رسول اکرم6، بارها و بارها فاطمه3 را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری میفرمود: «پدرش به فدایش باد» و گاه خم میشد و دست او را میبوسید. به هنگام سفر، آخرین کسی که از او خداحافظی مینمود، فاطمه3 بود و به هنگام بازگشت، اولین محلی که به آن وارد میشد، خانه او بود.
عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیدهای، این کلام را نقل نمودهاند که حضرت رسول6 میفرمود: «فاطمه3 پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است.» از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر6 را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، به دور دانسته و صراحتاً بیان میدارد که هر چه پیامبر6 میفرماید، سخن وحی است.
پس میتوان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه3، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم6 نیز خود به این مطلب اشاره میفرمود. گاه در جواب خردهگیران، لب به سخن میگشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا میفرمود: «من بوی بهشت را از او استشمام میکنم.»
اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده مینماییم؛ قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا6 را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر میکند؛ و یا میفرماید: کسانی که خدا و رسول او را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور میدارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده مینماید.
پس به نیکی مشخص میشود که رضا و خشنودی فاطمه3، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست.
به بیانی دقیقتر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمیتوان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه3 را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر6 گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.
نکتهای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم به دست میآید، آن است که رضای فاطمه3، تنها در مسیر حق به دست میآید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل میشود و در این امر حتی ذرهای تمایلات نفسانی و یا انگیزههای احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، به دور است شخصی را به خاطر غضب دیگری، که برخاسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.
- خشم فاطمه3، خشم خدا[1]
روایات زیادی وجود دارد که رضایت و خشم خدا را در رضایت و خشم فاطمه3 دانسته؛ در اینجا به برخی اشاره میکنیم:
1 ـ طبرانی، با سند صحیح، از علی7 نقل کرده که پیامبر6 خطاب به فاطمه3 فرمود:
همانا خداوند به خاطر خشنودی تو خشنود میشود و برای خشم تو خشمناک میگردد.[2]
2- حاکم نیشابوری[3] به نقل از على7 آورده است: رسول خدا6 به فاطمه3 فرمود: «خداوند با غضب تو غضب میکند و با رضاى تو خشنود میشود».
3- حاکم،[4] به نقل از دیلمى از على7 روایت کرده که پیامبر6 فرمود:
«خداوند عزّوجلّ با خشم فاطمه خشمگین میشود و با خشنودى فاطمه خشنود میشود».
4- محب الدین طبری، در ذخائرالعقبى، از ابوسعید، در «شرف النبوه»
و ابنالمثنى، در «معجم» از على7 نقل میکنند که رسول خدا6 به فاطمه
فرمود:
«همانا پروردگار با غضب تو غضب میکند و با رضاى تو خشنود میشود».[5]
در حدیث زیبایی، پیامبر خدا6، دختر گرامی خود را این گونه توصیف مینماید:
«إِنَّ اللَّـهَ تَعَالَى يَغْضِبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا»؛ «خداوند به خشم فاطمه، خشمگین و به خشنودی او، خشنود میگردد».[6]
﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِيناً﴾.[7]
خداوند متعال معمولاً در قرآن، کُبریات را بیان کرده، یعنی قوانین را به صورت کلّی بیان کرده است. مثلاً میفرماید نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بجا بیاورید، اما صَغریات و مصادیق این کبریات، بایستی توسط پیامبر بیان شود که این نماز چیست؟ این روزه چیست؟ شرایطش چیست؟ أجزاء این حج چیست و موانعش چیست؟ به صورت کلی، قرآن کبری را بیان میکند، اما تطبیق آن کبریات بر موارد، چیزی است که ما بایستی، ببینیم آیا در خارج محقق شده یا نه؟
خداوند متعال، در این آیه کریمه یک کبرایی را بیان کرده و میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ﴾؛ کسی که خداوند و پیامبر را ایذاء کند که طبیعی است، ایذاء خدا ایذای بندگان خدا و اولیاء خداست، کسی که خدا و پیامبر را ایذا کند، (لحن آیه یک لحن عجیبی است!) «لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛ کسی که ایذاء کند، در دنیا و آخرت ملعون خداست. بعد میفرماید: «وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا»؛ خداوند برای چنین شخصی عذاب خوار کننده را آماده کرده است.
- ایذاء چیست؟
لسان آیه، لسانِ عجیبی است. در این آیه شریفه، با توجه به مسائلی که بیان شد، کسانی که نسبت به حضرت صدیقه طاهره3 این اهانتها را روا داشتند، آیا اینها مصداق ایذاء نیست؟ مگر اینکه کسی عاقل نباشد که انکار کند که اینها مصداق ایذاء هستند.
در جنگ بدر، مشرکین مکه برخی از بنی هاشم را به اجبار همراه خودشان آورده بودند، مثل عباس عموی پیامبر6 و عقیل را همراه خودشان آورده بودند و اینها در جنگ بدر، اسیر مسلمانها شدند. ولو به اجبار آمده بودند، ولی به هر حال در صف دشمن بودند که اسیر شدند. اسرا را در بدر بستند، چون رسول خدا6 در بدر چند روزی توقف کردند، آن شبی که عباس را اسیر کرده و بسته بودند، نیمههای شب پیامبر خدا6 فرمود: انین (صدای ناله) عباس نگذاشت من استراحت کنم. بلند شدم بند او را با آن چیزی که او را بسته بودند، یک مقدار گشودم. عباس آن روز اسیر مسلمانها بود، اما پیامبر خدا6 نتوانست آن را تحمل کند. ایذاء پیامبر6 بود و فرمود انینش نمیگذارد من استراحت کنم.
مورد دیگری که ابن ابی الحدید در شرح خود نقل کرده؛ جریان هَبّار بن أسود است. وقتی پیامبر6، ابوالعاص (شوهر حضرت زینب دختر پیامبر6) را به مکه فرستاد، با او شرط کرد که زینب را از مکه به مدینه بفرستد. ایشان مال التجارهی قریش در اختیارش بود که مسلمین آن را گرفتند و آمد خدمت پیغمبر6 و داستان مفصلی دارد که نمیخواهم عرض کنم. اجمالاً به رسول خدا6 عرض کرد؛ که این اموال پیش من امانت است، امانت را پس داد و بعدها مسلمان شد. اما در قصهی بدر ایشان اسیر شده بود. قرار بر این شد که هر کسی فداء بفرستد. زینب گلوبند خودش را به عنوان فداء فرستاده بود. پیامبر وقتی چشمش به آن گلوبند افتاد، اشکش جاری شد. گفتند یا رسول الله چرا گریه میکنی؟ فرمودند من این گلوبند را دیدم یاد خدیجه افتادم. این گلوبند را خدیجه به ایشان داده بود. همهی مسلمانها از مسئلهی فداء صرف نظر کردند و ابوالعاص را بدون فدا رها کردند.
اما پیامبر خدا6 با او شرط کرد؛ وقتی به مکه رفتی بایستی زینب را که مسلمه و مؤمنه بود، به مدینه روانه کنی که بیاید. ایشان هم پذیرفت. منتهی یک اشتباهی که صورت گرفت، بعد از جنگ بدر بود و مردم مکه و کفار، کشته زیاد داده بودند، ناراحت و نگران بودند. برادر ابوالعاص شتری را آماده کرد و زینب را بر آن شتر سوار کرد و تصمیم گرفت روز هنگام، دختر پیامبر را از مکه بیرون بیاورد. کفار مکه خیلی از این امر ناراحت شدند. شخصی به نام هَبّار بن اسود بر شتر زینب حمله کرد و یک نیزهای زد به کجاوهای که زینب در آن کجاوه نشسته بود، ایشان هم باردار بود، تکان خورد و وقتی او را به مدینه آوردند در اثر آن ضربه بچهاش را سقط کرد.
این خبر به رسول خدا6 رسید و پیامبر خدا6 ناراحت شد. در فتح مکه وقتی میخواستند مکه را فتح کنند، رسول خدا6 اعلان عفو عمومی کردند، فرمودند: «إذهبوا أنتم الطلقاء». چند نفر را استثناء کردند. یکی؛ دو تا زن بودند که اینها شعر میخواندند و پیامبر6 را هجو میکردند، فرمودند؛ اینها را ولو به پردهی خانه خدا را چسبیده باشند بکشید و قابل گذشت نیستند. جرم، گاهی آنقدر سنگین است که بایستی طرف کشته شود. یکی از کسانی که پیامبر خدا6 اصطلاحاً دم او را هدر کرد؛ این «هبار بن اسود» است که فرمود این «هبار» را هر جا که دیدید بکشید. البته او فرار کرد و رفت، ولی پیامبر دم او را هدر کرد.
ابن ابی الحدید این جریان را نقل کرده و بعد میگوید: هبّار، زینب را تنها ترسانده بودند و بیش از این نبود، پیامبر6 دم آن کسی که زینب را ترسانده بود هدر و مباح کرد، فرمود او را به قتل برسانید. [8]
- مصادیق ایذاء در برخورد با دختر پیامبر گرامی اسلام6
حالا یک کسی که به خانهی حضرت صدیقه طاهره3 هجوم برده، وارد خانه شده، فاطمهی زهرا3 را که روح پیامبر6 است، مورد ایذاء قرار داده، مورد لطم و ضرب قرار داده، محسن حضرت زهرا3 را سقط کرده، نسبت به همسر حضرت زهرا3 آن اهانتها را نموده، وضعش چگونه است؟!! این مسائل را که نمیشود انکار کرد.[9]
جریانی را ابن کثیر در البدایه و النهایه نقل کرده و میگوید سندش صحیح است. یک شخصی است که میگوید: امیرالمؤمنین7 را که پیغمبر خدا6 به یمن فرستاد، من در آن سپاه بودم و از عملکرد امیرالمؤمنین7 ناراحت شدم. بعد از مراجعت از یمن که با قصهی غدیر، امیرالمؤمنین از یمن به مکه آمد و بعد با رسول خدا6 آمدند و مسئلهی غدیر اتفاق افتاد و به مدینه آمدند، ایشان میگوید من گاهی که مینشستم کنار دوستان و رفقا، این مسائل را مطرح میکردم که، از عملکرد امیرالمؤمنین7 در سفر یمن ناراحت شدم.
میگوید من یکی از روزها وارد مسجد پیامبر6 شدم، پیامبر6 در جمع اصحاب نشسته بود و معمولاً رسول خدا6 به کسی نگاه نمیکرد. من از در مسجد که وارد شدم و سلام کردم دیدم پیامبر سر مبارکش را برداشت و همینطور به من نگاه میکند. من هم آمدم جلو. سکوت مجلس را فرا گرفته، سلام من را جواب داد.
آمدم نزدیک رسول خدا6 رسیدم. به من رو کرد و فرمود: فلانی «وَ الله لَقَدْ آذَیْتَنِی»؛ بخدا قسم مرا اذیت کردی. گفتم «أَعُوذُ بِاللهِ أَنْ أُوذِیَکَ یَا رَسُولَ الله»، من به خدا پناه میبرم شما را اذیت کنم. چه کردهام که شما را اذیت کرده ام؟ فرمود: این سخنان در رابطهی با علی بن ابیطالب7 چیست که تو مطرح میکنی؟ بعد ادامه داد و فرمود: «مَن آذَى عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی»، هرکسی علی را اذیت کند من را اذیت کرده است. آیا آوردنِ امیرالمؤمنین7 به این شکل به مسجد، اذیت نبوده؟ آیا اینطور با همسر امیرالمؤمنین7 برخورد کردن، مصداق اذیت نبوده است؟
اینها چطور میخواهند این مسائل را جواب بدهند؟ این مسائل را نقل میکنند و از نظر سند هم میگویند؛ روایات صحیح است، ولی از آن میگذرند. چون در راستای خواستهی آنها و در راستای آنچه آنها میگویند نیست. از کنار این احادیث به راحتی میگذرند، اما قرآن مجید با صراحت این را بیان میکند، کسی که پیغمبر6 را اذیت کند در دنیا و آخرت ملعون خداست، و خداوند عذاب خوار کننده را برای او آماده کرده است.
- السلام علیک یا بنت رسول الله6
امیرالمؤمنین مصیبت پیغمبر6 برایش خیلی سخت بود، اما چون حضرت زهرا3 بودند، گویا پیغمبر را دارند. رسول خدا6 به امیرالمؤمنین7 در روزهای آخر عمر خود فرمود: «یَا أَبَا الرَّیْحَانَتَیْنِ فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ»؛ ای پدر دو ریحانه؛ به زودی دو رکن تو از میان میرود. وقتی پیامبر6 از دنیا رفت، فرمود «هذا رکن الاول»، وقتی فاطمه3 از دنیا رفت فرمود «هذا رکن الثانی». دو تا رکن امیرالمؤمنین7 در هم شکسته شد و از میان رفت. لذا گریهها، خطبهای که حضرت خوانده، اشعاری که از امیرالمؤمنین7 نقل شده، بیشتر بعد از شهادت حضرت زهرا3 است و این شعر مشهوری که از ایشان هست که کنار قبر صدیقه طاهره3 وقتی گریستند فرمودند:
نفسی علی زفراتها محبوسه |
|
یا لیتها خرجت مع الزفراتی |
لا خیر بعدك فی الحیاة و انما |
|
ابكی مخافتة ان تطول حیاتی[10] |
- غضب فاطمه3، سبب خشم خداست
علمای اهل سنت که از طرفی با حدیث «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِي» روبرو شده و از طرف دیگر، با خشم حضرت زهرا3 از شیخین مواجه گشته و دیدند که اگر انحرافی در مدلول حدیث «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي» ایجاد نکنند، شیخین را مورد غضب و لعنت پیامبر6 و خدا مییابند و از اینرو با ارائه توجیهات مختلف، در مدلول این حدیث، تحریفهای مختلفی ایجاد نمودند.
در منابع روایی شیعه و اهل سنت، روایت متواتر مشهوری بدین مضمون وجود دارد که؛ پیامبر6 فرموده است: «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است و هر که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.» مضمون این روایت، از احادیث متواتری است که امکان ندارد بتوان به اعتبار آن خدشهای
وارد کرد.[11]
این سخن را پیامبر6 نه یک بار، بلکه بارها و بارها در موارد مختلف بیان کرده است.[12]
پس طبق این روایت، فاطمه زهرا3 جزئی از وجود رسول خدا6 است، که آزار به او معادل آزار رساندن به خود رسول خداست. و طبق آیه قرآن، هر کس پیامبر6 را بیازارد، ملعون و مستحق عذاب الیم است.
﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾؛[13] آنهايی كه خدا و پيامبرش را اذيت میكنند، خداوند آنها را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور میسازد و برای آنان عذاب خوار كنندهای آماده كرده است. و یا در آیهای دیگر میفرماید: ﴿وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾[14]؛ آنانکه رسول الله را اذیت میکنند، برای ایشان عذابی دردناک است.
با کنار هم قرار دادن این دو مقدمه، قیاسی تشکیل میشود که نتیجهاش این خواهد بود: هر کس حضرت فاطمه3 را بیازارد، مورد خشم و لعن و عذاب خدا در دنیا و آخرت قرار میگیرد.
از طرفی در منابع اهل سنت، روایاتی دالّ بر اختلافات بین حضرت زهرا3 با شیخین [ابوبکر و عمر] در جریان غصب خلافت و غصب فدک، آمده است که حضرت از ایشان آزار دیده و از آنان ناراضی و خشمگین بود و هرگز از آنان راضی نشده، تا اینکه از دار دنیا رفت.
بخاری روایت میکند:
«پس فاطمه دختر رسول خدا6 بر ابوبكر خشم گرفت؛ و با ابوبكر قطع رابطه كرد، تا اينكه وفات کرد.»[15]
همو در روايت ديگری نقل میكند:
«فاطمه3 با ابوبكر قطع رابطه كرد و سخن نگفت تا اينكه از دنيا رفت.»[16]
همچنین بخاری و مسلم هر دو در صحیح خود روایت دیگری نقل کردند: «پس فاطمه3 بر ابوبكر غضب كرد و با او سخن نگفت تا اينكه وفات يافت.»[17] دینوری نیز خشم و غضب حضرت زهرا3 و نارضایتی ایشان از شیخین را نقل میکند.[18] نهتنها حضرت از آنان ناراضی و خشمگین بود، بلکه حتی طبق روایات اهل سنت، آنان را نیز نفرین کرده است.[19]
اگر این دو مقدمه را در کنار هم قرار دهیم، قیاسی تشکیل میشود که نتیجه آن آشکار است. اما وقتی اهل سنت که با این مساله روبرو شدند، به دلیل تعصب، نتوانستند آن را بپذیرند و در برابر این مساله روشن، راه گریزی برایشان جز انکار و تحریف و توجیه نمانده بود؛ لذا با هدف اینکه شیخین را از این موضع اتهام خارج کنند، دست به جعل و تحریف واقعیت زدند. که در مقالات دیگری[20] به برخی از توجیهات و تحریفهای آنان خواهیم پرداخت و جعلی بودن و کذب آنها را نیز روشن خواهیم ساخت.
- اذیت کنندهگان فاطمه زهرا3
﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ﴾.[21]
خداوند سبحان در سورهی حشر آيه 7 میفرمايد: آنچه كه رسول برای شما آورد و آنچه كه او گفت، به آن عمل كنيد و اطاعت كنيد. زيرا رسول اكرم6 از نزد خود سخني ندارد و هرآنچه كه او میگويد وحي است. ﴿وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾.[22]
قال رسول الله6 لِفَاطِمَةَ3: «إِنَ الله يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاك».[23]
رسول خدا6 به فاطمه3 فرمود: همانا خداوند از غضب و خشم تو خشمگين و غضبناك ميشود و از رضايت و شادي تو شاد و خشنود ميشود. اين حديث از احاديث مورد اتفاق شيعه و عامه (سني) است. اين حديث از محكمترين احاديث از جهت سند ودلالت است كه علماء اهلتسنن بالاتفاق صحت اين حديث را پذيرفتهاند.[24]
چرا رضایت فاطمه زهرا3 رضایت خداست و خشم او خشم خداست؟
فاطمهي زهرا3 كسي بود كه در خدا فاني بود. و تمام افعال و رفتار و كردار او براي رضاي خدا بود. و هيچ كاري جز براي رضاي خدا نكرد و در تمام كارهايش خدا را در نظر گرفت. چنين شخصيتي كه به اين مقام ميرسد خشم و رضايت او به خاطر خداست. پس خداوند هم به خاطر خشم و غضب او خشمگين و غضبناك ميشود و به خاطر شادي و رضايت او شاد و راضي میشود.
قال الله تعالي: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِيناً﴾.[25]
همانا كساني كه خدا و رسول او را اذيت ميكنند، خداوند آنان را در دنيا و آخرت لعن كرده و براي ايشان عذاب خوار كنندهاي مهيا ساخته است.
قال رسول الله6: «انما فاطمه بَضْعَةٌ مِنِّي مَا آذَاهَا يُؤْذِينِي».
رسول خدا6 فرمودند: همانا فاطمه پارهاي از وجود من است. آنچه كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است.[26] آنچه كه او را ناراحت و خشمگين كند، مرا ناراحت و خشمگين كرده است كه بنابر آيهي قبلي براي چنین كساني، عذابي دردناك مهيا شده. و مطمئنا كسي كه خدا او را لعنت كند و در آتش جهنم بسوزاند، از كافرين و مشركين است. اين حديث نيز از احاديث مورد اتفاق شيعه و سني است كه تمام علماء اهلسنت اين حديث را در كتب خویش آوردهاند و تاييد كردهاند.
براي اينكه روشن بشود چه كسي حضرت زهرا3 را اذيت كرده و آزار داده است به متن ذیل توجه کنید:
عمر در نامهاي به معاويه اينچنين مینویسد:
به فاطمه3 که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه بیرون نیاید (برای بیعت) هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و. .. آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه3 را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید و به فاطمه3 گفتم خانه را به آتش میکشم. .. همانطور دستش را بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد. من او را دور نمودم و با شدت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند. از شدت درد تازیانه، ناله کرد و گریست. ناله او به قدری جانکاه و جگرسوز بود، که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینههای علی7 و حرص او بر کشتن قریشیان (مشرک) افتادم، با پای خود لگد بر در زدم، ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه3 را شنیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو کرد. .. در عین حال فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه فاطمه3 شدم، با همان حال رو به روی من ایستاد. ولی شدت خشم، من را به گونهای کرده بود که گویی پردهای در برابر چشمم افتاده است. از روی روپوش چنان سیلی به صورت فاطمه3 زدم که به زمین افتاد.[27] السلام علیک یا سیدتی و مولاتی یا فاطمةالزهرا اللهم العن قاتلی فاطمة الزهراء. اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان
مسلمانان چرا شب دفن شد صديقه كبري |
|
چرا گم شد نشان قبر آن انسيه حورا |
هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ايامي |
|
نگين خاتم پيغمبران بشكست واويلا |
- غضب خداوند به غضب فاطمه3
حضرت علی7 از پیامبر اکرم6 نقل نموده که ایشان فرمودند:
«إِنَّ اللَّـهَ تَعَالَى يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا» خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه خشمگین و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی میشود.[28]
و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه3 فرمودند:
«إِنَّ اللهَ لَیَغضَبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرضَی لِرَضَاکِ»؛[29] خداوند برای خشم تو، خشمگین و. برای خشنودی تو، خشنود میشود.
هنگام ارتحال بزرگ بانوي اسلام حضرت فاطمه3 و بيان وصايا و حلاليت طلبیدن ايشان، حضرت در پاسخ میگويد: «پناه به خدا، تو داناتر و پرهيزکارتر و گراميتر و نيکوکارتر از آن هستي که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوري از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولي گريزي از آن نيست. به خدا قسم با رفتنت مصيبت رسول خدا6 را بر من تازه نمودي، يقيناً مصيبت تو بزرگ است. مصيبتي که هيچ چيز و هيچ کس نمیتواند به انسان دلداري دهد و هيچ چيز نمیتواند جايگزين آن شود».[30]
- مقدم نمودن خواست فاطمه3 بر خواست خويش
در هنگام وصيت حضرت زهرا3، امام در پاسخ به ايشان و گريستن هر دو، سر مبارک فاطمه3 را به سينه چسباند و فرمود: «هر چه میخواهي وصيت کن، يقيناً به عهد خود وفا کرده، هرچه فرمان دهي انجام میدهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خويش مقدم میدارم.»[31]
- پايان شکيبايي علي7
علي7 اسوه صبر و استقامت است. اما در شهادت حضرت زهرا3 تأثر و تألم خود را چگونه اظهار میدارد، تا آن جا که بعد از دفن همسر گراميش. در حالي که حزن و اندوه تمام وجود او را فرا گرفته بود خطاب به قبر پيامبر6 عرضه داشت:
«خدا چنين خواست که او زودتر از ديگران به رسول خدا6 بپيوندد، پس از او شکيبايي من به پايان رسيده و خويشتن داري از دست رفته، اما آن چنان که در جدايي تو صبر کردم، در مرگ دخترت نيز جز صبر چارهای ندارم شکيبايي بر من سخت است. پس از او آسمان و زمين در نظرم زشت مینمايد و هيچ گاه اندوه دلم نمیگشايد. چشمم بیخواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا3 ضربهای بود که دل را خسته و غصهام را پيوسته گردانيد و چه زود جمع ما را به پريشاني کشانيد... اگر بيم چيرگي ستمکاران نبود، براي هميشه اين جا [کنار قبر زهرا3] میماندم و در اين مصيبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از ديدگانم میراندم.»[32]
- فلسفه تولی و تبرّی از نگاه قرآن و روایات
نظام آفرینش بر جذب و دفع بنا نهاده شده است. موجودات عالم هستی، آن چه که سازگار با آنان باشد، جذب و آن چه که ناسازگار با آنان باشد، دفع میکنند. از این رو یکی از قوانین حاکم بر عالم ماده و طبیعت، قانون جاذبه و دافعه است.
آدمیان نیز به گونهای خلق شدهاند که حقایق و امور و اشیاء سازگار با خود را جذب، و امور ناسازگار با خود را دفع میکنند. خدای سبحان قوّه شهوت و غضب را به همین منظور در انسان نهاده است. تا وی با استفاده از آنها، حفظ و بقاء خود را تأمین نماید. قوّه شهوت را به انسان داده است تا با جذب چیزهایی که مناسب و سازگار با اوست، حیات و بقاء او را تضمین کند و قوّه غضب را به وی اعطاء کرده است، تا با دفع چیزهایی که ناسازگار با اوست و آسیب و گزندی بر او وارد میکند، حیات و بقاء خود را تأمین گرداند و اگر آدمی از این قوا برخوردار نباشد، به طور طبیعی، به طرف اموری مانند غذا و آب نمیرود و در برابر حیوانات درنده مقاومتی نمیکند که نتیجه آن چیزی غیر از نابود شدن نخواهد بود.
به لحاظ اجتماعی نیز، انسان با توجه به بهرهمندی وی از قوّه شهوت و غضب، با انسانهای دیگر انس و الفت برقرار میکند و در پرتو این انس و الفت، با آنان متحّد میشود و از نتیجه تلاش آنان برای رفع نیاز خود استفاده میکند و خود نیز به رفع نیاز دیگران میپردازد و در پرتو همین اتحاد است که اگر کسی یا کسانی یا چیزهایی، بخواهند آنها را مورد تهاجم و حمله قرار دهند به دفاع از خودشان میپردازند.
دین اسلام نیز که برای هدایت انسان در همه اعصار نازل شده و هماهنگ با فطرت و نظام تکوین است، به این اصل اساسی عامل بقاء و حیات انسان توجه کرده است، از این رو ایمان و دین را جز حبّ و بغض، و دوستی و دشمنی ندانسته است، که با دوستی حق و حق پرستان و دشمنی باطل و باطل پرستان، آدمی میتواند حیات حقیقی و انسانی خود را حفظ کند.
امام باقر7 به زیاد حذّاء فرمود:[33] آیا دین چیزی جز محبّت است، آیا نمیبینی که خدای سبحان در قرآن فرمود: «اگر خدا را دوست دارید پیامبر را اطاعت و تبعیّت کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد و گناهان شما را ببخشد، آیا مشاهده نمیکنید که خدا به پیامبر اکرم6 فرمود: «خدای سبحان ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهای شما زینت داده است»، و فرمود؛ «خدا مهاجران را دوست دارد». پس از آیات، فرمود: دین، محبت است و محبت، دین است.
در روایتی از امام صادق7 سؤال شد که آیا حبّ و بغض از ایمان است؟ حضرت در پاسخ فرمود:
«هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»؛[34] «ایمان جز حبّ و بغض چیز دیگری نیست.»
ناگفته نماند: اسلام که ایمان و دین را دوستی و دشمنی میداند، منظور حب و بغضی است که محور آن خدا و برای خدا باشد، در واقع این نوع پیوند است که در تعالیم دینی ارزشمند است.
و به عبارت دیگر: براساس آئین اسلام پیوستن و گسستن، اگر در چارچوب آموزههای اسلام و برای رضای خدا و یا به تعبیر دیگر مکتبی باشد، پیوستن و گسستنی است که انسانها را به یکدیگر پیوند داده و آن چنان آنها را به یکدیگر مربوط میسازد که هر پیوندی تحت الشعاع آن است. و پیوندهایی که تحت تأثیر خویشاوندی و منافع شخصی باشد، دچار تزلزل میگردد. از این رو امام صادق7 فرمود: ایمان کامل برخاسته از دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و بخشیدن برای خدا است.
و درحدیث دیگری میخوانیم:[35] از محکمترین دستگیرههای ایمان آن است که برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری و برای خدا ببخشی و برای خدا منع کنی.»
بنابراین، حبّ و بغض برای خدا، اساس دین است، که آدمی باید آن را تحصیل کند و بالاتر از آن باید در زندگی خود، آن را نشان دهد.
- تولّی و تبرّی
یکی از تعالیم و حقایقی که اسلام و قرآن ما را به آن فرا خوانده است، آموزه تولّی و تبرّی است، که انسان مسلمان و مؤمن باید آن را پذیرفته و زندگی دینی و ایمانی خود را بر آن اساس شکل دهد.
یعنی انسان مؤمن نه تنها باید خدا و پیامبر و اولیاء الهی را دوست داشته باشد، بلکه باید آنها را ولیّ خود قرار دهد و نه تنها باید شیطان و اولیاء شیطان و طاغوت را دشمن بدارد، بلکه باید از آنان جدا شود و بین خود و آنها گسست و فاصله ایجاد کند.
ما در این گفتار به مطالبی چند پیرامون این دو اصل میپردازیم که؛ اولاً حقیقت تولّی و تبرّی چیست؟ نسبت به چه کسانی باید تولّی و تبرّی داشته باشیم؟ چرا باید اهل تولّی و تبرّی باشیم و مسائلی مانند آن.
- مفهوم و حقیقت تولّی و تبرّی
تولّی در لغت به معنای دوستی کردن، ولیّ قرار دادن و ولایت دادن، کاری را به عهده گرفتن، دوستی و محبّت[36] و تبرّی به معنای بیزاری جستن، بیزار شدن، بیزاری.[37]
واژه تولّی، در صورتی که بدون حرف (عن) استعمال شود به همان معنای دوست دانستن کسی و پیروی کردن از او و ولیّ گرفتن وی و یاری رساندن به او ذکر شده و در صورتی که با حرف (عَن) به کار رود به معنای روی گرداندن است.
در قرآن کریم در بیشتر موارد، به معنای برگشتن و پشت کردن آمده است.[38] ولی در آیاتی نیز به معنای اول به کار رفته است. از باب مثال در آیه 51 سوره مائده میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّـهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصاری را دوست و تکیه گاه خود انتخاب نکنید، آنها اولیای یکدیگرند و کسانی از ما که، با آنان دوستی کند از آنها هستند، خدای سبحان جمعیت ستمکار را هدایت نمیکند.»
و در منابع شیعی، تولّی به معنای دوست داشتن، تصدیق و تبعیّت و پذیرش ولایت خدا و پیامبر و ائمه: است. از جمله آیاتی که برای این معنا، به آن استشهاد شده است، آیه 55 و 56 سوره مائده است که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّـهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ * وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّـهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾؛ «سرپرست و ولیّ شما فقط خداست و پیامبر او و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همانهایی که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند پیروزند، زیرا حزب و جمعیت خدا پیروز است.»
در تفاسیر، مصداق مؤمنانی که در نماز در حال رکوع زکات میدهند، را علی بن ابی طالب7 میدانند و با استناد به این آیه، تنها ولیّ و سرپرست و رهبری مادی و معنوی انسان و کسی که در امور انسان تصرّف میکند، خدا و پیامبر6 و علی ابن ابیطالب7 است و در آیه بعد میگوید: کسی که ولایت و سرپرستی خدا و پیامبر6 و افراد با ایمان (یعنی ائمه:) را بپذیرد، پیروز خواهد بود.
- مودّت اهلبیت، مزد رسالت
به لحاظ این که تولّی از آموزههای مهم در تعالیم اسلام است، پیامبر اکرم6 آن را مزد رسالت قرار داده و به امر خدا فرموده است: ﴿قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾؛[39] ای پیامبر بگو: من هیچ اجر و پاداشی بر موضوع رسالت از شما درخواست نمیکنم، جز این که ذوی القربای مرا دوست بدارید.» دوستی ذوی القربای پیامبر6 در واقع همان تولّی و قبول ولایت و رهبری ائمه معصومین: از دودمان پیامبر است که در حقیقت، تداوم خط رهبری پیامبر و ادامه ولایت الهی است.
ناگفته نماند: پذیرش محبّت ذویالقربی و ائمه معصومین:. در واقع به سود خود انسان است، چنان که در سوره سبأ، آیه 47 فرمود: ﴿قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللهِ﴾؛ بگو پاداشی را که از شما خواستم تنها به سود شماست، اجرو و پاداش من فقط بر خداوند است.»
یعنی پیامبر6 در مقام انجام وظیفه رسالت، جز از خدا پاداشی نمیخواهد و اگر محبت ائمه را پاداش رسالت خود قرار داده برای آن است که تنها راه رسیدن به سعادت و راهیابی به قرب الهی، محبت به اهلبیت: و اعتصام به حبل الهی و توسل به آنهاست. چنان که در سوره فرقان، آیه 57 فرمود: ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً﴾؛ «بگو من برای ابلاغ رسالت هیچگونه پاداشی از شما نمیخواهم مگر کسانی که بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.» پس راه قرب الهی محبّت به اهلبیت: است.
تبرّی نیز از آموزههای اعتقادی و رفتاری بوده و به معنای دوری جستن از دشمنان خدا است. این اصطلاح نیز مانند تولّی، ریشه در قرآن کریم دارد و در آن دارای کاربردهای فراوانی است.
در سوره بقره آیه 166 و 167 میفرماید: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا کَذٰلِکَ يُرِيهِمُ اللَّـهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَ مَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾؛ «در آن هنگام رهبران گمراه و گمراه کننده، از پیروان خود بیزاری میجویند و کیفر خدا را مشاهده میکنند و دستشان از همه جا کوتاه میشود و در این هنگام پیروان میگویند؛ کاش بار دیگر به دنیا باز میگشتیم تا از آنها (پیشوایان گمراه کننده) بیزاری جوییم، آن چنان که آنان امروز از ما بیزاری جستند، (آری) خداوند این چنین اعمال آنها را به صورت حسرت زایی به آنان نشان میدهد و هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد.»
تبرّی، در این آیه که بر وزن تفعّل است، به معنای فاصله گرفتن انسان از چیزی است که خوش ندارد با آن باشد، هم چنین به معنای قبول جدایی و فاصله گیری است و چون پیشوایان گمراه و پیروان آنها نسبت به یکدیگر چنین حالتی دارند، از هم فاصله میگیرند و از هم جدا میشوند.
در منابع دینی شیعی، این واژه به معنای بیزاری جستن و فاصله گرفتن از طاغوت، باطل، بتها، پیشوایان باطل و گمراه، شرک و بت پرستی، و بیزاری از دشمنان اولیاء الهی به کار میرود.[40]
با توجه به تأکید قرآن کریم به تبرّی، فرقهها و مذاهب اسلامی معتقد به تبرّی بوده و اختلافی در مفهوم کلّی قرآن و ضرورت و اهمیّت آن ندارند. ولی در خصوص مصداق دشمنی خدا و نیز معیار خروج از دین اختلافی پیدا کرده اند؛ شیعیان اعتقاد دارند که تبرّی از آموزههای اساسی این مذهب است آنها اعتقاد به امامت منصوص داشته و معتقدند که امامت با قید منصوص بودن دنباله رسالت و ضامن حفظ و بقای اسلام، و دوازده امام پس از پیامبر6، معصوم و منصوص از جانب خدایند.
برپایه این اعتقاد، امامان نگهدارنده دین از تحریف و دگرگونی در عقاید و اعمالند، و دشمنان آنان کسانیاند که مانع تحقّق امامت و در واقع مانع تحقق صورت ناب و حقیقی اسلام بودند و یا با اهلبیت پیامبر6 کینه توزی داشتهاند و این دشمنان در واقع دشمنان خدایند و تبرّی از آنان واجب است.
امامان شیعه نیز به مناسبتهای مختلف، تبرّی را از لوازم اسلام و ایمان خوانده و آن را واجب دانستهاند و مصادیق شمول این حکم را کسانی میدانند که به عترت پیامبر ظلم کردهاند، حرمت ایشان را شکستند، سنّت رسول خدا6 را تغییر دادند، برگزیدگان اصحاب پیامبر را تبعید نمودند، اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم کردند. همچنین ناکثین و پیمان شکنان جنگ جمل و قاسطین و معاویه و پیروانش و مارقین که با علی7 به مخالفت برخاستند. تمام پیشوایان گمراهی و رهبران ستمکار قاتل حضرت علی7 و قاتلان ائمه و اهلبیت: از کسانیاند که تبرّی از آنان لازم است. متونی که از ائمه معصومین: به جای مانده که شیعیان باید آنها را هنگام زیارت آنان بخوانند، سندی است که شیعیان با خواندن آن، برائت خود را نسبت به ظالمان در حق ائمه: اظهار میدارند.
- تبرّی از چه؟
در قرآن کریم در سورههای مختلف مشخّص کرده است که برائت از شرک و بت پرستی و رهبران شرک و گمراهی و معبودهای آنان، از مصادیق تبرّی است. از جمله در سوره ممتحنه از تبرّی ابراهیم و همگامانش سخن به میان میآورد و میفرماید: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ﴾ ؛[41] برای شما تأسّی نیکی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او نمودند وجود داشت، هنگامی که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا میپرستید بیزاریم. ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است و این وضع همچنان ادامه دارد، تا به خدای یگانه ایمان بیاورید.
با توجّه به این که در آغاز سوره، از دوستی با دشمنان خدا به شدّت نهی کرده است، در آیه به معرّفی الگو پرداخته که آن حضرت ابراهیم7 است که به قوم مشرک خود فرمود: «ما نه شما را قبول داریم و نه آئین و مذهبتان را و بالاتر، ما از شما و بت هایتان متنفریم و با نهایت قاطعیت و بدون هیچگونه پرده پوشی از شما بیزاری جسته و اعلام جدایی میکنیم.»
در همین سوره در مرتبه دوم بر تأسی مسلمانان به ابراهیم7 و پیروانش و الگوگیری از آن حضرت تکیه میکند و میفرماید: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾؛[42] برای شما مسلمانان در برنامه زندگی آنها اسوه و الگوی نیکویی بود. برای آنها که امید به خدا و روز قیامت دارند و هر کس سرپیچی کند و با دشمنان خدا طرح دوستی بریزد، به خودش ضرر زده و خداوند نیازی به او ندارد، زیرا که خدا از همگان بینیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.»
- شرائط تحقق تولّی و تبرّی
با توجه به این که تولّی به معنی عقیدهمندی به امامت و خلافت ائمه اطهار: بعد از پیامبر اکرم6 و محبّت به آنان و پیروی از آنان و تبرّی یعنی دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان و از تکالیفی است که متوجه هر مسلمانی است، برای تحقق آن شرائطی لازم است و آن شرائط عبارتند از:
- 1 ـ معرفت
تحقق تولّی و تبرّی به معرفت کامل اهلبیت پیامبر6 و ائمه معصومین: و شناخت صفات و احوال آنان و شناخت کافی نسبت به دشمنان و صفات رذیله و عقاید باطل و اعمال ناپسند آنها بستگی دارد. از این رو بر مسلمانان لازم است با شناخت فضائل و کمالات امامان و جایگاه آنان در نظام هستی و زندگی اجتماعی انسان، نسبت به آنها تولّی پیدا کنند و با تحقق تولّی در آنها، به فلاح و رستگاری نائل شوند و همچنین برای تحقّق تبرّی، لازم است دشمنان اهلبیت: را بشناسند و از ویژگیها و رذایل آنها آگاهی پیدا کنند که نتیجه آن انزجار و تنفر و بیزاری جستن از آن هاست.
در روایات، معرفت ائمه و اولیاء الهی و محبّت به آن حسنه شمرده شده و نشناختن آنها سیئه معرفی شده است. امام باقر7 فرمود: حسنه؛ معرفت ولایت و حبّ اهلبیت: است و سیئه؛ انکار ولایت و بغض اهل بیت: است. سپس این آیه را خواند: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛[43] و کسانی که کار نیکی انجام دهند، پاداشی بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت آن روز در امانند و آنها که اعمال بدی انجام دهند، به صورت در آتش افکنده میشوند. آیا جزایی جز آن چه عمل میکردند خواهند داشت.[44]
- 2 ـ تلازم تولّی و تبرّی
بدون تردید ولایت ائمه: با دو شرط سبب نجات است؛ یکی عقیدهمندی به امامت ائمه: و این که آنها جانشینان پیامبر6، و واجب الاطاعهٔ هستند و دوم مشروط است به تبرّی و بیزاری از دشمنان و ستمگران به اهلبیت:.
بنابراین تولّی و تبرّی ملازم هم هستند. یعنی تولّی و تبرّی باید با هم باشند و به همین دلیل تولّی و پذیرش ولایت امام، شرط دست یافتن به یقین در امر دین خواهد بود. چنان چه امام باقر7 تولای ائمه: و تبرّی از دشمنان آنان را، از ارکان معرفت خدا که به عبادت حقیقی او منتهی میشود، دانسته است.
ابیحمزه میگوید: امام باقر7 به من فرمود:[45] کسی خدا را عبادت میکند که او را شناخته باشد و اگر کسی خدا را نشاسدعبادت او گمراهانه است. ابیحمزه میگوید: از آن حضرت پرسیدم: شناخت و معرفت خدا چیست؟ فرمود: تصدیق و باور به خدا و باور به رسول خدا6 و ولایت علی7 را داشتن و امامت و پیشوایی او و پیشوایان هدایت را پذیرفتن و از دشمنان آنها در نزد خدا بیزاری جستن، حقیقت معرفت خداست.
در روایت دیگری ابوحمزه ثمالی از امام باقر7 نقل میکند که به او فرمود: ای ابوحمزه! کسی خدا را عبادت میکند که او را بشناسد و اما کسی که خدا را نشناخت، مثل آن است که او را در حال گمراهی عبادت میکند، عرض کردم: معرفت خدا چیست؟ فرمود: خدا و رسول اللّه6 را تصدیق کند، به حضرت امیر7 و ائمه هدا: بعد از آن حضرت اقتدا کند و از دشمنان آنها بیزاری جوید. این است معرفت خدا.
عرض کردم، اصلحک اللّه، چه چیزی است که آن را بدانم. حقیقت ایمان را کامل کردهام؟ فرمودند: دوست داشتن اولیای خدا، دشمنی با دشمنان خدا و این که با صادقان باشی، همچنان که خدا به تو امر کرده است، عرض کردم اولیاء و دوستان خدا و دشمنان خدا کیانند؟ فرمود: دوستان خدا، محمّد رسول اللّه6 و علی و حسن و حسین: و علی ابن الحسین8 هستند. سپس امر به ما رسیده، سپس پسرم جعفر و اشاره فرمودند به حضرت جعفر7 در حالی که آن حضرت نشسته بودند. سپس فرمودند: کسی که با آنها دوستی کند، پس به تحقیق با اولیاء اللّه دوستی کرده و چنین شخصی با صادقان باشد، آن سان که خدای تعالی به وی امر کرده است. بنابراین باید تولّی و تبرّی با هم در انسان تحقق پیدا کند، تا نتیجه بخش باشد.
- 3 ـ اقتداء عملی به اولیاء الهی و انزجار عملی از دشمنان
تولّی و تبرّی در صورتی موجب کمال ایمان و معرفت الهی است که آدمی اولیاء الهی و ائمه اهلبیت: را الگو و اسوه خود قرار داده و به آنها اقتدا کند و فضائل و کمالات آنها را در خود ایجاد نماید و رذایل دشمنان آنها را بشناسد و از آنها دوری جوید.
از اینرو علامت محبّت به اهلبیت:، عمل کردن بر اساس عمل آنان دانسته شده است. امام علی7 فرمود: «مَنْ أَحَبَّنَا فَلْيَعْمَلْ بِعَمَلِنَا وَ يَسْتَعِنْ بِالْوَرَع»؛[46] «کسی که ما را دوست بدارد به عمل ما عمل میکند و لباس ورع و پرهیزکاری را بر خود میپوشاند.»
امام صادق7 خطاب به شیعیانی که بین قبر پیامبر6 و منبر آن حضرت بودند فرمود: «به خدا قسم من شما را و ارواح شما را دوست دارم و شما با ورع و تلاش مرا بر این محبت کمک کنید»[47] و بدانید که ولایت ما به کسی میرسد که ما را با ورع و تلاش کمک کند و کسی که به عبدی اقتدا کند، باید در عمل به او اقتدا نماید. علاوه بر عمل و تلاش باید به دوستان آنها محبت ورزید و از دشمنان آنها تبرّی جست.
- آثار محبت اهلبیت:
- 1 ـ اطمینان و آرامش قلب
امام علی7 فرمود: هنگامی که آیه ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[48] نازل شد. پیامبر اکرم6 فرمود: این مربوط به کسانی است که خدا و رسولش را دوست داشته باشند؛[49] کسی که اهلبیت: مرا صادقانه و بدون دروغ دوست داشته باشد و مؤمنان را در حضور و غیاب دوست داشته باشد. آگاه باشید با یاد خدا همدیگر را دوست دارند.
- 2 ـ حکمت
امام صادق7 فرمود:[50] کسی که اهلبیت ما را دوست داشته باشد و محبّت ما در قلب او تثبیت شود، چشمههای حکمت بر زبانش جاری میشود و ایمان در قلبش تازه میگردد.
- 3 ـ استکمال دین
پیامبر خدا6 فرمود: محبّت به اهلبیت و ذریّه من سبب کامل شدن دین است.[51]
- 4 ـ امنیت در قیامت
پیامبر خدا6 فرمود: کسی که ما اهلبیت را دوست داشته باشد، خدای سبحان او را در روز قیامت محشور فرماید. در حالی که در امان است. [52]
و بالاخره محبت اهلبیت: آثار فراوانی چون خلاصی از گناهان، نور و روشنایی روز قیامت، ثبات و پایداری بر صراط و نجات از جهنم و ورود به بهشت و محشور شدن با ائمه: و خیر دنیا و آخرت به دنبال دارد.
از این جهت لازم است مؤمنان تلاش کنند تا محبت اهلبیت: را در خود محقق ساخته و در عمل به آنها اقتدا کنند و آنها را الگوی خود قرار دهند و در کنار آن، از دشمنان آنها تبرّی جویند و یکی از راههای ابراز تولّی و تبرّی، خواندن زیارتها و توجّه به متن آنها؛ به ویژه زیارت جامعه کبیره است.
- آثار تولّی و تبرّی
باتوجه به این که تولّی؛ پذیرش ولایت و سرپرستی و امامت و رهبری ائمه معصومین: و اهلبیت پیامبر6 است و تبرّی؛ بیزاری جستن از دشمنان آنها، و با توجه به این که تولّی و تبرّی بالاتر از شهوت و غضبی است که در حیوان است و بالاتر از محبّت و عداوت و ارادت و کراهت است که از ویژگیهای اولیاء حق و مؤمنان است که با آن دوستی و دشمنی را روح میدهد و باطن محبت را به انسان میچشاند روشن میشود که تولّی و تبری دارای فلسفه و حکمت مهمی است از جمله:
- 1ـ تکامل معنوی
از آن جایی که هر جنسی به جنس خود تمایل دارد و از غیر جنس خود گریزان است، انسانی که تولّی اولیاء الهی و تبرّی دشمنان آنها را با عمق جان به دست آورد، خود را به ویژگیهای مثبت اولیاء الهی میآراید و از زشتی دشمنان آنها دوری میکند و در قیامت نیز با اولیاء الهی محشور میشود. از این رو پیامبر6 فرمود: انسان با محبوب خویش همراه است و با او محشور میشود.[53] و این همراهی در عمل، به همراهی در رفتار منتهی خواهد شد.
- 2 ـ انسجام اجتماعی و مصونیت از آسیب دشمنان
تولّی و تبرّی ، باعث میشود که انسان از سویی با انسانهایی که دارای این ویژگی هستند متحد شده و در پرتو اتحاد با آنها به انسجام اجتماعی میرسد که نتیجه آن پیروزی است و از سویی انسان با تبرّی، از دشمنان حق دور شده و آنها را از دست یابی به اسرار خود دور میکند و در نتیجه بیگانگی با دشمن را حفظ و به صورت بیگانه با او برخورد میکند تا از آفات و آسیبهای دشمنان مصون بماند. از این رو قرآن کریم میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّـهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾؛[54] ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصاری را ولیّ و دوست و تکیه گاه خود انتخاب نکنید، آنها اولیاء یکدیگرند و کسانی از شما که با آنها دوستی کنند، از آنها هستند، خدای سبحان جمعیت ستمکار را دوست ندارد.»
و نیز فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لاَ يَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَکُمُ الْآيَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛[55] ای کسانی که ایمان آوردهاید، محرم اسرار از غیر خود انتخاب نکنید، آنها از هرگونه شرّ و فسادی درباره شما کوتاهی نمیکنند، آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید، نشانههای دشمنی آنان از دهان و کلامشان آشکار شده و آن چه در دلهایشان پنهان میدارند، از آن مهمتر است. ما آیات و راههای پیشگیری از شرّ آنها را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید.
- زیارت عاشورا، تجلّی تولّی و تبرّی
مقدمتاً به عرض میرسانیم انسان دارای فطرت الهی است و این فطرت الهی در بردارنده ویژگیها و استعدادهایی است که در ذیل توضیح میدهیم:
1ـ خدای سبحان، انسان را با ویژگی فطرت آفریده است، فطرتی که اساس آن عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت؛ و تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است، ویژگی که همگانی و تغییرناپذیر است. یعنی اصل این فطرت در همه انسانها وجود دارد. گرچه ممکن است در تشخیص مصداق کمال مطلق گرفتار خطا و اشتباه شوند.
به همین منظور خدای سبحان، دین را که همگام و هماهنگ با فطرت است، در اختیار آدمی قرار داده و از او خواسته است؛ تا تمام توجهش را متوجّه دین هماهنگ با فطرت کند و با استفاده از آن، در علم و عمل، خود را به کمال مطلق نائل و از نقص مصون بدارد؛ ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذٰلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾؛[56] پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خدای سبحان انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست، این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمیدانند.»
2 ـ از آنجا که خداوند کمال مطلق و طاغوت سر تا پا نقص و شر است و برای این که انسانها در مسیر فطرت گام بردارند و از خطا در تشخیص مصداق کمال مطلق و نقص و شقاوت مصونیّت پیدا کنند، خدای سبحان، در میان هر امّتی، پیامبری برانگیخته تا حجت بر آنها تمام شود و مصداق واقعی کمال مطلق را شناخته و راه رسیدن به آن را بیابند و همچنین مصداق نقص را شناخته و راه مصونیت از آن را بیابند.
﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّـهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِينَ﴾ ؛[57] ما در هر امّتی رسول فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید، خدای متعال گروهی را هدایت کرد و گروهی ضلالت و گمراهی دامنشان را گرفت، پس در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود.
اساس دعوت همه انبیاء، دعوت به توحید و پرستش خدای یگانه و دوری از طاغوت و مبارزه با اوست. زیرا اگر پایههای توحید محکم نشود و طاغوتها از جوامع انسانی و محیط افکار طرد نگرند، هیچ برنامه اصلاحی قابل پیاده شدن نخواهد بود.
اگر آدمیان بدانند کمال مطلق خداست و راه رسیدن به کمال مطلق عبادت و سر سپردگی و تسلیم شدن در برابر خداست و نقص، طاغوت است. و راه مصونیت از آن، اجتناب از طاغوت و مبارزه با اوست و با آگاهی از این رهنمود، راه انبیاء را انتخاب کنند. به طور طبیعی عشق به کمال در آنها شکوفا میشود، ولی اگر از این نعمت استفاده نکنند، دچار گمراهی میگردند. زیرا دسته اول؛ مقدّمات هدایت را؛ که همانا عبارت از عقل و فطرت و فرستادن انبیاء و ارائه آیات تکوینی و تشریعی خداست، پذیرفته و با تصمیم گیری آزادانه، به سر منزل مقصود رسیدهاند و دسته دوم با لجاجت و خیره سری و استکبار و غرور، از پذیرش مقدّمات هدایت، سرباز زده و خود را به طاغوت و باطل نزدیک کرده و در نتیجه گرفتار ضلالت و گمراهی شده و از مقصود دورماندهاند.
در پایان آیه نیز برای بیدار کردن گمراهان و تقویت روحیه هدایت یافتگان، این دستور عمومی را صادر کرده؛ که در روی زمین سیر کنند و آثار گذشتگان را که بر روی زمین و یا در دل خاک نهفته است بیابند، و بدانند سرانجام کار کسانی که آیات خدا را تکذیب کردند به کجا کشیده است.
وقتی انسان که به منظور آموختن درس و عبرت گیری از گذشتگان در زمین سیر میکند، از یک سو با ظالمان و ستمگران و اهل باطل و آثار آنها روبرو میشود و از سوی دیگر با پاکان و نیکان و اهل توحید و آثار آنان مواجه میگردد؛ به طور طبیعی انسان بیدار، با مشاهده نتایج اعمال ظالمان و اهل باطل، از باطل و ستم و انحراف اجتناب میکند و با دیدار آثار نیکان و پاکان، خود را به نیکی و پاکی میآراید.
3ـ گرامیداشت انسانهای شایسته و فرهیخته و تأثیر گذار و نقش آفرین و مصلحان تاریخ و زنده نگهداشتن نام و یاد آنان، در تمام جوامع بشری رواج دارد. جوامع با تعظیم صاحبان کمال و علم و دانش و بزرگداشت مقام آنان، از آنها تجلیل به عمل میآورند. و این به مقتضای فطرت است. باید توجه داشت که تجلیل و تعظیم بزرگان و صاحبان کمال، ریشه در کمال دوستی انسان و گرایش فطری او به کمال دارد لذا انسانهای کامل و صالح را ستایش کرده و در ساحت آنان کرنش میکند. و این ستایش و کرنش در برابر انسانهای کامل، چه زنده و مرده، تفاوتی نمیکند.
چنان چه آدمیان در برابر فرهیختگان و صاحبان کمال، ستایش و کرنش میکنند، نسبت به انسانهای طالح و آلوده و ستمگر حالت نکوهش داشته و آنها را مذمّت کرده و طرد میکنند.
4ـ از آنجا که زیارت، مصداقی از بزرگداشت افتخار آفرینان است و زیارت پیامبر اکرم6 و اهلبیت آن حضرت که در روایات فراوانی تأکید شده است؛ علاوه بر پیوند وثیق بین زائر و مزور، نکوداشت عظمت و مقام آنها، به انگیزه عشق به کمال و کمال خواهی است که در این جا به بیان دو روایت اکتفا میشود.
امام حسن مجتبی7 فرمود: من به پیامبر خدا6 عرض کردم پاداش کسی که به زیارت تو اقدام کند چه خواهد بود؟ پیامبر اکرم6 فرمود: کسی که مرا یا پدرت را، یا تو را یا برادرت را زیارت کند، بر من لازم است که در روز قیامت با او دیدار کرده و او را از گناهانش رها سازم.»[58]
امام حسین7 نیز خطاب به پیامبر6 عرض میکند، کسی که به زیارت ما میپردازد چه پاداشی برای اوست؟ پیامبر6 فرمود: فرزندم، کسی که در حال حیات و زندگی یا مرگ، مرا و پدرت و برادرت و خودت را زیارت کند، بر من است که او را در روز قیامت زیارت کنم و او را از گناهان نجاتش دهم و وارد بهشتش سازم.[59]
5ـ یکی از امامانی که به زیارت او تأکید شده، امام حسین7 است که در برخی روایات گفته شده؛ اگر کسی قبر حسین7 را در کنار فرات زیارت کند، مانند کسی است که خدا را فوق عرشش زیارت کرده باشد و یا اگر کسی آن حضرت را با معرفت و شناخت حقش زیارت کند خدای سبحان او را در اعلی علیین قرار دهد و اگر کسی قبر حسین7 را در حالی که به حقش معرفت دارد زیارت کند، خدای سبحان گناهان گذشته و آیندهاش را میبخشد.[60]
و یکی از زیاراتی که بر خواندن آن و مداومت بر آن تأکید شده زیارت روز عاشورای امام حسین7 است.
امام باقر7 فرمود: اگر کسی در روز عاشورا از نزدیک امام حسین7 را با چشم گریان زیارت کند، خدای سبحان به او پاداش دو هزار حج و دو هزار عمره و دوهزار شرکت در جهاد که در رکاب پیامبر خدا6 و ائمه اطهار: باشد، اعطا، میکند. از آن حضرت سؤال کرد، اگر من امکان حضور در کربلا و حرم مطهر آن حضرت را در روز عاشورا نداشته باشم و از راه دور بخواهم آن حضرت را زیارت کنم تکلیف چیست؟ حضرت فرمود: پیش از ظهر در جای بلندی بایست و پس از اشاره به سوی مرقد آن حضرت بر او سلام کن و بر ستمگران و کشندگان او لعن و نفرین بفرست، آنگاه دو رکعت نماز زیارت بخوان و هرچه میتوانی بر مصیبت او گریه کن و خاندانت را نیز بر این عمل وادار ساز، و در خانه مصیبت آن حضرت را اقامه کن. سپس فرمود: هر که این کار را انجام دهد من ضمانت میکنم که خدای سبحان پاداش یاد شده را به او بدهد.
پس از بیان مطالب به بیان اصل زیارت میپردازد.[61]
این زیارت با سلام و درود بر امام حسین7 به عنوان فرزند پیامبر خدا6 و امیرالمؤمنین7 و سرور اوصیاء و فاطمه زهراء3 سرور زنان عالم و سلام و درود بر او، به عنوان خون خدا و فرزند خون خدا و یگانه روزگار و سلام بر کسانی که در آستانه او عاشقانه ایثار و فداکاری کردند، آغاز میشود. و با بیان آن مصائب و عظمت آنها، مطالب ادامه پیدا میکند. پس از آن به لعن و نفرین ظالمان میپردازد و مطالب فراوانی در آن بیان میکند.
- ظهور تولّی و تبرّی در زیارت عاشورا
از تأکید بر زیارت امام حسین7 به گونه کلّی و خصوصاً زیارت آن حضرت، در روز عاشورا و خواندن زیارت عاشورا در همه ایام، استفاده میشود که یکی از نکات مورد توجه، تجلّی و ظهور تولّی و تبرّی در زندگی شیعیان و پیروان اهلبیت رسول اللّه6 است. در زیارت عاشورا تولّی و اظهار ولایت و پذیرش آن به خوبی آشکار است و همچنین تبرّی و اظهار برائت و انزجار از ظالمان و ستمگران و کسانی که آنها را به شهادت رساندند.
- فرازهایی از زیارت عاشورا
- 1 ـ فرازهایی که گویای تولّی است
الف: در فراز اول که با سلام و درود بر آن حضرت آغاز میشود و زائر میگوید: سلام برتو ای اباعبداللّه، سلام بر تو ای فرزند رسول خدا، سلام بر تو ای فرزند امیرالمؤمنین و سرور اوصیاء، سلام بر تو ای فرزند فاطمه سرور زنان جهان، سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خون خدا و یگانه روزگار، سلام بر تو و جانهای پاکی که در آستانه تو فرود آمدند، سلام الهی بر همه شما در همیشه زمان، تا هنگامی که من زندهام و روز و شب پایدار باقی است.
ای اباعبداللّه، بیتردید مصیبت تو بسیار سخت و تحمّل آن بر همه انسانهای مسلمان بسی دشوار است، نه تنها بر موجودات زمینی، بلکه دیدن آن صحنههای دلخراش و جانکاه، برای ساکنان آسمانها نیز سنگین بود.
ب: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّـهِ إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ؛ ای حسین، ای اباعبداللّه، بیشک تا روز رستاخیز بر این عقیده استوار میمانم که در کنار یاران شما بوده و در جبهه همرزمان شما باشم.
ج: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ فَأَسْأَلُ اللَّـهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقَامَكَ أَنْ يُكْرِمَنِي بِكَ وَ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اهلبیت مُحمّد6 اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».
پدر و مادرم فدای تو باد، تحمّل مصیبت تو بسیار سخت است، از خدایی که منزلتِ کریمانهای به تو بخشید و مرا در سایه آشنایی با تو گرامی داشت، مشتاقانه خواستارم در رکاب پیشوای پیروزی از خاندان نبوی7 که به هدف خونخواهی تو برمی خیزد، توفیق حضور داشته باشم.
بار خدایا! مرا در پرتو الطاف سالار شهیدان در دنیا و آخرت جزء رو سفیدان و آبرومندان درگاهت قرار ده.
در فراز بعدی زائر، راه تقرّب به خدا و پیامبر خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین: را ولایت و محبت امام حسین7 و بیزاری از دشمنان آنها میداند.
- 2 ـ فرازهایی که به بیان تبرّی میپردازد
الف: در این زیارت، تبرّی به صورت لعن و نفرین نسبت به کسانی که اساس ظلم و ستم را بنیان نهادند بیان میشود. از جمله میفرماید:
«فَلَعَنَ اللَّـهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ اللَّـهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمْ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللَّـهُ فِيهَا وَ لَعَنَ اللَّـهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّـهُ الْمُمَهِّدِينَ لَهُمْ بِالتَّمْكِينِ مِنْ قِتَالِكُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ».
لعنت خداوند بر کسانی که اساس ظلم بر شما خاندان نبوی را بنیان نهادند، لعنت خدا بر نامسلمانانی که منزلت خدادادی شما را نادیده گرفتند و شما را از جایگاه امامت بیرون راندند و خلافت الهی شما را به یغما بردند.
لعنت خدا بر کسانی که بر اثر ترس و جهالت و سفاهت به طاغوت زمان پیوستند و زمینه کشتار شما را فراهم ساختند، از همه این افراد و کسانی که سبب شیوع و گسترش تفکر اموی شدند و گروهی که به جای پذیرش ولایت الهی، ولایت طاغوت را پذیرفتند و افرادی که طوق بندگی و پیروی بیچون و چرای آنان را به گردن آویختند، از همگی آنان گسسته، به خدا و خاندان پاک شما میپیوندم.
در فراز بعدی، مصادیق ظالمان را متذکر شده و از افرادی چون آل زیاد و آل مروان و همه فرزندان امیه و پسر مرجانه (ابن زیاد) و عمر بن سعد و شمر یاد میکند که ملعون هستند و در پایان این فراز میگوید: نه تنها این افراد مورد لعن و نفرین خدایند، بلکه کسانی که مقدّمات پیکار با حسین7 را فراهم ساختند، مورد لعن قرار داده و فرمود: لَعَنَ اللَّـهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِكَ یعنی لعنت خدا بر سپاهیانی که با آماده سازی مقدمات و ساخت زین و لگام برای اسبهای جنگی و پوشیدن نقاب، زمینه کشتار شما را فراهم کردند.
ب: در یک فراز، اظهار برائت و انزجار میکند از کسانی که پایه گذار ستم بر اهلبیت و شیعیان آنها بودند و از خدا میخواهد؛ که این اظهار برائت را روزی آنان قرار دهد و در شعار ویژهای که گفته شد، صد بار آن را بگویید، به صورت کلی میگوید: «اللَّهُمَ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ و تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً»؛ خدایا نخستین ستمگر بر اهلبیت پیامبر6 و همه پیروانش را لعنت کن، گروهی که به جنگ با امام حسین7 برخاستند و آنان که سپاهیان جهالت و سفاهت را بدرقه کردند و کسانی که به این جنایت هولناک رضایت دادند، افکار آنان را پسندیدند و به کردار آنان شادمان شدند، خدایا همگی آنان را لعنت کن.
از مجموعه این زیارت چند مطلب استفاده میشود:
اول: تقرّب به خدا، از راه دوستی و ولاء امام حسین7 و اهلبیت. به طور کلّی، و دوستی و موالات دوستان آنها، و برائت و انزجار از ظالمان و ستمگران و پیروان و دوستان و زمینهسازان گسترش تفکّر ستم و ستمگری حاصل میشود.
بنابراین کسانی که بخواهند تنها با ابراز محبّت و دوستی و پیوند با آنها به مقامات معنوی نائل شوند، پندارشان غلط است، بلکه این ولایت و دوستی باید ملازم با برائت و انزجار از ظالمان و دوستان آنها نیز باشد.
دوم: برائت، تنها به این نیست که آدمی از ظالمان و ستمگران اعراض کند، بلکه باید با اظهار تبرّی از آن و هر کسی که به گونهای با ظلم و ستم همراه است نیز ملازم باشد. از این رو کسانی که مستقیماً به اهلبیت: ستم کردهاند، یا ستمگران را یاری نمودند و یا به ستم بر آنان راضی باشند، هر سه گروه در ستم سهیماند و تبرّی و انزجار از آنها نیز لازم است.
سوم : از زیارت عاشورا استفاده میشود که برائت از ظالمان و ستمگران به این است که آنها را مورد لعن قرار دهند. در واقع این گروه از رحمت و مغفرت خدا محرومند، چنان که ملاحظه میشود که در قرآن گروههایی چون ظالمان،[62] دروغگویان،[63] کافران،[64] و کسانی که حق را کتمان کردهاند.[65] مورد لعن خدای سبحان قرار گرفتند. و بلکه برخی علاوه بر لعن خدا، مورد لعن لعن کنندگان نیز قرار گرفتند، خواه فرشتگان باشند یا مؤمنان یا هر کسی. بنابراین اگر در زیارت عاشورا کسانی که به پیامبر6 و اهلبیت آن حضرت: ستم کردهاند، مورد لعن قرار گرفتند، باید توجه داشت که این مطلب ریشه قرآنی دارد.
چهارم: زائری که زیارت عاشورا را قرائت میکند خواستههایی دارد؛ از جمله این که؛ خدای سبحان حیاتش و مماتش و زندگی و مرگش را، زندگی و مرگ پیامبر6 و اهلبیت آن حضرت قرار دهد و میگوید: «اَللّهُم اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ خدایا مرا در این جایگاهی که هستم از کسانی قرار ده که از درود و تحیّت، لطف و رحمت و عفو و مغفرت تو بهره مند باشد. خدایا زندگی و مرگ مرا با حیات و ممات پیامبر6 و اهلبیتش همگون قرار ده.
در این فراز زائر میگوید: زندگی پیامبر6 و اهلبیت آن حضرت زندگی همراه با انس با خدا و عزّت و طهارت و در واقع زندگی پاکیزه وحیات طیّب بوده است به من نیز همان زندگی را اعطاء کن و مرگی ده که در آن عزّت و با عشق به لقای
الهی باشد. چنان که مرگ آنها نیز مرگ با عزّت و همراه با عشق به لقاء الهی بوده است.
زیرا معیار حیات پاکیزه و زندگی سعادتمندانه، چیزی جز همراهی و هماهنگی با آن بزرگواران نیست. آنها هستند که اسوه و الگوی آدمیان هستند، بنابراین انسانی که میخواهد زندگی و مرگ سعادتمندانه داشته باشد، باید الگوهای زندگی و مرگ سعادتمندانه را ، که معصومین: هستند، بشناسد و با ابعاد زندگی آنها آشنایی پیدا کرده و در عمل نیز در همه ابعاد زندگی از آنها پیروی نماید. در این صورت است که مرگ او و حیات او مرگ و حیات سعادتمندانه خواهد شد.
- چگونگی دریافت درود و رحمت الهی
در آغاز این فراز، زائر از خدا میخواهد که او را در جایگاهی قرار دهد که به او درود و رحمت و مغفرت اعطاء میگردد.[66] قرآن کریم راه آن را به ما معرفی کرده، از جمله در سوره بقره فرمود: ﴿وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ * أُولٰئِکَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾.[67]
و به صبر پیشگان بشارت ده، آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان میرسد میگویند: ما از خدائیم و به سوی او باز میگردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگانند، چنان چه پیامبر6 و ائمه معصومین: از ویژگی صبر و استقامت برخوردارند و به همین دلیل، مشمول درود و رحمت خدا قرار گرفتند. مسلمانان نیز باید ضمن اطاعت از فرمانهای الهی، با صبر و ایستادگی در برابر گناهان و در برابر مصائب و رویدادهای تلخ، از درود خاص الهی و رحمت حق بهره مند شوند.
- اسباب مغفرت الهی
و اگر بخواهند از مغفرت الهی برخوردار باشند، باید تقوای الهی و پروا پیشهکنند تا به مغفرت الهی نائل شوند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّـهَ يَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً وَ يُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ﴾؛[68] «ای کسانی که ایمان آوردهاید تقوا پیشه کنید خداوند برای شما وسیلهای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار میدهد و گناهانتان را میپوشاند و شما را مورد مغفرت و آمرزش قرار میدهد.»
از جمله اموری که سبب برخورداری از مغفرت الهی میشود، دوستی خدا همراه با پیروی از پیامبر6 است: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّـهُ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ﴾؛[69] «بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.»
یکی دیگر از اموری که باعث مغفرت الهی میشود، گفتن سخن حق و درست و منطقی است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً * يُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ﴾؛[70] ای کسانی که ایمان آوردهاید، تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید تا خدا کارشما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد.»
- نتیجهگیری
از آنچه که در این نوشتار تحت عنوان ظهور و تجلّی، تولّی و تبرّی در زیارت عاشورا مورد بررسی قرار گرفته است، روشن میشود که:
اولاً: آدمی بر فطرت الهی آفریده شده است که به مقتضای آن فطرت الهی، به کمال عشق میورزد و از نقص و شرّ گریزان است.
ثانیاً: به مقتضای این گرایش فطری، انسان به خدای سبحان که کمال مطلق است عشق میورزد و به تبع آن، به هرچه که وجهه الهی داشته باشد، از جمله به اولیاء الهی و انسانهای کامل نیز عشق میورزد و چون به آنها عشق میورزد، به دیدار آنها میرود و به زیارت آنها میپردازد تا از این راه، هم عشق و محبّت خود را به آنها نشان دهد و هم از راه باطل و انحراف فاصله بگیرد.
ثالثاً: یکی از زیارتهایی که محبّان اهلبیت: به آن ترغیب شدند، زیارت عاشورا است که خطاب به سید الشهداء حسین بن علی8 خوانده میشود که محتوای این زیارت، از سویی تجلّی و ظهور تولّی و اظهار محبت نسبت به اولیاء حق و پیامبر6 و اهلبیت پیامبر است که با درود بر امام حسین7 آغاز میشود و از سوی دیگر، تبلور تبرّی و اظهار انزجار نسبت به ظالمان و ستمگران و همراهان آنان است و تبری از کسانی که به آن تمسّک میکنند و به ظلم آنها راضیند.
رابعاً: انسان زائر، با اظهار تولّی و تبرّی، با توجه به معرفتی که نسبت به حق امام حسین7 پیدا میکند، در مقام دعا از خدای سبحان درخواست میکند؛ که زندگی او زندگی پیامبر6 و اهلبیت او و مرگ او مرگ پیامبر6 و اهلبیت او باشد. یعنی زندگی که در آن توحید و اخلاق و ارزشهای انسانی و عشق به خدا جلوه کند و مرگ او نیز با عشق به لقاء الهی و توأم با عزّت و ارجمندی بوده و با مغفرت و آمرزش الهی در درگاه حق حضور یابد.
[1] . گفتاری از حضرت آیهٔالله مکارم شیرازی.
[2] . «إِنَّ اللَّـهَ تَعَالَى يَغْضَبُ لِغَضَبِكَ، وَ يَرْضَى لِرِضَاك»؛ مناوی، اتحاف السائل بما لفاطمهٔ من الفضائل، ص8 .
[3] . مستدرک الصحیحین، ج3، ص153. اسد الغابهٔ، ج 5، ص 522. تهذیب التهذیب، ج 12، ص 441. کنز العمال، ج 7، ص 111 به نقل از ابن نجار،
[4] . کنزالعمال، ج6 ، ص219.
[5] . ذخائرالعقبی، ص39. المستدرك: 3/158، مسند احمد: 4/323. (با کمی تفاوت)
[6] . المستدرک: 3/158، مسند احمد: 4/323. [این حدیث را در کتاب های: المستدرک، الإصابه و تهذیب التهذیب میتوانید بیابید؛ البتّه نویسندهی کنزالعمّال نیز آن را از ابی یعْلی، طَبَرانی و ابی نعیم، روایت میکند. همچنین نویسندگان دیگری نیز این حدیث را روایت کردهاند. حجتالاسلام والمسلمین نظری منفرد].
[7] . سوره احزاب: آیه57.
[8] . اما آن کسانی که محسن حضرت زهرا3 را سقط کردند، اگر پیامبر خدا6 بود، با آنها چه معاملهای میکرد؟ آیا آنها را رها میکرد؟.
[9] . ابن ابیالحدید، به یک مناسبتی در شرح نهجالبلاغه - که این شرح نهجالبلاغه، در عین حالی که شرح است، یک کتاب کلامی است-، بعد از بیان این مسائلی که اتفاق افتاده، میگوید صحیح، چیزی است که مرحوم سید مرتضی در شافی فرموده (سید مرتضی علم الهدی، برادر سید رضی است) و آن اینست که امیرالمؤمنین7 را «أخرجوه قهراً» با آن کیفیت حضرت امیر7 را به مسجد آوردند. حالا داوری را من به عهدهی خود شما عزیزان میگذارم، آیا این کارهایی که اینها نسبت به صدیقهی طاهره3 انجام دادند، این کارهایی که نسبت به امیرالمؤمنین7 انجام دادند، ایذاء رسول خدا6 نیست؟ مگر اینکه کسی عاقل نباشد که انکار کند. .
[10] .
نشاط رفت از این خانه روح دیگر نیست |
|
چهار طفل در این خانه هست و مادر نیست |
ز من بگو تو به صیاد سنگدل که میا |
|
به خانهای که تو آتش زدی کبوتر نیست |
* |
|
* |
دگر پروانه بال و پر ندارد |
|
نه بال و پر که خاکستر ندارد |
مفسرها به خط خون نویسید |
|
که قرآن علی کوثر ندارد |
ای گل پرپر شدهی باغ من |
|
تازه شد از رفتن تو داغ من |
مرگ پیمبر کمرم را شکست |
|
داغ تو رکن دگرم را شکست |
فاطمه جان؛ * |
|
* |
جای مناجات و نماز شبت |
|
میشنوم زمزمه زینبت |
دست برون تو ز دل خاک کن |
|
اشک ز چشم حسنت پاک کن |
* |
|
* |
وای من و وای من و وای من |
|
میخ در و سینه زهرای من |
در وسط کوچه تو را میزدند |
|
کاش بجای تو مرا میزدند |
نفسی علی زفراتها محبوسه |
|
یا لیتها خرجت مع الزفراتی |
لا خیر بعدک فی الحیات و إنما |
|
أبکی مخافهٔ أن تطول حیاتی |
* |
|
* |
[11] . ر.ک: تواتر روایت «فاطمة بضعة منی ...».
[12] . ر.ک: مقالهی «فاطمه زهرا پاره تن رسول خدا».
[13] . سوره احزاب: آیه57.
[14] . سوره توبه: آیه61.
[15] . «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ6 فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ». صحيح البخاری، محمد بن إسماعيل أبوعبدالله البخاری الجعفی (م256ق)، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، بیروت_یمامه، دار ابن كثير، چاپ سوم، 1407ق-1987م، ج3، كتاب فرض الخمس، باب1، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، ص1126، ح2926.
[16] . «فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ». صحيح البخاری، پیشین، ج6، كتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبی6 لا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَهٌٔ، ص2474، ح6346.
[17] . «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ». صحيح البخارى، پیشین، ج4، كتاب المغازی، باب38، باب غزوة خيبر، ص1549، ح3998
لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ، صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، ج5، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، باب 16 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ6، ج ص154، ح4471،
«فغضبت فاطمه3 علی ابی بکر و هجرته، فلم تکلمه حتی ماتت». السنن الکبری، أبو بكر أحمد بن الحسين بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی البيهقی (م458ق)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الكتب العلميهٔ، ج6، ص489، ح12732، متن کتاب؛/ و همان، ج6، ص490، ح12734، متن کتاب.
[18] . الإمامهٔ والسياسهٔ، أبو محمد عبد لله بن مسلم ابن قتيبهٔ الدينوری(م276هـ)، تحقيق: خليل المنصور، بیروت، دار الكتب العلميهٔ، 1418ق-1997م، ج1، باب كيف كانت بيعهٔ علی رضی الله عنه، ص17.
[19] . «...والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها». همان، ج1، ص17
«وَاللهِ لأَدْعُوَنَّ اللَّـهَ عَلَيْكَ» أنساب الأشراف، أحمد بن يحيي بن جابر البلاذری(م279ق)، تحقيق: سهيل زكار و رياض الزركلی، بیروت، دار الفكر، چاپ اول، 1417ق-1996م، ج10، ص79؛/ و السقيفهٔ وفدك، أبي بكر أحمد بن عبد العزيز الجوهری(م323ق)، تحقيق: تقديم وجمع وتحقيق: الدكتور الشيخ محمد هادی الأمينی، بیروت، شركهٔ الكتبی للطباعهٔ والنشر چاپ اول، 1401ق-1980م، چاپ دوم، 1413ق-1993م، ص104.
[20] . ر.ک: «افسانه خواستگاری امیرالمومنین7 از دختر ابوجهل» و «خشم مقدس حضرت زهرا3».
[21] . سوره حشر: آیه7.
[22] . سوره نجم: آیه 3-4.
[23] . مستدرک حاکم نیشابوری، ج 3، ص 154.
[24] . [در اينجا فقط به جهت اختصار، تنها تعداد محدودي از كتب اهلسنت ذكر شده بنابراين اشارهای به اسناد موجود در بقيهي كتب اهلسنت و اسناد موجود در كتب علماء شيعه نشده است.] .
[25] . سوره احزاب: آیه57..
[26] . المغنی، ابن قدامه، ج 8، ص 525.
[27] . عوالم العلوم، ص 599 .
[28] . کنزالعمال/ مؤسسه الرسالهٔ بیروت/ ج12/ ص111.
[29] . کنزالعمال/ مؤسسه الرسالهٔ بیروت/ ج12/ ص111.
[30] . سید محمد کاظم قزوینی/ فاطمهٔ الزهرا من المهد الی اللحد/ دارالصادق بیروت/ چاپ اول/ صص610ـ609 .
[31] . همان.
[32] . اصول کافی، ج1، ص159.
[33] . «هل الدین الّا الحبّ الاتری الی قول الله ان کنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم اولاترون قول الله لمحمد6 حبّب الیکم الایمان و زیّنه فی قلوبکم قال یحبّون من هاجر الیهم و قال الدین هو الحبّ و الحبّ هو الدین»؛ تفسیر نورالثقلین، ج5، ص44 .83 ؛
[34] . تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص83.
[35] . «من اوثق عری الایمان ان تحبّ فی الله و تبغض فی الله و تعطی فی الله و تمنع فی الله»؛ اصول کافی، ج2، ص125.
[36] . فرهنگ معین، ص1170.
[37] . فرهنگ معین، ص1022.
[38] . راغب اصفهانی، مفردات راغب، ص.534.
[39] . سوره شوری، آیه .23.
[40] . چنان که روشن است اصطلاح تبرّی ریشه در قرآن کریم دارد. در قرآن کریم علاوه بر این که یک سوره با برائت خدا و پیامبرش از مشرکان آغاز شده و از این رو برائت نام گرفته است. در 30 مورد این واژه و مشتقات آن به کار رفته است. از جمله آنها تبرّی جستن ابراهیم و پیروانش از قومش(8) و آزر(9) و از معبودهایشان و اظهار برائت پیامبراکرم6 از مخالفان خود(10) و گواهی گرفتن هود از خدا و قومش بر برائت از شرک(11) و برائت یوسف از شرک(12) و تبرّی لوط(13) مرتبه و مانند آن است.
[41] . سوره ممتحنه، آیه4.
[42] . همان، آیه .6 .
[43] . سوره نمل، آیه 92 .91.
[44] . اصول کافی، ج2، ص185.
[45] . همان، ج1، ص180.
[46] . «إِنِّي وَ اللهِ لَأُحِبُّ رِيَاحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ فَأَعِينُونِي عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ»؛ غررالحکم، ص83 -84 .
[47] . اصول کافی، ج1، ص212.
[48] . سوره رعد: آیه 28.
[49] . «و احبّ اهل بیتی صادقاً غیر کاذب و احبّ المؤمنین شاهداً و غائباً الا بذکر الله یتحابّون»؛ کنزالعمّال، ج2، ص442 .
[50] . «من احبّنا اهل البیت و حقّق حبّنا فی قلبه جرت ینابیع الحکمة علی لسانه و جدّد الایمان فی قلبه»؛ محاسن، ج1، ص141.
[51] . «حبّ اهل بیتی و ذریّتی استکمال الدین»؛ امالی صدوق، ج1، ص161.
[52] . «من احبّنا اهل البیت حشره الله تعالی آمناً یوم القیامة»؛ عیون اخبارالرضا، ج2، ص58.
[53] . «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبّ »، بحارالانوار، ج17، ص13.
[54] . سوره مائده: آیه50.
[55] . سوره آلعمران: آیه .118.
[56] . سوره روم: آیه 3.
[57] . سوره نحل: آیه35.
[58] . «من زارنی او زاراباک اوزارک اوزار اخاک کان حقاً علیّ ان ازوره یوم القیامة حتّی اخلّصه من ذنوبه»؛ ثواب الاعمال، صدوق، ص107.
[59] . «یابنیّ من زارنی حیّا او میتاً و من زار اباک حیّاً او میتاً و من زار اخاک حیّاً و میتاً و من زارک حیّا و میتاً کان علیّ ان ازوره یوم القیامه و اخلصه من ذنوبه و ادخله الجنّه».»؛ ثواب الاعمال، صدوق، ص108.
[60] . همان، ص110 به بعد.
[61] . بحارالانوار، ج98، ص291 ـ 290.
[62] . سوره اعراف: آیه 44.
[63] . سوره آلعمران: آیه 61 .
[64] . سوره بقره: آیه 89 .
[65] . سوره بقره: آیه 159.
[66] . «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ» .
[67] . سوره بقره: آیات 157 ـ 155.
[68] . سوره انفال: آیه 29.
[69] . سوره آلعمران: آیه31.
[70] . سوره احزاب: آیه70و71.