borhani برهانی آفرینش خلق درباره  خداشناسی
رنج نامه کوثر آفرینش «جلد سوم»
ما در رکاب رسول خداﹷ مخلصانه ‌می‌‌‌جنگیدیم

«خطبه‌‌ی 56 نهج البلاغه از سخنانی است که امام علی7 در ایام صفین، هنگامی که مردم را به صلح دعوت می‌نمود، درباره اصحاب رسول الله6 (و اطاعت بی‌قید و شرط آنان از آن بزرگوار) بیان فرموده است».

  • خطبه در یک نگاه

در این که امام این سخن را در چه زمانی و در چه ماجرایی ایراد فرموده، دو نظر وجود دارد:

بعضی معتقدند که این سخن را در داستان «ابن‌حضرمی» بیان فرمود. و ماجرا از این قرار بود؛ که پس از شهادت «محمد ابن ابی‌بکر» به دست «عمرو عاص» و قرار گرفتن مصر در اختیار او، «معاویه» جسور شد او قصد غلبه بر بصره را داشت، لذا نامه‌ای برای مردم آن سامان نوشت، تا آنجا را از اختیار حضرت علی7 خارج سازد. و این کار به دست «ابن‌حضرمی» انجام شد. و او به اتّفاق گروهی از منافقان بر قسمت‌هایی از بصره مسلط شد.

هنگامی که این خبر به وسیله «ابن‌عباس» که برای عرض تسلیت، به امیر مؤمنان7 در مورد شهادت «محمد بن ابی‌بکر» به کوفه آمده بود. به امام رسید، حضرت این خطبه را ایراد فرمود و «جاریهٔ ابن قلامه سعدى» را که مرد شجاعى بود، با گروهى به سوى بصره فرستاد.

وى نیز با استمداد از یاران امام7 در بصره به مبارزه با «ابن حضرمى» و نیروهایش برخاست. «ابن حضرمى» تاب مقاومت نیاورد و با هفتاد نفر از اصحابش به خانه‌اى در بصره پناه برد، «جاریه» به آنها حمله کرد و همه را نابود ساخت.

اما نظر دیگر این است؛ که امام 7 این خطبه را در صفّین بیان فرمود، در آن زمانى که پیشنهاد صلح به آن حضرت 7 کردند و امام7 را براى قبول آن تحت فشار قرار دادند.

به هر حال امام7 در این خطبه براى آماده ساختن مسلمانان جهت اجراى دستوراتش، تاریخ گذشته صدر اسلام و فداکارى مسلمانان نخستین را بازگو می‌کند، و توضیح می‌دهد که؛ دلیل اصلى پیروزى آنان انضباط کامل و تسلیم در برابر فرمان پیامبر6 بود.

اشاره به این‌که؛ اگر آن انضباط و اطاعت کامل و اخلاص در آنها باشد آنان نیز پیروز می‌شوند و اگر راه اختلاف و عدم اطاعت فرمان را در پیش گیرند آینده بدى خواهند داشت.

  • بخش اوّل

«وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ‏ رَسُولِ‏ اللهِ6 نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً وَ مُضِيّاً عَلَى‏ اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ وَ جِدّاً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا يَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا فَلَمَّا رَأَى اللَّـهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلَامُ مُلْقِياً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِيمَانِ عُودٌ وَ ايْمُ اللهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَما».

  • ترجمه:

ما در رکاب رسول خدا6 (مخلصانه می‌جنگیدیم و در راه پیش‌برد اهداف آن حضرت گاه) پدران و فرزندان و برادرها و عموهای خود را از پای در می‌آوردیم (و این کار نه تنها از ایمان و استقامت ما نمى‌کاست بلکه) بر ایمان و تسلیم ما می‌افزود و ما را در شاهراه حق و صبر و استقامت در برابر درد و رنج‌ها و در طریق جهاد پیگیر در مقابل دشمن، ثابت قدم می‌ساخت. گاهى یکى از ما با فرد دیگرى از دشمن به صورت دو قهرمان با هم نبرد می‌کردند، به گونه‌اى که هر یک می‌خواست کار دیگرى را بسازد و جام مرگ را به او بنوشاند. (آرى) گاه ما بر دشمن پیروز می‌شدیم و گاه دشمن بر ما (ولى نه پیروزى مقطعى ما را مغرور می‌کرد و نه آن شکست نومیدمان می‌ساخت) و هنگامى که خداوند، صدق و اخلاص ما را دید، ذلت و خوارى را بر دشمنان ما نازل کرد و پیروزى و نصرت را به ما عنایت فرمود، تا آنجا که اسلام در همه جا استقرار یافت و در کشور پهناور خود جاى گرفت.

به جانم سوگند! اگر ما (در مبارزه با دشمنان اسلام) همانند شما بودیم، هرگز ستونى از دین بر پا نمی‌شد و شاخه‌اى از درخت ایمان سبز نمی‌گشت (و به ثمر نمی‌نشست) به خدا سوگند شما (با این پراکندگى و نفاق و عدم اطاعت از رهبرى) سرانجام از شتر خلافت به جاى شیر خون می‌دوشید و به زودى پشیمان می‌شوید! (اما در زمانى که پشیمانى سودى نخواهد داشت).

  • شرح و تفسیر

«ابن‌میثم بحرانی» در شرح خود، نخست به قسمتی از این خطبه اشاره می‌کند که در کلام «سید رضی1» نیامده و توجه به آن در فهم محتوای این خطبه بسیار مؤثر است، او می‌گوید: بعضی نقل کرده‌اند؛ که اين خطبه را امام7 زماني ايراد فرمود که مردم خواهان صلح با لشکر معاويه شدند (در حالي که امام7 قلبا مخالف بود و اگر فشار شديد گروهي بي‏خبر نبود، هرگز تن به آن نمي‏داد).

امام7 در ابتداي سخنش چنين فرمود: اين گروه، هرگز به سوي حق بازنمي‏گردند و دعوت به سوي توحيد و عدالت را پذيرا نمي‏شوند تا زماني که در ميدان نبرد آماج تيرها شوند و لشکرها پشت سر هم به آنها هجوم برند، و تا زماني که مقدمه لشکر و سپس دنباله آن آنها را تيرباران کنند و تا زماني که لشکرها پي در پي به شهرهاي آنها حمله‏ور شوند و سواران از هر طرف به اراضي آنان هجوم آورند، و آبگاه و چراگاه آنها به خطر بيفتد و از دره‏ها (و کوهها) به آنان حمله کنند (آري زماني تسليم حق مي‏شوند که) گروهي پاکباز و پر استقامت؛ که شهادت شهيدانشان عزم آنها را بر طاعت خدا و علاقه آنها را به لقاء الله و شهادت در راه او افزون کند، به مقابله با آنان برخيزند![1] بنابراين دست دوستي به سوي اين قوم تبهکار دراز کردن و تسليم صلح شدن، جز ناکامي و شکست ثمره‏اي ندارد، چرا که آنان نه منطق صلح را مي‏فهمند و نه با واژه‏هاي محبت و دوستي آشنا هستند. تنها با منطق زور و قدرت بايد با آنان سخن گفت، حوادث آينده صفين نيز نشان داد که مطلب درست همان است که امام7 مي‏فرمود، آري آنها هنگامي به عمق کلمات امام رسيدند و از پيشنهاد خود پشيمان گشتند که کار از کار گذشته بود.

به هر حال امام7 در ادامه اين سخن، گفتار بالا را بيان کرد تا به آنها بفهماند رمز پيروزي مسلمانانِ نخستين چه بود. و دليل شکست کوفيان چيست؟

فرمود: ما در رکاب رسول خدا6 (مخلصانه مي‏جنگيديم و در راه پيشبرد اهداف آن حضرت گاه) پدران و فرزندان و برادرها و عموهاي خود را از پاي درمي‏آورديم.[2]

اشاره به اين که در راه خدا گاه لازم مي‏شود، عزيزترين افراد در نظر انسان که سد راه هستند، برداشته شوند و در اين راه فدا گردند و در واقع اشاره است به آيه شريفه:

﴿قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِيرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ﴾؛ «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبيله شما و اموالي که به دست آورده‏ايد و تجارتي که از کساد شدنش مي‏ترسيد و خانه‏هايي که به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار اين باشيد که خداوند عذابش را بر شما نازل کند. آري زندگي ما تجسمي از آيه فوق است و در برابر فرمان الهي از همه چيز صرفنظر مي‏کرديم و به همين دليل نصرت و ياري خدا به سراغ ما مي‏آمد.»[3]

سپس مي‏افزايد؛ اين ايثار و فداکاري در راه حق، نه تنها از ايمان و استقامت ما نمي‏کاست، بلکه بر ايمان و تسليم ما مي‏افزود و ما را در شاهراه حق و صبر و استقامت در برابر درد و رنجها و جهاد پيگير در مقابل دشمن، ثابت قدم مي‏ساخت.[4]

البته آنچه امام7 در اين جمله اشاره به آن مي‏فرمايد؛ يک واقعيت تاريخي است. در بسياري از جنگ‌هاي اسلامي، به خصوص جنگ بدر، گروهي از اقوام و عشيره مسلمين در برابر آنها قرار گرفته بودند و آنها براي جلب رضاي خدا بي‏اعتنا به اين پيوندهاي قبيلگي، که در نظر عرب سخت محترم بود، بر مخالفان خود تاختند و آنها را از پاي درآوردند.

اين نکته قابل توجه است که اموري که مايه سستي ديگران مي‏شد، مايه استقامت و جديت بيشتر ياران رسول الله6 مي‏گشت.

سپس به صحنه ديگري از رويارويي ياران پيامبر6 با دشمن پرداخته مي‏فرمايد: «گاهي يکي از ما با فرد ديگري از دشمن به صورت دو قهرمان با هم نبرد مي‏کردند به‌گونه‏اي که، هر يک مي‏خواست کار ديگري را بسازد، و جام مرگ را به او بنوشاند (آري) گاه ما بر دشمن پيروز مي‏شديم و گاه دشمن بر ما»، اشاره است[5] به اين که؛ لزومي ندارد که لشکريان حق در تمام مراحل نبرد با باطل پيروز شوند، ممکن است گاهي پيروز و گاهي مغلوب گردند. ولي سرانجام طبق وعده الهي پيروزند. بنابراين انتظار نداشته باشيد که در مراحل جنگ ما با شاميان هيچ مشکلي پيش نيايد و هرگز بروز مشکلات را بهانه و دستاويز براي سرپيچي از فرمان پيشواي خود قرار ندهيد.

شما برويد و تاريخ زندگي اصحاب محمد6 را مطالعه کنيد و از آن درس بگيريد. به همين دليل در ادامه اين سخن مي‏افزايد: هنگامي که خداوند صدق و اخلاص ما را ديد، ذلت و خواري را بر دشمنان ما نازل کرد، و پيروزي و نصرت را به ما عنايت فرمود. تا آنجا که اسلام در همه جا استقرار يافت و در کشور پهناور خود جاي گرفت.[6]

در واقع امام7 در اينجا عامل اصلي پيروزي مسلمانان نخستين را شرح مي‏دهد و تلويحا به عوامل ناکامي لشکر کوفه اشاره مي‏کند.

مي‏فرمايد: عامل اصلي پيروزي، صدق نيت است، که انگيزه پايداري و پايمردي و استقامت در برابر دشمن و انضباط کامل و اطاعت بي‏چون و چرا در برابر رهبري است.

آري هنگامي که نيات آلوده شد و خودخواهي و خودکامگي بر انسان چيره گشت، هر کس به خود اجازه مي‏دهد تصميم مستقل و جداگانه‏اي طبق خواسته‏ها و هوس‌هايش بگيرد، همان چيزي که سبب متلاشي شدن يک لشکر بزرگ و نيرومند مي‏شود. بديهي است که لطف و عنايت خداوند و وعده نصرت و ياري او، هرگز شامل چنين افرادي نمي‏شود، بلکه آنها ضعيف و زبون و در چنگال دشمن، خوار و مغلوب خواهند شد.

سپس امام7 در يک نتيجه‏گيري نهايي و صريح و آشکار مي‏فرمايد: به جانم سوگند اگر ما (در مبارزه با دشمنان اسلام) همانند شما بوديم، هرگز ستوني از دين بر پا نمي‏شد و شاخه‏اي از درخت ايمان سبز نمي‏گشت.[7]

در چه زماني و در کجاي دنيا کساني از پراکندگي و نفاق بهره برده‏اند که شما ببريد؟! اگر اصحاب محمد6 در مدت کوتاهي ستون‌هاي محکم اسلام را بر پا کردند و به سرعت شرق و غرب جهان را به زير اين خيمه آوردند و اگر وطن اسلامي در مدت کوتاهي به تمام جهان متمدن آن روز گسترش يافت، در سايه ايمان و اخلاص و انضباط و اطاعت از رهبري و جهاد همه جانبه بود. شما عکس اين را مي‏پيماييد، ولي همان نتيجه را انتظار داريد و اين کار غيرممکن است.

و در آخرين سخن به آنها هشدار مي‏دهد، هشداري که هر انساني را به لرزه درمي‏آورد، مي‏فرمايد: به خدا سوگند شما (با اين پراکندگي نفاق و عدم اطاعت از رهبري) سرانجام از شتر خلافت به جاي شير خون مي‏دوشيد و به زودي پشيمان خواهيد شد (اما در زماني که پشيماني سودي نخواهد داشت)![8]

در عبارات بالا، امام7 با استفاده از سه تشبيه به نکته‏هاي مهمي اشاره فرموده است: در يک تعبير، اسلام را به خيمه‏اي تشبيه مي‏کند که ستونهايش با جهاد مخلصانه بر پا شده. مي‏دانيم که خيمه وسيله آرامش در برابر گرما و سرما و تابش آفتاب و وزش بادهاي سوزان است. اسلام نيز براي جهان بشريت آرامش و نجات از طوفان‌هاي مرگبار را به ارمغان مي‏آورد.

و در تعبير ديگر، ايمان را به شجره طيبه‏اي تشبيه مي‏کند که شاخه‏هايش با فداکاري مومنين صدر اول، سبز و با طراوت شد و ميوه‏ها بر آن ظاهر گشت. مي‏دانيم درخت پر ثمر زيباترين و پر برکت‌ترين هديه به جامعه انساني است.

و در تعبير سوم: حکومت را به شتري تشبيه مي‏کند که به خاطر دوشيدن بي‏رويه و يا به خاطر عفونت پستان، به جاي شير خون از آن مي‏چکد، يعني نتيجه معکوس مي‏دهد. شير يکي از بهترين و نيرو بخش‌‌ترين غذاهاي انسان است، در حالي که خون نه تنها غذا نيست که مايه مسموميت و فساد است. و تاريخ نشان مي‏دهد که پيش‌بيني‌هاي امام7 درباره آن گروه گمراه و سرکش به وقوع پيوست. ظالمان بر آنها مسلط شدند و حکومت را از آنها گرفتند و به جاي شير گوارا خون جگر به آنها دادند.

  • نکته‏ها:
  • 1- دومين فتنه در بصره!

بصره يکي از مراکز مهم اسلامي بود و دروازه‏اي به سوي جهان خارج مي‏گشود و به همين دليل سلطه بر بصره از اهميت خاصي برخوردار بود.

روي همين جهت معاويه و شاميان از هر فرصتي براي سلطه بر اين شهر، بهره‏گيري مي‏کردند، همانگونه که در شان ورود خطبه بيان کرديم، بعضي معتقدند؛ امام اين خطبه را زماني ايراد کرد که مردم را براي خاموش کردن آتش فتنه ديگري، در بصره آماده مي‏ساخت.

جريان از اين قرار بود که بعد از شهادت محمد بن ابي‏بکر نماينده امام در مصر و سلطه معاويه و عمرو عاص بر آن کشور پهناور، معاويه به طمع افتاد که بر بصره نيز مسلط شود، به همين خاطر نامه‏اي به طرفداران خود در بصره نوشت و همراه ابن‏حضرمي، که او را به عنوان فرماندار بصره انتخاب کرده بود، به بصره فرستاد. و با زنده کردن خاطره جنگ جمل و ضرباتي که بصريان از لشکر امام در آن جنگ خورده بودند، آنها را به قيام بر ضد زياد بن عبيد جانشين فرماندار امام در بصره تحريک کرد. گروهي از بصريان تحت تاثير واقع شدند و جمعي از خوارج نيز به آنها پيوستند و بر بخشي از بصره مسلط شدند و حتي به نامه ناصحانه‏اي که امام توسط مردي به نام اعين بن صبيعه به بصره فرستاد، وقعي ننهادند و گروهي از خوارج، اعين را به طور غافلگيرانه شهيد کردند.

هنگامي که خبر به امام7 رسيد، از اين ماجرا سخت برآشفت و نامه‏اي بسيار داغ و کوبنده براي گروه مخالفان در بصره نوشت و آنها را شديدا تهديد فرمود و با «جاريه بن قدامه»، به بصره فرستاد و در بخشي از نامه چنين فرمود:

من صادقانه به شما مي‏گويم، کاري به گذشتگان (شما) ندارم و بر آنها خرده نمي‏گيرم، ولي با صراحت مي‏گويم اگر هوس‌هاي سرکش و کشنده و پندارهاي خام و باطل، شما را به شورش بر ضد من وادار کند، من لشکرم را از سواره و پياده، آماده ساخته‏ام. به خدا سوگند! اگر مرا مجبور به آمدن به سوي خود کنيد چنان بلايي بر سر شما مي‏آورم که حادثه جنگ جمل در برابر آن بسيار کوچک و ناچيز باشد، گمان من اين است که شما دست به چنين کاري نخواهيد زد (و هوشيارتر از آن هستيد که راه مجازات سنگين را به روي خود بگشاييد) من اين نامه را به عنوان اتمام حجت به شما نوشتم و ديگر نامه‏اي نخواهم نوشت، اگر گوش به نصيحتم فراندهيد و با فرستاده من به مخالفت برخيزيد، من به خواست خدا فورا به سوي شما حرکت مي‏کنم، و السلام.[9]

اين نامه را چنانکه گفتيم؛ به وسیله جاريه بن قدامه فرستاد، و جاريه نامه امام را بر مردم بصره خواند و در بسياري از مردم موثر شد، ولي گروهي لجوجانه به مخالفت خود ادامه دادند. و طرفداران امام7 در مقابل ابن‏حضرمي قرار گرفتند و او را شکست دادند. ابن‏حضرمي با هفتاد نفر از يارانش به خانه‏اي پناهنده شد و جاريه براي غلبه بر آنها چاره‏اي جز آتش‏زدن خانه نيافت و به اين ترتيب ابن‏حضرمي با يارانش همگي نابود شدند.[10]

  • 2- انضباط لشکر، و جهاد مخلصانه

پيشوا و رهبر، هر قدر مدير و مدبر و شجاع و آگاه و پر تجربه باشد، مادام که روح انضباط و تسليم در نفرات لشکر او حاکم نباشد و جهاد مخلصانه نکنند، کار به جايي نمي‏رسد.

درست است که بايد همه کارها با مشورت انجام گيرد و فرمانده لشکر نيز بايد گروهي از آگاهان را مشاور خود قرار دهد، ولي اين بدان معني نيست که هر فرد يا گروهي از لشکريان براي خود تصميمي بگيرند و روي آن پافشاري کنند، کاري که نتيجه آن اختلاف و پراکندگي و در نهايت شکست خواهد بود. هنگامي که فرمانده لشکر پس از رايزني‌هاي لازم تصميم خود را گرفت، همه بايد بدون استثناء تسليم محض باشند و عقيده و سليقه خود را تحت‏الشعاع قرار دهند و قاطعانه به پيش تازند.

يکي از مشکلات بزرگ لشکر اميرمومنان7 که علي رغم قدرت عظيم رهبري، گرفتار شکست‌هاي پي در پي شد، نداشتن همين انضباط و جهاد مخلصانه و روح تسليم بود.

تقريبا هر فرد و گروهي، در هر مقطعي از جنگ به خود اجازه مي‏دادند که اجتهاد کنند و تصميم بگيرند. حتي در صفين در آن لحظاتي که پيروزي در چند قدمي بود، گروهي کم فکر و نادان و بي‏خبر از فنون جنگ و انضباط جنگي تصميم گرفتند که نه تنها خودشان از ميدان بازگردند، بلکه پيشوا و رهبرشان را تحت فشار قرار دادند تا به عقب برگردد و جنگ را، که مي‏رفت به نتيجه نهايي و بسيار مطلوبي برسد، نيمه‏کاره رها کند.

آري اين مشکل بزرگ، تمام تدبيرهاي حساب شده امام را در مقاطع حساس خنثي مي‏کرد و در طول تاريخ هر لشکري گرفتار چنين روحيه‏اي شود، سرنوشتي جز ناکامي و شکست نخواهد داشت.

  • 3- ويژگي‌هاي مسلمانان نخستين

امام در اين خطبه اشاره پر معنايي به وضع مسلمانان نخستين مي‏کند، مي‏فرمايد: آنان تا آنجا تسليم پيغمبر اکرم6 بودند، که گاه با پدر و فرزند و برادر در ميدان نبرد روبرو مي‏شدند، و هرگز عواطف پدري و فرزندي و برادري در برابر هدف مقدسي که داشتند اراده آنها را سست نمي‏کرد. حتي عقب‌نشيني‌هاي مقطعي و شکست موضعي، در روحيه آنها اثر نمي‏گذاشت. گوش به فرمان رسول الله6 بودند و يک صدا به دستورات او لبيک مي‏گفتند.

صدق و خلوص نيت، بر اکثريت قاطع آنها حاکم بود. و خداوند نيز به خاطر اين صداقت و اخلاص، آنها را با نيروهاي غيبي امداد مي‏فرمود. و چيزي نگذشت که اسلام سرتاسر آن محيط را فراگرفت.

به يقين اگر مسلمانان نخستين، همانند لشکر کوفه بودند، اسلام حتي بر مکه يا مدينه نيز حاکم نمي‏شد، اگر روح تمرد و سرکشي و اظهار نظرهاي بيجا و تصميم‌هاي انفرادي خام و ناپخته بر آنها حاکم بود، شاخه‏اي بر درخت ايمان سبز نمي‏شد و عمودي در خيمه اسلام بر پا نمي‏گشت.

اگر چه جمع کثيري از آنان يا عصر پيامبر6 را درک کرده بودند و يا اصحاب و ياران پيامبر6 را ديده بودند، ولي حوادثي که بعد از پيغمبر اکرم6 به وجود آمد، مخصوصا حوادث عصر عثمان و اقبال گروهي از مردم به زرق و برق دنيا و رفاه‏زدگي ناشي از افزايش ثروت، بعد از فتوحات اسلامي و تبليغات زهرآگين گروه منافقان، اراده‏ها را سست کرد و بهانه‏جويان را به دنبال بهانه‏ها فرستاد و نتيجه‏اش پيروزي حزب منافقان و شکست مومنان شد.

 


[1] . متن روایت «ابن‌میثم» چنین است: «إِنْ‏ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ‏ لَمْ‏ يَكُونُوا لِيَفِيئُوا إِلَى الْحَقِّ وَ لَا لِيُجِيبُوا إِلَى كَلِمَةِ السَّوَاءِ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْعَسَاكِرُ وَ حَتَّى يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْجَلَائِبُ وَ حَتَّى يَجُرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ وَ حَتَّى يَدَعُوا الْخَيْلَ فِي نَوَاحِي أَرْضِهِمْ وَ بِأَحْنَاءِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ وَ حَتَّى تُشَنَّ عَلَيْهِمُ الْغَارَاتُ مِنْ كُلِّ فَجٍّ وَ حَتَّى يَلْقَاهُمْ قَوْمٌ صُدُقٌ صُبُرٌ لَا يَزِيدُهُمْ هَلَاكُ مَنْ هَلَكَ مِنْ قَتْلَاهُمْ وَ مَوْتَاهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ إِلَّا جِدّاً فِي طَاعَةِ اللهِ وَ حِرْصاً عَلَى لِقَاءِ اللهِ وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ6 نَقْتُل‏» (شرح نهج‌البلاغه، ابن‌میثم، ج2، ص146).

[2] . (و لقد کنا مع رسول الله6 نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا).

[3] . و لقد کنا مع رسول الله6 نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمالنا.

[4] . ما يزيدنا ذلک الا ايمانا و تسليما، و مضيا علي اللقم و صبرا علي مضض الالم و جدا علي جهاد العدو.

[5] . و لقد کان الرجل منا و الاخر من عدونا يتصاولان تصاول الفحلين، يتخالسان انفسهما ايهما يسقي صاحبه کاس المنون، فمره لنا من عدونا و مره لعدونا منا؛ «تصاول» از ماده «صول» (بر وزن قول) به معنی پریدن روی چیزی است به عنوان قهر و غلبه و تصاول به حکم آن که از باب تفاعل است به معنی این است که دو نفر یا دو گروه به یکدیگر حمله کنند. «تخالس» از ماده «خلس» (بر وزن درس) به معنی ربودن و قاپیدن است. به همین دلیل به دزدانی که کیف را می‌زنند یا اشیاء دیگر را می‌ربایند و فرار می‌کنند «مختلس» می‌گویند و «تخالس» در موردی گفته می‌شود که دو نفر قصد غارت و ربودن اشیاء یکدیگر را داشته باشند.

[6] . (فلما راي الله صدقنا انزل بعدونا الکبت و انزل علينا النصر، حتي استقر الاسلام ملقيا جرانه و متبوئا اوطانه)؛ «کبت» (بر وزن ثبت) به معنی بر زمین زدن و خوار کردن و شکستن شخص یا چیزی است. «جران» البعیر، به معنی قسمت جلو گردن شتر است، که به هنگام استراحت و آرامش کامل، آن را بر زمین می‌نهد و این تعبیر در خطبه بالا کنایه از گسترش اسلام و پیروزی مسلمین و استقرار اسلام در مناطق مختلف جهان است.

[7] . و لعمري لو کنا ناتي ما اتيتم، ما قام للدين عمود و لا اخضر للايمان عود.

[8] . و ايم الله لتحتلبنها دما، و لتتبعنها ندما.

[9] . قسمتی از این نامه در بخش نامه‌های نهج‌البلاغه، نامه 29 آمده است.

[10] . شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج4، ص34 تا ص53 (با تلخیص فراوان).

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید مجتبی برهانی می باشد.

طراحی و توسعه توسط: