borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد سوم»
شاخصه‌های یاران امام حسینﹸ

خواننده محترم، این جملة حضرت زهرا3 که فرمود: «واللَّعِب بَعْد الجد» اشاره به دو مطلب بود. یکی به بازی گرفتن مبانی اسلام و تبعیت از هواها و هوس‌ها و دیگری قاطعیت و جدیّتِ یاران رسول الله6 و استقامت آنان در راه پیشرفت دین مقدس اسلام. گرچه هر دو مورد زمینه بحث‌های خیلی گسترده‌ دارد ولی به همین مقدار اکتفا می‌کنیم. در پایان به برخی ویژگی‌های یاران ابی‌عبدالله الحسین7 شهید کربلا7 اشاره می‌نماییم. انشاءالله این موارد درس استقامت در حفظ ارزش‌ها و دوری از هواها و هوس‌ها برای همه عزیزان باشد.

از ویژگی‌هایی که یاران حضرت سیدالشهدا7 را از دیگر انسان‌های آن عصر متمایز می‌کرد، عشق بی‌اندازه آنان به حضرت سیدالشهدا7 بود. آنها مجذوب حضرت سیدالشهدا7 بودند. شهدای کربلا درک و بینش عمیقی داشتند. آنها که در یک فضای غبارآلود و استبداد روزگار سیاه بنی‌امیه زندگی می‌کردند، توانستند حق را از باطل تشخیص دهند و با ایثار و فداکاری از آن دفاع نمایند.

یکی از مهم‌ترین و کاربردی‌ترین مباحث پیرامون حادثه عاشورا شناخت صفات و خصوصیات یاران امام حسین7 است. مگر ایشان چه ویژگی‌ها و خصوصیاتی داشتند که از سائر مردم متمایز شدند؟

حادثه کربلا و حرکت عظیم واقعه عاشورا، دارای ابعاد مختلف است که می‌‌‌توان به آنها توجه نمود.

  • 1- عاشورا از اسرار مکنونه عالم خلقت است

حادثه عاشورا یک پرده باطن دارد و یک پرده ظاهر و یک پرده بین باطن و ظاهر، که واسطهٔ العقد بین باطن و ظاهر است. چهارده قرن از این حادثه می‌گذرد، تحلیل‌گران و جامعه شناسان و علمای علم اجتماع، محدثین و مورخین و علمای مختلف در مورد این حادثه بحث کرده‌اند، ولی عمق حادثه عاشورا بین حسین7 بود و خدای حسین7. البته این واقعه هم درس‌ها و پیام‌های زیادی برای عالمیان و برای حق جویان و مردم آزادی‌خواه جهان دارد که خود حضرت سید الشهدا7 فرمود: «لَکُمْ فِیَّ اسْوَة»[1]، من نمونه آرمانی شمایم، اگر قیام عاشورا جنبه شخصی داشت هرگز نمی‌توانست برای نسل‌های بعدی و برای مردم حق طلب و مبارز، اسوه و الگو باشد.

  • 2- انبیاء الهی آغازگر نهضت‌های مقدس

نهضت مقدس انقلاب‌های خدایی، از انبیاء شروع شده و قرآن کریم در سوره شعراء به طور خلاصه؛ از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و هود و شعیب پیغمبر6 نام برده. نهضت سیدالشهدا7 تسلسل منطقی استمرار نهضت انبیای تاریخ است. انبیای الهی برای مبارزه با ظلم، بیدادگری و افساد فی الارض، و دعوت به توحید و خداپرستی و اجتناب از طواغیت زمان و در یک کلام برای حاکمیت دین خدا و از بین بردن جاهلیت مبعوث شدند.

  • 3- نقش یاران در قیام‌های مقدس

در نهضت‌های موفق تاریخی ونهضت‌های سازنده، که مسیر تاریخ جهان را عوض کرده‌اند، بعد از رهبر آن قیام و نهضت که نقش کلیدی را در پیروزی‌ها و موفقیت‌ها داشته، نقش یاران نهضت، بسیار مهم است. یکی از این قیامها، قیام حضرت سید الشهدا7 است که اصحاب ایشان نقش مهمی در تداوم و جاودانگی نهضت عاشورای حضرت سیدالشهدا7 داشته‌اند. در این میان یکی از بحث‌های جالب و جاذب و تأثیرگذار، خصلت‌ها و ویژگی‌های ممتاز اصحاب حضرت سید الشهدا7 است.

شأن و منزلت شهدای کربلاء در لسان ائمه معصوم: چگونه است؟

در باب مقامات و شأن و منزلت شهدای کربلا، روایات فراوانی از ائمه اهل‌بیت: به ما رسیده است، از جمله در روایت است که حضرت امیرالمؤمنین7 وقتی به جنگ صفین می‌رفتند، به سرزمین طف و نینوا رسیدند. ابن‌عباس می‌گوید؛ من همراه امیرالمؤمنین7 بودم و حضرت با سرنیزه اشاره کرد و فرمود:[2] پسر عباس، آن نقطه، محل بارانداز کاروان آنان است و جایگاه عاشقان الهی است. امام علی7 فرمود اینجا جایگاه افتادن عاشقانی است که نه در گذشته تاریخ و نه در آینده تاریخ مانند آنان نبوده و نخواهد آمد. یعنی حتی اصحاب بدر و احد و اصحاب امیر المؤمنین7 و یاران امام زمان4 به درجه اصحاب حضرت سیدالشهدا7 نمی‌رسند. مرحوم شیخ ازری که عالم و شاعر گران‌مایه اهل‌بیت عصمت و طهارت: است در باب اوصاف یاران حضرت سید الشهدا7 می‌فرماید:

 

قد غیّر الطّعن منهم کلّ جارحة

 

 

إلّا المکارم فی أمن من الغیر

 

یعنی: نیزه‌ها و شمشیرها و تیرها این اعضاء و جوارح شهدای کربلا را پاره پاره و قطعه قطعه کرد به جز مکارم و خوبی‌‌ها (‌ی آنان) که از قطعه قطعه شدن در امانند.

شهید مطهری جمله زیبایی دارد ومی گوید: «بعضی افراد بزرگ هستند، ولی بزرگوار نیستند»[3] امثال هیتلر و ناپلئون و امثال اینها انسان‌های بزرگی بودند اما بزرگوار نبودند. مرحوم شیخ کاظم ازری می‌فرمایند: فرض کنید این نیزه‌ها بدنها را پاره پاره کرد، اما آن روح بلند و بالا و آن مکرمت‌ها و آن ارزش‌های والای انسانی شهدای کربلا که تسخیر کردنی نیست. لذا شهدای کربلا آقایی و شرافت و عظمت و بزرگواری روح خود را حفظ کردند و نیزه‌ها نتوانستند آن را از بین ببرند.

پس نقش دوم را در جاودانگی و ماندگاری نهضت عاشورا بعد از مقام رهبری سالار شهیدان، اصحاب و یاران ایشان دارند.

سؤال مهم این است که این اصحاب و یاران چه ویژگی‌هایی داشتند؟

در مورد اصحاب امام حسین7 نباید فکر کنیم اینها تحصیل کرده و درس خوانده و فارغ التحصیلان مراکز علمی روزگار خویش بودند، بلکه اینها افرادی هستند مثل وهب بن عبدالله[4] داماد هفده روزه که نصرانی بوده و وقتی شنید حضرت سید الشهدا7 قیام کرده و حرکت کرده، یک‌دفعه متحول و منقلب شد و در کربلا اسلام آورد و در روز عاشورا خودش و همسرش به شهادت رسیدند. اینطور نبوده که همه از علما و فقها و تحصیل‌کرده‌ها باشند. اصحاب حضرت سید الشهدا7 یک امت و یک جامعه هستند که در میان آنان هم پیرمرد نود ساله و هم طفل شیرخواره هم سیزده و هم چهارده ساله، زنان و مردان، کشاورزان و کارگران و علما و فقها و صحابی و تابعین همه در نهضت عاشورا سهیم بوده‌اند.

به قول مولوی که گفته:

 

قدرتو بگذشت از قدر عقول

 

عقل اندر شرح تو شد بوالفضول

ما کجا و مقامات بلند و بالا و ویژگی‌های شاخص اصحاب سید الشهدا7 ولی به قول معروف:

 

آب دریا را اگر نتوان کشید

 

هم به قدر تشنگی باید چشید

اصحاب حضرت سید الشهدا7 دارای برجستگی‌هایی هستند که ایشان را از بقیه مردم روزگار خود ممتاز کرده است. از جمله:

  • الف: پاسداری از دین خدا

اولین و مهم‌ترین ویژگی اصحاب و یاران حضرت سید الشهدا7 پاسداری از دین خدا بوده است. شهدای کربلا خود را ممحض در حفظ و پاسداری دین خدا کرده بودند و جان و مال و حیثیت را برای برپایی حاکمیت دین خدا ایثار و نثار کردند. مسعودی صاحب مروج الذهب، جغرافی‌دان و مورخ نامدار عالم اسلام در اثبات الوصیهٔ می‌گوید: مجاهدان راه خدا هزار نفر بودند در ادوار تاریخ که دین خدا را برپا نگه داشتند. قوام دین خدا به این هزار نفر است. سیصد و سیزده تن اصحاب بدر، سیصد و سیزده تن اصحاب طالوت هستند و اصحاب مولای عالم وجود و نماینده عدل خدا در زمین حضرت صاحب الامر نیز سیصد و سیزده نفر هستند. و بقیه یعنی شصت و یک نفر دیگر اصحاب حضرت سید الشهدا7 بوده‌اند. عده اصحاب حضرت سید الشهدا7 غیر از بنی هاشم بیشتر از این مقدار نبوده‌اند. یاران خالص حضرت سید الشهدا7 این شصت نفر بوده‌اند و قوام دین خدا به این هزار تن است.

شما در زیارت نامه شهدای کربلا می‌خوانید: سلام بر شما که یاوران دین خدا و حامیان دین خدا بودید و برای حاکمیت دین و محو ظلم و ستم و شرک و الحاد و بت پرستی جنگیدید و بذل جان کردید. [5] انشاء الله خداوند ما را نیز از یاوران دین الهی قرار دهد. مهم‌ترین و برجسته‌ترین ویژگی اصحاب حضرت سید الشهدا7 پاسداری و حمایت از آیین شریعت الهی است.

  • ب- ولایتمداری:

دومین ویژگی اصحاب سید الشهدا7 ولایتمداری است. اینها در روزگارشان تابع ولی خدا بوده‌اند. اصولا اساس جنگ کربلا، جنگ بر سر امامت و ولایت است که چه کسی رهبر باشد. مسأله روز ما هم همین مسئله است. مسأله دنیای امروز و دنیای اسلام هم همین است. جامعه اسلامی نیاز به حکومت دارد و حکومت، بدون رهبر نمی‌شود. حالا یا امرای فاسد و زمامداران خودسر و وابسته و مزدور کشورهای اسلامی باشند، یا اسلام شناس و فقیه عادل سررشته کارها را به دست داشته باشد. و در غیبت امام زمان4 جامعه بشری را اداره کند و سامان بدهد و عدالت و امنیت و رفاه را در جامعه برقرار کند. اساس جنگ کربلا بر سر امامت و رهبری است. آیا رهبر؛ یزید فاسد فاسق شرابخوار باشد، یا حسین7 سید جوانان اهل بهشت؟ شما در رجز خوانی شهدای کربلا ببینید؛ ایشان وقتی وارد میدان جنگ می‌شوند و اشعار حماسی خویش را می‌خوانند، از طریق رهبری خود را معرفی می‌کنند می‌گوید:

 

أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر

 

 

سُرورُ فُؤادِ البَشیرِ النَّذیر[6]

 

امیر من و رهبر من حسین7 است، جنگ کر بلا بر سر همین بوده است. بنی امیه خواستند که دوباره اشرافیت جاهلی را زنده کنند. سید الشهدا7 قیام کرد و با خون خودش بنی امیه را سرنگون کرد.

اگر نبود قیام حضرت سید الشهدا7 و فداکاری یاران او، امروز خبری از اسلام و قرآن و عدالت و آزادی و امنیت در جهان نبود و به جرأت می‌توان گفت نماز همه نمازگزاران و زکات همه زکات دهندگان، حج همه حج گزاران و عدالت و آزادی و امنیت و رفاه و پیشرفت و انفاق‌‌ها، همه مرهون خون حضرت سید الشهدا7 و خون به ناحق ریخته یاران ایشان است.

همانگونه که هر حادثه‌ای در جهان خلقت دو علت دارد، یک علت محدثه و یک علت مبقیه؛ اسلام هم همین‌گونه هست، علت محدثه‌اش پیامبر گرامی اسلام6 است و علت مبقیه‌اش حضرت سید الشهدا7 و اصحاب و یاران ایشان است.

یکی از رَجَزهای روز عاشوراء که با محوریت ولایت سروده شد، رجز آقا زاده امام حسین7 جناب علی اکبر7 است که می‌گوید:

 

انَا عَلی بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی

 

 

نَحْنُ وَبَیْتُ اللهِ اَوْلی بالنَّبِی

 

اَطْعَنُکُمْ بالرُّمْحِ حَتَّی یَنْثَنی

 

 

اضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ احْمیٰ عَنْ ابی

 

ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمِی عَرَبی

 

 

واللهِ لا یَحْکُمُ فینَا ابْنُ الدَّع[7]

 

«من علی، پسر حسین بن علی هستم، به کعبه سوگند که ما به پیامبر6 سزاوارتریم.

آن‌قدر با نیزه بر شما می‌زنم که خم شود و با شمشیر بر شما هجوم می‌آورم و از پدرم حمایت می‌کنم،

شمشیر زدن جوانی هاشمی و عربی و به خدا سوگند فرزند ناپاک (پسرزیاد) درباره ما حکم نراند.»

سردار سرفراز کربلا و پرچمدار عبودیت، فرمانده کل قوا، عباس بن علی7 حضرت قمر بنی‌هاشم، در رجز خویش می‌فرماید:

 

وَاللهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی

 

 

إنّی أُحامی أَبَداً عَنْ دینی[8]

 

جنگ من و قطع شدن دست‌های من، تیر خوردن چشم‌های من و دیگر قضایا همه برای امام است.

و در مسأله امامت و رهبری سنگ تمام را گذاشته‌اند و اسلام هیچ مسأله‌ای را به اندازه امامت و ولایت و مدیریت جامعه مورد اهتمام قرار نداده است. اساس اختلاف تمام مذاهب و فرق و نحله‌‌ها، نشأت گرفته و منشعب از مسأله امامت است.

مبدأ و منتهای جهان همه نشأت گرفته از مسأله رهبری است. این است که امام باقر7 می‌فرمایند: «مِنْ‏ تَمَامِ‏ الْحَجِ‏ لِقَاءُ الْإِمَام‏»[9]

کسی که به زیارت خانه خدا آمده باید به زیارت ما بیاید، زیرا که تمامیت و رکن حج، لقاء و دیدار امام است. لذا آنهایی که سال شصت و یک هجری پسر فاطمه را تنها گذاشتند، تنهای تنها، آیا در قیامت مسؤول نیستند؟ دور خانه خدا مشغول طواف بودند و طواف منهای امامت و رهبری مثل طواف کردن به دور کاخ سبز معاویه است؛ آن مسأله‌ای که دشمن را نگران می‌کند حج نیست، حج یک جسمی دارد و یک جانی، که جان حج، امامت والیان امر و اولی‌الامر است. که به انسان نیرو، حرکت، هدف و انگیزه می‌دهد. همین‌طور به عبادات، اعمال، رفتار و کردار ما. لذا دومین ویژگی از برجسته‌ترین ویژگی‌های اصحاب کربلا ولایتمداری و پیرو ولی خدا بودن است.

  • ج) وفاداری به عهد و پیمان:

یکی از خصلت‌ها و امتیازات شهدای کربلا مسأله وفاداری به عهد و پیمان بود. واقعاً ایشان وفاداری را به نهایت رساندند. سخت متعهد به عهد و پیمان خود شدند. ارباب مقاتل نوشته‌‌اند: وقتی شهدای کربلا به میدان می‌رفتند، با اینکه علم به شهادت داشتند، اول از محضر حضرت سید الشهدا7 اجازه می‌گرفتند و بعد به میدان می‌رفتند. و حضرت این آیه را می‌خواند: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾؛[10] «از میان مؤمنان مردانی بودند که عهد و پیمانشان را به پایان بردند و بعضی در انتظارند و در عهد و پیمانشان ذره‌ای تغییر راه ندادند.» و حضرت سید الشهدا7 در شب عاشورا بعد از نماز مغرب و عشاء دو جلسه برگزار کرد، یک جلسه اول شب و یک جلسه نیمه شب.

جلسه اول شب خطبه بلندی را خواندند. عظمت روح حضرت سید الشهدا7 واقعاً انسان را بهت زده می‌کند. بدون اینکه ذره‌ای بترسد و به خود بلرزد فرمود: «أُثْنِي‏ عَلَى‏ اللهِ‏ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّين‏» [11] و بعد وفاداری اصحاب و یارانش را که دید فرمود:«...انی لا اعْلَمُ اصْحاباً خَیْراً مِنْکُمْ وَ لااهْلَ بَیْتٍ افْضَلَ وَ ابَرَّ مِنْ اهْلِ بَیْتی»[12] من اصحابی بهتر از اصحاب خودم نشان ندارم، چون علم به معلومات تعلق نمی‌گیرد. علم به موجود تعلق می‌گیرد. امام که می‌گوید؛ من نمی‌دانم، چون نیست، نمی‌داند، نه اینکه هست و نمی‌داند. چون متعلق علم باید امر وجودی باشد، در تمام عالم، اصحابی بالاتر از اصحاب خودم نشان ندارم، شب عاشورا وقتی حضرت حل بیعت کرد، اصحاب یکایک اعلام بیعت و وفاداری کردند و جناب زهیر بن قین، سردار نظامی کربلا از جا بلند شد و گفت: «قَدْ سَمِعْنا مَقالَتَکَ یَا ابْنَ رَسُول اللهِ، وَاللهِ لَوْ کانَتِ الدُّنیا لَنا باقِیَةً، وَ کُنَّا فیها مُخَلَّدینَ، الّا انَّ فِراقَها فی نَصْرِکَ وَ مُواساتِکَ، لَاثَرْنَا النَّهُوضَ مَعَکَ عَلَی الْاقامَةِ فیها.. . وَاللهِ یا ابنَ رَسُولِ اللهِ، لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ بِکَ عَلَیْنا انْ نُقاتِلَ بینَ یَدیکَ و تُقْطَعْ فیکَ اعْضاؤُنا.. .»[13] عمرما که هفتاد یا هشتاد سال است ولی اگر ما مخلد در جهان هم بودیم در کنار شما بودن را با تمام دنیا معامله نمی‌کردیم این منطق تمام شهدای کربلا بوده است که:

 

وقت آن آمد که من عریان شوم

 

جسم بگذارم سراسر جان شوم

آنچه غیر از شورش و دیوانگی است

 

اندر این ره روی در بیگانگی است

آزمودم مرگ من در زندگی است

 

چون رهم زین زندگی پایندگی است

منطق تمام شهدای کربلا این بود، با اینکه علم به مرگ داشتند می‌گفتند: «الْـحَمْدُ للهِ الَّذِي شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ‏ مَعَك‏» [14] ما هزاران بار خدا را شاکریم که شهادت در راه تو را نصیب ما کرده و به شرف سعادت دنیا و آخرت رسیدیم.

اگر این مسأله وفای عهد و پیمان را امت اسلامی رعایت می‌کردند، مسأله سقیفه بنی ساعده پیش نمی‌آمد. اگر مردم وفادار به عهد و پیمان بودند، موسی بن جعفر7 در زندان بغداد به حبس ابد گرفتار نمی‌شد. اگر مردم کوفه به عهد و پیمان وفاداری می‌کردند، حادثه فجیع و جانخراش عاشورا پیش نمی‌آمد. یکی از ویژگی‌های برجسته و والای شهدای کربلا ایستادگی بر عهد و پیمان آنان است.

شهریار، شاعر برجسته کشورمان به مناسبت حرکت امام حسین7 از مکه به سمت کربلا سروده‌ای این‌گونه دارد:

 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

 

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از‌حریم‌کعبه‌ی‌جدش‌به‌اشکی‌شست‌دست

 

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

 

بیش ازین‌ها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست

 

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل‌ها رود منزل به منزل با شتاب

 

کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

 

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

 

ورنه این بی‌حرمتی‌ها کی روا دارد حسین

سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی

 

چون سحر روشن‌که سر از تن‌جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق

 

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

 

خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین

دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا

 

با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین

سیرت آل‌علی7 با سرنوشت کربلاست

 

هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند

 

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل‌بیت

 

داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین

بعد ازینش صحنه‌ها و پرده‌ها اشکست و خون

 

دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

ساز‌عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه‌ای

 

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

 

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر‌گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

 

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

 

کاندرین گوشه عزایی بی‌ریا دارد حسین

اصحاب سید الشهداء در راه آن حضرت سر و جان باختند و تا آخرین لحظه مقاومت و ایستادگی کردند، اما ولی خدا را تنها نگذاشتند. یکی از ویژگی‌های اصحاب حضرت سید الشهدا7 که واقعاً بهت‌انگیز است، بصیرت است.

  • د: بصیرت و آگاهی به زمانه

یکی از ویژگی‌های یاران حسین بن علی: بصیرت است. در زیارت اربعین حضرت سید الشهدا7 می‌خوانیم: «وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ‏ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»[15]، یکی از عوامل پیدایش عاشورا جهل است، نه اینکه حضرت قیام کرده است که مردم بی‌سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرند، این جهل در مقابل عقل است، مردم رشد فکری نداشتند و بی‌بصیرت بودند، تمیز ندادن بین جبهه حق و باطل ناشی از همین جهالت است.

طه حسین نویسنده معروف مصری، که زمانی به عنوان وزیر فرهنگ هم بوده می‌گوید: من بعد از انقطاع وحی، کلامی به عظمت کلام علی بن ابی‌طالب7 نشنیده‌ام و آن کلام این است، که در جنگ صفین یکی از یاران امیرالمؤمنین7 دچار شک و تردید شد و خدمت حضرت امیر رسید و عرضه داشت یا امیرالمؤمنین! این شامیان مانند ما پنج وقت نماز می‌خوانند و اهل اذان و اقامه هستند و هر دو مردگان‌مان را به سمت قبله دفن می‌کنیم و من دچار شک و تردید شده‌ام، حضرت فرمود: «فَإِنَّهُ‏ أَمْرٌ مَلْبُوسٌ‏ عَلَيْكَ إِنَّ دِينَ اللهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ وَ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ».[16] شهدای کربلا درک و بینش عمیقی داشتند و در یک فضای غبار آلود و استبداد روزگار سیاه بنی‌امیه زندگی می‌کردند و طبیعتاً چون فضا غبارآلود باشد، چشم چیزی را نمی‌بیند. سعدی شیرین‌سخن به همین مناسبت می‌گوید:

 

طبیعت سرایی است آراسته

 

هوا و هوس گرد برخاسته

نبینی که هرجا که برخاست گرد

 

نبیند نظر گرچه بیناست مرد

وقتی گرد و غبار فروکش کرد انسان چهره همدیگر را مشاهده می‌کند. در آن روزگاری که تبلیغات معاویه و بنی امیه افکار مردم را هدف گرفته بود و تبلیغات ضد دینی در تمام جهان اسلام گسترش پیدا کرده بود، شناختن امام زمان و زمامداری که باید جای پیامبر اکرم6 بنشیند، کار بسیار دشواری بود. و از عجایب این است؛ که شهدای کربلا آنقدر شناخت عمیق و نافذ داشتند که در میان این همه گرد و غبار و فضای مه‌آلود، حق را شناختند. و دانستند که پسر فاطمه3 حق است و بنی امیه باطل هستند.این است که ذره‌ای شک و تردید به خود راه ندادند.

