می‌‌کند، تا در قیامت به سخت‌ترین شکل مجازات نماید.

ایشان، در دنیا نام نیکی از خود به جا نمی‌‌‌گذارند و بدنامی همواره با ایشان خواهد ماند. در آخرت نیز خداوند آنان را با علامت گذاری بر بینی‌شان، خوار و ذلیل خواهد کرد[31].

دشمنان اهل بیت:، از حزب شیطان بوده[32] و در نهایت نیز شکست می‌‌خورند و سرخورده خواهند شد و از عزت و قدرت واقعی بی بهره خواهند ماند.[33]

براساس آیات ۱۱ تا ۱۵ سوره شمس، این معنا از قرآن به دست می‌‌آید که همه کسانی که به این اذیت و آزار و قتل راضی باشند، در حکم قاتل یا قاتلین آن حضرت می‌‌باشند؛ زیرا خداوند، با آن که یک نفر از قوم، ناقه صالح را پی کرد و آن را کشت، همه را در این آیات به قتل متهم می‌‌کند و عذاب دنیوی و اخروی را برای آنان اثبات می‌‌کند. یزید و یزیدیان تاریخ و همه کسانی که در قتل پاره تن رسول خدا6 شرکت داشتند و یا به این عمل راضی و خشنود باشند، اهل شقاوت شناخته شده است.

  • لعن و نفرین بر قاتلین سید الشهداء7

لعن به معنای لعنت و نفرین کردن است. لعن خداوند یعنی دور ساختن از رحمت و عفو و مغفرت خویش. اما لعن ملائکه و دیگر لعن کنندگان، طلب دوری از رحمت خدا برای لعنت شوندگان است.[34]

قرآن کریم می‌‌‌فرماید: «﴿إِنَّ اللهَ لَعَنَ الْكافِرينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعيراً﴾؛ خداوند کافران را لعن می‌کند و عذاب را برای آنان آماده کرده است».[35]

درست است که قاتلان امام حسین7 از دنیا رفته‌اند، ولی کار آنها مورد تنفر ما است و ما با لعن آنان، از عمل زشتشان اعلام تنفر می‌کنیم. حزب شیطان سابقه دار است و قاتلان امام حسین7 یک گروه از این زنجیره‌اند. هر کس به کار آنها راضی باشد، حلقة دیگر حزب شیطان می‌باشد، همان گونه که حزب الله یک سلسله است. با لعن قاتلان سیدالشهدا و گریه برای امام، عضویت خود در حزب الله و نفرت خود را از حزب شیطان اعلام می‌کنیم.

در حدیث قدسی آمده است: «خداوند به موسی7 فرمود: آیا هرگز کاری برای من انجام داده‏ای؟ موسی7 عرض کرد: برایت نماز گزاردم، روزه گرفتم، صدقه دادم و تو را یاد کردم؛ خداوند فرمود: نماز برهان و حجّت برای توست؛ روزه سپر تو در برابر آتش جهنم است؛ صدقه، سایة سرت [در روز قیامت] و یاد من، نوری برای تو است اما چه کاری برای من کرده‏ای؟ موسی7 عرض کرد: مرا به کاری که برای توست راهنمایی فرما. خداوند فرمود: آیا هرگز برای خاطر من با کسی دوستی یا دشمنی کرده‏ای؟ موسی7 دانست که برترین اعمال، دوستی و دشمنی به خاطر خداست».[36] در روایتی آمده است که ایمان، دوستی اولیای خدا و دشمنی با دشمنان خدا است.[37]

در زمینه حب و بغض به خاطر خدا، شیعه و سنی از پیامبر اکرم6 نقل کرده‌‌اند که حضرت فرمود: «حب و بغض به خاطر خداوند، واجب است»،[38] بنابراین، یکی دیگر از فلسفه‏های زیارت عاشورا را تحکیم حب و بغض به خاطر خدا می‌‌‌توان برشمرد.

بر همین اساس ، تولی و تبری از فروع اساسی اسلام است ودر فرهنگ اسلامی و خصوصا شیعه جایگاه خاصی دارد.

تولّی به معنای دوست داشتن دوستان خدا وتبری به معنای بیزاری جستن وتنفر از دشمنان خداست.

تولّی و تبّری ، محدوده و اساس گرایش‌ها ، موافقت‌ها و مخالفت‌های مسلمان را در ارتباطات انسانی مشخص می‌‌کند.

خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به کسانی که به ما خدمت می‌‌‌کنند، یا کمالی دارند، - خواه کمال جسمانی، یا کمال عقلانی یا روانی و یا عاطفی - به ابراز علاقه و محبت بپردازیم.

در نقطه مقابل، «بُغض و دشمنی» قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان بر این است کسی را که به او خدمت می‌‌‌کند دوست بدارد، فطرتش نیز بر این است کسی را که به او ضرر می‌‌‌زند، دشمن بدارد.

البته ضررهای مادیِ دنیوی، برای مؤمن اهمیتی ندارد. چون اصل دنیا برای او ارزشی ندارد. اما، دشمنی که دین و سعادت ابدی را از انسان بگیرد، آیا قابل چشم‌پوشی است؟ قرآن می‌‌‌فرماید: ﴿إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾؛ یعنی: شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنی کنید. »[39]

اگر باید با اولیای خدا دوستی کرد، با دشمنان خدا هم، باید دشمنی کرد. این فطرت انسانی است و عامل تکامل و سعادت آدمی است. اگر «دشمنی» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفتار انسان با آنها دوستانه می‌‌‌شود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را می‌‌‌پذیرد و حرف‏های آنان را قبول می‌‌‌کند و او هم شیطان دیگری مثل آنها می‌‌‌شود.

دشمنی با دشمنان، سیستمی دفاعی در مقابل ضررها و خطرها ایجاد می‌‌‌کند. بدن انسان، همان گونه که جذب كننده است و مواد مفید را جذب میکند، سیستم دفاعی نیز دارد که سموم و میکروب‏ها را دفع می‌‌‌کند و آنها را می‌کشد. کار گلبول‏های سفید همین است. اگر سیستم دفاعی بدن ضعیف شد، میکروب‏ها رشد می‌‌‌کنند. رشد میکروب‏ها به بیماری منجر می‌‌‌شود و ممکن است به مرگ بيمار منجر شود.

باید میکروب را از بین برد. این سنت الهی است. این تدبیر و حکمت الهی است که برای هر موجود زنده‏ای، دو سیستم در نظر گرفته است: یک سیستم برای جذب و دیگری سیستم دفع. همان طور که جذب مواد مورد نیاز، برای رشد هر موجود زنده‌ای لازم است، دفع سموم و مواد زیانبار هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمی‌‌‌تواند به حیات خود ادامه دهد.

باید عامل جاذبه روانی داشته باشیم تا از کسانی که برای ما مفید هستند، خوشمان بیاید، دوستشان بداریم و به آنها نزدیک شویم، و از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم.

قرآن می‌‌‌فرماید: باید به حضرت ابراهیم7 و یاران او تأسی کنید. حضرت ابراهیم7، در فرهنگ اسلامی جایگاه بسیار رفیعی دارد. پیغمبر اکرم6 هم می‌‌‌فرمود من تابع ابراهیم7 هستم.

ابراهیم7 و یارانش به بت‏پرستانی که با آنها دشمنی کردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند، گفتند: «انّا بُرَءاءُ منکم؛ ما از شما بیزاریم. » بعد می‌‌‌فرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنی و کینه برقرار است؛ مگر اینکه دست از خیانتکاری بردارید.

مؤمن همان گونه که عشق به خوبی، نیکی و عدالت و پاکی دارد، از زشتی، بدی و ستمگری بیزار است. نمی‌توان قلبی پاک داشت، اما از ستم، زشتی، پلیدی و خیانت بیزار نبود لعن بر کافران و ظالمان بيانگر همین حقیقت است.

تنها دوستی دوستان خدا کافی نیست؛ اگر دشمنی با دشمنان خدا نباشد، دوستی دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعی بدن نباشد، سیستم جذب هم، نابود خواهد شد. مهم این است که جای جذب و دفع را درست بشناسیم.

نمی‌‌‌توانیم از برکات حسینی استفاده کنیم مگر اینکه اوّل دشمنان او را لعن کنیم، بعد بر او سلام بفرستیم. قرآن می‌‌‌فرماید: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ﴾.[40]

پس در کنار سلام، باید لعن باشد. در کنار ولایت، بايد تبرّی و اظهار دشمنی نسبت به مخالفان اسلام نیز باشد.

برپایی مجالس عزاداری و لعن و نفرین‌‌ها، باید با معنا و جهت دار باشد، به طوری که نفرت از یزیدهای زمانه را به دنبال داشته باشد، نیز روحیه یاران با وفای امام به نمایش در‌آید و شعارها بر پایه شعور باشد.

 


[1] . تذکرهٔ الخواص من الأمهٔ بذکر خصائص الأئمهٔ، سبط بن جوزی، ج 1، ص 360.

[2] . شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، دار إحیاء الکتب العربیهٔ، ج 4، ص 56.

[3] . صحیح مسلم، مسلم، دارالفکر، بیروت، ج 4، ص 108.

[4] . أنساب الأشراف، بلاذری، دارالفکر، بیروت، ج 5، ص 30.

[5] . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری شافعی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 2، ص 446

[6] . المحلّی، ابن حزم اندلسی، دار الآفاق الجدیدهٔ، بیروت، ج 5، ص 86.

[7] . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، مزی، دارالفکر، بیروت، ج 13، ص 266.

[8] . فتح الملک العلی بصحهٔ حدیث باب مدینهٔ العلم علی، غماری، قم، ص 274.

[9] . فضائل فاطمهٔ لابن شاهین. «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُم‏‏»

[10] . تاریخ مدینه دمشق- قسم ترجمه الحسین ع- ص 91؛ مختصر تاریخ دمشق ج 7، ص 120، 121؛ کنز العمال ج 12، ص 103، ح 34194. «كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ الله‏6 جَالِساً، فَمَرَّتْ فَاطِمَةُ3، وَ هِيَ خَارِجَة مِنْ بَيْتِهَا إِلَى حُجْرَةِ نَبِيَ اللهِ6 وَ مَعَهَا اِبنَاها: الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ، و علي7 في آثارهم، فنظر اليهم النبي6 فقَالَ‏: مَنْ أَحَبَّ هَؤُلَاءِ فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَ هَؤُلَاءِ فَقَدْ أَبْغَضَنِي‏».

[11] . فرائد السمطین، ج 2، ص 67، ح 391. «يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ مَعِي‏، وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِي النَّار. . . »

[12] . توفیق ابو علم ، اهل البیت، ص 124. «اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ، وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ، وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ، وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُمْ.»

[13] . سوره صف، آیه ۶ (و آیات دیگر).

[14] . سوره نساء، آیه ۱۴.

[15] . سوره آل عمران، آیه ۳۱.

[16] . سوره احزاب، آیه ۶.

[17] . سوره ال عمران، آیه ۳۲.

[18] . همچنین در این آیه، امام حسن7 و امام حسین7 به عنوان فرزندان پیامبر6 معرفی شده است. (تفسیر کبیر، فخر رازی، ج ۳، ص ۲۴۸ و الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج ۴، ص ۶۷ و اسباب النزول، واحدی، ص ۹۰ و نیز المیزان، ج ۱۸، ص ۳۱۲).

[19] . «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي».

[20] . بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۰ و دلایل الامامه، ص ۴۵ و سلیم بن قیس، حدیث ۴۸ و صحیح بخاری، ج۵، ص ۲۶ و نیز صحیح مسلم، ج۴، ص ۱۹۳.

[21] . «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى».

[22] . سوره احزاب، آیه ۳۳.

[23] . سوره واقعه، آیه 79

[24] . سوره سباء، آیه ۴۷.

[25] . عیون اخبار الرضا7 ، ج 2 ، ص 262.

[26] . سوره نور، آیه ۳۶ و نورالثقلین، ج ۳، ص ۶۰۸ .

[27] . سوره مجادله، آیات ۱۹ و ۲۰.

[28] . سوره مجادله، آیات ۵ و ۲۰.

[29] . سوره نساء، آیه ۱۱۵.

[30] . سوره نساء، آیه ۱۱۵.

[31] . سوره قلم، آیات ۱۲ تا ۱۶ و نیز سوره فرقان، آیات۳۰ تا ۳۴.

[32] . سوره مجادله، آیات ۱۹ و ۲۰.

[33] . همان.

[34] . المیزان، ج 1، ص 390.

[35] . سوره احزاب (33)، آیه 64.

[36] . میزان الحکمه، ج 2، ص 966.

[37] . همان، ص 944.

[38] . کنزالعمّال، ح 24688.

[39] . سوره فاطر (35)، آیه 6.

[40] . سوره فتح (48)، آیه 29.

فهرست مطالب

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: