borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد سوم»
اهداف جهاد در اسلام

هدف اصلي از جنگ مقدس و مشروع، يا جهاد في سبيل الله در اسلام، چيزي جز استکمال جامعه انساني و قرب او به خداوند متعال نيست؛ و اين نيز جز با بسط توحيد و گسترش عدالت، به عنوان عالي‌ترین ارزش‌هاي الهي و انساني امکان پذير نيست. اما در عين حال، اين هدف کلي را می‌توان با توجه به نصوص جهاد، به اهداف جزيي و روشن تري تقسيم کرد. براي اين منظور بايد ديد که قرآن کريم و نيز سنت معصومين: جهاد و پيکار مسلحانه را با چه گروهها و جوامعي و به چه منظوري مجاز و يا واجب دانسته‌‌اند:

1- جهاد با تجاوزکاران و آواره کنندگان مؤمنان و جبهه توحيد.

اولين آياتي که پس از دوران صبر و استقامت، اجازه پيکار مسلحانه را به مسلمانان داد، آيات 38 تا 40 سوره حج است. در اين آيات خداوند متعال، در برابر ظلمي که بر مسلمانان رفته است و آوارگي از منزل و ديار که بر آنان تحميل گشته است، به آنان اجازه جهاد می‌دهد. همين مسئله، في حد نفسه براي برخي سطحي نگران، و بعضا غرب باوران و مرعوبين فرهنگ غربي، اين نگرش را پديد آورده است، که اصولا در اسلام جنگ و جهاد، جز به منظور دفاع (به معناي محدود آن، يعني دفاع در برابر تهاجم فيزيکي) تشريع نشده است، اما استقلال در انديشه و مطالعه برخي ديگر از آيات قرآني، انواع و اهداف ديگري از جهاد را با توجه به جبهه مقابل براي ما روشن می‌سازد. براي نمونه:

2- جنگ با مشرکان (توبه / 36 )

3- جنگ با کافران (توبه:123؛ فرقان:52؛ محمد6:4 )

4- اهل کتاب (توبه / 29 )

5- منافقان (توبه / 73؛ تحريم / 9 )

6- اهل بغي (حجرات / 9 )

7- جنگ با استضعافگران ( نساء / 75 )

با مطالعه‌ي اين آيات، می‌توان جهاد را به انواع مختلفي تقسيم کرده و بر اساس آن اهداف جهاد را تبيين کرد. در يک تقسيم کلي، جهاد به دو نوع جهاد دفاعي و جهاد ابتدايي تقسيم می‌شود.

الف) جهاد دفاعي

مقصود از جهاد دفاعي، جنگي است که در برابر تهاجم، تجاوز و ظلم دشمن، صورت می‌پذيرد، خواه اين دشمن مهاجم، کافر باشد يا مسلمان. به همين دليل جهاد دفاعي خود به دو شاخه کوچکتر تقسيم می‌پذيرد:

1) جهاد دفاعي خارجي، در برابر تهاجم کافران و دولت‌هاي کفر.

2) جهاد دفاعي داخلي، يا جهاد با اهل بغي، يعني شورشگران مسلح عليه حکومت اسلامي.

مشروعيت اين دو نوع جهاد، آنچنان بديهي است که حتي مخالفين جنگ نيز با اصل آن مخالفتي ندارند، هرچند در چند و چون آن سخن‌هايي دارند.

ب) جهاد ابتدايي

مقصود از جهاد ابتدايي - بر خلاف ظاهر عبارت - جنگي نيست که مسلمانان آغاز کننده‌ی آن باشند، بلکه منظور جنگي است که به دليلي غير از تهاجم فيزيکي دشمن، تحقق می‌يابد. اين جنگ - که در برابر دشمن خارجي انجام می‌شود - خود به دو شاخه کوچک‌تر تقسيم می‌شود:

1- جهاد آزاديبخش با استضعافگران، به منظور حمايت از مستضعفان و ملت‌هاي تحت ستم و استبداد.

2- جهاد دعوت با مشرکان، کافران، اهل کتاب و منافقان ( خارج قلمرو دولت اسلامي ) به منظور فراهم ساختن زمينه‌های بسط توحيد و رفع موانع از سر راه آن و نيز تأمين امنيت مسلمانان و زندگي مسالمت آميز با ساير دول و جوامع.

در اين ميان، تشريع جهاد ابتدايي ـ به ويژه نوع اخير آن ـ موجب پيدايش اين توهم شده است که اسلام طرفدار جنگ است و زندگي و روابط مسالمت آميز و حقوق بين المللي و حقوق بشر را به رسميت نمی‌شناسد.

با عنايت به آنچه گذشت، اهداف جهاد اسلامي را - في الجمله - می‌توان چنين برشمرد:

1- دفاع در برابر تهاجم فيزيکي دشمن خارجي ؛

2- دفاع در برابر شورشگران مسلح داخلي ؛

3- رهايي مستضعفين ؛

4- تأمين امنيت مسلمانان و زندگي مسالمت آميز با دولتها و جوامع غير اسلامي؛

5- فراهم ساختن زمينه‌های بسط توحيد و رفع موانع از سر راه آن.

و بدين‌گونه مشاهده می‌کنيم که هيچ يک از اهداف غير انساني - که موجب پيدايش جنگ‌هاي خانمان سوز فراواني در طول تاريخ شده است - از قبيل منافع مادي و اقتصادي، حب جاه و تفوق طلبي و استيلاجويي کشورگشايي وقهرمانخواهي، دعواهاي شخصي، شهرت پرستي و معشوقه طلبي و. .. در اهداف جنگ و جهاد اسلامي ديده نمی‌شود، بلکه اهدافي عالي و انساني مورد نظر است، که طبعا جنگ را از ناحيه دولت اسلامي از نهب و غارت و وحشي‌گيري و خانمان‌سوزي و در يک کلام، نابودی حرث و نسل، دور می‌دارد و از اين جهات، جايي براي انتقاد باقي نمی‌گذارد.

  • ماهيت جهاد ابتدايي

هرچند برخي افراد سطحي نگر در صدد بر آمده‌اند که جواز جهاد ابتدايي را منکر شده و جهاد مشروع را منحصر به دفاع و قصاص قلمداد کنند. .. و جميع آيات قرآني راجع به جهاد را بر جهاد دفاعي تطبيق کنند و همه جنگ‌هاي مسلمانان، در زمان پيامبر گرامي6 را جنگ‌هاي دفاعي قرار دهند، اما: « واقع اين است که مشروعيت و جواز ابتدايي از ضروريات فقه اسلام است. اين که آيا در قرآن کريم آيه‌ای دال بر جواز يا وجوب جهاد ابتدايي هست يا نيست، و نيز اين که آيا در زمان حيات رسول اکرم6 جهاد ابتدايي رخ داده است يا نه؟ هيچ يک به اصل مشروعيت اين قسم جهاد ضربه‌ای وارد نمي‌آورد».[1]

با مسلم بودن جهاد ابتدايي در اسلام، بايد ديد که آيا اين نوع از جهاد، از ماهيتي متعالي و انساني برخوردار است تا بتوان آن را در رديف جنگ‌هاي مقدس و الهي قرار داد ؟ افزون بر آن، بررسي ماهيت جهاد ابتدايي از اين جهت نيز ضرورت دارد که از يک سو برخي با توجه به ظاهر عبارت «ابتدايي»، تهاجمي و تجاوزکارانه بودن را از اين نوع جهاد استنباط می‌کنند و آن را به انتقاد می‌کشند و برخي ديگر، بخصوص با توجه به اصلي‌ترین نوع جهاد ابتدايي، يعني جهاد دعوت، آن را مخالف اصل آزادي انديشه، و موجب تحميل عقيده دانسته‌اند و از اين زاويه جهاد ابتدايي را محکوم می‌کنند. اما حقيقت اين است که جهاد ابتدايي نه تهاجم است و نه تحميل عقيده.

  • ماهيت دفاعي جهاد ابتدايي

پيشتر گفتيم که از ديدگاه اسلام، که ديدگاهي حق و واقعي است، جنگ با لذات نه ارزش است و نه ضد ارزش، پس از اين جهت ايرادي بر جهاد ابتدايي نيست. «آنچه بد است، تجاوز است ولي هر جنگي از طرف هر کسي، تجاوز نيست، ممکن است تجاوز باشد و ممکن است جوابگويي به تجاوز باشد، چون جواب تجاوز را گاهي بايد با زور داد، يعني راهي غير از زور براي جواب دادن به تجاوز نيست»[2] «جنگ تهاجمي قطعا بد است و جنگ به معني ايستادگي در مقابل تهاجم، قطعا خوب است و از ضروريات زندگي بشر است»[3] بنابراين پسنديده بودن جنگ دفاعي در برابر تجاوز به حق، امري کاملا پسنديده و مشروع است، اما سخن اين است که کدامين حق و کدامين تجاوز؟

با توصيف و تبييني که اسلام از حق و تجاوز دارد، جهاد ابتدايي نيز، نوعي دفاع در برابر تجاوز محسوب شده و بنابراين نمی‌توان اين نوع جنگ را نامشروع و اسلام را جنگ افروز دانست. توضيح آن که؛ از ديدگاه اسلام، حقي که مورد تجاوز قرار گرفته و دفاع از آن را بر مسلمانان مجاز و يا واجب می‌سازد، فقط منحصر به حقوق مادي و طبيعي و بُعد حيواني انسان، همچون حق حيات طبيعي و متعلقات آن مثل حق داشتن منزل، اقامتگاه، امنيت، غذا و. .. نيست، بلکه شامل حقوق عالي انساني، مثل حق داشتن استقلال، عزت، آزادي، دين و. .. نيز می‌شود. از سوي ديگر همين حقوق به لحاظ دارنده‌ی حق، به حق شخصي، حق اجتماعي و ملي، و حق انساني يا الهي، تقسيم می‌پذيرد.

  • 1- حق شخصي

دفاع از حق شخصي، هم در منطق انساني و هم مکتب الهي اسلام، نه تنها يک امر مشروع و پذيرفته شده، بلکه يک امر ممدوح و بعضا تکليفي واجب است. نه تنها دفاع از حيات طبيعي واجب است، بلکه دفاع از مال نيز لازم شمرده شده است، به گونه‌ای که اگر کسي در مسير اين دفاع کشته شود، شهيد محسوب مي‌گردد.

بديهي است که مشروعيت و ممدوح بودن اين دفاع، منحصر به آن جا نيست که حق شخصي انسان مدافع مورد تجاوز قرار گيرد، بلکه اگر حقوق شخصي ساير افراد نيز مورد تهاجم قرار گيرد و کساني به دفاع از او برخيزند به کاري پسنديده‌تر از دفاع نخستين دست يازيده‌اند. بنابراين دفاع مشروع، به دفاع از «خود» منحصر نمی‌شود و دفاع از «غير» را نيز شامل می‌شود.

  • 2- حق ملي

آنچه نسبت به حقوق شخصي گفته شد، به طريق اوليٰ نسبت به حقوق اجتماعي و ملي نيز صادق است. بنابراين هرگاه حيات يک ملت، سرزمين، ثروت و استقلال او مورد تجاوز قرار گيرد، به وضوح حق دفاع خواهد داشت و دفاع او، دفاع مشروع به حساب خواهد آمد.

اما تجاوز به حقوق يک ملت و دفاع ملي مشروع، به موارد فوق محدود نمی‌گردد.

در خصوص جامعه و دولت اسلامي، که دولتي ديني است، گاه ممکن است، علاوه بر موارد مذکور، بزرگ‌ترين حق معنوي و مقدس‌ترین ارزش آنها - يعني دين و مقدسات ديني - مورد تهاجم واقع شود. بسيار طبيعي و منطقي خواهد بود که در اين صورت جامعه اسلامي حق دفاع از دين و فرهنگ خود را داشته باشد، هرچند فرضا جامعه بشري از خود بيگانه و از خدا فاصله گرفته، هجوم به چنين حق ارزشمندي را، که حيات واقعي و معنوي انسان وابسته به آن است، مجوز دفاع مشروع ندانسته و دفاع مشروع را محدود به دفاع از حيات طبيعي، مادي و حيواني انسان و متعلقات آن بداند. آيه 217 از سوره‌ی بقره با هشدار به چنين تهاجمي، مسلمانان را آماده‌ی دفاع می‌کند و می‌فرمايد:

﴿وَ لاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى يَرُدُّوکُمْ عَنْ دِينِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾.

و مشرکان پيوسته با شما می‌جنگند تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند.

وقتي «هدف از آفرينش عالم و آدم، و غرض از ارسال رسل و انزال کتب، جز اين نيست که انسانها متدين به دين حق شوند و با عمل کردن به احکام و مقررات الهي، با خداي متعال ارتباط نزديکي بيابند، بنابراين چگونه ممکن است که اسلام به مسلمانان اجازه دهد که در برابر دزدان دين ساکت بنشينند تا آنان اين عظيم‌ترين سرمايه و عزيزترين چيز را به سرقت ببرند؟ از نظرگاه اسلام، شايسته نيست که مسلمانان براي حفظ اموال و جانهاي خود و زنان و فرزندان خود، تظاهر به دست برداشتن از دين و مذهب خود کنند (و در باطن همچنان مسلمان و مؤمن بمانند)، چرا که هيچ چيزي ارجمندتر و گرانقدرتر از دين حق نيست، به گونه‌ای که براي حفظ آن، به هنگام ضرورت، از جان نيز بايد دست شست. و جان را سپر دين کرد، نه بالعکس. پس جنگ وجهاد دفاعي، اقسام گوناگوني دارد که والاترين و مقدس‌ترين آنها، آن است که به قصد دفاع از دين حق صورت گيرد.»[4]

همان‌طور که در دفاع از حقوق شخصي، دفاع مشروع، به دفاع از حق «خود» محدود نمی‌گشت و دفاع از حق «غير» را نيز شامل می‌شد، در حقوق اجتماعي و ملي نيز چنين است و کساني که به دفاع از ملت‌هاي ديگر بر می‌خيزند، به لحاظ انساني، از مدافعين ملي هم ارجمندترند. اين نوع از دفاع را - که صورت‌هايي از آن نيز در حقوق بين الملل معاصر، به عنوان استثناي اصل « عدم مداخله »، تحت عنوان « مداخلات بشر دوستانه » مشروع دانسته شده - در تقسيم بندي جهاد اسلامي، تحت عنوان « جهاد ابتدايي آزاديبخش » مطرح ساختيم. با تحليل فوق روشن شد که مشروعيت اين نوع از جهاد نيز، به دليل «دفاعي» بودن آن است، هرچند از آن جهت که دولت اسلامي مستقيما مورد هجوم واقع نشده، آن را نوعي جهاد ابتدايي دانسته‌اند.

استاد شهيد، آيت الله مطهري; در اين زمينه می‌فرمايد: « ممکن است طرف با ما نخواهد بجنگد، ولي مرتب يک ظلم فاحش نسبت به يک عده افراد انسان‌ها شده است و ما قدرت داريم آن انسان‌هاي ديگر را که تحت تجاوز قرار گرفته‌اند نجات بدهيم؛ اگر نجات ندهيم، در واقع به ظلم اين ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده‌ايم.

ما در جايي که هستيم کسي به ما تجاوزي نکرده، ولي يک عده از مردم ديگر - که ممکن است مسلمان باشند و ممکن است مسلمان هم نباشند - اگر مسلمان باشند، مثل جريان فلسطيني‌ها که اسرائيلي‌ها آنها را از خانه‌هايشان آواره کرده‌اند، اموالشان را برده‌اند، انواع ظلم‌ها نسبت به آنها مرتکب شده ولي فعلا به ما که کاري ندارند، آيا براي ما جايز است که به کمک اين مظلوم‌هاي مسلمان بشتابيم، و آنها را نجات دهیم؟، بله، اين هم جايز است، بلکه واجب است، اين هم يک امر ابتدايي نيست، اين هم به کمک مظلوم شتافتن است. براي نجات دادن از دست ظلم، بالخصوص که آن مظلوم، مسلمان باشد ».

اين نوع از جهاد تا آن جا اهميت دارد که خداوند متعال، سست عنصران و عافيت طلباني را که دست به چنين پيکاري رهايي بخش نمی‌زنند، به شدت مورد نکوهش قرار داده و می‌فرمايد:

﴿وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ الْـمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِيّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِيراً﴾.[5]

چرا در راه خدا و [در راه] مردان و زنان و کودکاني که [ به دست ستمگران ] تضعيف شده‌اند، پيکار نمی‌کنيد ؟ همان افراد [ ستمديده‌ای] که می‌گويند: پروردگارا، ما را از اين شهر [مکه] که اهلش ستمگرند، بيرون ببر و از طرف خود براي ما سرپرستي قرار ده ! و از جانب خود يار و ياوري براي ما تعيين فرما.

و در روايتي چنين انسان‌هايي را از دايره‌ی مسلمانان واقعي، خارج کرده و می‌فرمايد: « من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم »

  • 3- حق انساني يا حق الهي

از آنچه گذشت روشن شد که مشروعيت جهاد ابتدايي آزادي بخش، همچون جهادهاي تدافعي، به دليل ماهيت دفاعي آن است، اما آيا نوع ديگر جهاد ابتدايي، يعني جهاد دعوت نيز چنين است ؟ جواب، مثبت است. توضيح آن که، برخي از محققين، همچون شهيد مطهري، از ديدگاهي «انسان ـ جامعه‌شناختي»، «توحيد» را، بدان دليل که سعادت انسان وابسته به آن است، به عنوان «حق انساني» يا «حقوق انسانيت» معرفي کرده و جهاد دعوت را دفاع از اين نوع حق دانسته‌اند و برخي ديگر همچون آيت الله مصباح يزدي، از ديدگاهي کلامي و «جهان شناختي» به دليل آن که وظيفه مردم، ايمان توحيدي است آن را «حق الهي» معرفي کرده و در نتيجه جهاد دعوت را دفاع از حق خداوند تلقي کرده‌اند. در توضيح «ماهيت دفاعي» جهاد دعوت، رشته کلام را به اين دو استاد بزرگوار می‌سپاريم:

  • الف) توحيد، حق انسانيت(دیدگاه استاد مطهری)

استاد شهيد، در آغاز، مشروعيت جنگ را به «دفاعي» بودن آن دانسته‌اند و سپس مشروعيت دفاع را نيز به «حقاني» بودن آن پيوند داده‌اند. و در اين جهت دفاع از حق شخصي، ملي و انساني را مراحل عادي، عالي و اعلاي دفاع حقاني دانسته‌اند «يک سلسله چيزها است که اينها از حقوق يک فرد و يا از حقوق يک ملت برتر است، مقدس‌تر است و دفاع کردن از آنها پيش وجدان بشري، بالاتر است از دفاع از حقوق شخصي، و اينها، همان مقدسات انسانيت است. به عبارت ديگر، ملاک تقدس دفاع، اين نيست که انسان بايد از «خود» دفاع کند، بلکه ملاک اين است که بايد از «حق» دفاع کند، وقتي که ملاک «حق» است چه فرقي است ميان حق فردي و حق عمومي و انساني؟ اعلامیه جهانی حقوق بشر، نمونه‌ای از این حقوق عمومی و انسانی است.

استاد در فراز ديگري، براي تبيين حقوق انساني و لزوم دفاع از آن به ذکر مثالي مادي و محسوس مبادرت کرده و می‌فرمايد: «مي‌خواهم برايتان يک مثال ساده‌ای عرض بکنم: در زمان ما مساعي زيادي بکار برده مي‌شود براي اين که ريشه‌ی بعضي از بيماري‌ها کنده بشود. هنوز علل اساسي بعضي از بيماري‌ها کشف نشده است، مثل سرطان، و قهراً راه علاج و چاره هنوز به دست نيامده، ولي فعلا يک سلسله داروهايي هست که از اين داروها مردم براي مدت موقت، براي تأخير اثر اين بيماري‌ها هم که شده، استفاده می‌کنند.

اگر ما فرض کنيم که مؤسسه‌ای علاج يک بيماري را کشف کرد، آن موسساتي که از وجود اين بيماري استفاده می‌کنند، و آن کارخانه‌‌هايي که داروهايي می‌سازند که فقط براي اين بيماري به درد می‌خورد، اگر اين بيماري نباشد، آنها چه بسا ميليونها يا ميلياردها دلار صدمه می‌خورند، اينها براي اين که بازارشان از ميان نرود، بازارشان خراب نشود، بخواهند اين کشفي که براي انسان‌ها اينقدر عزيز است، از بين ببرند، افرادش را از بين ببرند، فرمول‌‌هاي کشف شده را از بين ببرند که کسي نفهمد چنين چيزي هست، حالا آيا بايد از يک چنين ارزش انساني دفاع کرد يا نه؟ آيا ما می‌توانيم بگوييم: به جان ما و به مال ما که کسي حمله نکرده، به ناموس ما و به استقلال ما و به سرزمين ما که کسي کاري نداشته، يک بابايي در يک گوشه‌ی دنيا، يک کشفي کرده، يک بابايي ديگر هم دارد آنها را از بين می‌برد، به من چه ؟ نه، اين جا جاي «به من چه» نيست، اين جا يک ارزش انساني است که در معرض خطر قرار گرفته است، تجاوز به يکي از ارزش‌هاي انساني صورت گرفته است، بنابراين، ما اگر اين جا، در مقام معارضه و جنگ برآييم، متجاوزيم ؟ نه، نيستيم، بلکه بر ضد تجاوز قيام کرده و با متجاوز جنگيده‌ايم.»[6]

استاد، در قسمت ديگري، از آزادي به عنوان يکي از حقوق « انسانيت » که مورد قبول همگان است نام برده و می‌گويد: « مثلا آزادي را از مقدسات بشري به حساب می‌آورند. آزادي مربوط به يک فرد و يک ملت نيست. حالا اگر آزادي در جايي مورد تهاجم قرار گرفت، اما نه آزادي من و نه آزادي ملت من، بلکه در يک گوشه‌ای از گوشه‌های دنيا، آزادي که جزء حقوق همه انسان‌ها است، مورد تهاجم قرار گرفته، آيا دفاع کردن از اين حق انسانيت، به عنوان دفاع از «حق انسانيت» مشروع است يا نه ؟ اگر مشروع است، پس منحصر به آن فردي که آزادي او مورد تهاجم قرار گرفته نيست، افراد ديگر، و ملت‌هاي ديگر نيز می‌توانند بلکه بايد، به کمک آزادي بشتابند و به جنگ سلب آزادي و اختناق بروند.[7]

در اين جا چه جواب می‌دهيد ؟ گمان نمی‌کنم کسي ترديد بکند که مقدس‌ترين اقسام جهادها و مقدس‌ترين اقسام جنگ‌ها، جنگي است که به عنوان دفاع از حقوق انسانيت صورت گرفته باشد.

در مدتي که الجزايري‌ها با استعمار فرانسه می‌جنگيدند، يک عده افراد، حتي از اروپايي‌‌ها، در اين جنگ شرکت می‌کردند، يا به صورت سرباز يا به صورت غير سرباز، آيا از نظر شما فقط الجزايري‌ها جنگيدنشان مشروع بود، چون حق خودشان مورد تجاوز قرار گرفته بود ؟

پس بنابراين فردي که از اقصي بلاد اروپا آمده به نفع اين ملت وارد پيکار شده، او ظالم و متجاوز است و بايد به او گفت فضولي موقوف، به تو چه مربوط است ، کسي که به حق تو تجاوز نکرده، تو چرا اين جا شرکت می‌کني ؟ يا او بايد بگويد، من از حق انسانيت دفاع می‌کنم، و حتي جهاد چنين شخصي از جهاد آن الجزايري مقدس‌تر است، چون او جنبه دفاع از خود دارد و عمل اين، اخلاقي‌تر است از عمل او و مقدس‌تر است از عمل او. مسلما شق دوم صحيح است »[8]

استاد، پس از آن که حقوق عمومي را در پرتو دو مثال فوق توضيح داده مشروعيت دفاع عمومي از آن را تبيين می‌فرمايند، دين حق و توحيد را نيز نمونه عالي اين حقوق معرفي کرده و دفاع از آن را به عنوان دفاع از « حقوق انسانيت » مشروع قلمداد می‌کنند. و البته توضيح هم می‌دهند که در غرب چون، به دين به عنوان يک امر شخصي و سليقه‌ای نگاه، می‌کنند، طبعا چنين حقي براي دفاع از آن قائل نمي‌شوند. فرنگي‌ها که می‌گويند؛ از نظر توحيد و ايمان نبايد مزاحم کسي شد از اين جهت است که فکر می‌کنند، اينها جزء امور خصوصي و سليقه‌ای و ذوقي وفردي و شخصي است.

انسان در زندگي به يک چيزي بايد سرگرم باشد، که اسمش ايمان است، مثل امور هنري است، يک کسي از حافظ خوشش می‌آيد. ديگر نبايد مزاحم کسي شد که سعدي را دوست دارد که تو چرا سعدي را دوست داري ؟ من حافظ را دوست دارم، تو هم حتما بايستي حافظ را دوست داشته باشي. می‌گويند دين هم همين جور است، يکي اسلام را دوست دارد، يکي مسيحيت را دوست دارد، يکي زردشتيگري را دوست دارد، يک کسي هم، هيچ يک از اينها را دوست ندارد، نبايد مزاحم کسي شد. اينها از نظر فرنگي‌ها به اصل زندگي مربوط نيست، به خط مشي انسان مربوط نيست، آنها اصلا طرز تصورشان و طرز تفکرشان درباره‌ی دين، با طرز تصور ما فرق می‌کند. ديني که مثل دين‌هاي آنها باشد همين جور هم بايد بود، ولي از نظر ما، دين، يعني صراط مستقيم، يعني راه راست بشري، بی‌تفاوت در مسئله دين بودن، يعني در راه درست بشريت بي‌تفاوت بودن. ما می‌گوييم توحيد با سعادت بشر بستگي دارد، مربوط به سليقه‌ی شخصي نيست، مربوط به اين قوم و آن قوم نيست، پس حق با همان کساني است که توحيد را جزء حقوق بشريت می‌شمارند.»[9]

استاد، در فراز ديگري، پس از آن که تصريح مي‌کنند؛ که توحيد از حقوق عمومي و انساني است نه حقوق شخصي و ملي، نتيجه می‌گيرند که، دفاع از توحيد، به عنوان مصداقي از دفاع از « حقوق انسانيت » کاملا مشروع و پسنديده است: « توحيد هم مثل آزادي، جزء حقوق انساني است، ما در آزادي عقيده گفتيم که معني حق آزادي اين نيست که؛ آزادي يک فرد از طرف ديگري مورد تهديد قرار نگيرد، بلکه ممکن است از طرق خودش مورد تهديد قرار گيرد. پس اگر مردمي براي توحيد و براي مبارزه با شرک بجنگند، جنگشان جنبه‌ی دفاعي دارد، نه جنبه‌ی استخدامي و استعماري و استثمار و تجاوز. .. پس جنگيدن به خاطر توحيد؛ مشروع است، چون دفاع از حق انسانيت است، مثل جنگيدن براي آزادي ملتي ديگر است.»[10]

  • ب) توحيد، حق الهي (دیدگاه استاد مصباح یزدی)

آنچه در توجيه مشروعيت جهاد ابتدايي و دعوت، تحت عنوان «دفاع از حقوق انسانيت» گذشت، هر چند حقيقت دارد، ولي بيشتر داراي جنبه جدلي و بر پايه «مقبولات» طرف مقابل است.