یکی از دعاهایی که به ما دستور داده‌اند بخوانیم این است؛ که خدایا! من را جزو شکاکین قرار مده. مبادا شیطان مرا وسوسه کند و در باب امام عصر4، شک کنم که آیا زنده است یا زنده نیست؟ و مگر عمر طولانی چقدر می‌شود؟ و این دعا یکی از ادعیه اولیای الهی بوده؛ خدا درک و بینش عظیم به شهدای کربلا مرحمت کرده بود. منطق اینها این بود که «انا حملنا سیوفنا علی بصائرنا».

در شب عاشورا وقتی حضرت سید الشهدا7 به اصحابش اعلام آزادی کرد، جناب نافع بن هلال گفت؛ «یا أباعبدالله انّا علیٰ نیّاتنا و بصائرنا» این مسأله خیلی مهم است، می‌‌‌گوید؛ ما همچنان بر انگیزه‌ها و بصیرت‌هایمان پایدار و باقی هستیم.

  • عشق بی‌اندازه به سید الشهدا7

یکی دیگر از ویژگی‌های یاران حضرت سید الشهدا7 که آنها را از دیگر انسان‌ها جدا می‌کرد، عشق بی‌اندازه به حضرت سید الشهدا7 بود. اینها ذوب شده در حضرت سید الشهدا7 بودند. خیلی عاشق بودند. آنها مجد امام و رهبرشان بودند. حضرت سید الشهدا7 هم به اصحاب و یارانش علاقه داشت و لذا از آنها به جوانمردان تعبیر می‌کردند.

صبح عاشورا که اولین تیراندازی به سمت خیمه‌های حضرت سیدالشهدا7 شروع شد، در همان حمله اول حدود 40 نفر از اصحاب در خون خود غلطیدند. حضرت سید الشهدا7 خطبه‌ای خواند و فرمود: ای بزرگ‌منشان! شما بزرگزاده و بزرگوارید، تعبیر «بنی الکرام» را در مورد اصحابش به کار برده. در آخرین ساعات عمرش هم که تنهای تنها ماند و «نظر الی یمینه بشماله فلم یری احداً من اصحابه فنادی بأعلی صوت یا ابطال الصفا و یا. ..» ابطال جمع بطل است به معنای شجاع. فرمود: ای ابطال صفا! ای قهرمانان صفا! ای شیرسواران جنگی من! چه شده که من هر چه شما را صدا می‌زنم جواب من را نمی‌دهید؟ این تعبیرات بلند و بالای حضرت سید الشهدا7 نسبت به اصحابشان است و متقابلاً اصحاب هم، نسبت به حضرت سید الشهدا7 بی‌قرار بودند. و حاضر بودند تیر به چشمشان بنشیند، ولی خاری به پای حضرت سید الشهدا7 فرو نرفته باشد. این است که روز عاشورا، وقت میدان رفتن بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند.

یکی دیگر از ویژگی‌های اصحاب حضرت سید الشهدا7 شجاعت و واهمه نداشتن از مرگ بوده است. لشگر دشمن سی هزار نفر و لشگر امام حسین7 هفتاد و دو تن بوده‌اند.

به قول اقبال لاهوری:

 

دشمنان چون ریگ صحرا لا تعد

 

دوستان او به یزدان هم عدد

از نظر حروف ابجد حرف یزدان می‌شود هفتاد و دو، طبق قاعده بایستی همان صبح عاشورا این سی هزار نفر این هفتاد و دو تن را یک لقمه می‌کرده، صبح عاشورا باید جنگ تمام می‌شد. ولی این‌قدر اصحاب امام حسین7 رشادت و شجاعت و فداکاری از خود نشان دادند که جان امام زمانشان را تا عصر عاشورا حفظ کردند و جنگ را ادامه دادند. از بس که پایمردی و دلاوری نشان دادند. ذره‌ای از مرگ نمی‌ترسیدند و هیچ چیز بین اینها و مرگ حائل و مانع نمی‌شد، چون ایمان به سعادت دنیا و آخرت داشتند. مخصوصاً وقتی که در پایان روز عاشورا، اصحاب چه می‌رفتند و چه باقی می‌ماندند، علی القاعده حضرت سید الشهدا7 به شهادت می‌رسیدند. ولی آنچه که دل آقا را گرم نگه می‌داشته، همین شجاعت‌ها و وفاداری‌های اصحاب و یارانشان بوده است. لذا در شب عاشورا که زینب کبری3 نگران شده بود، به برادرشان عرض کردند: شما اصحاب خود را آزمایش کرده‌اید؟ نکند اینها ما را تنها بگذارند؟ همانطور که پدرمان و برادرمان را تنها گذاشتند؟ فرمود: خواهرم من اصحابم را آزمایش کردم، علاقه اینها به مرگ مثل علاقه بچه شیرخوار؛ به پستان مادرش است. اینها در عالم ذر با من پیمان بسته‌‌اند. و اصحاب و یاران من بوده‌اند. وقتی این وفاداری را حضرت سید الشهدا7 از اصحاب و یارانشان دیدند، منازل آنها را از بین دو انگشت به آنها نشان دادند و آنها پر می‌کشیدند برای رفتن به جبهه جنگ. به قول حافظ :

 

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

 

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

حضرت سید الشهدا7 چه تصرفی در این دلها و جانها کرد، که فردای عاشورا باهم برای رفتن به جبهه نبرد مسابقه می‌دادند؟

اشعار اقبال لاهوری با اینکه سنی مذهب است، ولی عاشق سرسپرده اهل‌بیت: است:

هر که پیمان با هوالموجود بست

 

گردنش از بند هر معبود رست

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست

 

عشق را ناممکن ما ممکن است

عقل سفاک است و او سفاک تر

 

پاک‌‌تر، چالاک‌‌تر، بی‌باک‌تر

عقل در پیچاک اسباب و علل

 

عشق چوگان باز میدان عمل

عشق صید از زور بازو افکند

 

عقل مکار است و دامی میزند

عقل را سرمایه از بیم و شک است

 

عشق را عزم و یقین لاینفک است

آن کند تعمیر تا ویران کند

 

این کند ویران که آبادان کند

عقل چون باد است ارزان در جهان

 

عشق کمیاب و بهای او گران

عقل محکم از اساس چون و چند

 

عشق عریان از لباس چون و چند

عقل می‌گوید که خود را پیش کن

 

عشق گوید امتحان خویش کن

عقل با غیر آشنا از اکتساب

 

عشق از فضل است و با خود در حساب

عقل گوید شاد شو، آباد شو

 

عشق گوید بنده شو، آزاد شو

عشق را آرام جان حریت است

 

ناقه‌اش را ساربان حریت است

آن شنیدستی که هنگام نبرد

 

عشق با عقل هوس پرور چه کرد

آن امام عاشقان پور بتول

 

سرو آزادی ز بستان رسول

الله الله بای بسم الله پدر

 

معنی ذبح عظیم آمد پسر

بهر آن شهزاده‌ی خیر الملل

 

دوش ختم المرسلین نعم الجمل

سرخ رو عشق غیور از خون او

 

شوخی این مصرع از مضمون او

در میان امت آن کیوان جناب

 

همچو حرف قل هو الله در کتاب

موسی و فرعون و شبیر و یزید

 

این دو قوت از حیات آید پدید

زنده حق از قوت شبیری[17] است

 

باطل آخر داغ حسرت میری است

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت

 

حریت را زهر اندر کام ریخت

خاست آن سر جلوه‌ی خیرالامم

 

چون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین کربلا بارید و رفت

 

لاله در ویرانه‌ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کرد

 

موج خون او چمن ایجاد کرد

بهر حق در خاک و خون غلتیده است

 

پس بنای لا اله گردیده است

مدعایش سلطنت بودی اگر

 

خود نکردی با چنین سامان سفر

دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد

 

دوستان او به یزدان هم عدد

سر ابراهیم و اسمعیل بود

 

یعنی آن اجمال را تفصیل بود

عزم او چون کوهساران استوار

 

پایدار و تند سیر و کامگار

تیغ بهر عزت دین است و بس

 

مقصد او حفظ آئین است و بس

ماسوی الله را مسلمان بنده نیست

 

پیش فرعونی سرش افکنده نیست

خون او تفسیر این اسرار کرد

 

ملت خوابیده را بیدار کرد

تیغ لا چون از میان بیرون کشید

 

از رگ ارباب باطل خون کشید

نقش الا الله بر صحرا نوشت

 

سطر عنوان نجات ما نوشت

رمز قرآن از حسین آموختیم

 

ز آتش او شعله‌ها اندوختیم

شوکت شام و فر بغداد رفت

 

سطوت غرناطه هم از یاد رفت

تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز

 

تازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا ای پیک دور افتادگان

 

اشک ما بر خاک پاک او رسان

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّـهِ و علی الارواح التی حلت بفنائک لقد طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم و یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیما.

 


[1] . تاریخ طبری، ج 5، ص 403.

[2] . «مناخ رکاب، ومصارع عشّاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم، ولا یلحقهم من بعدهم».

[3] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج 23، ص 621.

[4] . وهب بن عبداللّه کلبی، جوان زیبا روی، نیک خوی، پرهیزکار، مؤمن و شجاع کوفی بود. وی که در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت و از دامادیش هفده روز می‌گذشت، پس از بریر یا، عمر و بن مطاع به میدان رفت و با بردباری در برابر مشکلات، جنگ نیکو و نمایانی کرد. سپس به سوی مادرش قمر و همسرش، هانیه «8» که با او در کربلا بودند بازگشت و به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو خشنود نمی‌شوم مگر آنکه پیش روی حسین7 کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره مند شوی. وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به هلاکت رساند. هنگامی که دو دستش قطع شد همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در راه یاری پاکانِ حرم رسول خدا بجنگ! وهب می‌خواست او را به خیمه برگرداند ولی همسرش گفت: هرگز مراجعت نمی‌کنم مگر این که همراهت کشته شوم. امام حسین7 فرمود: «جُزیُتْم مِنْ أَهْلِ بیتٍ خیراً إرْجعی إلی النساء یرحمک اللّـه»، از اهل‌بیت من جزای خیر بهره شما باد. خدا تو را رحمت کند به سوی زنها برگرد. همسر وهب مراجعت کرد ولی وهب در میدان ماند تا به فیض شهادت نایل گشت..

[5] . «أشهد أنّکم جاهدتم فی سبیل اللَّـه، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحیدِ اللهِ»؛ «زیارت امام حسین و شهدا در عید فطر و قربان». (مفاتیح الجنان ـ شیخ عباس قمی ـ ص 448).

[6] . در منابع مربوط به قیام امام حسین7، از غلامی ترک یا رومی، سخن به میان آمده است. برخی او را واضح و برخی دیگر اسلم بن عمرو خوانده‌اند. نیز، گروهی او را از آنِ امام حسین7 و گروهی از آنِ جنادهٔ بن حارث سلمانی و ابن شهرآشوب وی را از آنِ حُرّ دانسته است.

نقل شده است که وی قاری قرآن، دانای به زبان عربی و در مواقعی کاتب امام حسین7 بوده است. هنگام هجرت امام حسین7 از مدینه به مکّه و از آنجا به کربلا، همراه آن حضرت بود. روز عاشورا از امام7 اذن میدان گرفت و آهنگ پیکار کرد. سماوی رجز زیر را به این غلام نسبت داده است:

 

أَمیری حُسَیْن وَنِعْمَ الْامیر

 

 

سُرورُ فُؤادَ البَشیرِ النَّذیر

 

فرمانده من حسین7 است؛ و چه خوب فرماندهی! [همانا او] مایه شادمانی قلب رسول خدا6 است.

اما برخی دیگر از منابع رجز مذکور را از آنِ جوانی که روز عاشورا پدرش شهید شده بود و به تشویق مادرش وارد میدان نبرد گردیده دانسته‌اند. پاره‌ای از مآخذ رجزی را که در پی می‌آید، برای این غلام ذکر کرده اند:

 

الْبَحرُ مِنْ طَعنی وَضَربی یَصْطَلی

 

 

وَالْجوُّ مِنْ سَهمی وَنَبلی یَمْتلی

 

اذا حِسامی فِی یَمینی یَنْجَلی

 

 

یَنشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِ المُبَجَّلِ

 

دریا از ضربت نیزه و شمشیرم می‌جوشد؛ و آسمان از تیرم پر می‌شود.

آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود؛ قلب حسود متکبر شکافته می‌شود.

غلام پس از مبارزه‌ای شجاعانه و کشتن شماری از آن قوم تبهکار، سرانجام بر اثر فراوانی جراحات بر زمین افتاد و با اندک توانی که در بدن داشت، به سوی امام حسین7 اشاره کرد. حضرت به بالین وی آمد، و دست در گردنش انداخت، و صورت بر صورت او گذاشت. غلام چشم گشوده، با دیدن امام7 تبسّمی کرد و گفت: «مثل من [سعادتمند] کیست که فرزند رسول خدا6 صورتش را بر صورتم نهاده است!» و آنگاه به دیدار پروردگار شتافت.

[7] . روضهٔ الشهداء، ص336، 337، کتابفروشی اسلامیّه.

[8] . بحارالانوار، ج45، ص40.

[9] . من لا یحضره الفقیه، ج2، ص578.

[10] . سوره احزاب: آیه23.

[11] . بحارالانوار، ج44، ص81.

[12] . لهوف، ص151.

[13] . طبری، ج4، ص305 و لهوف، همان، ص75؛ [ای پسر پیامبر6! سخنانت را شنیدیم سوگند به خدا؛ اگر دنیا برای ما بود و ما در آن جاودانه بودیم و نصرت و یاری تو موجب جدایی از آن می‌شد، باز قیام با تو را بر آن ترجیح می‌دادیم. .. سوگند به خدا ای پسر پیامبر6! خدای تعالی به خاطر تو بر ما منّت نهاد که به زعامتت (با دشمن بجنگیم) و اعضاء و جوارح ما در راه تو قطع شود.]

[14] . مع الرکب الحسینی، ج4، ص143.

[15] . مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص468.

[16] . إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج2، ص296.

[17] . منظور امام حسین 7 است .

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: