مهارتهای معنوی ناظر به توانمندی روحی است که آدمی در پرتو توانایی آن، قدرت غلبه بر نَفْس امّاره را پیدا میکند. برخی از این مهارتها عبارتند از:
- 1ـ ایمان
یکی از مهارتهای معنوی ارائه شده در قرآن برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، مدد جستن از نیروی ایمان است؛ چنانکه قرآن میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذٰلِکُمْ خَيْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مىبخشد؟! * به خدا و رسول او ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید. این براى شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید».[1]
در این آیه با صراحت راه رهایی از عذاب الهی؛ ایمان به خدا، رسول خدا و مجاهده در راه خدا با اموال و جانها ذکر شده است: «حقیقت ایمان، تسلیم قلب است. تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل، اگر با تسلیم قلب توأم نباشد، ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هر گونه جحد و عناد است. ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتّی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم گردد، ولی روح او تسلیم نگردد. آنجا که شخصی از روی تعصّب، عناد و لجاج میورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمیرود، فکر و عقل و اندیشة او تسلیم است، امّا روح او متمرّد و طاغی و فاقد تسلیم است و به همین دلیل فاقد ایمان است، زیرا حقیقت ایمان، همان تسلیم دل و جان است».[2]
- تفاوت علم و ایمان
از قرآن چنین استفاده میشود که علم اعمّ از ایمان است. چنین نیست که هر کسی به چیزی علم دارد، ایمان به آن نیز داشته باشد. ایمان آن است که؛ انسان پس از دانستن بخواهد به لوازم آن عمل کند و آمادگی پذیرش لوازم آن را داشته باشد. به عبارت دیگر، «ایمان دو عنصر دارد: دانستن و التزام عملی به لوازم آن»[3] پیامبر اسلام6 میفرماید: «ایمان، شناخت با دل و گفتن با زبان و عمل با ارکان بدن است».[4]
- شواهد قرآنی بر تفاوت علم و ایمان
1ـ «وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون»؛ او همان است که دریا را مسخّر (شما) ساخت تا از آن گوشت تازه بخورید و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید و کشتیها را مىبینى که سینة دریا را مىشکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید. شاید شُکر نعمتهاى او را بهجا آورید».[5]
فرعون علم به حقّانیّت موسی داشت، ولی ایمان نداشت.
2ـ گروهی از اَعراب آمدند خدمت پیامبر اسلام6 و اظهار داشتند که ایمان دارند. خداوند به پیامبر6 وحی فرمود: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِکُمْ...﴾؛ «عربهاى بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم. بگو: شما ایمان نیاوردهاید، ولى بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است...».[6]
3ـ شیطان خدا را میشناخت: ﴿...خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾؛ «... مرا از آتش آفریدهاى و او را از گِل».[7]
و به روز رستاخیز اعتقاد داشت: ﴿قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾؛ «گفت: مرا تا روزى که (مردم) برانگیخته مىشوند، مهلت دِه (و زنده بگذار!)».[8] همچنین به معصومین شناخت داشت: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾؛ «گفت: به عزّت تو سوگند، همة آنان را گمراه خواهم کرد، * مگر بندگان خالص تو از میان آنها»[9] ولی در عین شناخت، ایمان به خدا نداشت، چه آنکه اگر ایمان به خدا میداشت، کافر معرّفی نمیشد: ﴿...وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ﴾؛ (و به خاطر نافرمانى و تکبّر خود) از کافران شد.[10] و عدم ایمان به خدا سبب تمرّد او از فرمان خدا شد.
بنابراین، ایمان عاملی است که به آدمی توان میدهد تا در برابر نَفْس امّاره زانو نزند و مطیع و فرمانبردار او نشود، بلکه با نیروی ایمان بر نَفْس امّاره فائق آید، چرا که از فوائد ایمان: «تسلّط کامل بر نَفْس است. چیزی که قادر است انسان را بر طبیعت نَفْس مسلّط کند و آن را رام کند، دین و ایمان است»[11] به هر اندازه که ایمان انسان بیشتر باشد، بیشتر به یاد خداست و به هر اندازه که انسان به یاد خدا باشد، کمتر معصیت میکند.[12]
- 2ـ ارتباط با خدا
یکی از مهارتهای معنوی ارائه شده در قرآن، برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، برقراری ارتباط با خداست، چرا که برقراری ارتباط با خالق هستی، دوری و اجتناب از زشتی و دست رد زدن به امیال نَفْسانی است. آدمی به خاطر دارا بودن نَفْس امّاره (بسیار امرکننده به بدی) گاهی روحیة تعدّی، ظلم و طغیانگری در او پیدا میشود و راضی میشود که به خودش، به خدا به همنوع و به طبیعت ظلم نماید: ﴿کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾؛ «چنین نیست (که شما مىپندارید). به یقین انسان طغیان مىکند، * از اینکه خود را بىنیاز ببیند».[13]
از عواملی که میتواند این روحیة سرکش انسان را مهار کند و او را در مسیر معنویّت و انسانیّت رهنمون سازد، برقرار نمودن ارتباط با خدا میباشد. در برخی آیات به ثمرة ارتباط با خدا که همان دوری از زشتی و امیال نَفْسانی است، تصریح شده است؛ از جمله:
* ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾؛ «اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن که شما و کسانى را که پیش از شما بودند، آفرید، تا پرهیزکار شوید».[14]
بندگی خدا مساوی است با آزاد شدن از غیر خدا، چون ادراک عظمت الهی همیشه ملازم است با ادراک حقارت غیر خدا. و وقتی انسان غیر خدا را هر چه بود، حقیر و کوچک دید، محال است حقیر را از آن جهت که حقیر است بندگی کند.[15]
* ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَيْکُمُ الصِّيَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾؛ «اى کسانی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانى که قبل از شما بودند، نوشته شد تا پرهیزکار شوید».[16]
بیشتر مفسّران گفتهاند که این جمله اشاره به حکمت و فلسفة وجوب روزه دارد و آن اینکه روزهدار میتواند با روزه گرفتن، خود را به کنترل نَفْس و ترک تمایلات حرام و شکیبایی در برابر آنها عادت دهد. همچنین، «روزه گرفتن، غلبه یافتن بر نَفْس و مبارزه با آن است و نیز روزه مانع از خواستههای نَفْسانی از قبیل خوردن و آشامیدن و اشباع غریزة جنسی میشود».[17]
* ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ﴾؛ «نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمىدارد».[18]
از مجموع آیات مذکور استفاده میشود که ارتباط با خدا به آدمی توان و قدرتی میدهد تا بر امیال نَفْسانی فایق آید.
- ارتباط با خدا و دوری از زشتیها
باتوجّه به متون اسلامی، انسان موجودی است دو بُعدی، مركّب از عقل و شهوت و مرکّب از نور و ظلمت. به تعبیر استاد مطهّری، انسان مرکّب است از آنچه که در فرشتگان وجود دارد و آنچه که در خاکیان موجود است؛ هم ملکوتی است و هم ملکی.[19]
بُعد ملکوتی او میل به عبادت دارد و به خاطر میل به بندگی، خداوند او را دعوت به پرستش نموده است و میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾.[20]
بُعد حیوانی آدمی میل به زشتی و طغیان دارد که در آیاتی بدان تصریح شده است. برای نمونه دو آیه ذکر میشود:
* ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾؛ «نَفس (سرکش) بسیار به بدیها امر
مىکند...».[21]
* ﴿کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى﴾؛ «چنین نیست (که شما مىپندارید). به یقین انسان طغیان مىکند».[22]
نیز آیات 1و 2 سورة عصر و 5 قیامت گواه بر میل آدمی به زشتی است.
به سبب همین آیات، برخی از بزرگان فرمودهاند: «طبیعت انسان و مسیر طبیعی (حیوانی) او میل به سوی نقص و زشتیها و رذایل دارد و خروج از این مسیر طبیعی و حرکت به سوی کمال، به عامل دیگر نیاز دارد تا او را وادار نماید از آن مسیر طبیعی (حیوانی) خارج شود و راه کمال و مستقیم را بپیماید. انسان به گونهای آفریده شده است که برخی خواستههای پَست در او وجود دارد».[23]
انسان علاوه بر دارا بودن بُعد حیوانی، دشمن قَسَمخوردهای (شیطان) دارد که در کمین اوست و منتظر فرصت است تا او را به تباهی بکشاند:
﴿وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾؛ «و همگى را گمراه خواهم ساخت، * مگر بندگان مخلصت را».[24]
همچنین، عمدهترین کار دشمن دیرینة آدمی، وسوسه از راه هوای نَفْسانی است که البتّه اصلیترین تاکتیک و شگرد او، از یاد بردن خدا از خاطر آدمی میباشد، چنانکه میفرماید: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاَ يَبْلَى﴾؛ «ولى شیطان او را وسوسه کرد و گفت: اى آدم! آیا مىخواهى تو را به درخت زندگى جاوید و مُلکى بىزوال راهنمایى کنم؟!»[25] همچنین میفرماید: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللهِ...﴾؛ «شیطان بر آنان مسلّط شده است و یاد خدا را از خاطر آنها برده است...».[26]
کلمة «اسْتَحْوَذَ» به معنای تسلّط کامل شیطان بر شخص است، به گونهای که گویا اختیار از او سلب شود. این حالت وقتی برای کسی پیش میآید که با آگاهی و ارادة خود مدّتها در گناه و انحراف غرق گردد.[27]
کسی که از ذکر خدا غافل گشت، آمادة پذیرش تسلّط شیطان و وسوسههای شیطانی میشود، زیرا هر چه انسان از یاد خدا فاصله بگیرد، به مادّیات و لذّتهای دنیوی نزدیکتر میشود و اگر ظواهر مادّی و تعلّقات دنیوی برای کسی اصل قرار گرفت، او در پرتو وسوسههای شیطانی، برای رسیدن به هدفهای ناپاک خود از هیچ کاری رویگردان نیست و از هر فکر و اندیشة شیطانی استقبال میکند.[28] با توجّه به این حقیقت، امام صادق7 میفرماید: «شیطان با وسوسه به بنده تسلّط نمییابد، مگر آنکه او از ذکر خدا اِعراض کرده باشد».[29]
بدیهی است امر مهمّی که میتواند سدّ راه رهزن درون (هوای نَفْسانی) و رهزن بیرونی (شیطان) باشد ذکر و یاد خداست، چرا که بر اساس متن قرآن، یاد خدا آرامشدهندة قلبها، کلید اُنس به خدا، پاکی دل، روشنکنندة خِرَد و اندیشه و دورکنندة شیطان معرّفی شده است؛ چنانکه خداوند میفرماید: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾؛ «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد».[30]
علی7 میفرماید:
ـ «یاد خدا سینهها را صیقل و دلها را آرامش میدهد».[31]
ـ «یاد خدا کلید انس است».[32]
ـ «ریشة صلاح و پاکی دل، پرداختن آن به ذکر خداست».[33]
ـ «هر که به یاد خدای سبحان باشد، خداوند دلش را زنده و اندیشه و خِرَدش را روشن میکند».[34]
ـ «بر تو باد به ذکر خدا، که آن روشنایی دلهاست».[35]
ـ «یاد خدا دورکنندة شیطان است».[36]
آری اگر انسان به یاد خدا باشد، تن به زشتی و پستی نمیدهد، چرا که عمدة عامل تن دادن به رذایل، احساس سرگردانی و حیرت، ناکارآمدی عقل و اندیشه و نزدیکی شیطان به انسان است. پُر واضح است که آدمی با یاد و توجّه به خداوند احساس آرامش میکند و قوّة عاقلة او کارآمد میشود و توان تشخیص حق از باطل را به دست میآورد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّـهَ يَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً...﴾ «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، براى شما وسیلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمىدهد...»[37] و شیطان هم بر او تسلّط نخواهد داشت:
﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَکَّلُونَ﴾؛ «چرا که او بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل مىکنند، تسلّطى ندارد».[38]
از این رو، گفته میشود ارتباط با خدا توان مقابله با نَفْس امّاره را در آدمی
افزایش میدهد، بلکه با استمرار ارتباط با خدا بر دشمن درونی خویش غلبه پیدا میکند.
- 3ـ تقوا
در اصطلاح قرآنی، تقوا یک حالت روحی و ملکة اخلاقی است که هرگاه این ملکه در انسان پیدا شود، قدرتی پیدا میکند که میتواند از گناه بپرهیزد، اگرچه گناه بر او عرضه شود. تقوا، اولیاء حق را نگهداری میکند و معنویّت میدهد. ملکه و فضیلت تقوا در روح انسان اثر میگذارد و او را از ارتکاب لغزش و گناهان بازمیدارد.[39]
علی7 در مفهوم تقویٰ میفرماید: «تقوی آن است که انسان از آنچه او را به گناه میکشاند، پرهیز کند»[40] همچنین میفرماید: «هر که بر شهوت خود مسلّط باشد، باتقوا است».[41]
تقویٰ به این معنا؛ نیرویی است که آدمی را به سوی رفتار بهتر و برتر، تعالی و ارتقای نَفْس و دوری گزیدن از رفتار زشت و پرهیز از امیال نَفْسانی راهنمایی میکند. به خاطر همین مهم، خداوند در قرآن به ذکر آثار تقوا پرداخته تا بشر با خویشتنداری نَفْس و اجتناب از پستی و زشتی و گناه، بتواند بر نَفْس امّاره غلبه
پیدا کند.
- رابطة تقوی و غلبه بر نَفْس امّاره
حقیقت تقوی عبارت از یک حالت روحی و ملکة اخلاقی است که هرگاه این حالت در انسان پیدا شود، قدرتی پیدا میکند که میتواند از گناه بپرهیزد و بر نَفْس امّاره چیره گردد. روشن است که تقوا با تسلّط و غلبة بر نَفْس چَموش و مهارت آن رابطة تنگاتنگی دارد، چرا که آدم باتقوا با خویشتنداری نَفْس، دارای اراده و تصمیم محکم است: ﴿...وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾؛ «... و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایستهتر است؛ زیرا) این از کارهاى مهمّ و قابل اطمینان است».[42] خداوند هم به خاطر مجاهدت چنین انسانی او را کمک مینماید و به راه خویش هدایت میفرماید و همواره با متّقین است: ﴿...وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾؛«... و بدانید خدا با پرهیزکاران است».[43]
پُرواضح است کسی که دارای ارادة محکم بوده و عزم بر ترک محرّمات و امیال نَفْسانی داشته باشد، خداوند او را به راه خویش هدایت نماید و با او همراه بوده تا بتواند بر نَفْس امّاره چیره گردد. آری، از این جهت است که گفته میشود تقوا، نیرویی معنوی است که آدمی میتواند با آن بر امیال نَفْسانی خویش غالب آید. علی7 میفرماید: «هر که درختان تقوا بکارد، میوههای هدایت بچیند».[44] همچنین میفرماید: «ای بندگان خدا! شما را به تقوای خدا سفارش میکنم، زیرا که تقوی مهار و تکیهگاه است. پس بندهای محکم آن را بچسبید و به حقایق آن چنگ زنید».[45]
- 4ـ صبر
یکی دیگر از مهارتهای معنوی ارائه شده در قرآن، برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره (امیال نَفْسانی)، مدد جستن از صبر میباشد. که به صراحت تمام در قرآن کریم به بهرهگیری از آن توصیه شده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾؛ «اى افرادى که ایمان آوردهاید! از صبر (و استقامت) و نماز، کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است».[46]
در اصطلاح، «صبر در برابر خواهشهای نَفْسانی عبارت است از خودداری از شتابزدگی و دستاندازی به هر چه که دل میخواهد و غرایز انسان به آن فرامیخواند».[47]
- رابطة صبر و غلبه برنَفْس امّاره
آدمی در انجام هر کاری نیاز به اراده و همّت عالی دارد، به خصوص برای غلبه نمودن بر نَفْس امّاره، وجود اراده در انسان ضروری است. در واقع، آدم صابر کسی است که دارای اراده است: ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾؛ «و اگر استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایستهتر است؛ زیرا) این از کارهاى مهم و قابل اطمینان است»[48]
علاوه بر وجود اراده در فرد صابر، خداوند وعده داده است که با صابران باشد، بدین معنی که دست عنایت خویش را از کمک نمودن به او کوتاه نکند: ﴿إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾؛ «خداوند با صابران است»[49]
و نیز بر اساس آیات کریمه خداوند در وعدة خویش تخلّف نمیکند: ﴿إِنَّ اللَّـهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾؛ «خداوند از وعدة خود تخلّف نمىکند».[50] خصوصاً آنکه خداوند پیروزی برای آدم صابر و در امان ماندن صابران از نیرنگ دشمنان را تضمین نموده است: ﴿بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هٰذَا يُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾؛ «آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را یاری خواهد کرد...»؛[51] ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاَ يَضُرُّکُمْ کَيْدُهُمْ شَيْئاً﴾؛ «اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگارى پیشه کنید، نقشههاى (خائنانه) آنان، به شما زیانى نمىرساند».[52]
پُرواضح است که مفهوم آیه منحصر به ضرر از جانب دشمن بیرونی نیست، بلکه ضرر دشمن درون را هم شامل میشود. آری، وقتی آدمی دارای ارادة قوی باشد و خداوند هم که قادر بر انجام هر کاری است، با اوست و اوست که وعدة پیروزی در میدان مبارزه را داده است، قطعاً انسان شکیبا با مدد جستن از صبر میتواند بر نَفْس امّاره فائق آید.
[1] . سوره صف: آیه11ـ10.
[2] . مطهّری، 1374، ب، ج1: 290.
[3] . مصباح یزدی،1383، الف:20.
[4] . «اَلإِیمَانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وَ قَولٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالأَرکَانِ»؛ (ریشهری،1384: 56).
[5] . سوره نحل: آیه14.
[6] . سوره حجرات: آیه14.
[7] . سوره أعراف: آیه12.
[8] . سوره أعراف: آیه14.
[9] . سوره ص: آیه83 ـ82 .
[10] . سوره بقره: آیه34.
[11] . مطهّری، 1378: 165ـ164.
[12] . (ر.ک؛ همان، 1364: 85).
[13] . سوره علق: آیه7ـ6 .
[14] . سوره بقره: آیه21.
[15] . ر.ک؛ مطهّری،1364: 97.
[16] . سوره بقره: آیه183.
[17] . مغنیه، 1383، ج1: 501.
[18] . سوره عنکبوت: آیه45.
[19] . مطهّری، 1372: 39.
[20] . سوره بقره: آیه21.
[21] . سوره یوسف: آیه 53.
[22] . سوره علق: آیه6 .
[23] . (مشکینی، 1360: 5).
[24] . سوره حجر: آیات40ـ39.
[25] . سوره طه: آیه120.
[26] . سوره مجادله: آیه 19.
[27] . مصباح یزدی، 1382: 120.
[28] . ر.ک؛ مصباح یزدی ، 1382: 62.
[29]. «لَا يَتَمَكَّنُ الشَّيْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ الله». مجلسی، 1386ق.، ج72: باب 100، روایت 2.
[30] . سوره رعد: آیه 28.
[31] . «ذِکْرُ اللهِ جَلاَءُ الصُّدُورِ وَ طُمَأنِیَّةُ القُلُوبِ»؛ (محمّدی ریشهری، 1384: 216).
[32] . «اَلذِّکرُ مِفتَاحُ الأَنسِ»؛ (محمدی ری شهری، 1384: 216).
[33] . «أصْلُ صَلاَحِ القَلْبِ إِشْتِغَالُهُ بِذِکْرِ الله»؛ (محمدی ری شهری، 1384: 216).
[34] . «مَن ذَکَرَ اللهَ سُبحانَهُ أَحیَا اللهُ قَلْبَهُ وَ نَوَّرَ عَقْلَهُ و لُبَّهُ»؛ (محمدی ری شهری، 1384: 216).
[35] . «عَلَیکَ بِذِکرِ اللهِ فَإِنَّهُ نُورُ القُلُوبِ»؛ (محمدی ری شهری، 1384: 216).
[36] . «ذِکرُ اللهِ مَطْرَدَةُ الشَّیطَانِ»؛ (محمدی ری شهری، 1384: 216).
[37] . سوره أنفال: آیه 29.
[38] . سوره نّحل: آیه99.
[39] . (ر.ک؛ مطهّری، 1374، ج4: 20).
[40] . «اَلتَّقْوَی أَنْ یَتَّقِیَ الْمَرْءُ کُلُّ مَا یُؤثِمُهُ»؛ (محمّدی ریشهری،1384: 609).
[41] . «مَنْ مَلَکَ شَهْوَتَهُ کَانَ تَقِیّاً»؛ (محمدی ری شهری، 1384: 609).
[42] . سوره آلعمران، آیه186.
[43] . سوره بقره ، آیه 194.
[44] . «مَنْ غَرَسَ الأَشْجَارَ التُّقَی جَنَی ثِمَارِ الهُدَی»؛ (محمّدی ریشهری، 1384: 605).
[45] . «أُوصِیکُم بِتَقوَی اللهِ فَإِنَّهَا الزِّمَامُ وَ القَوَامُ فَتَمَسَّکُوا بِوَثَائِقِهَا وَ اعْتَصِمُوا بِحَقَائِقِهَا»؛ (محمّدی ریشهری، 1384: 605).
[46] . سوره بقره: آیه 153.
[47] . قرضاوی، 1378: 76.
[48] . سوره آلعمران: آیه186.
[49] . سوره بقره: آیه 153.
[50] . آلعمران:9، رعد:31 و حج:97.
[51] . سوره آلعمران: آیه125.
[52] . سوره آلعمران: آیه120.