اما از نگاهي واقعي‌تر، اصولا بايد ديد که چه کسي حق دارد و می‌تواند که به تعيين «حقوق» بپردازد و مشروعيت و عدم مشروعيت دفاع را تبيين کند. از ديدگاه اسلامي مبدأ و منشأ همه حقوق و تکاليف، خداوند متعال است که بر اساس حکمت بالغه خويش و احاطه کامل به مصالح و مفاسد امور و سعادت جاويد انسان، از طريق ارسال رسل و انزال کتب، حقوق بندگان را نسبت به يکديگر، و نيز حق خود را بر بندگان، بيان فرموده است.

استاد مصباح از اين زاويه به مسئله نگريسته و حق الهي را مقدم بر همه حقوق دانسته و دفاع از آن را مشروع‌ترين نوع دفاع معرفي می‌کند. البته پيش از اين بيان تصريح مي‌فرمايند؛ که همين حق الهي هم به نفع انسان و در مسير استکمال اوست: «تنها ارزش مطلق و اصيل، ارزش استکمال انسان، يعني تقرب وي به خداي متعال است. پس هر چيزي که راه اين استکمال و تقرب را سد کند و در پيش پاي رهروان، چاهي يا سنگي شود، بايد از ميان برود. هدف از بعثت انبياء هم جز اين نبوده است که بشر را به سوي خداي متعال دعوت کنند، راه تقرب الهي را به او بنمايند، وي را به آن راه برسانند و سدها و موانع را از پيش پاي او بردارند تا بتواند به اين حرکت فطريش سرعت بخشد و شتاب دهد. پيامبران نيامده‌اند تا فقط نظم و آرامش را برقرار سازند و مردم را از زندگي‌ای قرين آسايش و خوشي برخوردار کنند، بلکه مبعوث شده‌اند تا نظام ارزشي الهي را، در جامعه بشري احياء و اقامه کنند.»[11]

روشن است که ارجمندترين ارزش و مهم‌ترين حق، حق خداوند و مشروع‌ترین دفاع، دفاع از اين حق است: « دفاع ديگري هم هست که از همه اقسام، بلند مرتبه‌تر و پربهاتر است، دفاع از حق خداي متعال که همان جهاد ابتدايي است. رمز جلالتِ قدر و علوِّ مرتبت جهاد ابتدايي اين است که - چنانکه در مبحث « فلسفه حقوق » مشروحا گفتيم - همه حقوق متقابلي که انسانها، در ارتباط با همديگر دارند، تحت الشعاع حق خداي متعال بر جميع آدميان واقع می‌شود، و حتي تبيين و توجيه منطقي و عقلاني آن حقوق، جز بر پايه اين حق عظيم، امکان پذير نيست.

به تعبير ديگر، اين که هر انساني بر هر انسان ديگري حقي دارد، فقط بدين سبب است که خداي متعال بر هر دوي آنها حق دارد. حق خداي متعال چيست ؟ اين است که در سرتاسر جهان، پرستش شود، دينش حاکم باشد و سخنش برتر:

﴿وَ کَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾.[12]

سخن خداي متعال است که برترين است.

اگر کساني از قبول و رعايت اين حق سرباز زدند، خداي متعال، علاوه بر عقاب و عذاب اخروي، که آنان را بدان گرفتار می‌سازد، می‌تواند، در همين دنيا، يا به عذابي آسماني يا زميني مبتلايشان کند يا از مؤمنين و صالحين بخواهد که به جنگشان روند، سرکوبشان کنند و عذابشان دهند:

﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّـهُ بِأَيْدِيکُمْ وَ يُخْزِهِمْ﴾.[13]

با آنان پيکار کنيد تا خداي متعال به دست شما عذابشان کند و خوارشان سازد.

جهاد ابتدايي، جز اين نيست که گروهي از بندگان شايسته‌ی خداي متعال، ماموريت می‌يابند که به منظور احقاق حقي که وي بر کل بشريت دارد، بر کساني که اين حق را ضايع و پايمال کرده‌اند و راه شرک و کفر ظلم و فساد، در پيش گرفته‌اند، يورش برند و تا زماني که دين حق حاکم شود، نبرد را دوام بخشند. اگر توجه داشته باشيم به اين که غرض از ارسال حضرت رسول اکرم6 غلبه يافتن دين آن حضرت بر همه اديان است[14]، و غايت جنگ و قتال با کافران بر افتادن همه‌ي فتنه‌ها و اختصاص يافتن دين به خداي متعال است،[15] علي الخصوص با در نظر داشتن اين نکته که در روايات ما «فتنه» به شرک تفسير شده است، در می‌يابيم که جهاد ابتدايي با کفار و مشرکين بايد تا آن جا استمرار يابد که بساط زمين از لوث کفر و شرک پاک شود و حکومت الهي و توحيدي برقرار گردد.[16] پس فلسفه جهاد ابتدايي، احقاق حق عظيمي است که خداي متعال بر جميع بندگان خود دارد و بنابراين می‌توان، جهاد ابتدايي را دفاع از « حق الله » و در نتيجه، يکي از اقسام جهاد دفاعي به حساب آورد».[17]

خلاصه کلام آن که، جنگي مشروع است که «دفاعي» باشد و دفاعي پسنديده است که «حقاني» باشد و هر چه حق موضوع دفاع، عمومي‌تر و انساني‌تر باشد، آن جنگ و جهاد نيز به همان نسبت مشروع‌تر و پسنديده‌تر خواهد بود. و هيچ حقي، به اندازه حق توحيد، که حق خداي متعال است، عمومي و انساني نيست، پس هيچ جنگ و جهاد و دفاعي هم از نظر مشروعيت و ارزش به پاي آن نمي‌رسد.

از آنچه گذشت، به طور ضمني پاسخ يک سؤال و اشکال ديگر نيز روشن شد و آن سؤال اين که، با فرض مشروعيت جهاد ابتدايي، چنين جنگي با اولين حق طبيعي هر انسان، يعني حق «حيات» تعارض دارد و از اين ناحيه مسئله جهاد ابتدايي با مشکل مواجه می‌شود. پاسخ اين است که اولا، اين سؤال و اشکال اختصاصي به جهاد ابتدايي، که دفاع از حقوق انساني و الهي است، نداشته، نسبت به ساير جنگ‌هاي دفاعي نيز صادق است. هر پاسخي که در ديگر موارد داده شود، در اين مورد نيز صادق است.

ثانيا و مهمتر آن که، درست است که حق حيات، اولين حق هر انساني است که احيانا بدون آن جايي براي ساير حقوق باقي نمی‌ماند، اما اين حق ـ به خصوص به صورت فردي آن ـ مهم‌ترين و پر ارزش‌ترين حق نيست، بلکه حقوقي ارجمندتر از اين حق نيز وجود دارد که در مقام تعارض، آن حقوق مقدم خواهند شد. چنانکه در موارد قصاص و نيز برخي جرايم بزرگ، که موجب اعدام جنایتکار است، حق صاحب خون و حق جامعه بر حق حيات جنایتکار مقدم می‌شود. در مسئله جنگ نيز حق الله يا حق انسانيت، مقدم بر حق حيات فردي برخي افراد است.

  • جهاد ابتدايي و تحميل عقيده

سؤال و يا اشکال ديگري که مطرح می‌شود اين است که؛ با فرض مشروعيت جهاد ابتدايي از نوع دعوت و غلبه لشکريان اسلام، عقايد اسلامي بر لشکر و مردم مغلوب تحميل مي‌شود و روشن است که عقيده‌ی تحميلي ارزشي ندارد.

پاسخ اشکال، از نام اين نوع جهاد پيدا است. نام اين جهاد ابتدايي، جهاد دعوت است نه جهاد تحميل عقيده. يعني جهاد براي آن نيست که عقايد اسلامي به ديگران تحميل شود. بلکه جهاد، به صورت مسلحانه وقتي ضرورت می‌يابد که جهاد لساني و دعوت مؤثر واقع نشود و بخصوص حکومت‌هاي جائر که با رسيدن پيام اسلام به گوش جان مردم، خود را در معرض زوال و نابودي می‌بينند، در برابر طنين گرم دعوت، موانع فراواني ايجاد می‌کنند و جوي از اختناق را پديد می‌آورند.

روشن است که دفاع از حق آزادي مردم، به عنوان يکي از حقوق انسانيت و شکستن جو فشار و اختناق و فراهم ساختن شرايط شنيده شدن پيام اسلام، که پيام آزادي و سعادت است، از مشروع‌ترين و ارزشمندترين پيکارهاست. شهيد مطهري در اين باره می‌فرمايد: « يک وقت است آن ظالم مردم را در حصاري قرار داده است که مانع نشر دعوت اسلام است، اسلام به خودش حق می‌دهد که دعوتش را در جهان منتشر بکند، ولي اگر دعوتش بخواهد منتشر بشود، فرع بر ا ين است که آزادي براي نشر دعوت داشته باشد که بتواند برود دعوت خودش را منتشر بکند.

شما دولتي را در نظر بگيريد، که مانع است از اين که مسلمانان صداي اسلام را به توده‌ی مردم برسانند، می‌گويد تو حق نداري که حرفت رابزني، من نمی‌گذارم. در اين جا جنگ با توده مردم جايز نيست، توده مردم که گناهي ندارند، توده‌ی مردم بی‌خبرند. ولي آيا با اين رژيم فاسدي که يک اعتقاد پوسيده‌ای را تکيه گاه خود قرار داده و از آن مانند زنجيري بر گردن مردم استفاده می‌کند، و مانع نشر دعوت اسلام در ميان آن مردم است جنگيدن جايز است؟ که اين مانع از سر راه ملت برداشته بشود؟ و در واقع با اين محيط اختناق، مبارزه جايز است يا جايز نيست؟ از نظر اسلام، اين هم جايز است، براي اين که خود اين، يک نوع قيام در برابر ظلم است، گواين که خود اين مظلوم بسا توجه به اين ظلم ندارد».

استاد در قسمتي ديگر از کلام خويش تصريح می‌کند که؛ اين جهاد براي رفع مانع از ايمان و توحيد است، نه براي تحميل عقيده؛ چرا که اساسا، عقيده تحميل پذير نيست. با زور و اجبار می‌توان ماده‌ی فساد و فتنه را قطع کرد؟ اما نمی‌توان ايمان آفريد: « ما حتي اگر توحيد را از حقوق انساني بدانيم، باز نمي‌توانيم براي تحميل عقيده توحيد با ملت ديگر بجنگيم، چون خودش في حد ذاته تحمیل پذير نيست. .. با مشرکين می‌توانيم بجنگيم به خاطر اين که ريشه‌ی فساد را بکنيم. ريشه کن کردن مبدأ عقيده شرک با زور يک مطلب است و تحميل عقيده توحيد مطلب ديگر».

پس جهاد ابتدايي دعوت، براي آزادسازي انديشه و فکر است، در جهت انتخاب عقيده حق و نه تحميل عقيده. اين واقعيت را در تمام جنگ‌هاي صدر اسلام که به پيروزي مسلمانان انجاميده است - چه جنگ‌هاي دفاعي و چه جنگ‌هاي ابتدايي - به وضوح می‌توان يافت.

در هيچ جنگي مشاهده نشده است، که مسلمانان غالب و فاتح، مردم مغلوب را به پذيرش اسلام اجبار کرده باشند و عقيده اسلامي را بر آنان حمل نموده باشند، بلکه اين مردم از چنگال رژيم‌هاي طاغوتي خويش آزاد شدند، وقتي آزادي بخشي لشکر اسلام را ديده و جوانمردي آنان را در ميدان جنگ مشاهده کردند و مهم‌تر از آن، وقتي که پيام اسلام را که پيام انسانيت است شنيدند، خود با تمام وجود به آيين اسلام در می‌آمدند.

در پايان اين فراز، تذکار اين نکته خالي از فايده نيست که اسلام نه تنها در جنگ‌هاي تدافعي، بلکه حتي در جهادهاي ابتدايي نيز آغازگر جنگ نيست، بلکه تنها آغازگر دعوت و پيام است. بر اساس دستورات اسلامي، تا جبهه‌ي دشمن جنگ را شروع نکند، لشکر اسلام دست به کار جنگ نخواهد شد.

  • آداب و مقررات جنگ در اسلام

گفتيم جنگي مقدس و الهي است که از جهات سه گانه اهداف، ماهيت و شيوه، خدا پسندانه باشد.

اهداف و ماهيت خداپسندانه جهاد در اسلام را بيان کرديم، اينک نوبت آن است که ببينيم آيا شيوه جنگ اسلامي هم يک شيوه خداپسندانه است ؟ پاسخ مطلب را در آداب و مقررات جنگ در اسلام بايد جستجو کرد. بنابراين از آن جا که موضوع اصلي اين مباحث، « فلسفه حقوق » در اسلام است و نه « حقوق جنگ »، در اين جا فقط با اشاره‌ای به فهرست آداب و مقررات پيش از شروع جنگ، حين جنگ و بعد از جنگ، الهي بودن شيوه جنگ مقدس يا جهاد اسلامي را نيز روشن می‌سازيم. اهم آداب و مقررات جنگ از اين قرار است:

1. تقيد به عدم شروع جنگ.

2. دعوت و موعظه قبل از شروع جنگ.

3. ترک حمله در شب.

4. مصونيت زنان، کودکان و پيران.

5. خوش رفتاري با شکست خوردگان.

6. مصونيت سفيران جنگي.

7. قبول امان خواهي و دادن امان.

8. احترام به اموال و اعراض دشمن.

9. ممنوعيت کاربرد سلاح‌هاي کشتار جمعي.

10. احترام به اجساد دشمن.

11. ممنوعيت پيمان شکني.

12. احترام به اسيران و انتخاب بهترين راه براي آنان.

گذشته از مقام تئوري و قانون، از نظر عيني و تاريخي هم وقتي که به جنگ‌هاي صدر اسلام نگاه می‌کنيم و آنها را با ساير جنگ‌ها مقايسه می‌کنيم، کمترين تلفات جاني، مالي و ويرانگري را در آن مشاهده می‌کنيم و از سوي ديگر بزرگ‌ترين فايده را بر آن مترتب می‌بينيم.

اگر مسلمانان صدر اسلام با دو امپراطوري بزرگ ستمگر و مستکبر زمان، يعني ايران و روم نمی‌جنگيدند و با شکست دادن آنها، تمدن بزرگ اسلامي را در قسمت اعظم جهان آن روز پديد نمی‌آوردند، تمدني که مبدأ اصلي تمدن امروز جهان است، معلوم نبود که با استمرار جاهليت قرون وسطايي اين دولتها، بشريت امروز در چه وضعيتي به سر می‌برد. و تازه اينها همه، بدون حضور مستقيم خلفاي راستين پيامبر6 و امامان معصوم: بوده است. اگر در دوران نظام اسلامي، خلافت از مسير اصلي‌اش منحرف نمی‌گشت و ائمه اهل‌بيت: بر مسند حکومت اسلامي می‌نشستند ، مسلماً وضعيتي و نتيجه‌ای بسيار بهتر و دلپذيرتر پديد می‌آمد وجهان امروز، چه بسا شاهد بسياري از جاهليت‌هاي مدرن و ستم‌هاي نوين پنهان نمی‌شد.[18]


 

 

  • جهاد و مجاهدان در قرآن

خداوند در آیات 45، 46 و 47 سوره انفال، در زمینه جهاد شش دستور مهم به مسلمانان می‌دهد.

نخست می‌گوید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که گروهی از دشمنان را در برابر خود در میدان نبرد ببینید ثابت قدم باشید».

به عنوان دستور دوم می‌فرماید: «خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار و پیروز شوید» از نشانه‌های بارز ایمان، ثبات قدم در همه زمینه‌ها مخصوصاً در پیکار با دشمنان است. یاد خدا که منظور، خدا را در درون جان خود حاضر دیدن است نیز باعث تقویت روحیه مجاهد، در میدان و باور کردن تکیه گاه محکمی است که هیچ قدرتی در برابر آن مقاومت نمی‌کند.

یکی دیگر از مهم‌ترین برنامه‌های مبارزه، توجه به مسأله رهبری و اطاعت از دستوارت او است. «و فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت نمائید».

و در ادامه خداوند چهارمین دستور را اینچنین برمی شمرد: «و از پراکندگی و نزاع بپرهیزید تا سست نشوید و نتیجه این سستی و فتور، از میان رفتن قدرت و هیبت شما است».

سپس خداوند دستور به استقامت در برابر دشمنان و حوادث سخت داده می‌فرماید: «استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است».

در آیه بعد، خداوند مسلمانان را از پیروی از کارهای ابلهانه و اعمال غرورآمیز و بی‌محتوا و سروصداهای توخالی و بی‌معنی باز می‌دارد و می‌فرماید: «مانند کسانی نباشید که از سرزمین خود از روی غرور و هوی پرستی و خودنمایی در برابر مردم (به سوی میدان بدر) خارج شدند. همانها که (مردم را) از راه خدا باز می‌داشتند» و سرانجام شکست خوردند.

خداوند در بیان نحوه مبارزه و چگونگی حضور در میدان جنگ چنین می‌فرماید: «و هنگامی که با کافران در میدان جنگ روبرو شدید. (با تمام قدرت به آنها حمله کنید) و گردن‌هایشان را بزنید».[19]

بدیهی است گردن زدن کنایه از قتل است. هنگامی که انسان با دشمنی خونخوار در میدان نبرد روبرو می‌شود اگر با قاطعیت هرچه بیشتر حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند، خودش نابود خواهد شد و این دستور یک دستور کاملاً منطقی است.

سپس می‌افزاید: این حملات کوبنده باید همچنان ادامه یابد «تا به اندازه کافی دشمن را درهم بکوبد، در این هنگام اسیران را محکم ببندید». آیه فوق بیانگر یک دستور حساب شده جنگی است، که پیش از درهم شکستن قطعی مقاومت دشمن، نباید اقدام به گرفتن اسیران کرد، چرا که پرداختن به این امر، گاهی سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه، آنها را از وظیفه اصلی باز می‌دارد.

در مرحله بعد خداوند، حکم اسیران جنگی را بیان می‌کند و سپس در دنباله آیه می‌افزاید: «این وضع باید همچنان ادامه یابد و دشمنان را باید همچنان بکوبید و گروهی را به اسارت در آورید تا جنگ بارهای سنگین خود را بر زمین نهد».

تنها وقتی از جنگ دست بکشید، که توان مقابله دشمن را درهم شکسته باشید و آتش جنگ سرد گردد.

با دقت در مطالب فوق پی به دستورات متعالی اسلام می‌بریم و می‌بینیم این دستورات آنقدر سنجیده است و همه ابعاد را در برمی گیرد، که حتی برای اسیر میدان جنگ نیز اهمیت قائل است.

خداوند در یک دستور احتیاطی، برای حفظ جان افراد بیگناهی که ممکن است مورد اتهام قرار گیرند می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در راه جهاد گام برمی دارید. تحقیق و جستجو کنید و به کسانی که اظهار اسلام می‌کنند نگوئید مسلمان نیستید، مبادا به خاطر نعمت‌های ناپایدار این جهان افرادی را که اظهار اسلام می‌کنند متهم کرده و آنها را به عنوان یک دشمن به قتل برسانید و اموال آنها را به غنیمت بگیرید، در حالی که غنیمت‌های جاودانی در پیشگاه خداست».[20]

یکی از سنت‌هایی که از زمان‌های قدیم و اعصار انبیای پیشین در میان اعراب مرسوم بود، تحریم جنگ در ماه‌های حرام بود. بعد از اسلام مسلمانان در این باره از پیامبر سؤال می‌کردند:

«از تو درباره جنگ کردن در ماه‌های حرام سؤال می‌کنند، به آنها بگو، جنگ در آن (گناه) بزرگی است.»[21]

و بدین ترتیب خداوند این سنت را با قاطعیت امضاء می‌کند. خداوند در جای دیگر با تأکید حرمت جنگ در ماه‌های حرام می‌فرماید: «از دوازده ماه، چهار ماه حرام است، این آیین ثابت و پابرجا و تغییرناپذیر است، در این چهار ماه (با شکستن احترام ماه‌ها) به خود ستم روا مدارید».[22]

می‌بینیم که در اسلام، برای زمان جهاد نیز مقررات وجود دارد. ولی از آنجا که ممکن بود، تحریم جهاد در این چهار ماه وسیله‌ای برای سوء استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله کردن به مسلمانان جسور کند، خداوند در ادامه اضافه می‌کند که: «با مشرکان به طور دسته جمعی پیکار کنید، همان‌گونه که آنها متفقاً با شما می‌جنگند».

﴿وَ قَاتِلُوا الْمُشْرِکِينَ کَافَّةً کَمَا يُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾. از آن طرف مشرکان مکه در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماه‌های حرام به آنها حمله‌ور شوند و شاید گمانشان این بود؛ که اگر آن‌ها احترام ماه‌های حرام را نادیده بگیرند، مسلمانان به مقابله برنمی خیزند، آیه 194 سوره بقره نازل شد و به این پندارها پایان داد و نقشه‌های احتمالی آنها را نقش بر آب کرد و دستور داد، اگر آنها در ماه‌های حرام دست به اسلحه بردند مسلمانان در مقابل آنها بایستند. خداوند می‌فرماید: «ماه حرام در برابر ماه حرام است و حرمات قصاص دارد. هر کس به شما تجاوز کند، به مانند آن بر او تجاوز کنید ولی از خدا بپرهیزید (و زیاده روی نکنید) و بدانید خدا با پرهیزکاران است» اسلام به هر کس حق می‌دهد، که اگر به او تعدی شود، به همان مقدار مقابله کند، تسلیم در برابر متجاوز، مساوی است با مرگ و مقاومت برابر است با حیات، این است منطق اسلام.

یکی دیگر از مسائلی که اسلام نسبت به آن هشدار می‌دهد این است که؛ مسلمانان باید احترام مسجدالحرام را نگه دارند و این حرم امن الهی باید همیشه محترم شمرده شود؛ «با آنها (مشرکان) نزد مسجد الحرام پیکار نکنید، مگر آنکه آنها در آنجا با شما بجنگند ولی اگر آن‌ها با شما در آنجا جنگ کردند، آنها را به قتل برسانید، چنین است جزای کافران».[23]

اسلام دین صلح و دوستی است و کسانی که با روح اسلام و فلسفه آیات جهاد بیگانه باشند و همچنین دشمنان قسم خورده اسلام، در صدد خشن معرفی کردن چهره اسلام‌‌اند. اسلام، حتی در جنگ‌ها نیز از پیشنهاد صلح طرف مقابل استقبال کرده و به مسلمانان اجازه نمی‌دهد بعد از صلح، مبارزه کنند. می‌‌‌فرماید: «اگر آنها از پیکار با شما کناره گیری کنند و پیشنهاد صلح نمایند، خداوند به شما اجازه تعرّض نسبت به آنها را نمی‌دهد»[24] و موظفید دستی را که به منظور صلح بسوی شما دراز شده بفشارید.

در آیه 61 سوره انفال نیز خداوند پیرامون صلح با دشمن سخن می‌راند و این مطلب را روشن‌تر می‌سازد. «و اگر آن‌ها تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز (دست آنها را عقب نزن) و تمایل نشان ده». از آنجا که به هنگام امضای پیمان صلح غالباً افراد، گرفتار تردیدها و دودلی‌ها می‌شوند. خداوند به پیامبر6 دستور می‌دهد، در قبول پیشنهاد صلح تردیدی به خود راه مده و چنانچه شرایط آن، منطقی، عاقلانه و عادلانه باشد، آنرا بپذیر «و بر خدا توکل کن، زیرا خداوند هم گفتگوهای شما را می‌شنود و هم از نیات شما آگاه است».

ولی با این حال به پیامبر6 و مسلمانان هشدار می‌دهد که «اگر بخواهند تو را فریب دهند (و صلح را مقدمه‌ای برای ضربه غافلگیرانه‌ای قرار دهند یا هدفشان تأخیر جنگ برای فراهم کردن نیروی بیشتر باشد، از این موضوع نگرانی به خود راه مده)، زیرا خداوند کفایت کار تو را می‌کند و در همه حال پشتیبان توست».[25] ضمن آماده ساختن مؤمنان برای جهاد، به تشریح صفات و خصوصیات مجاهدان پرداخته و مقام و پاداش این افراد را بیان می‌کند، و این خود یکی از شیوه‌های خداوند برای تشویق و ترغیب مسلمانان به مسأله جهاد است.

خداوند در آیه 74 سوره نساء می‌فرماید: «آنهایی باید در راه خدا پیکار کنند، که آماده‌اند زندگی پست جهان ماده را با زندگی ابدی و جاویدان سرای دیگر مبادله نمایند» یعنی؛ تنها کسانی می‌توانند جزء مجاهدان واقعی باشند که آماده چنین معامله‌ای گردند. سپس در ذیل آیه می‌فرماید: «سرنوشت چنین مجاهدانی کاملاً روشن است. زیرا از دو حال خارج نیست، یا شهید می‌شوند و یا دشمن را درهم می‌کوبند و بر او پیروز می‌شوند، در هر صورت پاداش بزرگی به آن‌ها خواهیم داد». ﴿وَ مَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً﴾.

مسلماً چنین سربازانی با چنین روحیه‌ای، شکست در قاموسشان راه ندارد و در هر دو صورت خود را پیروز می‌بینند، حتی دانشمندان بیگانه‌ای که درباره اسلام و پیروزی‌های سریع مسلمین، در زمان پیامبر6 و بعد از آن، بحث کرده‌اند، این منطق را یکی از عوامل مؤثر پیشرفت آنها دانسته‌اند.

در آیه 74 سوره انفال نیز خداوند روی اهمیت مقام مهاجران و انصاری که با مجاهدت، به پیشبرد اهداف جامعه اسلامی کمک کرده‌اند، اشاره کرده و از آنها بدین گونه تقدیر می‌کند: «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها که پناه دادند و یاری کردند، مؤمنان حقیقی و راستین هستند و آنها آمرزش و روزی شایسته‌ای خواهند داشت.»

در آیه 95 سوره نساء خداوند مقایسه‌ای میان مجاهدان و غیر مجاهدان به عمل آورده، می‌فرماید: «افراد با ایمانی که از شرکت در میدان جهاد خودداری می‌کنند و بیماری خاصی که آنها را از شرکت در این میدان مانع شوند، ندارند، هرگز با مجاهدانی که در راه خدا و اِعلای کلمه حق، با مال و جان خود جهاد می‌کنند، یکسان نیستند.» سپس برتری مجاهدان را بار دیگر به صورت صریح و آشکارتر بیان کرده، می‌فرماید: «خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود در راهش پیکار می‌کنند برخودداری کنندگان از شرکت در میدان جهاد، برتری عظیمی بخشیده است؛ ﴿فَضَّلَ اللَّـهُ الْـمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً﴾.

البته در نقطه مقابل این دسته از مجاهدان، افرادی هستند که جهاد برای آن‌ها واجب عینی نبوده و یا این که به خاطر بیماری و ناتوانی و علل دیگر، قادر به شرکت در میدان جهاد نبوده‌اند، لذا برای اینکه پاداش نیت صالح و اعمال نیک آنها نادیده گرفته نشود، به آنها نیز وعده نیک داده، و می‌فرماید: «به هر دو دسته، وعده نیک داده است» ولی از آنجا که اهمیت جهاد در منطق اسلام از این هم بیشتر است بار دیگر به سراغ مجاهدان رفته و تأکید می‌کند که «خداوند مجاهدان را بر نشستگان اجر عظیمی بخشیده است» ﴿وَ فَضَّلَ اللَّـهُ الْـمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً﴾. این اجر عظیم در آیه بعد چنین تفسیر شده است: «درجات مهمی از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است».

قبل از اسلام، منصب سیراب کردن حاجیان خانه خدا، «سقایهٔ الحاج» در ردیف کلیدداری خانه کعبه و از مهمترین مناصب محسوب می‌شد. خداوند در یک مقایسه دیگر برای برتری جهاد می‌فرماید: «آیا سیراب کردن حاجیان خانه خدا و عمران مسجدالحرام را همانند کار کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو هیچ گاه در نزد خدا یکسان نیستند و خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمی‌کند.»[26]

مطابق روایتی که معروف‌ترین کتب اهل‌سنت آن را نقل کرده‌اند، این آیه در مورد حضرت علی7 و بیان فضائل او نازل شده است و در عین حال مکمل بحث آیات گذشته است و مقام و منزلت مجاهدان در راه حق و فضیلت را بیان می‌کند.

یکی دیگر از آیاتی که در آن، خداوند مسأله جهاد و مجاهدان را مطرح کرده است، آیه 4 سوره صف می‌باشد. خداوند در این آیه می‌فرماید: «خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او پیکار می‌کنند، گویی بنایی آهنین‌اند؛ ﴿إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ﴾.

مطابق این آیه شریفه، نفس پیکار مهم نیست، آنچه مهم است اینکه این پیکار «فی سبیل اللّه» باشد و آن هم با اتحاد و انسجام کامل چون سدّی فولادی. آیه 20 سوره توبه نیز به بیان مقام و پاداش مجاهدان می‌پردازد. کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جان خود، جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامی برتر و بزرگتر دارند و اینها به افتخار بزرگی نائل شده‌اند؛

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ‌﴾.

خداوند در آیه بعد سه موهبت بزرگی که در برابر این سه کار (ایمان، هجرت، جهاد) به آنها می‌بخشد را بیان می‌کند. پروردگارشان آنها را به رحمت گسترده خود بشارت می‌دهد، آنها را از رضایت و خشنودی خود بهره مند می‌سازد و باغ‌هایی از بهشت در اختیار آنها می‌گذارد که نعمت‌هایش دائمی و همیشگی است.[27] «جاودانه در آن خواهند ماند، نزد خداوند پاداش‌های عظیمی است»[28] اگر «ایمان» و «جهاد» توأم گردد، هرگونه خیر و برکتی را به همراه خود خواهد داشت.

«اما پیامبر و آنها که با او ایمان آوردند، با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کردند، همه نیکی‌ها برای آنها است و گروه رستگاران همینها هستند».[29]

در آیه بعد خداوند به قسمتی از پاداش‌های اخروی این گروه اشاره کرده و می‌فرماید: «خداوند باغ‌هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که از زیر درختانش، نهرها جاری است. جاودانه در آن می‌مانند و این پیروزی بزرگی است.»[30] خداوند در جای دیگر این گروه را چنین توصیف کرده و از آنان قدردانی می‌کند: «کسانی که ایمان آوردند و کسانی که هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، آن‌ها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»[31]

یکی از مفاهیم و مطالبی که در فرهنگ جهاد به عنوان یک مفهوم کلیدی است، «شهادت» است. به طور طبیعی در میدان نبرد، مجاهدانی کشته می‌شوند که ما از آن‌ها به «شهید» تعبیر می‌کنیم. شهود و شهادت به معنی حضور و معاینه است، شهید به معنی شاهد است و جمع آن «شهداء». ناگفته نماند «شهید»؛ به معنی مقتول در راه خدا در قرآن نیامده است مگر بنابر بعضی از احادیث.

در روایات، تعبیر «شهید» بسیار به کار رفته. در قرآن هم از «شهید» تعبیر «قُتِلَ فِی سَبِیلِ الله» شده است.[32] در هر حال خداوند از شهدا به عنوان گروه ممتاز، یاد کرده است و درباره آنها می‌فرماید: «و کسانی که در راه خدا هجرت کردند، سپس شربت شهادت نوشیدند و یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، خداوند به همه آنها، روزی نیکویی می‌دهد، چرا که او بهترین روزی دهندگان است».[33]

خداوند در پاسخ به منافقینی که کشته شدن در راه خدا را مرگ زودرس می‌پنداشتند، می‌فرماید: «تازه اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید (چیزی از دست نداده اید) زیرا آمرزش و رحمت پروردگار از تمام اموالی که شما با منافقان با ادامه حیات برای خود جمع آوری می‌کنید، بالاتر است».[34] از اینها گذشته مرگ به معنی فنا و نابودی نیست که از آن وحشت داشته باشید، بلکه دریچه‌ای است بسوی زندگانی دیگر، در سطحی بسیار وسیع‌تر و آمیخته با ابدیت: «و اگر بمیرید و یا کشته شوید، بسوی خدا باز می‌گردید».[35]

در آخر آیه 4 سوره محمد نیز خداوند از شهیدانی که در میدان جهاد، جان شیرین خود را از دست می‌دهند و حقّ بزرگی بر جامعه اسلامی دارند، سخن به میان آورده و می‌فرماید: کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمی‌کند؛ ﴿وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ‌﴾

و خداوند در آیه بعد به دو نعمت و موهبت دیگر اشاره کرده و می‌فرماید: «خداوند آنها را هدایت می‌کند و وضع حال آنها را اصلاح می‌کند؛ ﴿سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ‌﴾[36] و موهبت دیگر اینکه: آنها را در بهشت جاویدانش که اوصاف آن را برای آنان بازگو کرده است، وارد می‌کند؛ ﴿وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ‌﴾.[37]

خداوند، آنقدر مقام مجاهدان شهید را بالا می‌داند که با صراحت مسلمانان را از اطلاق کلمه «میت» بر شهیدان نهی می‌فرماید: «هرگز به آنها که در راه خدا کشته می‌شوند و شربت شهادت می‌نوشند، مرده مگوئید، بلکه آنها زندگانند، اما شما درک نمی‌کنید»؛ ﴿وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لٰکِنْ لاَ تَشْعُرُونَ‌﴾[38]. خداوند با صراحت می‌فرماید؛ که شما حق ندارید کسانی که در راه خدا جان می‌دهند را مرده بخوانید، آنها زنده‌اند، زنده جاویدان و از روزی‌های معنوی در پیشگاه خدا بهره می‌گیرند.

خداوند در بیان مقام شامخ و بلند شهیدان، خطاب به پیامبرش (تا دیگران حساب کار خود را بکنند) می‌فرماید: ای پیامبر، هرگز گمان مبر، آنها که در راه خدا کشته شدند، مرده‌اند، بلکه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند؛ ﴿وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌﴾.[39]

منظور از حیات و زندگی در اینجا، همان حیات و زندگی برزخی است که ارواح در عالم پس از مرگ دارند و این تنها مخصوص شهیدان نیست، ولی از آنجا که شهیدان، به قدری غرق مواهب حیات معنوی هستند که گویا زندگی سایر برزخیان در مقابل آنها چیزی نیست، تنها از آنها نام برده شده است.

در آیه بعد، خداوند به گوشه‌ای از مزایا و برکات فراوان زندگی برزخی شهیدان اشاره کرده و می‌فرماید: «آنها به خاطر نعمت‌های فراوانی که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده است، خوشحالند؛ ﴿فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّـهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾» و خوشحالی دیگرشان به خاطر برادران مجاهد آنها است. همانطور که قرآن می‌فرماید: و به خاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده‌اند (مجاهدان و شهیدان آینده) شادمانند (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان می‌بینند و می‌دانند) که نه ترسی بر آنها است نه غمی؛ ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ‌﴾[40]

آیه بعد تأکید و توضیح بیشتری است درباره بشارت‌هایی که شهیدان، بعد از شهادت دریافت می‌کنند. آنها از دو جهت خوشحال و مسرور می‌شوند: نخست از این جهت که نعمت‌های خدا را دریافت می‌دارند، نه تنها نعمت‌های او بلکه فضل او (که همان افزایش و تکرار نعمت است) نیز شامل حال آنها می‌شود، (دیگر آنکه) آنها می‌بینند که خدا پاداش مؤمنان را ضایع نمی‌کند؛ ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّـهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ﴾.[41]

از آنجا که شهادت یک امر اختیاری نیست و معلوم نیست که در جنگ کدام مجاهدان به شهادت می‌رسند. بعد از هر جنگ عده‌ای از مسلمانان، از اینکه چرا شهید نشده‌اند ناراحت بودند و منتظر فرصت بودند تا زمینه جهاد بعدی مهیا شود، که در صف نخستین شرکت کنند. خداوند با اشاره به این گروه از مؤمنان که در تأسی به پیامبر6 از همه پیشگام‌تر بودند و بر سر عهد و پیمانش با خدا، یعنی فداکاری تا آخرین نفس و آخرین قطره خون خود ایستادند، می‌فرماید: در میان مؤمنان، مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدای خود بستند، صادقانه ایستاده‌اند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند تغییر و تبدیلی در پیمان خود ندادند، ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾.[42]

آیه چنان مفهوم وسیعی دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و زمان شامل می‌شود، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خدای خویش ایستاده‌اند و آماده جهاد و شهادتند.

همان‌گونه که می‌دانیم شیوه تبلیغی قرآن و پیامبر6، شیوه بشارت و انذار است و پیامبر6 نذیر و بشیر است. در مورد جهاد نیز خداوند از یک طرف به ترغیب و تشویق مجاهدان پرداخته و از طرف دیگر، متخلفین از جهاد را نیز وعده عذاب می‌دهد. اینگونه نیست که فقط کسانی که مجاهدت نمایند، پاداش می‌گیرند، بلکه آنانکه تخلف ورزند نیز عذاب می‌‌‌ببینند، البته همان طور که قبلاً اشاره شده است، مسلمانان راستین هدف «فی سبیل اللّه» را در نظر می‌گیرند و نه از ترس عذاب و نه وعده بهشت، که آنان، حق را یافته‌اند و برای اطاعت از خدا و رسول شمشیر می‌زنند.

در هر حال خداوند درباره متخلفان از جهاد می‌فرماید: «گروهی از اعراب بادیه نشین نزد تو آمدند تا به آنها اجازه داده شود و از جنگ معاف گردند (و واقعاً معذور بودند) و در مقابل، کسانی که به خدا و پیامبر دروغ گفتند، بدون هیچ عذری در خانه خود نشستند». خداوند گروه دوم را شدیداً تهدید کرده، می‌گوید: «به زودی به آن دسته از ایشان که کافر شدند، عذاب دردناکی خواهد رسید».[43]

و نیز درباره آنها می‌فرماید: «خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و به همین دلیل چیزی نمی‌دانند.»[44]

خداوند به گروهی از متخلفین فرصت دوباره می‌دهد و می‌فرماید: «پس اگر اطاعت کنید خداوند پاداش نیکی به شما می‌دهد و اگر سرپیچی کنید، خداوند شما را با عذاب دردناکی کیفر می‌دهد».[45]

بعد از آنکه خداوند متخلفین از جهاد را تهدید به «عذاب الیم» کرد، جمعی از معلولین و بیماران خدمت پیامبر6 آمدند و کسب تکلیف نمودند: آیه نازل شد و حکم آنان را چنین بازگو کرد: «بر نابینا و گنگ و بیمار گناهی نیست»[46] و این گروه از شرکت در میدان معاف شدند. البته آنها نیز باید به مقدار توان خود، برای تقویت قوای اسلام و پیشبرد اهداف الهی آن بکوشند.

گروه دیگری که از جهاد معاف هستند، در آیه 91 سوره توبه معرفی شده‌اند، کسانی که ضعیف و ناتوان هستند، همچنین بیماران و آنها که وسیله لازم برای شرکت در میدان جهاد ندارند، بر آنها نیز ایرادی نیست که در این برنامه واجب اسلامی شرکت نکنند. البته این در صورتی است که «از هرگونه خیرخواهی مخلصانه درباره خدا و پیامبرش دریغ ندارند».

و گروه بعدی که از جهاد معاف بودند، فقیرانی بودند که مرکب برای شرکت در جنگ نداشتند و از عشق جهاد اشک می‌ریختند همچنین بر آن گروه ایراد نیست که وقتی نزد تو آمدند که مرکبی برای شرکت در میدان جهاد در اختیارشان بگذاری گفتی مرکبی در اختیار ندارم که شما را بر آن سوار کنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالی که چشم‌هایشان اشکبار بود و این اشک به خاطر اندوهی بود که از نداشتن وسیله برای انفاق در راه خدا سرچشمه می‌گرفت.

واقعیتی که برای مسلمانان جنبه حیاتی دارد این است که، گرچه جهاد بسیار پراهمیت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولی در مواردی که ضرورتی ایجاد نمی‌کند که همه مؤمنان در میدان جنگ شرکت کنند، مخصوصاً در مواقعی که پیامبر6 شخصاً در مدینه باقی مانده، همه نباید به جهاد بروند، بلکه لازم است مسلمانان دو گروه شوند، گروهی فریضه جهاد را بجا آورند و گروهی در مدینه بمانند و احکام و معارف اسلامی بیاموزند؛ «شایسته نیست مؤمنان همگی به سوی میدان جهاد کوچ کنند. چرا از هر گروه، طایفه‌ای کوچ نمی‌کنند و (طائفه‌ای در مدینه بمانند) تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهی پیدا کنند و به هنگامی که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند احکام و فرمان‌های الهی را به آنها تعلیم دهند و از مخالفت با آن انذارشان دهند.»[47]

 


[1] . آيت الله مصباح يزدي، جزوه حقوق و سياست در قرآن، ص2194-2193 .

[2] . استاد شهيد مرتضي مطهري، جهاد، ص16، 25 .

[3] . همان.

[4] . آيت الله مصباح يزدي، جزوه حقوق و سياست در قرآن، ص2197 .

[5] . سوره نساء: آیه 75.

[6] . شهيد مرتضي مطهري، جهاد، ص63 و 64 .

[7] . اين مسئله، يعني جنگ با اختناق و ايجاد فضاي آزاد براي شنيدن پيام اسلام، خود يکي ديگر از دلايل مشروعيت جهاد دعوت است که استاد هم بدان پرداخته‌اند.

[8] . شهید مطهری، جهاد، ص42 و 43 .

[9] . شهید مطهری، جهاد، ص53 و 54 و 46 .

[10] . شهید مطهری، جهاد، ص53 و 54 و 46 .

[11] . آيت الله مصباح يزدي، جزوه حقوق و سياست در قرآن، ص2194 .

[12] . سوره توبه: آیه40.

[13] . سوره توبه: آیه 14.

[14] . توبه:33، فتح:28 و صف:9.

[15] . بقره:193 و أنفال:39.

[16] . ناگفته نگذاريم که مقصود از بر افتادن کفر و شرک اين نيست که همه انسانهاي روي زمين، مسلم و موحد شوند، چرا که در دل آدمي با جبر و زور نفوذ نمی‌توان کردن، و ايمان قلبي و اعتقاد باطني از دسترس اکراه و الزام بدور است : ﴿لا اکراه في الدين﴾ ( بقره / 256 ) بلکه اين است که نظام حاکم، نظامي الهي و توحيدي باشد.

[17] . جزوه حقوق و سياست، ص2198 و 2199 و مستفاد از صفحات 2171 تا 2174 .

[18] . / منبع: کتاب فلسفه حقوق /س.

[19] . سوره محمد: آیه 4.

[20] . سوره نساء: آیه94.

[21] . سوره بقره: آیه 217.

[22] . سوره توبه: آیه36.

[23] . سوره بقره: آیه190.

[24] . سوره نساء: آیه90.

[25] . سوره انفال، آیه 62.

[26] . سوره توبه: آیه19.

[27] . سوره توبه: آیه21.

[28] . سوره توبه: آیه22.

[29] . سوره توبه: آیه88.

[30] . سوره توبه: آیه89.

[31] . سوره بقره: آیه218.

[32] . قاموس قرآن.

[33] . سوره حج: آیه58.

[34] . سوره آل‌عمران: آیه157.

[35] . آل‌عمران، آیه 158.

[36] . سوره محمد: آیه5.

[37] . سوره محمد: آیه6.

[38] . سوره بقره، آیه 154.

[39] . سوره آل‌عمران: آیه169.

[40] . سوره آل‌عمران: آیه170.

[41] . سوره آل‌عمران: آیه171.

[42] . سوره احزاب: آیه23.

[43] . سوره توبه: آیه90.

[44] . سوره توبه: آیه93.

[45] . سوره فتح: آیه16.

[46] . سوره فتح: آیه17.

[47] . سوره توبه: آیه122 ؛ مجله پاسدار اسلام، مهر1383 ـ شماره 274.

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: