رمز موفقیت هر فردی، در گرو ایمان به هدف و استقامت و کوشش در راه رسیدن به آن است. منظور از استقامت، استقامت ایمانی است که با بصیرت دینی همراه باشد و بر مدار دستورات الهی و زیر خیمه ولایت انبیا و اولیا باشد؛ زیرا هدفی که انسان به آن ایمان دارد و با بصیرت انتخاب کرده است، نه تنها برایش استقامت میکند که برای آن میجوشد و هزار راه بسته را میگشاید. پرچمدار استقامت، رسول خدا6 و یاران ایشان است و طرح این بحث، سبب خواهد شد که پیروان پیامبر6، سیره آن حضرت را الگو قرار دهند.
مفهوم استقامت
«استقامت» در لغت، به معنای پایداری و ایستادن و مصدر باب استفعال است. این کلمه به صورت مصدری (استقامت)، در قرآن نیامده است؛ اما به صورتهای اسم فاعلی و فعلی آن مانند: «استقاموا»، «استقم»، «استقیموا»، «استقیما» و «یستقیم» در قرآن تکرار شده است. در اصطلاح، استقامتی بر مدار دستورات الهی است که در آن هیچ اعوجاجی نباشد. استقامت در دین، به این است که در عقاید، اخلاق و کردار، انحرافی از جاده شریعت صورت نگیرد»[1] و به همین معنا است آنچه در قرآن کریم آمده است: ﴿أَنَّ هٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ﴾[2] «و [بدانید] این است راه راست من. پس، از آن پیروی کنید». به عبارت دیگر، معنای واژه استقامت، صبر در برابر سختیها، ستمناپذیری و تسلیم نشدن در برابر جور و اجحاف، مقاومت و استواری در میدان مبارزه با نفس و تحمل مشکلات و مصائب، براساس شریعت است.
جایگاه و اهمیت استقامت
در فرهنگ دینی، استقامت از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است. ترغیب معنادار مؤمنان به استقامت در برابر دشمنان، از ناحیه قرآن[3] و روایات دینی، بیانگر اهمیت آن است؛ به گونهای که بدون آن نمیتوان در کارزار درونی و بیرونی به پیروزی رسید. خدای متعال بارها از رسولان خود، از جمله از آخرین فرستاده خویش خواسته است که استقامت کنند.[4]
مهمترین علت پیروزی یاران رسول خدا6 در میدانهای کارزار، مانند جنگ: بدر، احد، خیبر و خندق، صبر و استقامت آنان بوده است.
خداوند در آیات فراوانی به استقامت فرمان داده و آثار بسیاری برای آن ذکر کرده است. فرمان الهی به استقامت رسول خدا6 و یاران ایشان، نشان از اهمیت آن دارد. دو نمونه این آیات عبارت است از:
1. ﴿فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ...﴾؛ «پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن و همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمدهاند [باید استقامت کنند].»[5]
2. ﴿فَلِذٰلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾؛ «آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهای استقامت نما».[6]
رسول خدا6 برای رساندن پیام الهی و تمام کردن حجت بر خلق، تلاش و کوشش طاقتسوز و پایداری را انجام داد؛ به طوری که دعوت حضرت سرافرازانه در برابر گردنکشان کفار قریش قرار گرفت و آنان برنامههای کفرآلود خود را در تباهی دیدند. از اینرو، بر آن شدند تا به پیامآور الهی و مؤمنان ضربه بزنند. به همین منظور، آنان را آماج تهمتهای گوناگون، استهزا، اذیت و شکنجههای سختی قرار دادند؛ تا آنجا که آیات متعددی درباره حالات رسول خدا6 هنگام استهزای کافران و فراخوان آن حضرت به استقامت و بردباری نازل شد. قلب مبارک رسول خدا6 در برابر این سختیها به درد میآمد؛ اما به تکلیف خود عمل میکرد و در راه ادای تکلیف استقامت میورزید و یارانش نیز به پیروی از او استقامت میکردند.
تا اینکه رسول خدا6 در سال دهم بعثت با از دست دادن دو همراه و پشتیبان خویش (حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه8) فشارهای کفار مکه را بیش از هر زمان دیگری احساس مینمودند. کفار قریش سعی کردند از فرصت فقدان بزرگترین حامیان پیامبر6، بیشترین استفاده را برده و فشارهای بیشتری به آن حضرت وارد کنند. به همین جهت، رسول خدا6 و مسلمانان بیش از هر زمان دیگری، تحت فشار اذیت و تبلیغات حساب شده، و غیرانسانی قریش قرار گرفتند. کفار قریش نخست دعوت پیامبر خدا6، سپس شخص حضرت و بعد مؤمنان را هدف آماج حملات خود قرار دادند تا بتوانند، پیامبر6 و اسلام نوپا را از پا در آورده و پیروان او را پراکنده سازند.[7] در این هنگام بود که سوره هود بر
رسول خدا6 نازل شد و دستور داد که آن حضرت و یارانش به استقامت خود ادامه دهند.
از ابنعباس نقل شده است: «هیچ آیهای بر پیغمبر6 شدیدتر و دشوارتر از آیة «استقامت کن آنچنانکه دستور یافتهای و همچنین کسانی که با تو هستند»،[8] نبود. از آن حضرت پرسیدند که چرا به یکباره موهای شما این مقدار سفید شد و نشانههای پیری در شما نمایان گشت؟ حضرت فرمود: «سوره هود مرا پير كرد. به جهت اين جمله كه ميفرمايد: چنانکه امر شدهاي، خودت و كسانى كه با تو بازگشت كردهاند، استقامت نما.» [9]
سخنان رسول خدا6 در باره استقامت، نشان از جايگاه رفيع استقامت و دشواري آن است. آيات قرآن در برخي موارد، شخص رسول خدا6 را مورد خطاب قرار داده و امر به پایداری نموده[10] و گاهي ياران آن حضرت[11] و در مواردي نيز از همه انسانها[12] استقامت ايماني را طلب كرده است.
البته چنانكه از آيات قرآني بر ميآيد، خداوند متعال از انبياي قبلي نيز خواسته است كه در راه برپايي توحيد استقامت كنند.[13]
ضرورت استقامت امت اسلامی
در اینجا سؤالی مطرح میشود مبنی بر اینکه؛ رسول خدا6، اسوه استقامت بود و در راه تبليغ و ارشاد، جنگ و جهاد، انجام تكاليف الهى و بالاخره در تمام بيست و سه سال زندگى پس از بعثت، پايداري نمود؛ اما چرا با نازل شدن آيه ۱۱۲ سوره هود، فرمود كه اين آيه مرا پير كرد؛ در حالي كه مشابه اين فرمان الهي در سوره شوريٰ آيه ۱۵ نيز آمده بود؟ در پاسخ بايد گفت: اين بار سخن از «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» نيز بود. براى آنكه پيروزى، پیوسته باقی بماند، بايد امّت پيامبر6 نیز استقامت كند و حضرت نگران اين امر بود كه امت او در مقابل اين بار سنگين، زیر بار مسئولیت
نروند.
اين اصل مسلّم است كه هميشه نگهداشتن و حفظ دستاوردهاي پيروزي، مهمتر از به دست آوردن آن است.[14] ممكن است سربازاني با يورش برقآسا سنگري را فتح كنند؛ اما نگهداشتن آن سنگر، نتيجه كار آنان را مشخص میکند و از فتح آن، مهمتر است. بنابراین، در استقامت حضرت هیچ تردیدی وجود نداشت؛ اما ايشان نگران استقامت امت بود.
امام خمينى; در اين باره مىنويسد: «شيخ عارف كامل شاهآبادى ـ روحى فداه ـ فرمودند: «با اينكه اين آيه شريفه در سوره شورى نيز وارد است، ولى بدون «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» است، جهت اينكه حضرت سوره هود را اختصاص به ذكر دادند، براى آن است كه خداى تعالى استقامت امّت را نيز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بيم آن داشت كه مأموريت انجام نگيرد، و الّا خود آن بزرگوار استقامت داشت؛ بلكه آن حضرت، مظهر اسم حكيم عدل است.»[15] و [16]
برخي از تفاسير[17] سخن رسول خدا6 را كه فرمود: آيه هود مرا پير كرد، به جهت چهار دليل و دستور مهمي دانستهاند، كه هر كدام بار سنگينى بر دوش انسان مىگذارد و آن عبارت است از:
استقامت، اخلاص، رهبرى مؤمنان و عدم طغيان و تجاوز. بدون به كار بستن اين اصول، پيروزى بر دشمنانى كه از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه كردهاند و از تمام وسايل فرهنگى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و نظامى بر ضدّ ما بهرهگيرى مىكنند، امكانپذير نمىباشد.
رسول خدا6، الگوي تمامعيار استقامت است. از اين رو، ياران آن حضرت نيز با الهام از او، در عرصههاي مختلف سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و تبليغي، استقامتهاي فوقالعادهاي از خود بروز دادند.
حضرت علی7 در خطبه ۵۶ نهجالبلاغه از مجاهدتهاى مخلصانه صحابه و استقامت و بردبارى آنان در برابر ناراحتىها و جهاد سخن گفته است.
عرصههای استقامت پیامبر6 و اصحاب ایشان
1. عرصه اقتصادی
شعب ابوطالب، جلوهگاه استقامت حیرتانگیز اقتصادی رسول خدا6 و بنیهاشم است. قریش در عرصههای سیاسی شکست خورد و نتوانست مهاجران به حبشه را برگرداند و از طرفی نیز با مهاجرت عدهای از مسلمانان به حبشه، تعداد مسلمانان در مکه کم شده و فشار قریش بر مسلمانان زیادتر گشت. و قریش ضمن فشارهای روحی و روانی و آزار و اذیتهای فیزیکی، دست به طرح محاصره اقتصادی، با هدف ضربه زدن نهایی به بنیهاشم زد. حضرت ابوطالب7 برای حفاظت از رسول خدا6 و پایین آوردن فشار قریش، بنیهاشم و بنیعبدالمطلب را در شعب جمع کرد. از نظر اقتصادی، بنیهاشم آنقدر در تنگنا بودند که گاهی مواقع از گیاهان و برگ درختان استفاده میکردند و ناله جانکاه فرزندان بنیهاشم از بیرون شعب شنیده میشد؛[18] اما با استقامت، فشارهای اقتصادی قریش را تحمل نمودند و بدینسان، محاصره اقتصادی قریش را به شکست کشانیدند.[19]
2. عرصه نظامی
قریش در تمام جنگهایی که بر ضد رسول خدا6 به راه انداخت، توانست همپیمانان خویش را نیز با خود همراه سازد و یورشهای سنگینی را به مدینه انجام دهد. تعداد نفرات و تجهیزات نظامی رسول خدا6 در تمام نبردها، قابل مقایسه با نیروهای قریش نبود؛ اما مسلمانان در سایهسار استقامت و رهبری حکیمانه رسول خدا6 به چنان پیروزیهای سرافرازانهای رسید که، موجب بهت و عبرت دیگران گشت. مثلاً در جنگ خندق رسول خدا6 در آغاز حفر خندق، مسلمانان را به تلاش و کوشش فراخواند، و به آنان در صورت پایداری و استقامت، وعده پیروزی داد.[20] استقامت حضرت علی7 و برخی دیگر از یاران رسول خدا6 در جنگها، سبب نزول آیاتی از قرآن کریم شد و آنان را صابر و شاکر معرفی کرد.[21]
صحابه به یادآوری استقامتهای دوران پیامبر6، در جنگهای بعد از او نیز استقامت میکردند. ابوعقیل بن عبدالله که خود در جنگ حنین شرکت داشت، در سال دوازدهم در جنگ یمامه، هنگامی که مسلمانان میخواستند عقبنشینی کنند، جنگ حنین را یادآور شد و آنان را به استقامت در برابر دشمن فراخواند و خود پس از رشادتهای فراوان، در حالی که دستانش قطع شده بود، کشته شد.[22]
جعفر بن ابیطالب7 در میدان جنگ موته جراحتهای بسیاری برداشت، [23] هر دو دست او قطع شد و قبل از شهادتش به منظور نشان دادن پایداری و استقامت و تحریض مسلمانان، اسب خویش را پی کرد.[24]
3. عرصه سیاسی
نمونه بارز فشارهای سیاسی قریش در مکه، فرستادن عالیترین و حیلهگرترین مردان سیاسی خود به سرپرستی عمرو بن عاص به حبشه است.[25] آنها با حیلهگری تمام سعی در برگرداندن مهاجران حبشه برآمدند؛ اما با درایت و استقامت جعفر بن ابیطالب، هیئت سیاسی قریش شکست خورده و سرافکنده به مکه برگشت و مهاجران با کمترین امکانات مادی در حبشه ماندند و قریشیان نیز وقتی اراده استوار مسلمانان را دیدند، از فشار خود نسبت به منع مهاجرت آنان کاستند.[26] در مدینه نیز رسول خدا6 بعد از تشکیل حکومت، از ناحیه گروههای مختلفی در فشار سیاسی قرار گرفت و با پیمانشکنی آنان مواجه شد.
منافقان و بیماردلان[27] مدینه از طرفی، و قبایل مختلف یهود نیز از طرف دیگر، با قریش همپیمان شدند[28] و آن حضرت را به لحاظ سیاسی در تنگنا قرار دادند؛ استقامت آن حضرت به همراه یارانش، باعث شد که از همه این بحرانها و فشارها عبور نمایند و درنتیجه، پیروز این میدان شوند.
4. عرصه تبلیغی
رسول خدا6 از روزی که به رسالت مبعوث شد، در جهت ابلاغ دین خداوند متعال، با سختیهای فراوانی مواجه شد؛ اما استقامت آن حضرت تا حدّی بود که خدای بلندمرتبه فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾[29] «شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیری [کار]شان تباه کنی.» و در آیه دیگر فرمود: ﴿مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى﴾؛[30] «قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی.»
هنگامی که رسول خدا6 دعوتش را آشکار کرد و به نفی بتها پرداخت، سران کفار قریش نزد حضرت ابوطالب7 رفتند و از او خواستند که برادرزادهاش را از عیبجویی خدایان قریش باز دارد؛ وگرنه به آزار او خواهند پرداخت.
وقتی ابوطالب7 سخنان سران قریش را با پیامبر6 در میان گذاشت، حضرت فرمود: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند،
هرگز از دعوت خود دست برنمیدارم؛ تا اینکه آن را انتشار دهم یا در راه آن کشته شوم».[31]
پس از این استقامت و موضعگیری صریح و استوار آن حضرت، ابوطالب که خود نمونه استقامت بود، از آن حضرت خواست به راهش ادامه بدهد. پس از این استقامت شخص رسول خدا6، سران قریش مانند: ابوجهل، ابوسفیان، امیّهٔ بن خلف و ابولهب، سختترین آزارها را به رسول خدا6 و یاران ایشان رساندند؛ اما آنان با استقامتِ تمام در مقابل کفار ایستادند.
آثار استقامت
در روایتی، امام صادق7 درباره استقامت فرموده است: «جبرئیل7 به نزد پیامبر6 آمد و گفت: ای رسول خدا، خداوند مرا با هدیهای به سوی تو فرستاده است، که چنین هدیهای را به کسی پیش از تو نداده است.
رسول خدا6 عرض کرد: آن هدیه چیست؟ گفت: صبر و استقامت است». [32]
ویژگی کسانی که استقامت ورزیدند، در فرهنگ قرآنی عبارت است از:
1. آنان اهل بهشتاند و به سوی آن جایگاه پرشکوه و پرنعمت و زیبا هدایت خواهند شد؛ ﴿أُولٰئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ﴾.
2. و در آن بهشت، همیشه ماندگار خواهند بود و از نعمتهای بسیار خدا بهرهمند خواهند گردید؛ ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾.
3. و این نعمت پرشکوه به پاداش عبادت و نیایش و در برابر کارهایی است که شایسته کرداران در زندگی خویش انجام میدادند؛ ﴿جَزَاءً بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ﴾.
4. به واسطه این استقامت، ملائکه الهی بر آنها نازل میشوند.[33]
- :.[34]
6. برخورداری از آرامش و ایمنی از ترس و اندوه.[35]
7. بهرهمندی از روزی فراوان و سایر برکات الهی در دنیا.[36]
8. بهرهمندی از بهشت جاودان الهی در آخرت.[37]
9. دریافت بشارتهای فرشتگان الهی، پیروزی، رستگاری و محبت الهی نیز از آثار استقامت است که از آیات قرآنی استفاده میشود.
عوامل استقامت
استقامت نیز مانند هر مسأله دیگری، ممکن است عوامل و موانعی داشته باشد. عواملی مانند:
یاد خدای تعالی، [38] یادآوری پاداش استقامت و پایداری در جهاد با دشمنان، [39] مژده به بهشت از سوی فرشتگان، [40] یادآوری امدادهای الهی مانند آنچه در جنگ بدر و حنین اتفاق افتاد، [41] ایمان[42] و توکّل به خدای تعالی، [43] شبزندهداری، [44] دعا و نیایش، آگاهی و بصیرت و نیز توجه و تمسّک به قرآن کریم، موجب استقامت مؤمنان میشود.
در این میان شاید عامل بصیرت از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار باشد و به همین دلیل، در روایات آمده است: «پرچم دین را نمیتواند حمل کند و این بار سنگین را به دوش بکشد، مگر کسی که همراه استقامت ایمانی، بصیرت دینی را هم داشته باشد».[45]
[1] . اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، ج 1، ص 118.
[2] . سوره انعام: آیه153.
[3] . سوره بقره، آیه 214؛ سوره آل عمران، آیه 139 و 144؛ سوره انفال، آیه 15 و 45.
[4] . سوره هود، آیه 112 .
[5] . سوره هود: آیه112.
[6] . سوره شوری: آیه15.
[7] . کشف الغمّه، اربلی، ج 1، ص 387.
[8] . ما نَزَلَ على رسول الله6 آية ﴿كَانَ أَشَدَّ عَلَيْهِ و لا اَشقَ من آیة فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ﴾.
[9] . «شَيَّبَتْنِي سورة هُود لمكان قوله فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ».
[10] . ﴿وَ اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾.
[11] . ﴿وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ﴾.
[12] . ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾.
[13] . ﴿فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ﴾.
[14] . دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، تهران: انتشارات دریا، 1385ش، ج1، ص722.
[15] . خمینی، روح الله، چهل حدیث، قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، ص172.
[16] . سخنان رسول خدا6 بعد از نزول آیه، نشان از اهمیت استقامت امت است که بعد از نزول آیه ﴿فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾، حضرت به امّت خويش فرمود: «شَمَّرُوا شَمَّرُوا»؛ شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دارالکتب العلمیهٔ، ج2، ص532 ؛ طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، قم: جامعهٔ المدرسین، 1412ق، ج11، ص66 ؛ محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمهٔ، قم: دارالحدیث، 1416ق، ج3، ص2642. يعني «دامن به كمر زنيد، دامن به كمر زنيد!» يعنى هنگام كار و تلاش بسيار است و جاى هيچ سستى و كوتاهى نيست. از آن پس، هرگز حضرت خندان ديده نشد. دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی «منطق عملی»، پیشین، ج1، ص722. گاهی نیز به صورت خصوصی از افراد میخواست تا مقاومت داشته باشند و میفرمود: «رَبِّي اللَّـهُ ثُمَ اسْتَقِم» محمدی ریشهری، محمد، میزان الحکمهٔ، پیشین، ج3، ص2642. یا میفرمود: «انَّ منْ وَرائكم أَيامَ الصَّبر، الصَّبرُ فيهنَّ كَقَبض على الجَمر.» بخاری، التاریخ الکبیر، ترکیا: المکتبهٔ الإسلامیهٔ، ج8، ص426..
[17] . مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، پیشین، ج7، ص80ـ82 .
[18] . حلبی، علی بن برهان الدین، السیرهٔ الحلبیهٔ، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج1، ص337.
[19] . طبری، تاریخ الطبری، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ج2، ص343 ؛ ابنکثیر، البدایهٔ و النهایهٔ، به کوشش علی محمد و عادل احمد، بیروت: دارالکتب العلمیهٔ، 1418ق، ج3، ص97.
[20] . واقدی، المغازی، به کوشش مارسدن جونس، بیروت: اعلمی، 1409ق، ج2، ص444.
[21] . کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات، تحقیق محمد الکاظم، تهران: وزارهٔ الثقافهٔ و الارشاد الاسلامی، 141ق، ص481.
[22] . ابنحبان، محمد، تاریخ الصحابه، تحقیق بوران الضناوی، بیروت: دارالکتب العلمیهٔ، ص169.
[23] . ابن عبدالبر، ابوعمرو یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفهٔ الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالجیل، چاپ اوّل، 1412ق/1992م، ج1، ص242.
[24] . مرزوقی، احمد بن محمد، کتاب الازمنهٔ و الامکنهٔ، بیروت: دارالکتب العلمیهٔ، 1417ق، ص520.
[25] . ذهبی، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتب العربی، 1412ق، ج1، ص188 ؛ صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیهٔ، چاپ اوّل، 1414ق، ج2، ص363.
[26] . آیه 41 سوره نحل، به جهت این استقامت مهاجران نازل شد و به آنان وعده بهشت داد.
[27] . ابن عبدالبر، الاستیعاب، پیشین، ج1، ص380.
[28] . جهت اطلاع از خیانت بنی قریظه، برای نمونه ر.ک: ابنسعد، طبقات الکبری، ج2، ص57.
[29] . سوره کهف: آیه6 .
[30] . سوره طه: آیه2.
[31] . «لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِي يَمِينِي وَ الْقَمَرُ فِي شِمَالِي مَا تَرَكْتُ هَذَا الْقَوْلَ حَتَّى أُنْفِذَهُ أَوْ أُقْتَلَ دُونَه». بلاذری، انساب الأشراف، پیشین، ج1، ص230.
[32] . «جَاءَ جَبْرَئِيلُ7 إِلَى النَّبِيِّ6 فَقَالَ يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ اللَّـهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ بِهَدِيَّةٍ لَمْ يُعْطِهَا أَحَداً قَبْلَكَ قَالَ رَسُولُ اللهِ6 قُلْتُ وَ مَا هِيَ قَالَ الصَّبْر» ؛ صدوق، معانی الأخبار، تحقیق علیاکبر الغفاری، قم: موسسه النشر الإسلامی التابعهٔ لجماعهٔ المدرسین، 1379ق/ 1338ش، ص260.
[33] . سوره فصلت: آیه 30 ؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾.
[34] . کوفی، تفسیر فرات، پیشین، ص509.
[35] . سوره فصلت: آیه 30 ؛ ﴿أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا﴾.
[36] . سوره جن: آیه 16 ؛ ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً﴾.
[37] . سوره فصلت: آیه 30 ؛ ﴿وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾
[38] . کلینی، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الإسلامیهٔ، 1407ق، ج2، ص255.
[39] . سوره انفال: آیه45 ؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّـهَ کَثِيراً﴾.
[40] . سوره آلعمران: آیه146.
[41] . سوره فصلت: آیه30.
[42] . سوره آلعمران: آیه139.
[43] . سوره آلعمران: آیه122.
[44] . سوره مزمل: آیه5ـ10.
[45] . «لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ».